Monday, September 7, 2009

تهران جنگیده است



این گزارش گلرخ است از تهران. به همان سادگی نوشته ها و نقاشی هایش حیفم آمد شریک لحظه های خوب و امیدبخش آن نباشید..

تهران جنگیده است.. تهرانیها کم و بیش خاطراتی از روزهای جنگ دارند: روایت ها ی پاره و انسجام از آنچه به چشم دیده اند و هرگز در رسانه ای داخلی بازتابش را ندیده اند

تصاویر روزهای خوش راهپیمایی های عظیم همچنان لبخند به لبها می آورد.. و روزهای تعقیب و گریز خیابانی و خشونت عریان در خیابان با همه زشتی هنوز رگه هایی از طنز تهرانی دارد..
طنزی که بیشتر حاصل تعقیب و گریز ناشیانه مردم در خیابان و ناتوانی و افسار گسیختگی نیروهای بسیج در استفاده از ابزارهای مبارزه بوده است.. صحنه فرار نیروهای انتظامی از دست بسیجی ها.. یا اشتباه جوان بسیجی در شلیک اشک آور به سمت نیروهای خودی و لباسهای نیمه نظامی لباس شخصی ها (مثل داشتن یک باتوم یا صرفا یک سپر.. یا یک کلاه ضد شورش همراه با لباس شخصی) هنوز می تواند تهرانیها را به خنده بیاندازد

تهران بزرگ است.. شهریست پر از شهرهای دیگر ... مشاهده تهران هیچ وقت کامل نمی شود چه در دوماه چه در بیست سال ..این روزها نبود رسانه این مشاهده را سخت تر هم می کند

الله و اکبر در بعضی محله ها تثبیت شده ..برنامه شبانه شده.. و در بعضی پشت بام ها با همان روحیه تهرانی که همه چیز را در خود می بلعد ختم به خوش گذرانی روی پشت بام هم شده است! در بعضی محله ها مردم تهدید شده اند و الله و اکبرها خاموش شده.. بعضی جاها هم مناسبتی الله و اکبر ها بلند می شود : روزهای دادگاه و شب های مصاحبه های دولتی.

جیزی که به روشنی قابل مشاهده است گروه تازه ای از مردم درگیر سیاست - یا بهتر است بگوییم حساسیت به صاحبان حکومت - شده اند کسانی مثل کارکنان آرایشگاه ها..باشگاه های ورزشی.. منشی های شرکت های خصوصی.. دسته ای از کارمندان دولت .. که همگی در موج سبز قبل از انتخابات سر خوشی در خیابان را تجربه کرده اند و در احساس عمومی "میل به تغییر" شریک شده اند. بعد از انتخابات هم به خیابان رفته اند و تصویر مردمی سر خوش و بی شمار در ذهنشان تثبیت شده.. انگار که برد مسلمشان را یک بار دیگر در خیابان با مردم شهر چک کرده اند.. و حالا این "مسلم بودن" برگشت ناپذیر است. آنچه که درراهپیماییها بر مردم گذشته به صورت ساده و در تعریف عمومی یک "خوشگزرانی بزرگ و دوره هم" بوده است.. شبیه یک کارناوال دست جمعی.. که حتی اگر همه این دسته های تازه درگیر سیاست شده، ظلم موجود را بپذیرند از این پس "راهپیمایی سبزها" خوشگزرانی بزرگیست که حکومت از مردم دریغ کرده و در حافظه مردم جایی کنار ممنوعیت الکل..ممنوعیت برداشتن حجاب و همه ممنوعیت های اجتماعی دیگر قرار گرفته است.و شاید به همین دلیل است که در آرایشگاه های زنانه کنار عکسهای آخرین مدل عروس،عکس شهدای جنبش سبز نصب شده..و یا صاحبان باشگاه های ورزشی بی دغدغه حضورغریبه و غیر خودی در حکومت کوچک شخصیشان مچ بند و بازو بند سبز می بندند و آهنگ های انقلابی پخش می کنند برای آنها یک چیز مسلم شده است: "احمدی نژاد دشمن شادی مردم در خیابان است"

