Sunday, August 16, 2009

نه باور نبايد کرد


این کارتون را علی درخشی کشیده برای مناسبتی دیگر و به مناسبت وضعیت این روزها هم دیدنی است.

این مقاله امروز اعتمادملی است

آنچه آقاي کروبي با درد شنيد، در نامه‌اي نوشت، در بست و روانه کرد، و با همين کار، تا همين جا، نوري تابانده بر بدکاري‌ها، تلخ است، چنان تلخ که بازگفتنش آسان نيست.

غرب، غرب صنعتي، زادگاه مدرنيسم و ليبراليسم، در نيم قرن اخير چه بسيار بندها که از پاي اخلاق متعارف گشوده. از تعريف برهنگي تا تغيير لباس‌ها و مد. يا تغيير قوانين چندان که کورتاژ قانوني شود يا ازدواج همجنسان رسميت پذيرد. در همين فاصله ادبيات هم بي‌پروا شده است و جز حريم‌هاي شهروندي و شخصي منع و مانعي در آن نيست اما با اين همه بي‌پروايي تجاوز [که اجبار در آن مستترست و نيازي به مضاف ندارد] همچنان در همه قوانين جهاني با سخت‌ترين مجازات‌ها عقوبت دارد و روز و شبي نيست که در خبر نيايد که چگونه کساني به جرم شروع به تجاوز، حتي اشاره لفظي به آن به سال‌ها زندان محکوم شده‌اند.

هم از اين روست که پذيرفتن اين بدکاري در محبس‌هاي وطنمان، با همه فراواني بدکاري‌ها در جهان، گزاف است و آسان نيست.

به يکي ديگر از دوراني که اهل قلم کارشان به اوين افتاده بود، بعد از مدتي از سلول‌هاي انفرادي به بندهاي عمومي ميهمان شديم. زيدآبادي در بند دو بود، شمس و باقي در يک، من و قوچاني در سه و اين دو بند جايگاه زندانيان مالي بود. بيشتر مردماني آبرومند که خطايي در محاسبات سود و زيان، يا شريکي نااهل، و گاه مقررات ناپايدار و نادرست به زندانشان انداخته بود. در اين بندها زندگي مانند سلول‌هاي انفرادي مرگ آرام نبود. مي‌شد خواند و گاه نوشت. حکايت ديگران شنيد و حکايت خود گفت، و چه حکايت‌هاست وقتي يکسوي بند دکتر اميرانتظام باشد و ديگر سو طبرزدي و تازه عاملان قتل‌هاي زنجيره‌اي هم وارد شوند. روزنامه‌نگاران جهان چنين لحظاتي را گران مي‌خرند و آسان به دست نمي‌آورند.

حياط هواخوري جا نداشت تا هم جوانترها گل کوچک بازي کنند هم ميانسالان بدوند، هم سالخوردگان دور هم جمع شوند و نقل و خاطره بگويند. جا نداشت تا در همان حال آن دو درودگر زير سايه‌اي بنشينند عصا و قلم چوبي کنده‌کاري بسازند، يا با سيم و قلاب لباس بدوزند، يا سکه‌ها را بسايند و بسايند تا صاف شوند و بر آن نقش و نامي بيندازند يادگار اوين. اما با همه کوچکي، بخشي از حياط را هم يک اتاق گرفته بود که نه دري داشت و نه پنجره‌اي. اول گمان مي‌رفت موتورخانه است اما... در کتاب خاطرات زندانم شرحي چنين نوشته ام:
يک اتاق سيماني است، با دو در آهني بسته، هميشه بسته. انگار قلعه هوشرباست که به فرموده مولانا سلطان عقل فرزندان را از نزديک شدن به آن برحذر داشت. کسي را کاري با آن بنا نبود، از پيکرش و شيشه‌هاي شکسته‌اش پيدا بود که سال‌هاست متروک مانده است.
يکي از روزها، يکي از سالخوردگان محبس که 15 پائيز را در آن جا گذرانده بود، در يکي از آمدن و رفتن‌ها در گوشم آهسته سخني گفت... که آن اتاق ساکت حياط هواخوري بند سه و پنج آموزشگاه شهيد کچويي ندامتگاه اوين، در لحظه در نظرم بدل به بتکده‌اي شد، چه مي‌دانم آتشکده که آتش به خرقه عابد و عامي زند. تاب ندارم بيان کنم که چه گفت و چه نشاني داد از گذشته اين بنا.

مرد انگشتانش را به سوي در آهني محکم بنا اشاره رفت و انگار که فقط حاضر شده تا مرا از آسمان آبي و خيال پائيزي‌ام جدا کند، گفت مي‌بيني همه جاي در را جوش داده‌اند، قلعه‌اي است که درهايش چهار ميخ شده، سال‌هاست. اين جا همان جاست... گفت و رفت.

گفته آن سالخورده مرد، مرا چند روزي از هواخوري، از آسمان آبي و ابر و کبوتران دانه‌چين جدا کرد. دنيايم را رنگي از خاکستر زد. تا شبي در دلم جوانه زد که اين نمي‌تواند درست باشد. اينجا نمي‌تواند بستر آن همه بدکاري بوده باشد. آن قدر با خود کلنجار رفتم تا شبي آن که از جنس حرير بود، اثيري، که مي‌آمد و دانه‌هاي نور مي‌پاشيد در خالي دل زندانيان و سحرگاهان به تولايش سجاده‌ها گشوده مي‌شد، انگار گفت باور نکن.

باور نکردم. فردايش در هواخوري بوديم، مرغکان در باريکه همان معبد بسته در جمع بودند به دانه‌چيني، همان جا که در خيال در آتشش ديده بودم. آن زنداني که نان‌هاي خشک سفره را هر روز برايشان دانه مي‌کرد، باز شادمان از کار خود تکيه داده بود به در جوش خورده، گنجشكکان را تماشا مي‌کرد. همبازي‌اش تکيه داده به ديوار، بساط هر روزه شطرنج را گشوده منتظر او بود اما سر آن نداشت که معاشقه همبازي خود را با پرندگان ببرد. طواف هر روزه زندانيان در حياط هواخوري درگذر بود. باران ريز و نازکي مي‌باريد، بوي پائيز در هوا بود و من سر در خود طواف‌کنان باور داشتم که اگر حرف آن زنداني قديم راست بود و چنان بود که او مي‌گفت و در همين معبد کساني در جدال با ديو بال‌بال زده بودند بايد فريادي که از اين ستم برمي‌خاست، جاودانه به آسمان بود. اگر راست بود سخن پيرمرد بايد کبوتران و آن گنجشكکان مي‌دانستند و هرگز بر آن کنار لانه نمي‌کردند. پرندگان خوب مي‌دانند و هرگز آن جايي لانه نمي‌سازند که عشق در آن مرده باشد و نفرت در آن ماسيده باشد جاودانه.

راست مي‌گفتم باور نبايد کرد، که اگر جز اين بود چرا پرندگان عاشق و مسافر بر گرد بام و گنبد امامزاده محله‌مان مي‌چرخند و چرا کبوتران در ميدان جلوي کليساي سيس‌تين بر پاي آنکه عشق به صليبش کشيد رقصي مستانه دارند، همان پرندگان که آسمان خواب‌هاي زنداني را هم آبي
مي‌بخشند.

