Thursday, September 3, 2009

به اعلیحضرت توهین کردی

ده سالی قبل، سردار رحيم صفوی دومين فرمانده سپاه پاسداران در يکی از بحران هائی که برای دولت اصلاحات عادی شده بود ما قلم به دستان را مخاطب قرار داد و گفت [اگر قلم ها را غلاف نکنيم] دست هايمان را از مچ قطع خواهد کرد و اگر لازم شد به سر زدن هم می رسد [قريب به همين مضمون]. در آن زمان در مقاله ای نوشتم چنين تعبيرهائی از پول پت و صدام حسين بر می آيد نه از سردار مهربان ما. اين مقاله را کمتر از يک سال بعد سعيد مرتضوی مستحق چهارماه زندان دانست.

از جمله درس ها که در زندان آموختم از مکاشفات خود، يا گفت و گو با اين و آن، از جمله با بازجويان اطلاعات سپاه، اين بود که ايجاد رعب يکی از روش های آفند و پدافند است، يعنی وقتی در خبرست که تظاهراتی در راه است و ناآرامی هائی در انتظار، بهترست که از اين گونه تهديدها بر زبان آيد تا آن ها که قرارست اعتراضی کنند و تظاهراتی به راه اندازند خوف کنند، اگر جوان هستند مادر و پدرشان آن ها را در خانه بنشانند، اگر مانند اين روزها توده مردم سبزند که رهبران و چهره های اصلی شان بدانند که بعد از اين حسابشان با سپاه و زندان های مخوف است. يکی گفت "اين در حقيقت نوعی واکسن پيشگيری است". به گمانم گفته های دو روز قبل فرمانده فعلی سپاه پاسداران که سران اصلاحات قصد براندازی ولی فقيه را داشته اند از همان جمله تهديدهاست و هدفش هم جلوگيری از تظاهراتی که گمان می رود بعد از برپا شدن مدارس و دانشگاه ها وقوعشان قطعی باشد.

اين لابد روشی است که امتحان شده است و مسئوليتش هم به عهده همان ها که اختيار و مسئوليت دارند. اما در اين دور حمله يک نکته هست که شايد بازگشودن آن لازم باشد. و آن اشارتی است به تاريخ نه چندان دور.

در زمان پادشاهی پهلوی معمول بود که هر کس با آژان و کلانتری درگير می شد با اين انگ روبرو بود که به "اعليحضرت توهين کرده است". چرا که برای توهين به مقام سلطنت [همانند بدگوئی از پيامبر و امامان و مقدسات دينی و روحانيون عظام] در قانون اساسی مشروطيت مجازات ها پيش بينی شده بود. بعد از تاسيس جمهوری اسلامی و تصويب قانون مجازات اسلامی همان فهرست ماند، فقط پادشاه جايش را به مقام ولايت فقيه داد. اما ظاهرا در تغيير حکومت ذهنيت آژانی تغيير نکرد و همچنان هر کس با هر کس مخالف است بايد او را انگ مخالفت با ولی فقيه زند. آقای هاشمی رفسنجانی در نامه خود به آيت الله خامنه ای با اشاره به احمدی نژاد و دارودسته اش، نوشته اين ها هدف بعديشان شماست، احمدی نژاد و روزنامه هايش هم [از زبان فرمانده سپاه ] خاتمی و موسوی و ديگران را متهم می کنند که با ولايت آقای خامنه ای مخالفند.

فقط می ماند يک سئوال. نتيجه چه می شود وقتی هر که به زندان افتاد به نام نامی ديگری شلاقش بخورد. در بدترين احوال، زندانی را از سلول انفرادی به در آورند و به بازجوئی برند و آن جا چشم بسته بازجو به او بگويد چرا مخالف ولايت بودی و زندانی جواب بدهد من هرگز مخالف ولايت نبودم ما آزادی می خواستيم فقط، و بازجو بگويد همين همين يعنی مخالفت براندازی.

شايد بتوان پاسخ را از همين تاريخ نزديک بيرون کشيد.

بعد از سی و يک سال هنوز کسی جواب دقيق ندارد که چرا ناگهان ملت ايران در مدتی کوتاه چنان عليه شاه برخاست که شعار داد تا شاه کفن نشود اين وطن وطن نشود. هنوز عقلای جهان متحيرند که در آن سال چطور همه دنيا عليه شاه چنان برخاست که به تن بيمار وی هم اجازه معالجه و عمل جراحی داده نشد، کاری که با هيچ ديکتاتور خونخواری در قرن بيستم نشده است. آخرين پادشاه ايران تنها کسی بود که با فرياد و کابوس مرگ بر شاه، از شب های تهران گريخت و آن صدا همه جا تعقيبش کرد تا در مسجد رفاعی قاهره دفن شد، در چهارگوشه جهان. دستگاه رهبری آمريکا دورترين نقطه را برگزيد که شکارگاه اختصاصی آمريکاست، يعنی پاناما، اما همان جا هم بزودی گروه های مخالف شکل گرفت. لندن و پاريس و نيويورک و مکزيکو سيتی که از مدت ها پيش برايش ناامن شده بود. يکی جواب بدهد چرا.

در همان روزها که در شهرهای بزرگ تظاهرات وسيع عليه حکومت سلطنتی برپا بود، دهات و روستاها آرام بودند چرا که روستائيان اولا مانند امروز نبود وسيله ای برای ارتباط با شهر نداشتند و خبرشان نبود و ديگر اين که وفاداريشان بيشتر بود، هنوز يک سال نشده بود که چند روستائی در نطنز می خواستند فرزند را در قدوم شاه و همسرش قربان کنند، کاری که شاه به هر روستائی می رفت اتفاق می افتد و جلوگيری می شد. اما بزودی اين سد هم شکست و روستائيان با تراکتور و درشکه خود را به نخستين شهر می رساندند تا مثلا در تظاهرات عيد فطر حاضر شوند و اين ها همه هم ضدسلطنت بود.