در تهران مدام به دسته هایی برخوردم که مشغول فکر کردن به قدم بعدی بودند.. این دسته های هم سن و سال من، به جهت فکر کردن در مسیر یکسان و هدف های کوچک مشابه رفتارهای مشابهی می کنند. و اگر چه که به خیابان رفتن جنبش آنها را وارد فضای جدیدی کرده است که گاهی گیج و سر در گم مشغول طراحی استراتژی های خیابانی می شوند، اما در یک کلیت مشابه به دلیل اینکه همه فارغ التحصیل های مدرسه شهروندی دوران اصلاحاتند همه به نتایج مشابه می رسند و کم و بیش رفتاری همزمان و هماهنگ دارند

پیش از انتخابات گروه جوان تر این دسته تقریبا همگی جذب ستاده های 88 یا پویش موج سوم شده اند ( که به دلیل محیط جوان و پویا ترشان از ستاد های موسوی همیشه شلوغ تر و پر رفت و آمد تر بوده) پویش موج سوم در زمان کوتاه شبکه بزرگی از پویشگران ساخته ، همان ها که به شوخی برایم تعریف می کردند که تمام روز"یار دبستانی " "ای ایران " و "وطنم وطنم وطنم" گوش می کرده اند و در اتاق های فکر و ایده دور هم جمع می شده اند و از پس آن روزهای ایده پردازی و خلاقیت و دیدن نتیجه موج میلیونی مردم در بیست سالگی به این یقین رسیده اند که توانایی ساختن موج های بزرگ اجتماعی دارند.. در واقع تفاوت آشکار 4 سال پیش ما با آنها این است که ما بعد از انتخابات 84 به این باور رسیده بودیم که ما اقلیت کوچکی از مردم هستیم که امیدواریم و تغیر و اصلاح می خواهیم.. و اکثریت یا خوابند و نا امید و یا دلخوش به احمدی نژاد.. چیزی که من در پویشگران بیست ساله تهرانی دیدم یقین به درک خواست اکثریت و بودن در کناراین اکثریت و داشتن دشمنی در اقلیت بود.
در سالگرد 18 تیری که آنها تجربه کرده بودند غیر از دانشجو زن خانه دار و شهروندان معمولی هم شرکت کرده بودند.. خیلی از آنها در 18 تیر سال 87 دانش آموزانی دبستانی بودند..حالا دانشجو شده اند حکم تعلیق و اخراج در دست ..و به مراتب امیدوار تر ..با اعتماد به نفس تر..و واقع گرا تر.

پویشگران سبز که تعدادشان هم کم نیست این روزها مشغول همان فعالیت های قبل از انتخاباتشان با ابزار متفاوت هستند.. روی پول ها شعار می نویسند.. همه اشان اسپری سبز همراه دارند برگه های کوچک یادداشت از خودشان به جا می گزارند تخم مرغ ها را با رنگ سبز پر می کنند..سی دی به صورت شب نامه پر می کنند و به این و آن می دهند ..روی زنگ در خانه ها برچسب با شعار سبزها می زنند و در تهران بزرگ در هسته های کوچک دوستان و آشنایان نزدیکشان به تکثیر آگاهی مشغولند و در یک کلام نمی توانند بی خیال موج سبز بزرگشان -که حالا به دنیا هم صادر شده- بشوند

موسوی همچنان محبوب است .. روی در یخچال ها ..کنار آینه میز توالت دختر های جوان ..کنار مونیتر منشی شرکت ها.... روی دیوار اتاق خواب ها.. و روی دیوار های شهر حتی، همچنان به عکس موسوی بر می خوری.. و در گفتگو با راننده های تاکسی سبزی فروش ها.. ..نگهبان ساختمان و.. موسوی مردیست که به جای قدرت، مردم را انتخاب کرده و این کافیست تا همچنان انتخاب مردم باقی بماند. واو را بگذارند کنار تمام شخصیت های مبارز محبوب ذهنشان ( از مصدق گرفته تا افسانه جومونگ) چیزی که مسلم است موسوی بیش از اینکه به رهبری بی چون و چرا بدل شده باشد به رئیس جمهوری محبوب بدل شده..که نماد روزهای خوش جشن های خیابانی است.