اگر راست بود چرا گنجشككان از آن معبد آتش گرفته دوري نمي‌کردند.
اکنون هم باورم نيست. آن شب در زندان، در آن حال، مثنوي مي‌خواندم براي همبندان. محمد قوچاني هم بود.
كنگره ويران کنيد از منجنيق
تا رود فرق از ميان اين فريق
شرح اين را گفتمي من از مري
ليک ترسم تا نلغزد خاطري
نکته‌ها چون تيغ پولادست تيز
گرنداري تو سپر واپس گريز
پيش اين الماس بي‌اسپر ميا
کز بريدن تيغ را نبود حيا
زين سبب من تيغ را کردم غلاف
تا که کژخواني نخواند برخلاف

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At August 16, 2009 at 6:58 PM , Anonymous سوشیانت said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At August 16, 2009 at 9:33 PM , Anonymous youness said...

ایزدیگانه ما را از شر دیوها و شیطانها رهایی ببخش

 
At August 16, 2009 at 10:04 PM , Anonymous شاهد said...

آقاي بهنود عزيز ،معلوم بود كه دراين فضا اعتماد ملي توقيف مي شود ، اتفاق غيرقابل پيش بيني نبود، اما ترس اين است كه خداي ناكرده آقاي كروبي نيز به سرنوشت ديگراني چون آيت ا..منتظري دچارشود. افشاگري هاي ايشان دررابطه با شخصيت ائمه جمعه و مسائلي چون ترانه موسوي كروبي را هدف آنها قرارخواهد داد كه معلوم نيست ريشه دركجا دارند .آنها ، آنچنان كه كروبي نيز برخي را افشا كرده معلوم نيست ازكجا سردرآورده و"رشد جهشي " كرده اند . اين گروه نان فحاشي هاي خود را مي خورند وازدرون تهي هستند.
امروز درخبرگزاري ها وروزنامه هاي به اصطلاح اصول گرا فحاشي و تهديدآقايان خاتمي ، كروبي و موسوي موضوع اصلي است و اگرمردم درصحنه نباشند يقين بدانيد اين ها نيز سرنوشتي جز حصري كه حداقل آن حصرخانگي است ندارند.
اي كاش بيداري و هوشياري مردم را چنان درصحنه نگاه مي داشت كه برخي چون آمران قتل هاي زنجيره اي ميدان را براي خود بازنبينند.

 
At August 16, 2009 at 11:08 PM , Blogger Meead said...

بهتر است از این پس بجای واژه تخیلی و نامانوس قانون اساسی، واژه ملموس تر این روزها یعنی بی قانونی اساسی یا قانون بی اساسی را بکار بریم. روزهایی که قانون فقط دهان به دهان می چرخد و همه جا شده است جنگل. صد رحمت به جنگل. آقای خامنه ای شیر جنگل، احمدی نژاد روباه و موسوی و کروبی هم دارند نقش خرگوش هایی را بازی می کنند که می خواهند شیر و روباه را تنبیه کنند. یاد داستان های دوران کودکی بخیر. شاید واقعا داستان این روزهای ایران همین باشد که خرگوش ها، شیر را مجبور می کنند بر سر چاه بیاید و شیر دیگری را در چاه ببیند و برای شکار آن خود را در چاه بیندازد. با این همه ظلم آشکار و استبداد عریان ظاهرا دارد همین اتفاق می افتد. فقط می ترسم آن دسته بسیجیان ذوب در ولایت یا بهتر بگویم مومنان متحجر که هر کار ضد انسانی و ضد اسلامی را شرعی می بینند، پس از افتادن شیر در چاه، ایران را تبدیل کنند به عراق یا پاکستان. باور می کنم که از آن ها بر می آید. تا وقتی رهبری مثل آقایان مصباح یزدی دارند که فتوا به قتل های زنجیره ای می دهد و اجازه شرعی برای تغییر نتایج انتخابات و دزدی و آدم کشی، از آن ها بر می آید که با همین فتاوی ایران را بکنند عراق و افغانستان و پاکستان. آخر یکی نیست آن ها را متوجه کند که اسلام را اشتباه خوانده اند؟ اسلام با این الف که آن ها می خوانند و می نویسند نیست، اسلام را با الف آزادی باید نوشت نه استبداد

 
At August 16, 2009 at 11:35 PM , Anonymous Anonymous said...

زود یا دیر باوری ما پیوند کردن شیشه را آسان نمی کند . واقعیت جامعه بیمار ما این است که شهوت ثروت و له له قدرت بعنوان موتور محرک درآمده است . آنچه می بینیم تراوش ناهنجاری روانی است که در تمام سلولهای جامعه رخنه کرده و انسان متناقضی را ساخته که اول به مرغ آب می دهد و سپس سر آن را می برد تا حلال شود . شاهین دست پروده که با اشاره ای بسوی انسان می آید و هرگز سر بریدن و بریان شدن مرغ را ندیده است همواره حیران است که چرا مرغ با دیدن انسان می گریزد . در ضمن گویند که کبوتر هر جا که ارزن می خورد تیر می خورد .

 
At August 17, 2009 at 12:51 AM , Anonymous Anonymous said...

خاطرات زندانتان را چند بار خوانده ام و هربار در همین سطرها خیالبافی ها کرده ام تا شاید بدانم چه بوده در آن معبد و آن قلعه هوش ربا.
امروز که این مقاله را می خواندم چنان که اشاره دوباره کردی به آن اتاقک سیمانی از جا جستم و دقیق شدم بلکه نشانی بدهی و خلاصمان کنی از اینهمه خیال.
باز هم نشد!
لابد چنان سخت و دردناک است که گفتنش خواب از چشم ما هم خواهد ربود که نمی گویی!
باشد... بازهم به انتظار می مانیم. شاید روزی بیاید که گفتنش برایتان آسان شود.
---------------
دیگر آنکه هر چند دوروزی مانده! اما شاید دوباره فرصتی دست ندهد برای عرض تبریک, پس فعلا همینجا می نویسم تا بعد....
تولدتان مبارک.
باشد تا روزگارانی بعدتر باشی و خاطرات این روزهایمان را از زبان و قلم تو برای فرزندان و نوه هایمان بخوانیم.

 
At August 17, 2009 at 1:32 AM , Anonymous محمود said...

آن‌چه بهنود را بهنود کرده، شیوه‌ای است در آشتی دادن سیاست با اجتماعی که می‌خواهد گاهی شاعرانه بخواند.

می‌خواهد دَمی بیاساید از نامردمان و حاکمان فاجر و جائرش! از رذالت‌ها و شناعت‌شان.

بهنود جان
تا همین‌جا هم «اعتماد ملی» ماند و به افسانه شباهت دارد. نه‌اینکه همین روزنامه پایگاهی بود برای آنان که کلام بازمانده‌گانِ دربندان بی‌گناه را به گوش همه برساند؟ حال همین روزن را هم بستند و به‌خیال‌شان چه کار خوبی! گمان ندارند روزگار به‌قول شما بر همین پاشنه نخواهد ماند. به‌قول «حافظ» مژده رسیده که ایام غم نخواهد ماند! هم‌چنان که نخواهد ماند.

آن اتاقک در حیاط هواخوری تمثیلی‌ست شاعرانه که هرچند در باورتان جنایت‌ها دارد اما همان‌ست که حافظ گفت. ایام غمش نیست که اگر باشد دیگر نمانده است. شما همیشه در حال زیست می‌کنید و آن‌چه گذشته را محلی از اعراب ندارید. این است که دوستی منتظر می‌ماند ببیند شما در 28 مرداد چه قلمی خواهید کرد! نمی‌داند خیام‌وار حال را خوش می‌نویسید و از گذشته به امروز پند می‌دهید. آن کبوتران حال امروز اتاقک می‌بینند و قفل را بر درش به‌نظاره نشسته‌اند. که اگر در آن اتاقک باز می‌بود، هرگز سریاری نداشتند.