همان زمان در کرمان خبرنگاری جلو يک روستائی را گرفت و پرسيد از کجائی و فهميد از روستائی دور آمده است. پرسيد چرا مرگ بر شاه، روستائی زرندی ساده دل با همان لهجه شيرين گفت "يک مرتبه بنده خدا طرف ما را نگرفت، تا همين هفته قبل تو پاسدارخانه بالای سر سرکار استوار نشسته بود. يک دفعه به استوار غضنفر نگفت اينقدر دل مردم را نريز و هول در دل جوان ها نينداز".

آن موقع يک فيلم ديگر هم ديديم، يک روستائی اصطهباناتی قصه ديگری تعريف کرد. گفت "همان سال که آقامالعلی ده بالائی مقرری پاسدارخانه را نداد، يعنی نداشت بدهد چون خشگسالی بود، بچه اش را بردند اجباری، يک ماه بعدش خبر رسيد بچه را انداختن آب خنگ بخورد، آقا مالعلی خودشان را رساند به شيراز و پرسيد چرا. گفتند به شاه فحش داده، گفت او نبود عوضيش گرفتين، من بودم فحش دادم، اين يتيم مانده فحش نداد، من بدبخت بودم آن هم به تاريکی فحش دادم، به نداری فحش دادم، به ظلم خانه خراب فحش دادم."

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At September 3, 2009 at 5:11 PM , Blogger persianist said...

روایتی از دیروز نوشتی ولاکن روایت هایی بسیار خواهند گفت از این روزها. وحشت و ارعاب، ردایی است که در نهان خود دروغی را پنهان دارد و آنگاه که نهانش آشکار شود ،ردای وحشت را باد خواهد برد.

 
At September 3, 2009 at 5:34 PM , Anonymous Anonymous said...

یا علی . باز زدی تو گل. ایوالله

 
At September 3, 2009 at 6:04 PM , Anonymous hichki said...

man nemidanam chera bayad azabe kari ke pedarane ma anjam dadand ma bekeshim.arezooyam yek nafas dar azadi ast.shahanshah javidane i dar ghalbam ta vaghti zende am.
aghaye behnood khosh halam ke webe nevisande morede algham ro peyda kardam.alan daram in se zan ro mikhoonam.

 
At September 3, 2009 at 8:37 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود همیشه از مطالب شما لذت می برم.ضمنا چرا اصطهبان.فکر کنم استهبان درست باشد

 
At September 3, 2009 at 9:24 PM , Anonymous Anonymous said...

خوب نسخه جدیدش هم البته بصورت نیمه شوخی ٍ نیمه جدی "به امام فحش می دهی؟" است.

 
At September 3, 2009 at 10:53 PM , Anonymous Anonymous said...

مشکل ما درگیر شدن با شکل قضیه و عقب ماندن از محتوی است و گرنه ما هرگز کمبود اعتراض و نهضت های ضد دیکتاتور ی نداشته ایم . امویان را می رانیم عباسیان را می آوریم . شاه و تیمسار را می رانیم و بجایش شیخ و سردار را می آوریم . اینان نمی فهمند که قدرت تنها یک توهم است و بس . قدرتی که در خدمت مردم باشد قدرت واقعیست . ما ملتی اسیر عاطفه ایم که انفجار آن انقلابی را سبب شد . انقلابی که هر کس اشاره ایی به انحراف آن از جاده عقلانیت کرد با انگ منحرف کردن افکار عمومی و انقلاب با آن روبرو شد . انقلابی که ایجاد موازنه بین عقل و عشق که مشکل عظیم فرهنگی ماست را وخیم تر کرد. ما هرکز بدنبال آب علم و معرفت نرفته ایم تا آتش این عاطفه که جو آن هنوز تداوم دارد و عده ای بر آن سوارند را خاموش کنیم .
به جهت خط گیری مشنگ الدوله گرمساری از کودکان .
چونکه با کودک سروکارت فتاد
پس زبان کودکی باید نهاد

 
At September 3, 2009 at 11:10 PM , Anonymous hasan said...

سلام استاد.فکر می کنم خودشان هم دیگر متوجه شباهت عجیبشان با آن بنده خدا شده اند

 
At September 3, 2009 at 11:38 PM , Anonymous Anonymous said...

کو فراستی که دریابد تلنگر بهنود را
زیبا بود

 
At September 4, 2009 at 12:14 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود عزیز مثل همیشه گل کاشتی البته گفتن این مطلب خالی از لطف نخواهد بود و آن اینکه کار از این حرفها گذشته و الان توهین های ریز و درشت علیه مقام عظمای ولایت فراگیر شده و ترس و واهمه ای در بین مردم وجود ندارد.
تقریبا همه کشتار مردم در تظاهرات انتخاباتی را به گردن وی می نهند چون او نه تنها فرمانده کل قواست بلکه ولی امر مسلمین جهان است. باطومی بر سر کسی فرود نمی آید مگه اینکه ایشان امر فرموده، تیری رها نمی شود مگه اینکه دستور از سید علی باشه و قتلهای زنجیره ای صورت نمی گیرد مگه اینکه فتوای وی صادر شده باشه. انصافا آژانها اینبار زیاد در کتک کاری و کشتار دخالت نداشتند من در یکی از تظاهرات دیدم که سرهنگی با بی سیم نگران به خشونت وحشیانه بسیج و سپاه علیه مردم نگاه می کرد. به او گفتم مانع این ظلم شوید او سری تکان داد و به رفتن ادامه داد.
این بسیجیان کفن پوش بودند که به دستور سید علی و عزیز جعفری کشتند و تجاوز جنسی کردند. این اعمال کثیف در گفتار اخیر جعفری روشن است"ما همه اینکارها را کردیم تا مانع پاسخگویی رهبری شویم."
خلاصه اینکه روستا و شهر با معضلی به نام غضنفر با چندر غاز حقوق ارتش و ژاندارمری روبرو نیست بلکه با بسیج و سپاهی روبروست که با یک سید علی گفتن کل اقتصاد کشور را بلعیده اند
مردم در زمان شاه آژان را مسبب گرفتاری سیاسی خود می دانستند ولی امروز بسیج و سپاه را مسبب گرفتاری های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه می دانند..
همیشه سرفراز باشید
طهماسبی

 
At September 4, 2009 at 12:17 AM , Anonymous محمود said...