"دانستن" این روزها فقط حق مردم نیست نیاز مردم است
برای همین هم مقابل دکه های روزنامه فروشی مردمی سرگردان را می بینی.. که وقتی تیتر روزنامه ها راضیشان نمی کند از هم می پرسند :چه خبر؟
دکه های روزنامه فروشی یکی از محل های فعالیت های خود جوش پویشگرا هاست.. مثلا خیلی اتفاقی یک روز متوجه شدم که من و 5 یا 6 نفر از دوستانم بدون هماهنگی با هم در مقابل دکه های روزنامه فروشی رفتاری مشابه می کنیم.. تیتر های کیهان و ایران و روزنامه فاجعه "وطن امروز" گاهی به قدری تنفر بر انگیز می شد که من روزنامه ها را توی دکه بر می گرداندم.. دوستی داشتم که روزنامه اعتماد ملی و اعتماد را روی بقیه روزنامه می چید! (تجسم کنید یک دکه روزنامه فروشی را که فقط اعتماد و اعتماد ملی بفروشد!!!) و دوستی دیگر که دسته دسته روزنامه ها اعصاب خورد کن را می خرید و می ریخت توی سطل آشغال که عابران دیگر زجر دیدن تیترهای دروغ را نبینند! روزهای آخر به نتیجه مشترک رسیدیم برچسب های درست کردیم که توی دکه روی تیتر روزنامه ها و یا توی روزنامه می زدیم مثل:
"سبزها بیدارند فردا مال ماست" "ما صلح می خواستیم حق ما تیر نبود"
یا برای روزنامه ایران : "ایران دروغ می گوید ، ایرانی دورغ نمی گوید" تصور کنید روزنامه ایران را در دکه روزنامه فروشی با این تیتر!

دیوار نویسی هم فعالیت تازه پویشگرها بود..پویشگرها این روزها مشغول حفاظت از امیدند.. و برایشان ثابت شده که فعالیت های محیطیشان بدون رسانه و با همان آدم های دور و بر می تواند نتیجه ای بزرگ داشته باشد.. برای همین هم امیدوار نگه داشتن یک نفر همان امید وار ماندن میلیون ها نفر است. و شاید تعبیر دوستی که می گفت این دسته بسیجی وار اصلاح طلبند درست باشد..دسته ای که بی فرمانی از بالای سر بسیج شده اند که جنبشی را زنده نگه دارند.

کامپیوتر ها ،هارد دیسک ها و موبایل ها هنوز پر از عکس ها و فیلم هایی است که به دلیل امنیتی بودن فضا و پایین بودن سرعت اینترنت روی وب نیامده.. مقداری از این عکسها را با خودم آوردم از این و آن جمع کردم و به دلیل واضح بودن صورت ها در اینترنت نمی گزارم اما به مرور برایتان می فرستم چندتا عکس از دیوار نویسی ها و برچسب ها فرستادم. و آخرین کارخودم.

در چند کلمه ساده: تهرانیها گاهی خسته و غمگین بودند.. و آنچه از ظلم و دروغ دیده بودند شهر را غمگین کرده بود..اما از نا امیدی خبری نبود . و بین او دو تفاوت بزرگی هست که شما خوب می دانید برای همین هم گمان می کنم این مهمترین خبری بود که باید به شما می رساندم.:
که مردم به سبب زیاد بودنشان و سرخوشی تجربه موج سبز و شراکت در میل بزرگ و عمومی به" تغیییر" نا امید نبودند . اگرچه که دردمند،خسته و غمگین شده بودند..
و در آخر:
تهران امروز بیش از هر زمان دیگر جای شما را محفوظ و خالی نگه داشته است

زنده و امیدوار باشید، قدم زنان در راه سبز امید

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At September 7, 2009 at 5:00 PM , Anonymous Anonymous said...

تهران وطنم ............. خاکش کفنم
ایران وطنم ................. خاکش کفنم

 
At September 7, 2009 at 5:24 PM , Anonymous محمود said...

درود بر گل‌رخ

جاهايي حس كردم قلم بهنود است! چه‌قدر شباهت داشت به قلم خودتان بهنود جان! نكند گل‌رخ هم شاگرد «كارنامه» بوده؟ هم در اين گزارش و هم در يكي از پست‌هاي گذشته‌ي بلاگ «بابك داد« نويد اميد بود به آن‌چه همه ديگر در پي آنند. فقط تغييري اساسي بي ولايت

 
At September 7, 2009 at 7:27 PM , Anonymous Anonymous said...

شجریان
این سبز بی پائیز و بی پایان
http://hodhodnews.blogspot.com/

 
At September 8, 2009 at 1:00 AM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At September 8, 2009 at 1:34 AM , Anonymous شاهد said...

تهران ، تلخي وسكوت پس ازيك كودتا را دارد وشايد آتشي درزيرخاكستر .