شاد زی

 
At August 17, 2009 at 2:25 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود شما روشنفکران هم عالمی دارید ٬ وقتی بیرون از حبس و زندان هستید هرگز
بدیدار و گفتگو باهم نمیروید اما همینکه زندانی شدن چند ماهه دست میدهد دیگر صدها مقاله
و نوشته و حتی کتاب هم چاپ میکنید که فلانی چه گفت فلانی چه جواب داد و .... شده یکنوع
تفریحات دوران زندان !؟ باید قاضی مرتضوی ها از شکار شماها باب و نانی برسند و زندانی
شدن شماها هم قانونی !! شدن روشنفکریتان وگرنه آنهاییکه زندان نرفته اند نوشته هایشان
ارزش آنچنانی ندارد ٬ قوچانی بچه دلیلی بحبس افتاده فعلا معلوم نیست اما اجتماع ماتمزده
ما برعکس آمریکاست که حتی هنرمندان بسیار مشهور هالیوود و نویسندگان آن دیار وقتی
دچار مک کارتیسم شدن و بزندان رفتند دچار از دست رفتن اعتبارشان شد و از مردم و طرفدارانشان
عذر خواهی کردند و این تفاوت بزرگیست بین فرهنگ ایندو جامعه

 
At August 17, 2009 at 2:57 AM , Anonymous سوشیانت said...

درود بر آقای بهنود
شما بهترین در [...]هستید
اگر تنها 1 روز خبری از شما نداشته باشم لا جرم دق خواهم کرد

موفق و سرزنده باشید

دوستدار شما سوشیانت

 
At August 17, 2009 at 6:27 AM , Anonymous علی said...

مسعود بهنود عزیز

خاطرات زندانت را خوانده بودم خیلی خوب بود.
ولی هنوز هم نفهمیدم آن اتاقک برای چه بوده البته میتوان حدس ها زد ولی ای کاش میدانستیم
باشد تا بعد شاید روزی برایمان بگوئی

با سپاس
آشنا و دوستدار همیشگی
علی

 
At August 17, 2009 at 7:13 AM , Anonymous Anonymous said...

کامنتی در بالا و همین طور کامنت علی مرا به شدت غمگین کرد. دلم به حال همه نویسندگان این نسل سوخت. چون احساس کردم نسل ما آن قدر به این شفافیت عادت کرده که هیچ فکر نمی کند تنبل شده . همه چیز باید پخته شود و مانند خبرهای روزناذمه ای یا تلویزیونی به گوشمان برسد کمی ابهام و ایهام را بر نمی تابیم .
اگر هم تکه ای که آقای بهنود در کتابش نوشته بود کمی گنگ بود دیگر در این مقاله که شروعش درباره افشاگری آقای کروبی است فهم این که آن زندانی به آقای بهنود گفته که در این ساختمان چه بر سر دختران می آورده اند نباید مشکل باشد.
اما می بینید که هست. تقصیر کسی نیست فقط زمان است که چنین بی رحم شده است
خدا یارتان
اما آقای بهنود تو کار خودت را بکن حتی اگر ما در نیابیم همین شیرین است

 
At August 17, 2009 at 8:03 AM , Anonymous Anonymous said...

اگر اتاق برای تجاوز به زندانیان در اوایل انقلاب بوده، چه احتیاجی به چهار جوش کردن در داشته؟
یا اصلا چه اجتیاجی به اتاق ویژه داشته؟

 
At August 17, 2009 at 12:55 PM , Anonymous تورج said...

شاید آن اتاق با در آهنی جوش خورده سنبلی بود از ایران. کشوری که مرزهایش برای ورود بیگانگان بسته است و ساکنینش هر روز مورد تجاوز قرار می گیرند

 
At August 17, 2009 at 5:35 PM , Anonymous simin aslani said...

وقتي در همسايه شمالي اين فجايع ميليوني اتفاق افتاده صد البته در ج ا هم هرچه مي گويند در زنداها اتفاق افتاده صحيح است ٠ فقط نمي دانم چرا چپ روسي نمي خواهد اين تجربه ننگين باز گو شود تا مردم بدانند كه فقط آمريكا در ويتنام جنايت نكرد هر ديكتاتوري و امپرياليسمي مي تواند بالقوه جنايت كار باشد٠ با تشكر از تاريخ نويسان مستقل مثل بهنود كه به گذشته چراغ مي اندازند بدون دستكاري هاي عقيدتي ايدئولوژيك٠

با تصفیه‌‌های بیرحمانه و خونین، که حدود یک و نیم میلیون نفر قربانی گرفت، یکی از مخوف‌ترین نظام‌های تاریخ بشر در اتحاد شوروی برقرار شد. در جهنمی که استالین بر پا کرده بود هر کسی ناچار بود وفاداری خود را به رژیم ثابت کند، و راه آن لو دادن عده‌ای از "دشمنان بود
اما در دادگاه های استالین چه اتفاقاتی افتاد که مجمع نمایندگان ادوار مجلس دادگاه های وقایع اخیر در ایران را به آن تشبیه می کنند.

در صحن دادگاه‌های مسکو هر از گاهی متهمی فریاد بر می‌داشت: «من گناهکارم، مرا بکشید!» یا دیگری داد می‌زد: «من خائن هستم، خائن باید کشته شود!» در پشت صحنه بر متهمان چه گذشته بود؟ پس از حدود هفتاد سال هنوز به این پرسش پاسخ قطعی داده نشده است.

طبق آمار رسمی که در زمان گورباچف منتشر شد: در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ بین ۴ و نیم تا ۵ و نیم میلیون نفر دستگیر شدند. بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار نفر به اعدام محکوم شدند. در اواخر دهه ۱۹۴۰ میان ۵ و نیم تا ۶ و نیم میلیون نفر در مجمع الجزایر گولاگ زندانی بودند. تنها یک دهم افرادی که به اردوگاه‌ها فرستاده شدند، از سرما و گرسنگی جان سالم به در بردند.


دهها نفر از سران حزب کمونیست و فرماندهان ارتش سرخ به دستور یوزف استالین رهبر حزب و رئیس دولت اتحاد شوروی در برابر دادگاه قرار گرفتند. استالین شخصا در اتاقکی مخفی بر جریان دادگاه‌ها نظارت داشت و از طریق زیردستان خود جریان دادگاه را هدایت می‌کرد.

بلافاصله پس از قتل کیروف بیش از صد نفر از مقامات حزبی و دولتی تیرباران شدند. در هفته‌ها و ماه‌های بعد هزاران نفر دستگیر و به دست جلادان سپرده شدند. حکم آنها فوری صادر می‌شد، که معمولا اعدام بود، یا با ارفاق، تبعید ابدی به سیبری.

به دستور استالین ۶۶ نفر از چهره‌های برجسته‌ی حزب و فعالان "صدر انقلاب" که برخی از آنها حتی معروفیت جهانی داشتند، در سه دادگاه "علنی" محاکمه شدند.

دادگاه اول: از ۱۹ تا ۲۴ اوت ۱۹۳۶ شانزده نفر از اعضای برجسته‌ی رهبری حزب کمونیست از جمله زینوویف و کامنف یاران نزدیک لنین محاکمه شدند. همه متهمان اعدام شدند.