درود بهنود جان

وقتی در روز روشن رای مردم بی‌پناه وخواستار رفاه و آزادی و... را می‌دزدند مطمئنن پروسه‌شان علنن کشتن و رُعب و وحشت است. اخباری که از کهریزک و جاهای دیگر درز کرد مطمئنن این‌بار به خواست خودشان بود که پرده‌ی حیا را دریده‌اند تا بگویند حواس‌تان باشد که به همین سرنوشت دچار خواهید شد.

شاه هم هر چند خفیف‌تر به همین راه رفت اما جواب این است که بله مردم از هر کوره‌دهاتی آخر خِر این آقایان را خواهد گرفت و دیگر مجالی برای عُذرخواهی نمی‌ماند. نیروهای انتظامی هم جدیدن چنان بی‌خود و بی‌خیال شده‌اند که زورگیری در شهرها زیاد شده. آماری که از بندرعباس می‌رسد روزی نیست که جیب مردم را خالی نکنند و همراه و پول‌شان را نبرند. آن‌هم سوار بر موتورسیکلت و با قمه و شمشیر... می‌گویند به‌همین بهانه به‌زودی جهت امنیتی کردن کشور طرحی ضربتی اجرا خواهد شد تا در آستانه‌ی بازگشایی مدارس ضرب شصتی نشان دهند. وگرنه برای مردم بی‌پناه که قربانی این جنایت‌ها و دزدی‌ها هستند که دل‌شان نسوخته است. من حیرت می‌کنم چه‌طور نیروهای ضدشورش برای سرکوب تا دل‌تان بخواهد حتا سفارشی از خارج دارند و کسی نیست به داد این مردم گرفتار ره‌زنان برسد. خدا رحم کند

 
At September 4, 2009 at 12:26 AM , Anonymous Vahid said...

http://www.youtube.com/watch?v=Tuv93K1YQgI

 
At September 4, 2009 at 1:07 AM , Anonymous Anonymous said...

مثل س..(احمدی نژاد) دروغ می گویی و غلو می کنی وقتی می نویسی :"در زمان پادشاهی پهلوی معمول بود که هر کس با آژان و کلانتری درگير می شد با اين انگ روبرو بود که به "اعليحضرت توهين کرده است". " هر وقت از دروغ گفتن و غلو کردن خسته شدی تاریخ ایران را دوباره از دید دیگران و نه نظر تخیلی خودت بخوان.

 
At September 4, 2009 at 1:19 AM , Blogger masoudbehnoud said...

کامنت اول از آن ی[...] سلطنت طلب هاست که از [...] آن دستگاه [...]. باید به ایشان عرض کرد تا موقعی که جای یک دیکتاتور دیکتاتور دیگری را ترجیح می دهی سرنوشتت همین است چکمه نعلین و چه بسا دوباره چکمه و خدا را چه دیدی دوباره نعلین یا هر کوفت دیگری . نه برای آن لعنتی اگر درست عمل کرده بود از دلش این ها بیرون نمی آمدند . مردم که مرض نداشتند. نکند شما هم معتقدید آمریکا یا انگلستان انقلاب کردند بله؟

 
At September 4, 2009 at 1:33 AM , Anonymous Anonymous said...

رفته بودم در بالاترین دلم سوخت برای خودمان. نگاه کنید به لینک همین مطلب تا ببینید چه عرض می کنم. ما با هزار زحمت از ایران با فیلترشکن می |آئیم و می بینیم این سایت ها توسط خارج نشین های سلطنت طلب فتح شده اند. به دلم افتاد چاره آن است که حمله کنینم ما هم نطراتمان را بگذاریم و به این ها که به بهنود توهین کرده اند نشان بدهیم که این طور نیست که آن ها فکر می کنند اما دیدم همه آبی به معنای مثبت داده اند اما دو نفر معلوم نیست از کجا فحش پرداخته اند. می دانم برای آقای بهنود این ها مهم نیست و مدام از کیهان و شریعتی هم ناسزا می شنوند اما ما هم حقی داریم در ضمن قمست نظرات بالاترین بسته بود.

 
At September 4, 2009 at 1:35 AM , Blogger Unknown said...

سلام خیلی زیبا بود من خودم اصطهباناتی هستم شما چطور از لندن ملاعلی رو پیدا کردی ولی ما اون رو نمیشناسیمش اصلا آدرسش رو بدید تابراتون پیداش کنیم شاید هنوز هم توی اصطهبانات باشه راستی اسم فیلم چی بود؟