 
At September 8, 2009 at 2:20 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز دمکراسی در ایران هست اما لمسش نمیکنید دمکراسی همیشه در ایران
بوده چرا که فرهنگ غنی دارد و مردم هم کم و بیش انرا همیشه حفظ کرده اندد اما
فرقش با دمکراسی غربی فقط غیر ماشینی آنست در غرب احزاب و مردم مثل ماشین
عمل میکنند سر موقع روغنش عوض میشود تسمه موتور تون آپ میشود لاستیکها
دوره میشود و ...اما ایران اینجوری نیست گاهی یاطاغان میسوزاند و انقلاب رخ میدهد
و یا روغن سوزیش دود خفه کننده دارد و ...برادر فهیم من بافغانستان و انتخاباتش نظری
نکرده ایی با این سیل دارغه و لشگر غربی و ناظران سازمان ملل اولا فقط ۵ میلیون از
مجموع ۱۷ میلیون واجدین رای بپای صندوقها رفته اند !!!؟ و تازه انقدر تقلب شده که داد
همه دنیا را در اورده چرا !؟ اما ایران اگر انقلاب ویرانگر هم کرد در عرض دو سه سال
با همت مردمش بالاخره حکومتی سرپا کرد و شما میدانید چقدر غربیها تلاش مخرب هم
کردند اما مردم ایران برخلاف خواسته انها کمک کردند تا ایران سرپا بایستد........؟
و جا دارد کمی شما روشنفکران کمی با مردم ایران مهربانتر باشید همین

 
At September 8, 2009 at 3:15 AM , Anonymous Anonymous said...

من تا حالا تهران نرفتم. نه ونك رو ديدم، نه لاله زار نه انقلاب، نه تجريش.خيلي حسوديم ميشه بهشون.هر كار بخوان ميكنن. محدوديت هاي شهرستان رو ندارن.واقعا خوش به حالشون.

 
At September 8, 2009 at 5:20 AM , Anonymous Anonymous said...

ملت ما ، کور عشق این خاک اند . این مردم خاک در چشم پاشیده ، عیب معشوق را نمی بینند و حتا برای سالک صورتش چه شعرها که نمی سرایند .
بد صفتان مانند مار گزیده ها به خود می پیچند زیرا تاب دیدن تب عشق این ملت را ندارند . ملتی که گاو را به بام برده اند خودشان آن را پایین خواهند آورد .
جخ امروز از مادر نزاده ام
عمر جهان بر من گذشته ست
نزدیکترین خاطره ام ، خاطره قرنهاست
بارها به خونمان کشیدند، به یاد آر

 
At September 8, 2009 at 8:46 AM , Blogger vision cane said...

چند تا غلط املایی داشت که از شما بعیده، فقط لطفا تصحیحش کنید
خوشگزرانی: خوشگذرانی
در اینترنت نمی گزارم: نمی گذارم

:)

 
At September 8, 2009 at 8:55 AM , Anonymous Anonymous said...

یک بار دیگه اشک منو در بیار.............

 
At September 8, 2009 at 12:56 PM , Anonymous Anonymous said...

Khodaya pas kay in vatane azize ma azad mishe.Golrokh dastet dard nakone ke in akhbar ra dadi vali hesabi aske maro daravardi.Be omid azadi SABZ

 
At September 8, 2009 at 1:48 PM , Anonymous NEDA said...

سلام. به نشریه جوان و نوپای ندا در تکثیر و توزیع هرچه سریعتر و بهتر کمک کنید. ندا برای خبررسانی و آگاهی بخشی به قشر معمولی و متوسط جامعه منتشر می شود. چه بهتر که همه دست به دست هم بدهیم و آنرا شکوفا کنیم تا مردمی آگاه از وقایع را دور و برمان داشته باشیم.
با ندا. برای ایران
neda.sample@gmail.com

 
At September 8, 2009 at 2:08 PM , Anonymous Anonymous said...

masoud jan:sepas va sad sepas ba ın magaleh be zerafat,nahale omıde sabz ra ab va kod,dadı!tagaza daram bedn menval edameh dahıd ke bas moaser khahad bod! dr arn tabrız

 
At September 8, 2009 at 2:55 PM , Anonymous Anonymous said...

گلرخ خواهرم

نگارشت مرا هم به اشتباه انداخت وگمان کردم که آن جملات زیبا از بهنودعزیزاست اما جای تعجب ندارد که ایران زمین دخترانی چون تو و مردانی چون بهنود دارد ایکاش ایران بودم تا شانه به شانه تو موج سبز را به انجام میرساندیم

 
At September 8, 2009 at 11:51 PM , Blogger Unknown said...