دادگاه دوم: از ۲۳ تا ۳۰ ژانویه ۱۹۳۷ هفده نفر از مقامات حزبی محاکمه شدند. ۱۳ نفر تیرباران و ۴ نفر به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدند.

دادگاه سوم: از دوم تا ۱۳ مارس ۱۹۳۸ گروهی ۲۱ نفره از سران بلشویک محاکمه شدند. بیشتر آنها از وزیران سابق دولت بودند. در میان آنها کمونیست‌هایی نامدار مانند بوخارین (رئیس سابق کمینترن) و ریکوف (نخست وزیر قبلی) قرار داشتند. همه متهمان اعدام شدند.

به موازات این سه دادگاه، یک دادگاه نظامی در ژوئن ۱۹۳۷ ژنرال میخائیل توخاچفسکی و یازده نفر از فرماندهان ارتش سرخ را به محاکمه کشید، که خبر آن در رسانه‌ها انتشار یافت. به دنبال آن سه چهارم فرماندهی ارتش سرخ "تصفیه" شد.

تمام کسانی که در برابر دادگاه قرار گرفتند، از کمونیست‌های انقلابی و مبارزان باسابقه بودند. برخی زندان‌های مخوف تزار را از سر گذرانده بودند. شگفت آنکه همین افراد در دادگاه اعتراف کردند علیه نظامی که خود با فداکاری در بنای آن شرکت کرده بودند، انواع و اقسام جنایات را مرتکب شده‌اند.

هنوز چندوچون شکنجه‌هایی که برای گرفتن اعتراف به کار رفته بود، کاملا روشن نیست.

http://www.bbc.co.uk/persian/world/۲۰۰۹/۰۸/۰۹۰۸۱۵_ag_aa_stalin_trials.shtml

 
At August 17, 2009 at 6:08 PM , Anonymous عصر آزادگان said...

هيچ شبي بي صبح نيست

از تيـــر آه مظلوم، ظالـم امان نيابد
پيش از نشانه خيزد از دل فغان كمان را

 
At August 17, 2009 at 9:46 PM , Anonymous Anonymous said...

سخنرانی مهم آیت‌الله العظمی صانعی در دفاع از مهندس موسوی و اصلاح طلبان زندانی


http://www.youtube.com/watch?v=4mrDv_MjwM8

 
At August 18, 2009 at 12:50 AM , Anonymous Anonymous said...

داشتم به احقاق حق فکر میکردم ، به مفاهیم دادگاه ،قاضی ، وکیل براستی که بشر برای این که به یک زندگی ارام و امن برسد چقدر ازمایش و خطا و تجربه و دانش بکار بسته و ما همه را چطور زیر سوال برده ایم -با این قوانین اسلامی - انتخاب آقای لاریجانی به عنوان رئیس قوه قضائیه بهانه خوبی بود برای این کامنت .فرض می کنم هیچکس از ایشان ملا تر نبود فرض می کنم هیچکس از ایشان قاضی تر نبود اما براستی استقلال قوا یعنی چه همین الان میشود گفت که 66 درصد از قوا دست یک خانواده است و شاید بتوان گفت که 100 در صددر دست یک نفر است

 
At August 18, 2009 at 2:18 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود هاشمی رفسنجانی آنقدر پخته و سیاستمدار آگاهیست که بخوبی میداند کفه ترازوی
قدرت در چه سمتی قرار گرفته و وزنه مخالفان چه مقدارست ٬ با اینکه دوست دارد دو کفه
مثل غربی ها هموزن باشند اما مشکل ساختار اجتماعی ایران بسیار متفاوت است و تحمل
پنجاه پنجاه را ندارد لااقل هشتاد با بیست شاید کمی عقلانی باشد در جاییکه مصر و عربستان
و قزاقستان و ازبکستان اکثر ۹۹ و یک !! هستند حالا شکر خدا احمدی نژاد به ۶۳ به ۳۳ رسید
اما اپوزیسیون پشتک وارو زد حالا که ۳۳ رسیدیم چرا ۵۳ نکنیم تا انتخابات تجدید شود ؟؟؟
و اینگونه ظرفیتهای کم سیاستمداران ایرانی بجای راه بجلو قدم بقدم تبدیل بدرجا زدن
و گاهی هم عقبگرد را تقدیم ملت میکند

 
At August 18, 2009 at 3:37 AM , Anonymous Anonymous said...

به عنوان زندانی سابق اندرزگاه شهید کچوئی سالن سه . همین جائی که آقای بهنود هم چند ماه آن جا بود عرض می کنم.

سالنی که زندانیان دهان به دهان نقل می کنند که محل کام گیری حزب اللهی ها از دختران محکوم به اعدام بود زمانی که برای اولین بار نماینده ای از سازمان ملل به ایران فرستاده شد. یعنی گالیندوپل، شبانه و با عجله جوش خورد. چون زمان نداشتند که با بولدوزر خردش کنند. قبل از آن خبرش درز کرده بود و احتمال می دادند گلیندوپل هم بداند و بپرسد. بعد از آن به علت شلختگی ادازه زندان ها و به دلیل آن که همیشه اوین پر بوده نتوانسته اند این سالن را تخریب کنند. شابد هم فکر کرده اند ممکن است یک روز به کار دیگری بیاید.

 
At August 18, 2009 at 4:23 AM , Anonymous مینا مرادی said...

سلام جناب بهنود ...فقط میخواستم احوالتان را بپرسم ..چگونه اید...؟..شاید بد نباشد در مدح سیاست خارجی این دولت فخیمه جمهوری اسلامی باز هم مقاله ای بنویسید ..انجا که عراقیان را همین دولت میکشت ..واتش بیار شهرهای مختلف عراق بود وزنان وکودکان ومردان هر روز به هوا میرفتند ..والبته شما در اعماق قلبتان خوشحال بودید ..چرا که ..البته حرف شما ثابت میشد..وچه چیزی مهمتر ازان!!!انجا که من وگروه من پیروز میدان هستند چه باک که انسانهای بیگناهی به دست همین دولت کریمه کشته میشوند //!!!نه اینطور نیست؟؟ ....به اعماق قلبتان مراجعه کنید وومنصف باشید ..خواهید دید که سخنی راست است .....شما روشنفکران گرامی همگی خشنود از پیروزی در برابر امریکا بودید ..شاید بد نباشد باز هم یاد کنید ..تا مردم بدانند ..که اینها خیلی هم بد نیستند..بعضی وقتها برای پیشبرد اهداف روشنفکران مناسب هستند!!! ....اقای بهنود میدانم خیلی نارا حت میشوید ..چون میدانم که اینقدر منصف هستید ..که نیش تلخ حقیقت این سخنان را درک کنید ..اگر دلیلی نبود نمیخواستم اینقدر ناراحتتان کنم ..چون نمک پاشیدن بر زخم ..کار پسندیده ای نیست ..ولی واقعا فکر میکنم .. ..هر گروهی وهر ملتی ..زمانی شایسته تغییر میشود .که اکثریت ان واقعا اذعان به اشتباهات گذشته خویش داشته باشد وشجاعانه به انها اعتراف کنند ..لازم نیست البته این اعتراف حتی علنی باشدودر (این مورد البته) ..فقط پیش خودتان هم معترف باشید ..شاید کافی باشد ..البته باید از خدای بزرگ بخواهیم ..نه تنها شما ..بلکه همگی ما هر گروهی به شکلی اشتباهات بزرگی مرتکب شده ایم خوبست به خود بیائیم تا شاید خداوند بزرگ مارا شایسته گشایش وتغییر بیابد ..ومارا یاری کند ..دلم نمیخواست ودلم نمیخواهد شما را ناراحت کنم ولی شاید راهی باشد ..برای انتظار کمکی از جانب خداوند..ماه رمضان را فرصتی بدانیم ..تا شاید ..در شب قدر ان سرنوشت دیگری برایمان رقم بزند. ..

