Sunday, March 18, 2007

مردگان و کشته گان بر سر قدرت

این هم گزارش سالی است که برای سالنامه اعتماد نوشتم نگاهی از نوعی دیگر به سال 85 باز هم باید از مفصل بودنش عذر خواست. در چند مرتبه بخوانید اگر از زمره کسانی هستید که مدت محدودی چشمتان می تواند به این صفحه خیره شود.

پرويز مدیر موفق ايرانی که چند شرکت بزرگ آمريکائی و اروپائی را در اختيار دارد دو سال پيش به دعوت وزارت بازرگانی کوبا به آن کشور رفت.

خود می گوید تمام راه به یاد سال هائی بودم که در تهران با وحشت از پدر و هم درجه های وی در ارتش شاهنشاهی، و سخن چین ها، عکس کاسترو و چه گوارا را در جای مطمئنی در اتاقم پنهان کرده بودم، شخصيت های رویائی که آرزو داشتم در ايران هم پیدا می شدند. و هیچ باورم نبود که روزی به عنوان تبعه امپريالیيسم جهانخوار به ديدار آن قهرمان افسانه ای می روم.

به گفته پرويز وی وقتی وارد هاوانا می شود و آن فقر باورنکردنی را می بیند که از درو دیوار به مسافر خبر می دهد که به يکی از مصيبت بارترين سرزمين های جهان وارد شده است، با خود می گويد کشوری که در حال مبارزه با ابرقدرت است همين را نصیب می برد. وی ساعتی بعد از ورود وقتی که همراه معاون وزارت بازرگانی کوبا دارد به سوی هتل محل اقامتش می رود ناگهان می بییند که میزبان گفت فيدل ... و مشاهده می کند که فيدل کاسترو افسانه ای او در چند قدمی است . داشت دعوای دو راننده تاکسی را حل می کرد اما گوئی برنامه ريزی شده بود چون وقتی دقايقی بعد با پرويز در اتومبیل نشست می داشت که او چه دارد و برای چه به کوبا آمده است.

بايد تچسم کرد حال کسی مانند پرويز را که هنوز دفترچه های دوران نوجوانی خود را دارد که در آن با چه کلماتی از کاسترو تحسین کرده و شعرهائی درباره وی سروده بود. حالا همان قهرمان افسانه ای آمده به اين نماينده سرمايه داری بگوید کمکمان کنید تا مردممان از فقر نمیرند.

پرويز می گوید نمی دانم که برای او یا به خاطر پوچی خیال های جوانی خود بغض کرده بودم و دلم می خواست هر چه زودتر از او جدا شوم و گريه کنم. اين حالی است که هزاران و بلکه ميليون ها تن از نسل سابق در طول امسال با خود تجربه کرد. زمانی که خبر رسيد سرانجام کاسترو از قدرت کنار گرفت و رائول برادرش فرمانروائی جزيره را آغاز کرد.

گرچه کاسترو هنوز نمرده و هفته گذشته در يک برنامه تلويزيونی هم ده دقیقه حرف زد. در آن مدت هاوانا کاملا خلوت بود. و هيچ کس نمی داند که وقتی فیدل مرد با جنازه او چه خواهند کرد. و همه سعی می کنند حرفی برای بعد ها نزدند. سرنوشت کوبا و کاسترو منحصر به فردست.


ديگر چنين سرگذشتی به آن ها که در شغل های مادام العمر نشستند و عنوان ديکتاتور گرفتند تعارف نمی شود. اين گروه ناگزير به پیمودن همان راهی هستند که در سال گذشته پینوشه ، میلوسویچ، صدام حسین و تاموگ پیمودند.

پینوشه

آگوستینو پینوشه نماينده دیکتاتوری مورد پسند سرمایه داری دهه هفتاد. براندازنده قهرمان ملی شیلی سالوادور آلنده و متهم به قتل سه هزار مخالف خود بود که عمدتا از میان جوان چپ انتخاب شده بودند. برای مردم شیلی آلنده همان دکتر مصدق است و ملی کردن صنایع مس همان کاری را قصد داشت که مصدق با نفت ایران، و آمریکائی ها با حمايت از پینوشه همان کاری را کردند که با کودتای 28 مرداد. با اين تفاوت که شاه سابق ايران در دیدگاه مردم عامل کودتا شناخته شد، نه سپهبد زاهدی نخست وزير جانشین مصدق، و او به اندازه پینوشه عمر نکرد، نود سال، و در همان اولین سال بعد از برکناری از سلطنت به سرطان درگذشت. اما پینوشه ماند و خانواده کشته شدگان شهر به شهر جهان دنبالش کردند و در لندن و مادرید به دادگاهش کشاندند اما موفق به حبس وی چنان که می خواستند نشدند.