 
At September 4, 2009 at 2:09 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستان استاد بهنود زود نرنجند که خود بهنود ازین نقدها و تهمتها نمیرنجد اگر نه تا
حالا صدبار قلم و کاغذش را کنار گذاشته بود ٬ آن سلطنتی ها که گلو پاره میکنند خودشان
خوب میدانند آندوران ساواک و پلیس با هر مزاحمی !! مثل نقل و نبات اتهام ضد شاهی
بار مردم بیگناه میکردند امروز هم تا دهان بمخالفت باز کنی خیانت باسلام و مراجع عظام
و این درد همه گیریست ٬ اتفاقا این محافظه کاران آمریکایی انگاری استاد اینگونه اتهام زنی های
بی شائبه در دنیا هستند همین اوبامای بخت برگشته توسط راش لیمبوی وطنپرست و مذهبی
دو آتشه که بیست میلیون !! هر روزه شنونده در آمریکا دارد زشت ترین تهمت ها را نثار
اوباما کرده و میکند مقایسه اوباما با هیتلر !!؟ شاید کثیف ترینش باشد و انگ کمونیست زدن
باوباما توسط همین شخص دیگر دوستان جمهوری خواه را هم رنجانده ....؟
چه میشود کرد تا وقتی تحمل گرایی و تنوع طلبی در سیاست عارضه مهلکی مثل این متعصبان
ملی و مذهبی را در کنار خود دارد باید در سندان و پتک ایندو زنده ماند و مبارزه کرد
بهنود تمام چهل سال عمر ژورنالیستی اش در بین ایندو سنگ آسیاب بتدریس تحملگرایی
صرف کرده و میکند

 
At September 4, 2009 at 2:53 AM , Anonymous Anonymous said...

سخنی با دوستان طرفدار سلطنت و مخالف برخی از نوشتارهای بهنود.
عزیزان من آیا شاه خدایگان و سایه خدا بود یا نه؟
آیا سرود شاهنشاهی با آن القاب خدایگانی وجود داشت یا خیر؟
آیا شاه اقتصاد، نفت و سیاست را در اختیار داشت یا نه؟
آیا او کمربسته امام رضا بود یا خیر؟
آیا در اوین شاه زندانی سیاسی وجود داشت یا خیر؟
آیا برای در قدرت ماندن شاه، نمی گوییم هزاران بلکه صد نفر در زندان شکنجه شدند یا خیر؟
آیا در طول خیزش مردم در سالهای 56و 57دست کم 100نفر کشته شدند و یا خیر؟
آیا حکومت نظامی برقرار شد یا خیر؟
آیا برای ادامه حکومت فردی، بهترین دوستان شاه به زندان انداخته شدند یا خیر؟
هویدا به چه جرمی زندانی شد تا توسط رژیم بدتر از شاه ناجوانمردانه شهید شود؟.
آیا با کمک آمریکا، انگلیس و اکثر روحانیت قم به رهبری آیت الله بروجردی علیه دکتر مصدق کودتا شد یا خیر؟
آیا شاه از مخالفین نخواست اگر حکومتش را قبول ندارن پاسپورت بگیرند و از ایران بیرون بروند؟
آیا حزب رستاخیز همه احزاب را قربانی کرد و یا خیر؟ آیا عضو این حزب بودن اجباری بود یا خیر؟ آیا می شود رستاخیز را با حزب فقط حزب علی رهبر فقط سید علی مقایسه کرد یا خیر؟
آیا شاه نگفت صدای انقلاب را شنیدم یا خیر؟
آیا شاه در روزهای اوج تظاهرات مردمی نگفت من منبعد براساس قانون اساسی حکومت می کنم یا خیر؟
جرایم واقعی که برشمردم(البته اگر دوستان سلطنت اصرار نورزند که کودتا یعنی رستاخیز)، از شما می پرسم حکومت شاه سزاوار چه نوع قضاوت منصفانه است؟
مگن آخوندی برای سخنرانی از سوی یک متمول محافظه کار دعوت شده بود . از قضا در میهمانی اهل سنت و شیعه حضور داشتند. میزبان از واعظ می خواد علیه شمر، یزید و ابن سعد و ... چیزی نگوید. آخوند می پرسه پس بگم امام حسین با چراغ نفتی کشته شد؟
بابا بپذیرید در سال 57انقلاب شده و حتما هم شاه یه خلافهایی کرده بود که مردم بلند شدن.
از شما خواهش می کنم تعصب را بگذارید کنار و از دیدن و شنیدن حقایق دوران شاه عصبی نشوید و به مسعود بهنود که قلمی انسانی دارد و همواره براساس واقعیات تحلیل می کند کمک کنید تا بتواند رهبری انتقاد منصفانه را درست پیش ببرد.
گذشته تمام شده است و طرح مسائل گذشته صرفا برای عبرت حاکمان فعلی است و نه بی انصافی به گذشتگان.
ارادتمند همه شما
طهماسبی

 
At September 4, 2009 at 6:10 AM , Blogger دکتر فاوست said...

آقای بهنود جواب این آدمها را نده.به قول همشهری های فعلیتون:
don't dignify them with an answer.

 
At September 4, 2009 at 7:49 AM , Anonymous سبز said...

موضوع "به اعليحضرت توهين كردي" درسته و كساني كه سنشان قد مي دهد و حافظه شان ياري مي كند كاملا" اين برچسب را به ياد دارند. البته اين موضوع بيشتر از اينكه خواسته و قاونو شده شاه باشد، ترفند پاسبان ها بود تا كسي به كثافت كاري هايشان اعتراض نكند. اما امروز اين موضوع بصورت قانون درآمده. شايد اين تنها تفاوت امروز و ديروز باشد وگرنه شاه و شيخ هر دو ظالم بودند و هستند و بهتر است طرفدارانشان چشم شان را باز كنند و منصفانه حرف بزنند.

 
At September 4, 2009 at 9:50 AM , Anonymous Anonymous said...

تا زماني در اين فكريم كه كسي بايد كفن شود اين وطن وطن نشود

 
At September 4, 2009 at 10:09 AM , Anonymous `شاهد said...