 
At August 18, 2009 at 5:24 AM , Anonymous alireza kharghani said...

بر خلاف اصول رایج در اغلب دادگاههای کشورهای گیتی و در راستای احترام به مقام انسانیت شرکت دادن متهمین در دادگاه با لباس زندان سالهاست که منسوخ شده است ولی در بیدادگاههای جمهوری اسلامی با بزرگان کشور این چنین میکنند برای شکستن حرمتشان. غافل از اینکه تن آدمی شریف است به جان آدمیت- نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. این بزرگواران در آن لباس کوچک نشدند که هیچ آن تن پوش از قبال آنان بزرگ شد گلی خوشبوی در حمام روزی- رسید از دست محبوبی به دستم - بدو گفتم که مشکی یا عبیری- که از بوی دلاویز تو مستم - بگفتا من گلی ناچیز بودم- ولیکن مدتی با گل نشستم - کمال همنشین در من اثر کرد- وگرنه من همان خاکم که هستم
جناب بهنود نیمای عزیز شما دست اندرکار طراحی مد می باشد بسیار پسندیده است با الگو گرفتن از لباس این فرزندان وطن در حبس تن پوشی طراحی کند تا بر تن تک تک جوانان این وطن بنشیند و خاری باشد در چشمان کسانی که می خواستند کمر این سرو قامتان را با لباس زندان بشکنند

 
At August 18, 2009 at 1:25 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود

 
At August 18, 2009 at 1:32 PM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At August 18, 2009 at 1:51 PM , Anonymous نوا بامدادی said...

سلام
مسعود عزیز
هماره هر جستی را حرکتی لازم و
هر حرکتی را بهانه ای
گویا حاکمان هماره خود شروع کننده جنبش های حاکم بر انداز هستند
زیرا خود بهانه میسازند و خود جستن به کار میارند .
همین
www.navabamdadi.blogfa.com

 
At August 18, 2009 at 2:06 PM , Blogger بهرام رفیعی said...

استاد بهنود
یکی از بچه های سرمایه توی فیس بوک نوشته بود برای بهنود دعا کنید ، یخ کردم یک لحظه، بعد که با دوستان تماس گرفتم دیدم از باب بهنود شجاعی گفته اند. البته ببخشیدکه این را نوشتم اماواقعن یک لحظه به خودم نهیب زدم و درنگ نکردم، آمدم بنویسم که همیشه دوستتان داشته ام و دارم. از گذشته تا همیشه شما یکی از الگوهای زندگی ام بوده اید و همیشه با نوشته های شیرینتان زندگی کرده ام.
برایتان سلامتی و پیروزی آرزو می کنم

 
At August 18, 2009 at 9:04 PM , Anonymous Anonymous said...

زندگی کوشش و راهی شدن است

از تماشاگر اغاز حیات

تا به جایی که خدا می داند

شاید خیلی حال و هوای تبریک نباشد ولی تولدت هزار بار مبارک بهنود عزیز
راستی یه چیزی من یه بار به خاطراون کاسه که مادربزرگت نذرت کرده بود رفتم امامزاده ولی نه خبری از کاسه بود نه سقاخونه

 
At August 18, 2009 at 9:26 PM , Anonymous Anonymous said...

درود بر استاد بهنود گران مایه:

احتمالا اولین نفری هستم در این محیط، فرخنده زادروزتان را تبریک عرض می کنم و امیدوارم سالهای سال به همین شکل با قلم با ارزشان بر آگاهی این ملت بنویسید و با هم ایرانی آباد و آزاد و سبز را جشن بگیریم ..

درود و آفرین بر شما ...
از جانب یک هوادار و کسی که سالهاست مقالات شما را پیگیری می کند.

بازهم فرخنده باد این خجسته روز...

فرشاد
www.paknewis.blogspot.com

 
At August 18, 2009 at 10:38 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام....تولدتون مبارک

 
At August 19, 2009 at 2:36 AM , Anonymous Anonymous said...

خانمی که دادگاه های امروز را با دوران استالین !!؟ تشبیه کرده نه تاریخ دوران جنگ سرد
را خوانده نه حتی اوضاع امروز ایران را ملاحظه کرده که فقط چون فرید ذکریای سی ان انی
بخاطر مازیار بهاری همکار قدیمش در نیوزویک یکهو بصحرای کربلا زده و دادگاه های دوران
استالین را بدید مردم بیخبر و هنوز ضد کمونیست امریکا رسانده ....رفرمیستهای دوران استالین
فقط جناح میانه رو حزب کمونیست بودند که در مقابل جناح تندرو صف آرایی کرده بودند
و استالین و بریا رییس کا گ ب هم موقع را مغتنم شمردند و همه رقبا را درو کردند..... اما
اوضاع ایران نه تک حزبی دوران استالین است نه اصلاح طلبها درون حزب محافظه کاران هستند
تازه ان ذکریا انقدر کم شعورست که جامعه باز و بشدت سرمایه داری ایران و حکومت دینی را
با شوروی مقایسه کرده که یک خروس در تملک کسی نبود

 
At August 19, 2009 at 5:36 AM , Anonymous Anonymous said...

هیچ نبوده است مکانی که درآن آه مظلومی
نبوده است که
گنجشگکان
آواز سر نداده باشند که
های
اینجاست
مزارش
عشق

ما زبانشان نمیدانستیم
خدا میدانست

گنجشکانش فرشتگانش را
بر سر مزارش
عشق

مرثیه می خوانده اند
ما زبانشان نمیدانستیم
خدا میدانست

 
At August 19, 2009 at 6:47 AM , Anonymous مانی said...

برای کاربر عزیزی که در موضوع دادگاه ها و شباهتشان با دادگاه های اصتالین توضیح داده اند عرض می شود که هیچ قیاسی به معنای تطبیق تمام و تام نبوده است. اگر شرایط آن روزها را ضربدر تحولات روزگار بکنیم همین می شود اتفاقا اما حرف شما درست است که مالنکوف در ایران نیست و آن شرایط هم نیست اما باور کنید خیلی شبیه است و مهم این است که مردم با این شبیه سازی ها نفرتشان را بیان می کنند می شود خیلی سختگیر نبود
راستی آقای بهنود تولدتان مبارک

 
At August 19, 2009 at 7:06 AM , Anonymous Anonymous said...

دیگر نشان پیروزی
V
نشان ما نیست
باید
M
شویم

 
At August 19, 2009 at 8:00 AM , Anonymous Elham said...

خیلی دوستتون دارم آقای بهنود....این تمام احساسم است به شما و فکرهای قشنگتان

 
At August 19, 2009 at 8:37 AM , Anonymous امید از تورنتو said...

دوستان لطفا نوشته آن روحانی مورد اشاره آقای کروبی (برادر شوهر ترانه موسوی صدا و سیما) را بخوانید در جام جم چهارشنبه 28 مرداد. چقدر عجیب و دردناک است نگاه یک روحانی به واژه "عهد شکنی" می گوید من دروغ می گویم و چشم می پوشم به شکنجه، تجاوز و به آتش کشیدن یک دختر هموطن برای حفظ نظام و شیخ تو هم باید به عهد نظام همه را درسینه نگاه می داشتی تا نگویمت عهد شکن. و من می گویم لعنت به جنین نظامی ، لعنت به چنین عهدی و لعنت به اینگونه روحانیتی

 
At August 19, 2009 at 1:29 PM , Anonymous لاله said...