اما میلوسویچ و صدام پايان زندگی شان مانند پینوشه نبود. میلوسویچ به عنوان آخرين دیکتاتور یوگوسلاوی که یادگاران تیتو را هم خرد و چند پاره کرد ماند تا به دادگاه بین المللی لاهه برده شد. به زندان رفت. همان جا بود که درگذشت. در حالی که به نوشته خانم کارلا دل پونته رييس دادگاه بین المللی لاهه که بازجو و قاضی اين دادگاه بود حیف شد که دادگاه به رای نهائی نرسید. .او درگذشت و در نتیجه جهان نتوانست تصویر کاملی از فاجعه ای به دست دهد که در یوگوسلاوی با کشتار مسلمان و کروات ها توسط صرب ها رخ داد. با اين همه مرگ در زندان و نه در کاخ و یا حتی مانند پینوشه در انتظار دادگاه نصیب وی شد.

صدام حسین

اما برای آنان که عدالت می جویند، کامل ترين پايان ها از آن صدام حسین بود. او که برای ماندن در قدرت صدها هزار را کشت و از جمله گروه زیادی از بستگان و دوستان خود را، سرانجام وقتی به اين پايان فاجعه آمیز تن داد که سه سرباز آمریکائی از مغاکی به درش آورند و در مقابل دوربين ها دندان هایش را بررسی کنند، که دو پسر، و یک نوه خود را به کشتن داده بود. پیش از اين دامادان خود، حسین و صدام کامل، پدر هشت نوه خود را کشته بود. بدتر از همه اين که آنقدر پیام ها را نشیند و بدلگامی کرد که سربازان آمريکائی به بغداد ريختند و در نتيجه کشتاری به اندازه اعدام های صدام آغاز شده که اين بار دليلش نه خواست دیکتاتور بلکه اختلافات قیبله ای و مذهبی است. کسی با چنین کارنامه ای ، بعد چهل سال قدرت راندن بايد چنان می مرد که صدام. تا تراژدی بزرگ ثبت عالم باشد جوانی از هواداران مقتدی صدر هم موقع اعدام صدام به عنوان عامل اجرای دار در اتاق بود. و هم او ثبت کرد که صدام هقی کرد و حفره زير پایش گشوده شد و تمام . دو تن نتوانتسند جلو خود بگیرند فریاد برداشتند زنده باد مقتدی ، مرگ بر قاتل.

بدين گونه سرنوشتی برای صدام حسین يکی از آخرين نمونه های خودکامگی در شرق رقم زده شد که در قرن ارتباطات گمان می رود در انتظار تعداد اندکی از اين نوع از جانداران است که هنوز باقی مانده اند، در آفريقا و ميانه آسیا.

تاموک

کمتر از صدام عبرت آموز نبود مرگ تاموک. دومین فرد پس از پول پوت در سلسله مراتب قدرت در خمرسرخ و آن تجربه خونین بشری. تاموک تقریبا به سرنوشتی مانند پول پت گرفتار آمد که دستگیر و محاکمه و زندانی شد اما نه چنان که بايد و بر اساس موازين حقوقی امروز بشر، بلکه بر اساس همان فرهنگ و عدالت بومی.به قول رييس مرکز اسناد کامبوج، تاموک مرد بدون آن که کاملا گفته باشد که در ذهنش چه می گذشت وقتی که به بهانه مبارزه با فقر انسان ها، هزاران نفر را به مرگ می فرستاد. چه می گذشت در ذهن خمرسرخ ها که از جمله خونین ترین تجربه های چپ را در جهان نمايش دادند و نامشان شد مظهر و لوگوی خشونت طلبی تاموک سرگذشت غریبی داشت. ابتدای عمر طلبه بودائی بود اما بعد به فعاليت های سیاسی خشن و تروریستی پرداخت. در دوران خمر سرخ فرمانده ستاد ارتش بود و حاکم مطلق ناحیه جنوب غربی آن کشور که گورهای جمعی و کشتارهای وسیع یادگاران اوست. با سقوط خمرسرخ او مقاومت کرد و قدرت خود را در منطقه اش حفظ کرد و به جنگ پول پوت رفت و وقتی او را که سرطان داشت اسیر کرد در حبس خانگی انداخت. در جنگ ها هم پول پوت را همان طور دست بسته همراه می برد تا سرانجام با مرگ پول پوت او نیز اسیر شد و به زندان افتاد. در زندان بود که درگذشت و یکی از اسرار بزرگ فرهنگ جنوب شرقی اسیا به گور رفت.

