Sunday, May 20, 2007

خوابی در آرشیو

لبخند سیاست، عنوان ستونی است در روزنامه هم میهن که شنبه ها خواهد بود. این هفته فقط دوشنبه چاپ شد. در این جا بخوانیدش تا سایت هم میهن راه اندازی شود.

چندان زمانی نمی گذرد که یکی گفته بود این جهان معاصر همه حسن دارد الا این که آرشیو هم دارد. گفتند چیست معنای این سخن، فرمود سخنی می گویی و می گذرد. خلائق هم از یاد می برند و سالی دیگر به مقتضای موقع سخن تازه باید. یعنی که چه، دکمه ای فشار می دهند و آرشیو ظاهر می شود، و دل و اندرون آدمی، و هر چه گفته و نگفته بیرون می زند. این دخالت است در وضعیت ذاتی بشر که فراموشی یکی از نعمت های الهی است.

شاید آن یکی راست گفت که "تا بشر بدین اوضاع تازه خو کند، خیلی وقت لازم است". اما...

مرد توانگری از دنیا رفت، مال بسیار باقی گذاشت برای سه چهار فرزند ذکور که داشت. همان سال اول که از قضا برای ملاکی و گله داری سال خوبی هم بود پسر بزرگ که اختیاردار دارائی های پدرشده بود خواست چند حیوان گله را بفروشند، فرزند کوچک فغان برداشت که آقام را خواب دیدم گفت نباید گله را فروخت. هر چه برادرهای بزرگ گفتند این عائله بزرگ خرج دارد و مقتضیاتی هم، اکنون اقتضا می کند فروش چند میش که خوب هم می خرند. او با زاری و خشم نمی گذاشت. چاره ای نبود بقیه سوختند و ساختند. سال بعد دوباره موقع برداشت شد و رفتند که چیزی بفروشند و هزینه خانواده را جفت و جور کنند، باز پسر کوچک همین دست فغان سر داد. هر سال چنین کرد تا برادران یک به یک یا به سوئی رفتند یا خرقه تهی کردند و نوبت اختیارداری به خود او رسید. هنوز در کلبه اربابی پدر جابه جا نشده بود که بر اکناف کس فرستاد که خریداران بیایند. می خواست همه گوسفندان بفروشد، به هر بها که می خرند. اهل فامیل نگران پیش او رفتند که مگر تو نبودی که می گفتی ارث پدری نباید فروخت، آن زمان که خوب می خریدند نگذاشتی اما حالا طماعان دستت خوانده اند و به چیزی نمی خرند، موقع بزخری، همه را به حراج گذاشته ای. گفت آقام را خواب دیدم فرمود حالا که توئی ,و نیک می دانم که دل پاک داری، فروش گله مجازست. رندی در میان بود پرسید ...و فرمود هم امسال به این بهای نازل؟ پسر جا نخورد و چابک گفت بله و فرمود به حرف مفت زن و فضول هم گوش نکن و هر کار خواستی بکن. مرد تا آمد باز هم بپرسد پسر گفت تازه این بخش را نگفتم که وقتی خواب دیدم بابام را، خیلی هم خسته بود و حوصله هم نداشت که با هر کس و ناکس جر و منجر کند.