"سبز ماندم,سبز خواهم ماند.تا زمان دارم.تا زمين پيداست"
آقاي بهنود
ما هم سبز ميمانيم,تمام ايران سبز خواهد ماند تا تمام سبزپوشان كوچ كرده بازگردند,
منتظر ميمانيم برگرديد تا سر كلاس درس شما يادبگيريم ساختن ايران را و ويران نكردن دنيا را
تولدتان مبارك

 
At August 19, 2009 at 2:01 PM , Blogger mmehdi said...

خواستم تبریک بگویم تولدتان را
یادم امد محمد عطریان فر را
تولد او هم هست امروز
نمیدانم خودش یادش هست یا نه
نه از آن که یادش رفته باشد روز جنگ را!!!نه ...از آن بابت که آیا میداند چند شب و روز گذشته از آن شنبه خسته کننده.
نمیدانم که آیا هنوز چوب خط میکشد بر دیوار انفرادی.
چه تولدی میگرفتیم برایتان امسال اما افسوس که به قول شاملو
کوره ها سرد شدن
سبزه ها زرد شدن
خنده ها درد شدن
.....تولدتان مبا رک بهنود عزیز
همیشه سبز باشید.

 
At August 19, 2009 at 5:07 PM , Anonymous Anonymous said...

مینا مرادی جمع کن جل و پلاستو از این جا برو... این جا جای تو نیست.تو این مملکت گل و بلبل هم که فعلا جا برای تراوشات ذهن مریض امثال شما فراوانه. یه دو روزم شما خوش باش تا ما کارمون رو به اتمام برسانیم

 
At August 19, 2009 at 8:14 PM , Anonymous Anonymous said...

دوشنبه 15 تير 1388 10:05:08 شماره‌ خبر :430157
رونمايی پانزده قطعه خوشنويسی در مدح حضرت علی(ع) در موزه ملك
گروه هنر: چهاردهم تيرماه، از پانزده قطعه خوشنويسی كه در مدح حضرت علی(ع) نگاشته شده بود، در موزه ملك رونمايی شد.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، روز گذشته، چهاردهم تيرماه، آيين گراميداشت ولادت حضرت علی(ع) به همراه رونمايی پانزده قطعه خوشنويسی از مرقع شماره 6021 گنجينه ملی ملك در كتابخانه و موزه ملك برگزار شد.

در ابتدای اين مراسم پس از قرائت آياتی چند از كلام‌الله مجيد، مرشد حسن ميرزاعلی پرده‌خوان اهل بيت(ع) در مدح اميرالمؤمنين(ع) داستانی را روايت كرد و سپس كليپی از نسخ خطی استادان بزرگ خوشنويسی كه در مدح حضرت علی(ع) نگاشته شده بود، پخش شد.

در ادامه حجت‌الا‌سلام ‌و ‌المسلمين سيدحسين شاهمرادی به عنوان سخنران اين مراسم اظهار كرد: حضرت علی(ع) چهره‌ای است كه تمامی صفات الهی را در اختيار دارد و هر كسی به اندازه فهم و ظرف وجوديش از اين منبع بی‌كران استفاده می‌كند.

وی افزود: علی(ع) تنها شخصيتی در عالم امكان است كه هر كس می‌تواند با زاويه ديدش به وی بنگرد، بدين معنا كه اهالی علم و معرفت به نوعی و اهالی هنر به نحوی ديگر از اين وجود شايسته بهره می‌برند. البته اين استفاده تنها به علم و هنر خلاصه نمی‌شود، بلكه تمامی مسائل بشری تحت تاثير اين بزرگمرد هستند، به‌نحويكه ورزشكاران نيز در كارهای خود به علی(ع) اقتدا می‌كنند.

وی در ادامه تأكيد كرد: سخنان فوق گزافه‌گويی نيست، بلكه حقايقی است كه قطره‌ای از دريای بی‌كران وجود امير المؤمنين(ع) نيز نمی‌شود. در كلامی ديگر بايد گفت كه علی(ع) قرآنی ناطقی است كه عالم به واسطه وی خلق شد.

شاهمرادی اظهار كرد: ما اگر امام حسين(ع) و مهدی موعود(عج) را مقتدای خود می‌دانيم اين بزرگان مفتخر هستند كه از فرزندان اين امام همام هستند. در جايی امام جعفر صادق(ع) درباره حضرت علی(ع) چنين می‌گويد، ما بيش از اينكه به فرزندی حضرت علی(ع) افتخار كنيم به ولايت وی مفتخر هستيم.

وی اعلام كرد: تمام عبوديت علی(ع) به بندگی و مخلص بودن به وی است، به همين دليل اگر دوستدار و شيعه علی(ع) هستيم نبايد تنها در كلام، بلكه در كردار نيز بايد پيرو اين امام باشيم.

اين سخنران در بخش پايانی سخنان خود تصريح كرد: حضرت علی(ع) به خاطر اسلام و عدلشان بود كه شهيد شدند و ما نيز كه ادعای شيعه علی بودن را داريم هر چند كه نمی‌توانيم به بلندی صفات اين امام نزديك شويم، اما بايد سعی كنيم كه شبيه ايشان رفتار كنيم.

 
At August 19, 2009 at 8:34 PM , Anonymous AMirAli said...

هر چه گشتم نیافتم نشانی‌ از شما، زین رو همین جا سخن کوتاه می‌کنم و مینگارم که میلادتان پیروز

 
At August 20, 2009 at 11:38 AM , Anonymous Anonymous said...

http://babak-andishmand.blogspot.com/2009/08/they-are-as-alike-as-two-pees-in-pot.html

 
At August 20, 2009 at 12:34 PM , Anonymous bineshan said...

‫‫هدیه ای به آقای بهنود به مناسبت تولد

‫پارادکس ریش زدن

‫سلام علیکم،
‫حضرت علما با آرزوی تندرستی شما، چنانچه من اطلاع دارم، گذاشتن ریش، در حدی واجب است که در عرف از فاصله ای معقول به نظر ریش بیاید. سووال بنده این است که اگر روز بعد از تراشیدن ریش، شما آنقدر ریش نداشته باشید که اصطلاحا ریش حساب شود، و آن مختصر مو را بتراشید، عملا ریش نتراشیده یید که مرتکب حرام شده باشید، چون در روز دوم ریشی نداشتید که بتراشید، و اگر داشتید که تراشیدن اصلا حرام نمیبود، و اگر این عمل را یومیه انجام دهید جز روز اولی که ریش تراشیدید مرتکب حرامی نشده آید مگر در این سلسله وقفه ای روی دهد. لطفا راهنمایی فرمایید.