ترکمن باشی

ديکتاتور ديگری که او نيز درگذشت بی آن که در انتظارش باشد، سرگذشتش نه آن است که نمونه و الگوی قرن بيست و یکم باشد که دیکتاتورها و خودکامگان را محکمه شده، در زندان و يا آویخته بر دار می خواهد، نه چنان که صفرمراد نیازف مرد، در اثر سکته در کاخش در ترکمن باشی شهری که نام از وی دارد. چنان که همه چیز دیگر این جمهوری سابق اتحاد جماهیر شوروی که از دوازده سال قبل مستقل شد و از همان زمان نیازاوف از حزب کمونیسم به رهبری رفت. مجسمه های طلایش در همه میدان ها نصب شد و کتاب هایش تنها کتابی که همه میخواندند و روح نامه اش مانند کتاب آسمانی کتاب وحی خوانده می شد. حتی ماه های سال به نام بستگان او گذاشته شد. کشور عقب افتاده ای را چنان کرد نیازاوف که فقط او بود و او تا لحظه ای که در شصت و شش سالی در حالی که از مدت ها قبل پزشکان تهدیدش کرده بودند که با کالسترو بالا و فشار خون شدید و مصرف الکل بسیار و وزن بالا در خطرست. نیازاوف گمان می برد همچنان که هر هفته موها را سیاه چون شبق می کند مرگ هم منتظر می ماند که نماند. او حتی شادمانی بعد از مرگ هم از ترکمانان دریع داشت. هنوز نگهبابان از کنار مجسمه های طلایش مرخص نشده اند.

و اينان مردگان یا گشته گان قدرتمند بودند. اما جهان را تنها اينان نساخته اند. حتی جهان پیشين که منتظر مردان بزرگ می ماند تا تاريخش بنویسند باز تنها توسط آنان ساخته نمی شد. که گفت یک دوره تاريخ فرانسه را ویکتورهوگو ساخت یا ناپلئون سوم. بتهوون ساخت یا امپراتوران زمان، انیشتین ساخت يا هیتلر.
اما نشان از فرشتگان بماند برای هفته های دیگر.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At March 18, 2007 at 8:14 AM , Anonymous Anonymous said...

مثل همیشه لذت بردم
ماه باشی اما نه پشت ابر

 
At March 18, 2007 at 2:11 PM , Anonymous Anonymous said...

استاد واقعا چه کسانی جهان ما را به زیبایی خواهند ساخت ؟ چه دولتهایی ؟ در این میان ملت چگونه باید باشند ؟ چگونه است آن دنیای زیبای در آرزوی شما ... آیا نمونه ای داریم ؟ چیست نشانه ها ؟

 
At March 18, 2007 at 4:07 PM , Anonymous Anonymous said...

بله... جهان ساخته ی دست چند نفر یا چند حادثه نیست. هیچ حادثه ای بدون زمینه قبلی به وقوع نمی پیوندد و هیچ انسانی خالی از تاثیرات افراد پیش از خود نیست. جهان زاده ی سیری طولانیست، همه چیز را گردن چند نفر انداختن بی انصافیست

 
At March 18, 2007 at 8:43 PM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ...بنده مرید نوشته های شما هستم اما اگر برحسب تفکراتم نوشته شما را
نپسندیدم از انتقاد دریغتان نمیکنم !!! شما در پناه افکار سکولارتان تا حد ممکن و مقدور
بقول شاعر گرانمایه و مرحوم نادر نادر پور از بدی ها هم در غرب مینویسید اما نه جوندار
و اثر گزار ...بیایید قبل از بسر امدن عمرتان ( الهی که صد سال عمر کنید )یک سفر کوتاه
بکوبا بکنید و هر انچه دیده ات دید بنویسید احتیاجی بخلق این داستان پرویز امروز سرمایه دار
که دیروزش فیدلیست !!بوده را هم ندارید ٬ بنده دو بار رفته ام باز هم میروم و حرفههای
پرویز خان را تایید نمیکنم ...فقط یک سوال دارم از شما !؟ در این شانزده سال که شرق را
اب !!برد این همه زیبایی های شگفت اور از شهرهای پراگ و بوداپست و...چرا از دید دوربین های
خاکستری نشان غربی ها پنهان مانده بود !؟ ایا این همه اثارباستانی زیبا که موجود بود
در این شانزده سال درست شده !؟ سن پترزدبورگ و مسکو چطور !؟