قشنگ بود اما من در تهرانم ولی خیلی از این چیزهایی که اینجا نوشته بودی ندیدم . من ندیدم داستنهایی که از دکه ها تغریف می کنی . من ندیدم سی دی پخش شود. من ندیدم روی زنگ خانه ها چیزی باشد اسپری و تخم مرغ هم حالا دیگر متوقف شده . امیدوارم واقعیت داشته باشد. اما جملاتی که من از دهان اطرافیانم می شنوم این است: " بابا ول کن این حرفا رو کی اومد کی رفت بذار جوونیمونو بکینم." یا "این جنگ بین سپاهی و آخونده به ما چه" و اینهاست که خون آدمو به جوش می آره که پس کی اینا می فهمنن چی داره می شه. اینا که در تهرانند و دسترسی به روزنامه اعتماد و اینترنت و ماهواره دارند اینو می گویند بقیه پس چی می گویند.

 
At September 9, 2009 at 12:21 AM , Anonymous Farzad said...

مسعود بهنود عزيز
از خرداد 76 كه معني روزنامه را فهميدم هميشه گويش و نگارشت را دوست داشتم و منطق و خردگرايي در آنها را پسنديده‌ام . در اين روزهاي سخت ايران، اما عده اي از دوستان من و دوستداران اين سرزمين درباره تو - ساده بگويم- خوب نمي گويند چنان كه پيش از اين هم نمي گفتند و استناد به بعضي گفته ها و نوشته هايت مي كنند كه بيشتر آنها برداشتهايي نادرست مينمايد و بعضي نيز من را به فكر ميبرد. اين روزها از قلم و زبان تو - حداقل من- انتظار همدردي احساس بيشتري نسبت به ايران و ايراني دارم.
نوشته را كوتاه ميكنم تا خود به ذكاوت هر آنچه اين فرزندت در دل دارد از آن برگيري.
ارادتمند- فرزاد

 
At September 9, 2009 at 1:16 AM , Anonymous Anonymous said...

Salam. Sharmande Iran hastam, Sharmande Irani hastam, Sharmane Moje Sabz, Sharmande Tarikhe Iran ke hich kari az datsam bar nemi ayad joz 2a baraye Iran, baraye Irani, Barye Moje Sabz, va sad albate bare Javanane ghahremane Iran.

 
At September 9, 2009 at 3:56 AM , Anonymous shahpar said...

مانده ام افتخار کنم که قلم یک دختر جوان ایرانی اینطور من را به دنبال خود می کشد یا خجالت بکشم از خودم چرا که تا چند ماه قبل نسل جوان را از موضع بالا نقد میکردم که بویی از کتابخوانی و درک درست از انسانیت و سیاست و فلسفه و جامعه شناسی نبرده اند و هیچگاه نصف راه ما را هم نخواهند پیمود... و یا تاسف بخورم به حال خودم که در وطن نیستم تا من هم یکی باشم از آن مردمی که ایران عزیز را آزاد خواهند کرد...

 
At September 9, 2009 at 8:51 AM , Anonymous Anonymous said...

آن چه زیر پوست جامعه شهری ایران در این روزها می گذرد، امیدوارم دوستانی که هوای انقلاب به دماغشان افتاده دچار اشتباه محاسبه نشوند، نه انقلاب است و نه براندازی است و نه تعطیل قانون. حتی با کسانی که این را جنگ قدرت می بینند و دنبال کاسه های زیر نیم کاسه می گردند مخالفم.

واقعیت از دید من این است که اتفاقی افتاده که در بسیاری از کشورهای جهان می افتد، حتی گاه در ممالک راقیه هم رخ داده است و کم نیست .مسعود بهنود 17 ژوئن دقیقا 82 روز پیش .موج سواری بازنشستگان سیاسی ما را مرزی هست؟.علی

 
At September 9, 2009 at 11:47 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام.ما بی شماریم. 2ایرانی هموطن برای جنبش سبزمان رکاب می زنند. با ماراجعه به سایت آنها www.pedal4green.com و گذاشتن لوگوی آنها در بلاگ خود ،که در قسمت "حمایت از ما " وب سایتشان قرار دارد، رسانه ی پیام سبزمان در اطلاع زسانی به دوستان سبزمان باشیم.
سبز باشید و پایدار

 
At September 9, 2009 at 4:38 PM , Anonymous Anonymous said...