بهنود عزیز ، نکته ای که به آن اشاره کردی خیلی خوب است . به آن دوستی که به شما توهین کرده و دروغگو خطاب کرده عرض می کنم که شاید تاریخ را فراموش کرده و بهتراست اودوباره تاریخ را بخواند وبرای او داستانی را که اززمان پهلوی شاید به کنایه و
استعاره نقل شده می آورم "می گویند درزمان پهلوی دوم برخی ازآژان های زرنگ پشت پنجره قهوه خانه هاکشیک می دادند و وقتی روستایی ساده دلی را می دیدند که برای رفع خستگی ازکارروزانه سیگاری را آتش می زند به درون قهوه خانه می پریدند ومی گفتند که تو سیگاررا ازسرتاجش آتش زدی (علامت تاج روی سیگاربود)وباشاه مخالفی وبه این ترتیب باجی می گرفتند وگریبان بیچاره را رهامی کردند"
حالا این حکایت ها چه دروغ باشد و چه راست ازیک حقیقت تلخ تاریخی که شما به آن اشاره کرده اید سخن می گوید.
تنها یک نکته به نظرمن درنوشته زیبای شما سنخیتی با سایرین ندارد و آن مثالی است که ازنامه آقای هاشمی رفسنجانی به آقای خاتمی زده اید . مثال شما ترساندن آحاد ملت بود به جرمی که شما گفته اید و نامه صدرالاشاره ازجنس دیگری است .
واقعیت این است که احمدی نژاد سردرآخوری دیگردارد و بعید نیست که به آنچه هاشمی پیش بینی کرده عمل کند.

 
At September 4, 2009 at 12:18 PM , Blogger Dalghak.Irani said...

من کامنت گذاشتم نیامد

 
At September 4, 2009 at 12:21 PM , Blogger Dalghak.Irani said...

من ادعایی ندارم. ولی این همانی بهنود اشکال دارد.

 
At September 4, 2009 at 2:54 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام.. از وقتی نوشتم و خواندم و شدم یه مقاله نویس جز در تمامی روزناه های تعطیل شده میخواستم یه بهنود کوچک باشم که ...
من قلمتون رو خیلی دوست دارم همیشه موفق باشید.
azad.tehrani

 
At September 4, 2009 at 3:22 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود همیشه متانت و اعتدال قلم و تحلیل‌های شما را ستوده‌ام اما در این قضایای اخیر به نظر می‌رسد از آن سوی بام افتاده‌اید. چند بار در جاهای مختلف از جمله در برنامه صفحه دوی بی‌بی‌سی دیدم که جریانات اخیر را تندروی‌های جناح راست برای کنترل کشور در زمان مرگ خامنه‌ای قلمداد کردید! حالا این نزدیکی مرگ خامنه‌ای از کجا آمده نمی‌دانم ولی الان که باز این اشاره نامرتبط‌‌تان به نامه‌ی هاشمی را دیدم (که به وضوح برداشت نادرست شما را از قضایای اخیر نشان می‌دهد) باز یاد این قضیه افتادم. آقای بهنود عزیز! آنچه هاشمی گفته یک تعارف یا آن جور که شما برداشت کرده‌اید بهانه‌ای برای راندن احمدی‌نژاد نیست بلکه واقعیتی است که اگر زمانی فقط هاشمی از آن‌آگاه بود حالا دیگر من که شاگرد شاگرد شاگرد کوچک شما هستم نیز از آن باخبر شده‌ام و آن واقعیت، خیز جریان نظامی برای قبضه کردن و حتی تغییر حکومت است. این جریان نظامی اتفاقا هیچ اعتقاد محکمی هم به اسلام و موازین اسلامی و بخصوص روحانیت ندارد و به نظر میرسد روی فضای ضدروحانی جامعه هم حساب ویژه‌ای باز کرده و اتفاقا استراتژی تضعیف رهبر را هم به دقت دنبال میکند و می‌بینید که چه قدر هم موفق بوده تا جایی که امروز رهبر عملا تابع آنها شده و در صورت کوچکترین نافرمانی رهبر، شدیدا در برابر او واکنش نشان میدهند
مثالش همین سخنرانی اخیر آقای خامنه‌ای درباره عدم وابستگی سران اعتراضات به بیگانگان و لزوم مجازات خاطیان که دیدید چه واکنشی از طرف احمدی‌نژاد و فرمانده سپاه در پی داشت
یا در جریان رای اعتماد که رهبر را واداشتند جناح راست را به موافقت با احمدی‌نژاد راضی کند
اگر می بینید هاشمی و موسوی در حال حاضر علنا علیه رهبر موضعگیری نمی‌کنند به همین دلیل است که تضعیف خامنه‌ای عملا راه را برای جریان نظامی بازتر میکند
چنانچه این جریان موفق به تسلط کامل شود خواهید دید که چگونه باقیمانده اصولگرایان را از دایره قدرت بیرون خواهند انداخت و حتی عزل خود خامنه‌ای به هیچ وجه دور از انتظار نیست هر چند یک رهبر بسیار ضعیف که پایگاهش را در میان مردم و نخبگان سیاسی از دست داده باشد، بود و نبودش چندان تفاوتی هم ندارد

 
At September 5, 2009 at 12:46 AM , Anonymous Anonymous said...

برخورد بهنودی ها بسیار جالب است. نمی دانم چرا من را دقیقا یاد " به اعلیحضرت توهین کردی می اندازد". یک بنده خدایی نظر داده، همه به او فحش می دهند که سلطنت طلبی. می میریم ما ایرانی ها اگر انگ نزنیم. سواد که نداریم تحلیل کنیم.
ای بهنود خان، ای پادشاه بی تاج و شیخ بی عمامه لطف کن تیتر را عوض کن به این:" به اعلیحضرت بهنود توهین می کنی؟"

 
At September 5, 2009 at 3:12 AM , Anonymous یلدا said...