 
At March 18, 2007 at 11:47 PM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود سلام
نمی دانم آیا آخرین یاداشت شما برای سال 85 است یا خیر .اگر اینطور باشد گمان کنم بیرحمی است که سال را با خون و دیکتاتورها و نسل کشی به پایان ببرید .درست می فمایید.جهان هم محصول توپ و تانک است هم محصول هیتلر و کاسترو هم محصول صدام هم انشتین هم پینوشه هم بتهوون ووو.اما بیشتر از هرچیز جهان امروز محصول قلم است وآگاهی منشا گرفته از آن .آنگاه که شما نوشتید از یک کشتی غرق شده که دو دوست چینی های به ساحل آورده شده را به صاحبان اصلی اش برگرداندند جهان از این صداقت لبریز شد .جهان محصول ذهن و اندیشه است .امیدواریم جهان پیش رو محصول تعقل و عقلانیت ارتباطی گردد نه محصول ایدئولوژی.
سر افراز باشید و سال نو بر شما مبارک باد.

 
At March 18, 2007 at 11:48 PM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود سلام
نمی دانم آیا آخرین یاداشت شما برای سال 85 است یا خیر .اگر اینطور باشد گمان کنم بیرحمی است که سال را با خون و دیکتاتورها و نسل کشی به پایان ببرید .درست می فمایید.جهان هم محصول توپ و تانک است هم محصول هیتلر و کاسترو هم محصول صدام هم انشتین هم پینوشه هم بتهوون ووو.اما بیشتر از هرچیز جهان امروز محصول قلم است وآگاهی منشا گرفته از آن .آنگاه که شما نوشتید از یک کشتی غرق شده که دو دوست چینی های به ساحل آورده شده را به صاحبان اصلی اش برگرداندند جهان از این صداقت لبریز شد .جهان محصول ذهن و اندیشه است .امیدواریم جهان پیش رو محصول تعقل و عقلانیت ارتباطی گردد نه محصول ایدئولوژی.
سر افراز باشید و سال نو بر شما مبارک باد.

 
At March 19, 2007 at 12:29 AM , Anonymous Anonymous said...

با تشکر از یادآوریهای زیبای تاریخیتان.به امید روزی که سران فعلی حکومت هم تقاص جنایتهایشان را در مقابل ملت بپردازند.

 
At March 19, 2007 at 12:53 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام به بهنود
براستي كه ماهيت ديكتاتوران عالم اينگونه است كه با دست خود تيشه به ريشه خود ميزنند.وهمان طور كه به خوبي نوشتيد،تعداد زيادي از اين جانوران در دنيايي كهبسوي جهاني شدن،در عصر ارتباطات پيش مي رود باقي نمانده،از جمله در ايران،و در آستانه سال جديد آرزو مي كنيم:آگاهي خود را افزون كنيم،از 100%بودن هايمان بكاهيم،قهرمان پوشالي درست نكنيم.كه همين ها زمينه ساز رفتن ديكتاتورها مي شود،چه از نوع كوباي،عراقي،كره شمالي واز همه مهمتر ايراني(اگر اين جماعت خود را ايراني بدانند؟)به اميد آن روز
پيروز باشيد،سال نو بر همه ايرانيان مبارك
كاوه از ايران

 
At March 19, 2007 at 2:12 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود بهنود عزيز مي دانم كه شايد نبايد اينجا پيام تبريك بگذارم اما شايد جايش باشد تا بگويم مدت ها به عشق مقاالاتت به اينجا آمدم اين اواخر كم كار شده اي اما باز جهان را از منظر تو مي بينم و سر مي كشم سبز و آفتابي باشي

 
At March 19, 2007 at 12:09 PM , Anonymous Anonymous said...