حالا نقل ماست که از تابستان دو سال پیش معلوم نیست چه شد که گرمای هوا در دل سردمان اثر کرد و همه شعر و شعارها و سرود و درود های این سی چهل ساله را درباره ننگت باد ... خون جوانان ما می چکد از چنگ تو... ننگ به آهنگ تو و امثال این ها از یادها رفت و نامزدهای انتخاباتی کشف کردند که رای دهندگان منتظر شنیدن سخن تازه اند. پس به هوای رای شدند هوادار بلاشرط مذاکره با آمریکا. اهل مصالحه گفتند باکی نیست موقع انتخابات است و همه ایتام عمو پیدا می کنند، حالا مذاکره با آمریکا هم این همه هوادار یافته است، انتخابات می گذرد و تمام می شود. انصاف این که در آن انتخابات دو تن بودند که عاشقانه از لزوم مذاکره نگفتند یکی محمود احمدی نژاد بود و دیگری مصطفی معین. که البته آقای معین با اما و اگر هائی همراه کرده بود این بحث مذاکره را. اما چه نشسته ای که فرد منتخب در اولین مصاحبه مطبوعاتی عام خود فرمود با آمریکا درباره همه چیز و همه جا مذاکره می کند. [این جاهاست که کاربرد مفسده آمیز آرشیو روشن و آشکار می شود] و بعد هم نامه نوشت به رييسی که از قضا نه دموکرات است و نه سر آشتی دارد، از بدترین انواع شیطان بزرگ است، بعد هم که جورج بوش بی ادبی نشان داد و نامه را به چیزی نگرفت باز ایشان اصرار افزون کرد. در این میان جز یکی دو تا از هواداران دولت [مانند روزنامه شریفه ای که آرشیو مجهز دارد منتهی گاهی قفلش را گم می کند]، و یکی دو روزنامه، بقیه هم دل و دین از دست داده و به تصور این که چون آقای مصباح با لباس مبدل در هالوین نیویورک شرکت کرده اند ديگر هر نوع منع شرعی و عرفی از میان برداشته شده، به شتابی که چشم ها و دل ها را می زد، شروع کردند به ارسال انواع پیام های عاشقانه.

باری اگر آخر هفته ای که گذشت بزرگ تر قوم به فغان نیامده بود، نزدیک بود در سبقت از هم دست و پاها شکسته بینی بی حد و بی نهایت. همه سویدای دل آشکار کرده و ممکن بود بعضی از اعضای فراکسیون هوادار دولت، در تکرار سیزده آبان [منتهی این بار همراه یک فرم درخواست کارت سبز] از دیوار سفارت بالا بروند. دور را از دست کسانی گرفته شد که روزگاری گفته و نوشته بودند، و با هزار احتیاط، که مذاکره به معنای تسلیم نیست برادران، و بابت گفتن و نوشتن همین سخن، به هزار مصیبت و دوهزار تهمت گرفتار آمده بودند. در همین جا بود که عاقل از در درآمد و گفت تعادل هم خوب چیزی است. رقابت سیاسی گفته اند اما نه این طوری. و بسیاری از این گونه سخن ها رفت در خفا.

گویا پسرکوچک خوابی دیده بود.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At May 20, 2007 at 5:45 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود عزيز، اميدوارم داغت را نبينم هرگز.

 
At May 20, 2007 at 7:20 AM , Anonymous Anonymous said...

Dear Masoud,

Iranian people were loser, not because they were bad people. They were loser because they were simple, friendly and believer. Today for another time the goverment of Iran is selling part of Iranian pride to stay in power longer. And Iranian people have to accept the fact as the world is not a fair place.
That does not mean to get back to past and wish for the korosh time of mosadegh time. It is time to look into future, forget the past and see how we can change in next 100 years.

These days is a good time to remember mosadegh, not as it was big in past. But to use it to change the future.

I think if all of tehranian peole decide that the name of Valiasr square has to be changed to Mosadegh square. IT WILL.

We have to decide, if we all say mosadegh square, it will be even if goverment in tehran destroy that square. We can, and it is the message of future, we can change our destiny!

 
At May 20, 2007 at 9:19 AM , Blogger Unknown said...

با درود
بهنود عزیز ایا با توجه به حکومت فعلی نفس مذاکره با امریکا از نظر تمامی اپوزسیون مورد تائید میباشد؟ ایا به دید شما با امریکا مذاکره شود حال هر حک.متی بر سر کار باشد؟
یاد مطلبی از شما در روزنامه جامعه افتادم منتظر نثر زیبای شما در این مورد می مانم
یا حق

 
At May 20, 2007 at 9:52 AM , Blogger Unknown said...

با سلام به بهنود
درست می گویید،گرفتاری ما همین است،از زمانی که بازرگان این را می گفت همه از خان تا نوچه های خان مخالفت کردندولی حالا وضع فرق می کند(شرایط آقایان بحرانیست در دنیا)دوستان پولهای مفت را گرفتندو پشت کردند به اهل ولایت(نمونه آخرش حکیم بود درعراق)حالادست آقایان خیلی خالی شده وبرای حفظ ظاهر هم که شده بد نیست که به اشغالگران وظایفشان گوشزد شود(آدم یاد قزوین وسنگ پایش می افتد)به نظر من گره ای باز نمی شود در این دیدار!این خانه از پایبست ویران است باور کنید قابل تعمیر نیست.
پیروز باشید

 
At May 20, 2007 at 12:02 PM , Blogger بابک آریان said...