 
At August 21, 2009 at 12:16 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود
.... زاده شدی در ان روز افتابی
هماره شاد بهنود خوش قلم و با انصاف
ما می مانیم
ابراهیم

 
At August 21, 2009 at 1:57 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ٬ انگلیسی جماعت بخاطر تشنگی مفرطش بنفت و گاز نه شرف نه وجدان نه
اخلاق و نه ...... ببینید از قذافی مشنگتر در میان سران عرب و ممالک اسلامی وجود ندارد
اما بمحض اینکه انگلیسی ها را راضی کرد پسرش !! را بجانشینی اش قبول کنند و بامبول
درست نکنند با یک چرخش نخودی !! که مثلا سلاح هسته ایی یا اسلحه مهمات تخریب جمعی
را کنار گذاشته نه تنها یکی یکی سران متمدن غربی روانه لیبی و دیدار قذافی شدند که
اسکاتلند را مجبور کردند مسئول بمب گزاری لاکربی را از زندان آزاد کنند !؟

من میترسم اگر خامنه ایی و احمدی نژاد بخواسته های انگلیس و امریکا گردن نهند
آنوقت شما و گنجی و نوریزاده و ....توسط ماموران امریکا و انگلیس دستگیر و روانه
ایران شوید و رضا پهلوی و رجوی هم در تصادف اتومو بیلی از بین بروند و .......واقعا
وقتی بلیر و مرکل و سرگوزی !! بچادر قذافی رفتند شرم نکردند ؟؟که یک دیکتاتور
دیوانه و بیمار طبق گفته های این سران متمدن چگونه یکشبه عاقل و شفا یافته منتظر
دیدار اینها شده !؟ حالا شما هی از طرفداری حقوق بشری این بیوجدانها مثنوی ها سیاهه
کنید و کوتاه هم نمیایید. خدا خدا کنید حکومت حکومت ایران همچنان برای استقلال ایران محکم و پا برجا بایستد که ترسم کشور کوچک
و بیزور لیبی اگر این همه جواب خوش دریافت کرده وای بایرانیکه علاوه بر نفت و گاز
از یک قدرت قابل ملاحظه در منطقه هم برخوردارست تازه حسلسیت سوق الجیشی ایران
در منطقه آنچنان جذبه تاریخی دارد که آمریکا و غرب از دست دادن این را در سی سال
گذشته هنوز باور نکرده اند

 
At August 21, 2009 at 8:23 AM , Anonymous بهنام said...

درود بر مسعود بهنود
بدون شک در این روزها کروبی و امتل کروبی تنها نقطه های روشن باقی مانده از آزادی و راستی در ایران هستند . آنانی که به خوبی انقلاب را می شناسند و می دانند که این نبود آنچه انقلاب و امام می خواستند و باید می شد. همین موضوع هم برخی از آقایان را عصبانی و خشمگین کرده تا آنجا که هر ناسزایی را در تریبون نماز جمعه روا می دانند.
... چون نیک بنگری همه تزویر می کنند

 
At August 21, 2009 at 8:32 AM , Blogger Unknown said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At August 21, 2009 at 11:30 AM , Anonymous Anonymous said...

آیا اینها از زیدآبادی مظلوم تر پیدا نکرده بودن که او را به آن روز انداخته ان. کسی که نه دنبال پست و ریاست است و نه دنبال جاه و مقام چرا به این روز گرفتارش کردن؟
نامه یک دانشجوی سابق امام صادق به امام جمعه مشهد را بخوانید که چه رسوا کرده است.

 
At August 21, 2009 at 11:47 AM , Anonymous Arman said...

درود بر شما
روزنامه آرمان با نگاهی اصلاح طلب از صبح روز شنبه 31 شهریور در سرتاسر ایران

 
At August 21, 2009 at 3:44 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود ازماجرای این مقاله چند روز می گذرد وشما هیچ مطلب جدیدی نگذاشته اید ، واقعا کم کارید اگررییس شما بودم اخراجتان می کردم.

 
At August 21, 2009 at 5:35 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام چرا در مورد اقای زید ابادی نمینویسین مگه او برای شما ننوشت یادتون که نرفته

 
At August 21, 2009 at 8:46 PM , Anonymous Anonymous said...

‫از حرمت گوشت منجمد و مذمت آباد کردن قبرستانها و دریاچه نمک، تا انجماد اجساد مومنین و دفن بیکفن آنها

‫در ماه‌های خدا و رسول خدا، سکوت مراجع تقلید در برابر ستمهایی که بر بزرگترین ملت شیعه جهان رفت، چنان سیلی برصورت تشیع سنتی و حوزه ها زد که تا سالها، بلکه قرنها آثار آن باقی خواهد ماند. به حکم آیه وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ تقلید از مراجعی که فریاد برنیاوردند جایز نیست و عدالت این آقایان زیر سوال است مگر جبران و تلافی دوره سکوت خود را که طی آن جوانان ما را به جرم اعتراض خاموش، منجمد و بی کفن، دفن کردند به طریقی بکنند. این مراجع حق الناس امت شیعه به گردن دارند، به خصوص آنها که در عزای مظلومان غزه فریاد برداشته بودند...

 
At August 21, 2009 at 9:18 PM , Anonymous Anonymous said...

‫لنکرانی: "نمی‌دانم چرا باید از کابینه بروم"
‫بابا جان. شما که هلو باشی با مزاج رییس جمهوری که اسهالی است و ۴ سالی است که مشغول افاضه است نمیخواند !

 
At August 21, 2009 at 11:39 PM , Anonymous Anonymous said...

مشخص نکردن آن مکان مخوف در اوین معمایی است. آیا این مکان از اردوگاه های دهشتناک کار شوروی بدتر است و یا اینکه کپی آن است؟
هنگامی که زدیآبادی نجیب به وضعیت جنون کشیده می شود، هنگامی که سحابی عضو شورای انقلاب به روز سیاه نشانده می شود، هنگامی که عباس عبدی از تئورسین های جناح چپ وا می دهد، وقتی ابطحی و عطرانفر 190درجه تغییر می کنند، هنگامی احسان طبری مسلمان کرده می شود،
معلوم است که آن جای مخوف چه جور جایی است.
خدا پدرشون بیامرزد که اقلا روسها تحت فشار و شکنجه یک مخالف خود را کمونیست نمی کردk
طهماسبی

 
At August 22, 2009 at 8:35 AM , Anonymous Anonymous said...

ای کاش همه نویسندگان بزرگ به اندازه مسعود بنود دینشان را به مردم ادا می کردن.
هرچند که این مردم در ابتدای انقلاب قدر افرادی چون بهنود را نداستند ولی بهنود با درک اینکه برخورد مردم از روی ناآگاهی بود به وظیفه خود عمل کرد و چنان کرد که از هر نویسنده بزرگ توقع می رود.
سلطانی

 
At August 22, 2009 at 11:57 AM , Blogger Unknown said...

من نفهمیدم چرا نباید جنایتهای گذشته را باور کنیم؟ انکار کردنش چه حاصلی دارد جز خودفریبی و خوشبینی بیجا؟!......ضمناً کامنت گزار شوروی شناس.....من نمی دانم واقعا ملتفت نیستید یا خودتان را می زنید به آن راه!....وقتی گروهی را با شکنجه و انفرادی وادار می کنند که علیه خودشان داستانهای محیرالعقول بگویند، اسمش می شود دادگاه استالینی. بقیه آن مقایسه های تاریخی هم بی ربط است و فرقی در اصل قضیه ایجاد نمی کند

 
At August 22, 2009 at 6:40 PM , Anonymous Hooshang said...