من همیشه از نوشته های شما لذت بردم
.
چندمین بار است که از دیکتاتورها مینویسید.
دراین میان جای دیکتاتور فعلی خودمان بسیار خالیست.
آیا شما خامنه ای را دیکتاتور نمیدانید؟

 
At March 19, 2007 at 4:59 PM , Anonymous Anonymous said...

آب گيری سد سيوند «برگ سياه ديگری را در پرونده تجاوز به ميراث فرهنگی ايران» توصيف می کند.
اگر آب گيری سد سيوند را آغاز کنند،درياچه ای که در حدود۳۰۰
کيلومتر طول آن خواهد بود به وجود خواهد آمد. در آن صورت تمام آثاری که از هزاره پنجم قبل از ميلاد تا دوران اسلامی باقيمانده از بين خواهد رفت. در اين منطقه در يک مسير حدود ۱۴ کيلومتری می توانيد آثار و حرکت جوامع مختلفی را ببينيد که در در طول ۷ هزار سال در اين سرزمين زندگی می کردند.»

 
At March 19, 2007 at 9:08 PM , Anonymous Anonymous said...

کسیکه میگوید خامنه ایی دیکتاتور است یا نه !؟ یا معنای دیکتاتوری را نمیداند
یا فکر میکند مهاتما - گاندی در هالیوود لبو فروش بوده ...استالین و هیتلر یا موسولولینی
و پینوشه و پل پت و را درست نشناخته اند یا درست ترش همین رجوی خودمان که
هنوز بقدرت نرسیده در کشور دیگر لشگر مسلح دارد !؟ البته این کوچک مغزان عادت
دارند در تاریکی محض تیر خلاص شلیک کنند اگر خامنه ایی دیکتاتور بود احمدی
نژاد اینگونه موقعیت ایشان را در دنیا خراب نمیکرد ٬ اگر خامنه ایی دیکتاتور بود
این همه سال غنی سازی افت و خیز نداشت و اگر خامنه ایی دیکتاتور بود مثل
قذافی و سونگ کره ایی یک شبه از این رو بانرو میکرد نه جانم قدرت ایشان
شاید بیست واحد از صد واحد کل باشد که از همه بیشتر است از رفسنجانی از خاتمی
از احمدی نژاد از ....اما جمع انها هستند مجموعه کل رژیم را رقم میزند

 
At March 19, 2007 at 9:41 PM , Anonymous Anonymous said...

السلام عليكم
با تشكر فراوان از مقاله بسيار زيبا و پر عبرتتان، پیشنهاد میکنم همانند کتاب کشته شدگان بر سرقدرت که در مورد تاریخ سران ایران به رشته تحریر در آورده بودید، این مقاله بهمراه سایر مقالات مربوط به "مردگان و کشته گان بر سر قدرت"در مورد سران جهان را که تاکنون نوشته اید را هم در یک کتاب مستقل دیگر جمع کنید، با آرزوی موفقیت و سالی پر از پیروزی برای استاد عزیزمان مسعود بهنود

 
At March 20, 2007 at 5:15 PM , Anonymous Anonymous said...

omidvaram ta 14 farvardin dar mahaagh naravid va benevisid,
ke dar in mianeh khalae etela'at rava nist
mamnoon

 
At March 20, 2007 at 11:29 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
سال نو مبارك
سالي پر از شادي و پيروزي را براي شما آرزو مي كنم

 
At March 21, 2007 at 3:24 AM , Anonymous Anonymous said...

Cher Massoud,
Ton survol intéressant sur l'histoire contemporaine, vue par tes yeux persans et perçants, est fort édifiant. Merci ! Juste une remarque : je pense que tant que le peuple iranien manque de vision historique, et d'éducation civique, la situation ne changera pas. La jeunesse iranienne et les intellectuels de notre beau pays ont une lourde responsabilité pour les changements. Mais sans vouloir être trop pessimiste, je pense très sincèrement que cela va prendre pas mal de temps, peut-être une ou deux générations...
J'en profite pour t'adresser mes meilleurs voeux pour le Norouz et l'année persane 1386 !
Shaad va pirooz baashi !
Antoine de Paris

 
At March 21, 2007 at 12:52 PM , Anonymous Anonymous said...

Dear Mr. Behnood,
I wanted to ask you to expand the audio part of your site because I have already transferred the existing 4 parts to my mobile phone and have sent them to my friends' cellphones via Bluetooth.
Truly yours
Saeed

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home