کامنت آخر را هر چه خواندم متوجه منظور اصلی نویسنده محترم که پیداست خوشفکر و مطلع هستند نشدم. گویا اشکال ایشان فقط به آن بخش از نوشته آقای بهنود است که نامه هاشمی را هم در زمره نمونه های فحش به اعلیحضرت دادی آورده بودند. به نظرم این کمی کم توجهی است اگر آقای بهنود اجازه بدهند من هم نظر خودم را بگم. من از مقاله چنین فهمیدم که آقای بهنود می گوید وقتی هر کس هر مخالفت درست یا غلطی با هر کس دارد به او می گوید به ولی فقیه بد گفتی و مخالف ولی فقیه هستی ،آن وقت زمینه برای نفرت عمومی آماده است و می شود آن جه در مورد شاه شد. حالا دوستانی نامه آقای هاشمی را بسیار پراهمیت می دادند که هست، و نظر می دهند که چرا آن نامه را در زمره مثال ها آوردی . می تواند نظر متینی باشد اما چنان نیست که همه استدلال های مقاله بالا را از ارزش بیدازد. چنان که کامنت دوست عزیر و متین ما هم استدلال ها و تحیل هائی داشت که من گمان می کنم آقای بهنود مخالفتی با آن نداشته باشد. در ضمن یک اشکال این کامنت هم استقرایش بود. آقای بهنود تا آن جا که من می دانم در یک برنامه در بی بی سی اشاره کردند که ممکن است یکی از دلایل بیماری رهبری باشد. نمی دانم کامنت گذار عزیر به جز همان برنامه صفحه دو بی بی سی کجا شنیده اند که آقای بهنود چنین گفته یا نوشته باشد که می فرمایند در جاهای مختلف. ممنون می شوم اگر هست ما را با خبر کنند . چون من هر جا آقای بهنود می گوید یا می نویسد همه را دنبال می کنم
با عرض معذرت از جناب بهنود و کامنت گذار محترم

 
At September 5, 2009 at 7:18 AM , Blogger Dalghak.Irani said...

یک وقتی برای اینکه بتوانی در داخل ایران منتشر بشوی"این همانی می کنی" خب دراین صورت جزاک الله اجرکم. ولی درنوبتی دیگر"این همانی کردن"شما ریشه در تحلیل ها وباور های شما دارد‍! اینجا من شدیداًباتو مشکل دارم ونذرمی کنم که درهمان حوزه محبوب اخیرت( ادبیات تاریخی) بمانی واز دادن آدرس غلط پرهیز کنی. رژیم شاه یک حکومت بود که فقط حوزه سیاستش را بانقشه ای مشخص وخوانا مین گذاری کرده بود. درحالیکه جمهوری اسلامی یک انقلاب است ونه یک حکومت. خب در وضعیت انقلابی هم همه حا مین گذاری شده است بدون حساب کتاب. قصه دراز است ادرس اشتباهی از ادم معروفی مثل بهنود ضرر زیاد دارد.

 
At September 5, 2009 at 7:37 AM , Anonymous Anonymous said...

کار کردن با یک جاهل گستاخ به مذاق فرصت طلبان ، بسیار خوشتر از سروکله زدن با یک فرد فاضل و متین است . چون اولی راحت وامیدهد تا بماند ولیکن دومی ؛ به این سادگیها باج نمیدهد وبرای ماندن به هر خفت و رذالتی تن نمیدهد . پس روشن است که دومی را بد نام کنند تا حیطه نفوذش کاهش یابد . اولی ، برایش مهم نیست مفهوم حیا و حرمت و منش . خب ؛ روشن است که چرا جهانیان به مقتضای منافعشان ، با اولی به ناز و کرشمه سر میکنند و دومی را در سرزمینی دور و گمنام هم تحمل نکنند

 
At September 5, 2009 at 9:40 AM , Anonymous Anonymous said...

آقایان تا دیروز با میلیاردها تومان هزینه در پی برگزاری سالگردی برای خمینی بودند و یا شبهای احیای رمضان در حرم او برگزار کنند.
امروز شاهد آنیم که مراسم احیا در این مکان لغو شده چون سپاه مخالف سخنرانی ناطق و خاتمی در این مکان هست.
به راستی داستان رابطه امام و سپاه به کجا رسیده است که مراسم احیا در حرم او لغو می شود؟
آیا این بچه های سپاه همانایی هستند که پس از فوتش کفن او را به عنوان تبرک تکه تکه کردند و باعث آبروریزی در سطح جهانی هم برای مردم ایران و هم برای خمینی شدند؟ حتما عکسهای لخت خمینی را در نیوزویک و تایم دیدید . این عمل غیر اخلاقی در آن زمان کار سپاه بود البته نه برای انجام کار خلاف بلکه برای تبرک.
زمانی که گویندگان مجیز گوی قدرت هستند نه تنها میلیاردها تومان هزینه می شود بلکه سخنران با سلام و صلوات استقبال و بدرقه می شود.
اما وای به حال آن روزی که سخنرانی بخواهد از فجایعی که رژیم علیه مردم به بار آورده لب به سخن بگشاید.
سپاهیان حلقه به گوش قدرت نه تنها حاضر نیستند حتی یک ریال هزینه کنند بلکه برای برملا نشدن جنایات سپاه مانع برگزاری مراسم شب احیا می شوند.
باور کنید این نوع اقدامات ضد دینی و ضد خمینی سپاه هزینه سنگینی برای باند کودتا خواهد داشت و عملا دو طرف یکی سپاه به رهبری مصباح یزدی
و دیگری اصلاح طلبان به رهبری سید حسن خمینی در برابر هم ایستاده اند.
در ضمن از ترس مردم و سرکوب راحتر قرار است نماز عید فطر امسال به جای مصلاح تهران بزرگ در دانشگاه تهران برگزار شود.
ارادتمند
طهماسبی

 
At September 5, 2009 at 1:10 PM , Anonymous Anonymous said...