در روسيه هيچ چيز عوض نشده٠ سران ك گ ب الان به عنوان سرمايه داران جديد قدرت اقتصادي و سياسي را در دست دارند٠ يعني همان دولت سرمايه دار كمونيستي ٠
مگر ميشود تمام قدرت سياسي و نظامي و اقتصادي تحت كنترل يك حزب باشد وآنها از آن سوئ استفاده نكنند؟ ولايت فقيه همان نسخه كپي شدهاستالينيسم و ماركسيسم روسي است كه تا كنون موفق نشده قدرت را يك پارچه كند (مثل استالين) حتي به قيمت كشتار ميليونها نفر و همه سران خودش !
اقلا دو تا سه ميليون در خيابانها بنام اين موسوي راه پيمايي كردند ٠ اقلا ١٣ ميليون به او راي دادند٠ اما در نظام هاي كمونيستي مثل استالين كه ميليونها نفر را كشت و همه مخالفين خودش در داخل همان باند رفقا را نابود كردو از آنها اعترافاتي گرفت كه اين باند سپاسي امنيتي خامنه اي كاريكاتورش را هم نتوانست اجرا كند چه انتخاباتي برگزار شده بود. سايت هاي چپ حتي اخبار مربوط به جنايات استالين و لنين را سانسور مي كنند (بماند) اگر كسي مثل زيد آبادي يا گنجي كاري بخواهد انجام بدهد از شدت
حسادت ايدئولوژيك او راتخريب مي كنند٠ سياست در ايران حيدري حسيني است٠
عملگرايي سازشكاري و خيانت است٠
اعتدال و تساهل و تسامح نامش بي عرضگي است٠
اگرمنافع گروهي ايجاب كند موسوي اصولگرا به عرش اعلا ميرسد و گنجي و زيد آبادي به قعر زمين فرو ميروند٠
رفسنجاني تمام اميد جنبش سبز ميشود و گنجي خرابكار تكرو٠
چون روسي نيستند
مشكل كشورما وجود فرهنگ استبدادي ٢۵٠٠ ساله است كه با دو فرهنگ استبدادي ١٤٠٠ ساله مذهبي و ١٠٠ ساله كمونيستي روسي در هم آميخته و معجون بي نظيري ايجاد كرده كه ما را در صف رسيدن به آزادي و دموكراسي در دنيا در انتها قرار داده ٠ احتمالا بعد از تركيه و عراق و پاكستان و افغانستان و عربستان و مصر و ٠٠٠٠ ممكن است ما ايرانيهاي پر مدعا به نوعي دموكراسي شكسته بسته دست يابيم ٠
اگرچه ١۵٠ سال پيش جنبش مشروطه داشتيم و ۵٠ سال پيش دولت ملي مصدق و ٣٠ سال پيش جنبش توده وار با اعتراضات و تظاهرات و اعتصابات و ١٠ سال پيش با همدلي كامل و بدون هيچ توافق و تدارك حزبي با راي دادن متمركز از دل يك سيستم انتخاباتي بسته ضد آنرا بيرون كشيديم و همين امسال بدون هيچ رهبري سياسي هماهنگ يك جنبش مدني براي احقاق حقوق شهروندي را راه انداختيم٠ اما اينها هيچكدام حزبي و گروهي نبودند و منتظر دريافت مجوز از برج عاج نشينان چپ .
هم نبودند

 
At August 24, 2009 at 2:38 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای ضد کمونیست دو آتشه و پیر فرسوده لااقل از اربابان غربیت کمک بگیر و سوال
کن اصلا شوروی هنوز پابرجاست !؟ آخه کم مطالعه و کم ظرفیت دیگه لهستان و چک و مجارستان
که دایم بهاری !! از آزادی داشتند الانه دربست تحت اختیار ناتو هستند و سرباز بعراق و افغانستان
میفرستند انهم بدون تامل و تفکر و فقط با دستور کاخ سفید اما دیگه مردمشان خوب !! شده اند
فقط دیروز بد !!‌بودند ....روسیه دارای ده ها حزب و اتحادیه کارگریست و فقط بجای سولژنیتسین
احمق و الدنگ دایم الخمر که پدر اقتصاد روسیه را دراورده بود و سخت محبوب کلینتون و تاچر
و شیراک این شرخرها شده بود پوتینی امده هم ورزشکار و تندرست و از قضا بسیار عاقل و دوراندیش
فقط یک اشتباه بزگ کرده که چپاولهای دوران سولژنیتسین توسط یهودیان روسی تبار انگلیسی
و امریکایی را از دستشان گرفت و نگذاشت مثل امریکا تمام رشته های اقتصاد بدست یهودیان
بیافتد وگرنه محبوب غربی ها بود

 
At August 24, 2009 at 11:36 AM , Blogger Unknown said...

سلام آقاي بهنود . هميشه از خواندن مقاله ها و تحليل هايتان لذت مي برم و خيلي وقتها جواب سوالاتم را در نوشته هاي شما پيدا مي كنم . اين روز ها كه اسامي اعضاي كابينه اعلام شده ، موضع گيري هاي منفي زيادي از سوي روحانيون نسبت به معرفي وزراي زن ميبينيم .به نظر شما قصد اصلي از معرفي وزراي زن همين نيست ؟ اينكه روحانيوني كه به دولت اعتراض داشتند با وزراي زن مخالفت كنند و جامعه نسبت به آنها نظر منفي پيدا كند ؟ يعني در حقيقت اين وزراي زن براي راي آوردن معرفي نشده اند . قبلا هم يك نماينده اصولگرا گفته بود كه مهره هاي اصلي كابينه در ليست اوليه معرفي نشده اند.نظر شما چيست ؟

 
At August 24, 2009 at 12:21 PM , Anonymous Pouya said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At August 24, 2009 at 3:11 PM , Anonymous Anonymous said...

salam aghaye behnoode aziz .tavalodetan mobarak .nemidanestam koja barayetan benevisam chon ghesmate ertebat ba man ke nadari adam majboore biad vasate nazara ,oonam ke maloome nemikhooni chon khoshbakhtane kheili ziadano hame farsi vali man fingilish neveshtam .pas baide bekhooni .vali hala age shansi khoondi mikhastam khahesh konam ghesmate padkast haro edame bedi .baraye ma goosh kardan be sedaye shoma lezat bakhsh va samimist .kheili vaghte montazeram oonja benevise padkast shomareye 5 .ke engar gharare hich vaght nayad .dooosdare shoma yenafar bye. yasa_mckennitt@yahoo.com

 
At August 25, 2009 at 1:44 AM , Anonymous Anonymous said...

یا جناب بهنود دارد داروی خواب آور مصرف میکند !!! یا مشغول نوشتن یک مقاله
جدید است که دیگر روزنامه اعتماد ملی هم نیست که چاپ بزند و در همین سایت
خوانندگانش را مشغول کند ....فقط مانده ام که چی شد ؟ واقعا حجاریان حقیت
میگوید که جرج سروس بیلونر یهودی امریکایی و مجارستانی تبار در پشت این
تظاهرات خیابانی بوده !؟ یا برچیدن حزب مشارکت و خروج حجاریان از این حزب
واقعیست !؟ اصولا مردی مثل حجاریان دچار و یا ناچار باین اعترافات نمیشود
که خودش پیر این بازجویی ها بوده اما قبول حرفهایش کمی مشکلست

 
At August 25, 2009 at 11:15 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد
چشم انتظار نوشته اي جديد هستيم

 
At August 25, 2009 at 2:04 PM , Blogger Unknown said...

من در سوم شهریور در ساعت شش وسی دقیقه در پاساژ محسنی به علت داشتن کراوات و یک بطری آب توسط یک لباس شخصی و نیروی انتظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفتم بطور یکه کراوات کلفتم پاره شدم و دست و پاهام شکست مغازه داران پاساژ محسنی شاهد بودند وقتی من گفتم کهروزه خواری بد است یا تجاوز جنسی باتوم یابطری شکسته بدنیست همشون عقب نشینی کردنداین تاثیر غول جادویی رسانه هست

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home