اولندش سلام دیمندش ما که کلا خانوادگی بسکه در ادوار مختلفه تاریخی و انواع حکومت های استبدادی کتک نوش جان فرمودیمو توسری خوردیم ومال وجان باختیم ازطرف جماعت محترم نسوان که ریاستشونو خانم بزرگ عهده دارن تا اطلاع ثانوی ازهر گونه تحرک وفعالیت وقر وقمیش سیاسی منع شدیم تا مبادا کارمون به کهریزک آباد بکشه و ورود ممنون بشیم خلاصه که بیرون بریم گرفتار دیکتاتوری حضرت آقاییم تو اندرونیم استبداد خانم بزرگ چه میکنه!فقط جهت اطلاع عرض کنم که پریروزا به سبک برادران چشم پاکه گوش چاکه بخش استراق سمع وزارت اطلاعات فال گوش وایسادیم پشت در اتاق خانم بزرگ شنیدیم دختر خالمون که دبیره زبانه دبیرستانه می فرمودن که تعطیلی شب احیاو لغو روز قدس و مالیده شدن صلات در مصلی که هیچ .در راستای سیاست های نوین دولت نحیفه ی خمیده ی کوردتایی قراره هر ضعیفه ای که وزیره آموزش وپرورش یا ریس سازمان دامپروری کل کشور ( فرق نداره فعلا جفتش یکیه )شد اول بخشنامه بده عدد 7وکلیه مشتقاتش(17 و27و.....) به جهت مشابهتش با حرف ضاله ی انگلیسی که علامتی است مفسده انگیز که عناصر معلوم الحال با رنگ سبز از آن استفاده می کننداز کل کتب حساب وریاضی حذفیده بشه وصد البته درس انگلیسی ام لازم نکرده تدریس بشه که بخوایم کلی هزینه کنیم وی هاشو بحذفیم این بچه های پدرسوخته یا پدر باتوم خورده انگلیسی یاد می گیرن میرن سفارت انگلیس کارمند می شن واسه یه لقمه نون جاسوسی میکنن خیانت پیشه می شن زبون خارجی می خوان بخونن زبون روسی یادشون بدین که اقلا خواستن جاسوس اجنبی بشن واسه اشون پوتین و باتوم و سپرداشته باشه القصه فعلا کل فامیل در عزای ازکار بیکار شدن دختر خاله به سر می بریم به دستور خا له خانوم هم کلهم بایس بسیج شیم یا کار واسش پیدا کنیم یا یه شووره روس

 
At September 9, 2009 at 6:33 PM , Anonymous شاهد said...

دوست عزیز علی ، که بااشاره به کامنتی درمورد مطلب 17 ژوئن آقای بهنود را به موج سوار تشبیه کردی ، من ازتومتشکرم . به مطلبی ازبهنود عزیز اشاره کردی که من آن را نخوانده بودم .رفتم وآن را خواندم.
اما پرسش من ازشما اینست که کجای این مطلب موج سواری است ، اگرشما فقط روی یک پاراگراف که درصفحه اول آمده قضاوت کرده اید اشتباه است بروید وکل مطلب را بخوانید .آیا تیغ کشیدن برضد تقلب احمدی نژادی ها درانتخابات موج سواری است ؟ موج سوار معمولا همراه تیم پیروز حرکت می کند ؟ شما دردتان ازکدام طرف است ؟ سلطنت طلبید یا....؟

 
At September 10, 2009 at 1:50 AM , Anonymous Anonymous said...

ما نسل جنگیم. تقدیرمان این بود. سال های جنگ ایران و عراق در کودکی ، جنگ های دوم خرداد در نوجوانی و حالا هم جنگ های سبز تهران ، در جوانی. خدا عاقبت همه ما را به خیر کند! مطمئنم عده ای هستند ما را درمانده می خواهند ، ما را ضعیف می خواهند ، ما را مایوس ...می خواهند و ... متاسفم برایشان که به خواسته هاشان نخواهند رسید ، چون ما با تجربه ایم ، ما نسل جنگیم

 
At September 10, 2009 at 2:31 AM , Anonymous Anonymous said...