با درود
آدم نمی داند از پررویی دولتمردان این حکومت حیرت کند و یا از سادگی مردم.
مساله رابطه با آمریکا فقط یک از هزار موردی است که در طول تاریخ معاصر ایران تصمیم گیری در مورد آن بدون فکر و از روی سلیقه یک فرد و یا یک گروه انجام شده است و آنچه هیچگاه در نظر نیامده منافع ملت ایران بوده است.
در تمام ممالک پیشرفته یک اشتباه بسیار کوچک تر از آنچه هر روز در کشور ما انجام می شود منتهی به استفا مسئولین دولتی از بالا تا پایین می شود و مدیران مستافی معمولا دیگر به دنیای سیاست بر نمی گردند ولی در کشور ما به عنوان مثال کسانی که سفارت آمریکا را در تهران اشغال کردند و همفکران آنها، با وجودیکه امروز میدانیم بسیاری از مشکلات ایران در 26 سال گذشته از جمله جنگ به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم از این اقدام بی بخردانه آنها متاثر بوده است، در حال حاضر برخیشان هنوز در مسند قدرتند و برخی دیگر نیز در موضع نقد حکومت بر آمده اند و بعذا خود را قهرمان مردم می دانند.
گویا مملکت ایران موش آزمایشی گروه معدودی است که حق دارند با آزمون ها و سعی و خطا های مختلف نهایتا رسم مملکت داری را کشف کنند و این دانش را به ابنای بشر تقدیم کنند. لابد انتظار هم دارند چون کاشف واکسن پنی سیلین در تاریخ از آنها تمجید شود.

 
At May 20, 2007 at 12:36 PM , Blogger Unknown said...

بهنود عزیز
امکان گفتگو بین ایران و امریکا رابا
صدا های متفاوتی که اخیرا شنید ه میشود
در اینده چگونه پیش بینی میکنید

 
At May 20, 2007 at 12:40 PM , Blogger Unknown said...

This comment has been removed by the author.

 
At May 21, 2007 at 10:58 AM , Anonymous Anonymous said...

راستي يادم افتاد به بنده خدا مهاجراني يادتون هست چه بسرش آوردند براي اينكه در مورد مذاكره با آمريكا مقاله يي نوشته بود.

 
At May 23, 2007 at 6:27 AM , Anonymous Anonymous said...

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
مطلبتون رو توي هم ميهن خوندم .
بسيار جالب و خواندني بود .
جدا" از قلم شما اعجاز ميريزه .
در پناه حق شاد باشيد و سلامت .

 
At May 27, 2007 at 11:45 PM , Blogger S. BAHRAMI said...

با سلام خدمت جناب بهنود و همه خوانندگان مطالب ایشان :

بله این مذاکره با آمریکا هم شده یکی از مشکلات اساسی ما !!! نمی دانم اگر ما با آمریکا روابط نداشته باشیم آسمان به زمین می رسد ؟؟!! فقط تنها همین باقی مانده که بغیر از این همه شرکت های نفتی و غیر نفتی خارجی (که البته برخی از آنها آمریکائی الاصل هستند !!!) آمریکائی ها هم از این میان میوه ای چیده و جیب گشاد خود را پر کنند . چینی ها که روی آمریکائیها را سفید کرده اند . جناب بهنود بیائید و ببینید که چه می کنند این چینیها در عرصه نفت و چطور قرار داد می بندند بخاطر یک حمایت کوچک از ایران در سازمان ملل بر سر هسته ای شدن ایران (خواه هسته آلبالو باشد یا هر هسته دیگری !!) .

قربان شما . به نوشتن خود ادامه دهید که ما محتاج این چنین نوشته هائی هستیم که دائماً ما را بیدار و هوشیار نگاه دارد .

ممنون

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home