من فکر می کنم منظور آقا یا خانمی که به بهنود فحش داده اند این باشد که بهنود ناجوانمردانه این دوره و وحشی گری ها را با زمان شاه مفایسه می کنند. که من هم موافقم.
تا بحال یکبار نشده که ایشان از مواهب و احترامی که در زمان شاه ایشان و مردم ایران برخوردار بوده اند بگوید.
کجا در زمان شاه 6 میلیون ایرانی از جمله خود بهنود و خانواده اش از مملکتشان فرار کرده و در دنیا بی احترام بودند؟؟
کجا طبق آمار 70 درصد جوانان تحصیل کرده آرزوی فرار از ایران را داشتند.
چرا یکبار نمی گوید در کجای زمان شاه بزرگانی چون شاملو و... در کنج خانه یا گوشه زندان محبوس شدند یا کجا در کل زمان شاه اینچنین آشکار سخن از تجاوز و شکنجه و شیاف پتاسیم بوده؟؟
چرا یکبار از بهنود هنر می را نمی شنویم.
شاید شما بگویید او یادش رفته بنویسد و می نویسد بعد تر. گمان نکنم. آدمیزاد گلو بنده است و دهان بهنود جای دیگر شیرین می شود.
(کامی جان غلط نکنم نثر تو بوده آن بالایی! پیام بگذار روی مسنجر اگه خودتی...)

 
At September 5, 2009 at 1:21 PM , Anonymous ناهید said...

من دوستان عزیز و محترم سلطنت طلب را که نظرشان محترم است کاری ندارم. یک سئوال ساده چرا همه کسانی که از سلطنت دفاع می کنند مانند همین کامنت آخر بددهان و مانند حزب الهی ها هستند. خودشان می بافند و خودشان می دوزند. بی سوادند و [...] و [...]. در حالی که می دانم خیلی از آدم های محترم هوادار سلطنتند، چرا آن آدم ها با کسانی مانند بهنود و داریوش همایون یا آقای زاهدی مشکل ندارند اما این شعبان [...] ها دارند. برایم عجیب است. این [...] آخری نمی داند که کیهان تهران آقای بهنود را سلطنت طلب فراری می خواند چرا که او بدفعات ختی در همان تهران هم حسن می را گفته . در خوشبینانه ترین حالت ها کامنت گذار اطلاعاتش کم است. اصلا کافی است که ایشان بیوگرافی شاه را که نوشته و در جمهوری اسلامی چاپ کرده بخوانند. پس درد در این ها نیست برادر. با انصاف تر از بهنود پیدا نمی کنید. دردتان همان است که حزب اللهی ها دارند. با معذرت از صاحب سایت

 
At September 5, 2009 at 1:29 PM , Anonymous Anonymous said...

ادامه بالا:
ما یه دقیقه رفتیم و اومدیم شدیم شعبون بی مخ. خدا رو شکر.
کامی جان, احیانا اگه خودت بودی و اگه نشناختی، من Kration هستم.)

 
At September 5, 2009 at 11:44 PM , Anonymous Anonymous said...

Baba khod shirini nakon.

 
At September 6, 2009 at 12:18 AM , Anonymous Anonymous said...

خیلی زیبا نوشته اید. خسته نباشید

 
At September 6, 2009 at 1:11 AM , Anonymous Anonymous said...

درود بر شما

 
At September 6, 2009 at 8:22 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
آقای بهنود از انصاف علی هدایت چه خبر صدایی از او نمی آید؟

 
At September 6, 2009 at 1:31 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام آفای بهنود
دلتنگم آنچنان که گر به بینمت بکار خواهم که جاودانه بنالم بدامنت
با
حترام به شما و تمام ایرانیان در سراسر دنیا با ید بگم که من دیگه دنبال رایم نیستم. از این به بعد به دنبال آزادکردن کشورم که 1400 ساله که در اشغال عربهاست خواهم بود بدنبال ایران و نه ایران اسلامی

 
At September 6, 2009 at 2:36 PM , Anonymous bohloul said...

بخاطر يک مشت دلار
هوگو چاوز به زيارت امام رضا رفت


اسلام فقاهتي و كمونيسم دو روي يك سكه اند٠تورم درونزوئلا ٣٤ درصد است و روابط تجاري آن با امريكا ۵٤ درصد٠ ٩۵درصد اقتصاد نفتي و رييس جمهور ميتواند دائما انتخاب شود با پخش پول نقد تورم زا بين مردم فقير مثل احمدي وشعار توخالي٠تا قيمت نفت خو ب است٠چطور اروپا و آمريكا بايد درمسائل ايران دخالت كنند ولي آنچه او در ونزوئلا مي كند به مردم ونزوئلا مربوط است؟
سفر او به امام رضا ياد اسلام آوردن بعضي كمونيستها را تازه ميكند

 
At September 7, 2009 at 2:36 AM , Anonymous Anonymous said...

سلطنت طلبها بد دهنند چون سواد سیاسی اشان مثل همان دکترهای
اهدایی دانشگاهها بشخص شاهنشاه بود که ارزش ان فقط بدرد کاسه
لیسان درباری میخورد وگرنه همه میدانند شاه چند کلاس دبستانی در
مدرسه سرغوزی سوئیس خواند و بعد هم دانشکده افسری را طی کرد
و هرگز پایش بدانشگاهی نرسید ...خب چنین شاهی وقتی بوزرای تحصیلکرده
در دانشگاههای خارج لقب یک مشت گاو !؟ ( نقل از خاطرات اسدالله علم !) میداد
دیگر از طرفدارانش جز این فحاشی ها و هتاکی ها چه انتظاری میتوان داشت

لااقل احمدی نژاد دانشجوی دانشگاه صنعتی آریامهر بود قبل از انقلاب و همه
جوانان اندوره میدانند چقدر مشکل بود ورود باین دانشگاه مهم پایتخت

 
At September 7, 2009 at 3:35 AM , Anonymous یاسین نمکچیان said...