کودتا !؟ کدام کودتا !؟ مگر موسوی رئیس جمهور وقت بود که سپاهیان ویرا از اریکه بزیر کشیده باشند !/؟
این طریق خزعبلات سر هم کردن در اصل کودتا خواندن علیه دکتر مصدق را کمرنگ میکند و همه
گذشته را بزیر سوال میکشد ٬ آقاجان باختید خب قبول کنید دیگر این همه هو و جنجال برای چه بود؟؟؟

مگر افغانستان زیر پوشش همه غرب و سازمان ملل انتخاباتش بزباله دانی شبیه نشده ٬ عبدالله عبدالله
هم مثل موسوی با کمک خبرنگاران بی بی سی !! دارد همان تیاتر ایران را پیاده میکند

اصلا معلوم هست غربی ها در پی چه هستند !؟ میخواهند حامد کارزای را خفه خونش کنند چرا !؟
چون دایم شکوه و شکایت دارد جناب ژنرال فرمانده ناتو برای کشتن چند تالبان یک دهکده را بمباران
نکن و صدها زن و بچه را نکش ... ولی غرب حاظر نیست باین حرفها گوش کند

 
At September 10, 2009 at 3:39 AM , Anonymous Anonymous said...

اقا شاهد.از من تشکر میکنی که باعث شدم مقاله مریدت را بخوانی ولی بلافاصله مرا متهم میکنی که خودم نخوانده ام و باز اتهام سلطنت طلبی.من فکر میکنم شما با استبداد مبارزه نمیکنید بلکه استبداد با شما مبارزه میکندکه خودش را از وجودتان خارج کند.امیدوارم موفق شود.اگر ان قدرت سیاسی که برادرتان شریتمداری دارد شما داشتید چه فرقی با ایشان داشتید؟ علی

 
At September 10, 2009 at 11:26 AM , Anonymous شاهد said...

علی عزیز ، من که چیزی نگفتم که شما آنچنان آشفته شده اید و ناخواسته بهنود را مرید من می خوانید!خواسته اید بگویید ، بهنود مراد من است . بی اغراق می گویم گاه آرزومی کنم قلمی داشتم مثل او.
اما همه شیفتگی به قلم بهنود باعث نشده آنجا که نظری دیگر داشته ام کامنتی نگذارم واظهاروجودی نکنم.
مقاله ای راکه شما به آن اشاره کردید نخوانده بودم و فرازی که شما گذاشتید مراکنجکاوکرد که استاد درروزهایی اندک پس ازانتخابات برکدام موج سواراست ؟
موج احمدی نژادی که می تواند برای اوراهگشا باشد یا موج سبز که امروز حاصل آن بند است وقل وزنجیر؟
تاجایی که می دانم موج سوران عافیت طلبند ورفاه می خواهند و هزارکوفت دیگر.
اما وجدان شما را به قضاوت می گیرم کجای آن مقاله مجیز گوی قدرت بود و عافیت به همراه داشت ؟ ما زخم استبدادراسال ها برتن داشته وداریم ولی شماما را به آن متهم می کنید .
شیوه شما بعد ازآن کامنت وکامنت اخیرثابت می کند شما بیشتراحمدی نژادی هستید تاسلطنت طلب.احمدی نژاد است که دائم به دنبال اتهام زدن است ، اتهاماتی که ملت ایران درتظاهرات سبز با شعاربگم ، بگم آن را به سخره گرفت .
راستی احمدی نژاد و پهلوی دوم هردو ازیک قماشند ، هر دو با کودتا حاکم شدند و این یکی هم سرنوشتی بهترازآن یک نخواهد داشت .

 
At September 10, 2009 at 11:52 PM , Anonymous Anonymous said...

زنده باد ایران و زنده باد جنبش سبز در روز قدس قدرت مردم را به کودتاگران نشان خواهیم داد

 
At September 11, 2009 at 12:23 PM , Anonymous Anonymous said...

چه حس خوبیه وقتی می بینی که بغلدستی دوران دبستانت هنوز هم می تونه بغلدست بشینه و ساعتها حرف دلت رو بزنه
راه سبز امید راه یارهای دبستانیه راه آدم هایی که همشون از کودکی گوششون از آزادی پر بوده اما هیچ وقت ندیدنش و همیشه آرزوشو داشتن و دنبالش بودن و حالا همدیگرو پیدا کردن تو کوچه تو خیابون تو تاکسی تو اتوبوس سرکار تو دانشگاه و همه جا و همه جا این آدما همدیگرو می بینن و با هم پیمانشونو رو یادآوری می کنن

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home