سلام جناب بهنود عزیز
ار لطفتون نسبت به یادداشتم درباره شفیعی کدکنی ممنوننم.همیشه دلم می خواست فضایی بود که می توانستیم کنارتان باشیم و یاد بگیریم.اماحیف.
ارادتمند یاسین نمکچیان

 
At September 7, 2009 at 6:34 AM , Anonymous Anonymous said...

هر حاکمی که در برابر مردم پاسخگو نباشد و خود را بالاتر از گوقانون بداند و حکمش فصل الخطاب باشد دیکتاتور است چه شاه باشد و چه ولی فقیه و متاسفانه حکومت امروز ایران مصداق کامل دیکتاتوری است. قدرت نامحدود و پاسخ نگو در برابر آرا مردم و قانون اساسی کشور به فساد و تباهی منجر خواهد شد. می گویند شخصی پسری داشت و اسم او را رستم گذاشته بود ولی پدر از هیبت اسم پسر می ترسید او را صدا کند. (حالا حکایت ئجلس خبرگان است که خودشان خامنه ای را به عنوان رهبر انتخاب کرده اند ولی حالا جرات نمی کنند کوچکترین انتقادی از او بکنند). حکومت دینی فقط توسط معصومین می تواند اجرا شود ولا غیر ( به قول استاد شهریار: به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تواست اکنون به اسیر کن مدارا) و در حکومت عدل خامنه ای جوانان را به جرم الله اکبر گفتن در کهریزک و اوین مورد شکنجه و تجاوز قرار می دهند. لعنت بر همه دیکتاتورها

 
At September 7, 2009 at 7:57 AM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At September 7, 2009 at 9:34 AM , Anonymous Saeed said...

سلام آقای بهنود
از اینکه در ایران نیستید از بعضی جهات خوشحالم، چرا که دیگر با امثال مرتضوی، رحیم صفوی، شریعتمداری و ... طرف نیستید. من یک جوان 28 ساله ام و از سالیان پیش که در نشریات مطالب تان را خوانده ام چیزهای بسیاری یاد می گیرم، تحلیلهای جالب و ...
زمانیکه در bbc فارسی تحلیلها و مطالب شما را می بینم به خود می گویم که چقدر بد که در این کشور و در تلویزیون ایران از وجود چنین افرادی بی بهره ایم اما بار دیگر خدا را شاکرم که این تریبون وجود دارند و مردم و جوانانی مثل من می توانند از این مطالب استفاده کنند. امیدوارم همیشه سلامت و قلمتان روان و روشنگر باشد

 
At September 7, 2009 at 11:16 AM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At September 7, 2009 at 1:02 PM , Anonymous Anonymous said...

مسعود جان چرا نمی نویسی. نکنه تو هم داری اونجا اعتراف می کنی

 
At September 7, 2009 at 10:58 PM , Anonymous Anonymous said...

مثال زدن بهنود از زمان شاه و دشنام به شاه نوسط بعضی ها به نظرم منصفانه نیست. این رژیم را با طالبان امروز می شود مقایسه کرد. رژیم شاه را هم باید در بستر زمانی خودش و در مقایسه با جهان آنروز دید. هر چند گزاره های بهنود بیشتر شاعرانه و غلو آمیز است تا علمی. به نظر نمی رسد جایگاه مردم ایران و کشور ایران در زمان شاه به نکبنی امروز حتی افغانستان بوده باشد و از شواهدی که حتی امروز هم مشاهده می شود جایگاه ایران در آن زمان به هیچ قابل مقایسه با جایگاه امروز ایران ر هیچ حوزه ای نیست.
انصاف داشته باشیم. حتی خواهر باکری هم فهمیده که نجابت حکومت شاه به این رزیم قابل مقایسه نیست.
بعید می دانم که بهنود نداند.

 
At September 9, 2009 at 1:18 AM , Anonymous شريف said...

دوست عزيزي دركامنت هاي بالا احمدي نژاد را دانشجوي دانشگاه صنعتي شريف (همان آريامهرسابق) معرفي كرده است ) براي آشنايي ايشان و اصلاح آنچه نوشته شده مي گويم احمدي نژاد دانشجوي علم وصنعت بوده است و دامن دانشگاه صنعتي برخود چنين لكه ننگي نمي پذيرد.

 
At September 16, 2009 at 1:59 PM , Blogger Unknown said...

اول ببخشید کامنت توی نوشته های قدیمی گذاشتم.

تا حالا هر اتفاق که می افتاد تحلیلهای مشابه از همه جا به گوش میرسید.

جز از فردی به نام عباس عبدی که هیچگاه فریاد نمیزند ولی یک نجوای معنا دار میکند که نگاه آدم رو به مسائل عوض میکند.

اما توی بی بی سی یکی رو دیدم و ازش خوشم اومد و الان هم بلاگش رو پیدا کردم که در میان هیاهو ها نجوایی میکند که از همه فریادها بهتر به گوش میرسد و دلنشین تر و جالب تر است.

این قطر اشک رو از چشمم جدا میکنم و روی کیبورد می اندازم چون از ما دوری.

کاش یروز دوباره برگردی

دوستت دارم آقای بهنود

نیما طاهری
نفر اول کامپیوتر دانشگاه تبریز

 
At September 16, 2009 at 9:57 PM , Anonymous عصر آزادگان said...

آه از این 2 سلطان
گاهی با فتوای این دو سلطان شکنجه شدیم. گاهی به سبب دگراندیشی و مخالفت با آنها توسط چماقدارانشان و گاهی هم به دروغ به بهانه ی توهین به آنها
آه که چه کشیدیم و می کشیم از سلاطین

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home