Monday, May 4, 2009

شرافت نقد شدن

بزرگان جهان را به تواضع و فروتني که داشته اند، به برخوردشان با منقدان خود، و به شهامتشان براي قبول خطا ‏نشانه مي زنند، ورنه رجزخواني شاني ندارد، درشت گوئي عزت نمي آورد. و آدمي درخت بي برست وقتي که مدام ‏خود را بنگرد در آينه و مجالي براي ديدن ديگران نيابد مگر براي فريب و تظاهر. و جهان را با افسوس نوشته اند.
<
گرچه افسوس خود فضيلتي است که از آگاهي مي آيد، ورنه بسيارترند آنانند که شرافت افسوس هم ندارند. مي آيند و مي ‏روند نه وزني بر کره خاکي مي گذارند و نه از آن مي کاهند.‏ آن قدر مثال تواضع و فروتني اوليا و بزرگان در دل تاريخ نهفته که بي اندازه است و در فرهنگ عمومي همه ملل ‏هست و مخصوص ما نيست. اما دريغا که مانند بسيار اخلاق حسنه ديگر، امروز مثالش در شرق کمياب است و غرب ‏راقيه بيش تر بدين صفات متصف است بي ادعا و بي اتصال و تظاهر مدام به الهيات، بي خواندن دعاي فرج در مجامع ‏جهاني.

آخرين شاه دو تن را داشت که از زمان طفوليت در کنارش بودند، محرم ترين ها. يکي سليمان خان بهبودي بود که تا ‏بود و در کار بود در روابط دربار با روحانيت و با توده مردم محلات هيچ خدشه اي نبود. سليم النفسي مردي که اول ‏کار منشي شخصي رضاشاه بود و بعد هم مشاور پسر او شد. تشريفات هيچ نمي دانست و درويش مسلک بود. دومي فتح ‏الله آتاباي که از ايلات شمال آمده و آبا و اجدادش با اسب سروکار داشتند به ظاهر رييس بيوتات و ميرآخور بود اما شاه ‏آخرين از جواني فقط از دست وي غذا مي گرفت. اين دو تن هيچ تظاهر نداشتند و کس از آنان بد نديده است.‏

فتح الله آتاباي نقل مي کرد به روزگاري هنگام اسب سواري در دشت هاي غرب و جنوب تهران، به يک گاري برمي ‏خورد که مردي با عبا پشت آن نشسته و گاريچي دارد در جاده خاکي مي راند. از کنار گاري که رد مي شود صدايي ‏مي شنود. نگاه مي کند دکتر مصدق بوده که از قلعه تبعيدگاه خود در احمدآباد خارج شده و به سمتي مي رود، عبائي بر ‏دوش و عصائي زير چانه. آتاباي چنان کم مقدار نبود که از عتاب ساواک بترسد لگام اسب را مي کشد و سلامي به ‏سابقه آشنائي هاي دور.

دکتر مصدق بعد از تواضعي که عادتش بود مي گويد مي بيني فتح الله خان چه جايگاه بلندي دارم. کدخداي قلعه اي هستم ‏که جز من و چهار تن خانواده آقا حسن در آن کسي نيست و حالا جعبه شيريني گرفته ام و براي خوش باش همدندان ‏خودم، کدخداي همسايه مي روم که نوه اش را داماد کرده است.

آتاباي مي گفت بعد چند دقيقه اي گفتگو وقتي گفتم ‏امري نداريد و خواستم جدا شوم گفت "سلام برسان، کدخداي احمدآباد خواستي ندارد". بعد پشيمان شد و گفت "آفتابم بر ‏لب بام است از من به او بگو. از قوام نجات آذربايجان مي ماند و از مصدق اين که خواست نفت مال ملت باشد و ‏نگذاشتند، گاهي فکر کن که از تو چه مي ماند. کاري بکن". اين را به شاه آخرين مي گفت.‏ اين که شاه کاري کرد يا نکرد سخني ديگرست و آن که غربال دارد در پي مي آيد. گليم بخت هر کس را هم خود مي ‏بافد.

اما اگر آن سخن خردمندانه دکتر مصدق را سرمشق کنيم آن گاه بايد گفت‎ ‎به روزگاران کس به ياد نخواهد ماند که ‏جمعيت گرد آورد و سخن بگويد تا برايش کف بزنند. يا قرار و قاعده هاي جامعه را به هم ريخته ادعاي سکندري کند، ‏يا از سر بي تجربگي سخن ها گفته و از سر خودخواهي ديگر حاضر به بازگشت از راي نباشد، هيچ نقدي را تحمل ‏نکند مگر با ناسزا گوئي، و بعد هم که به صحت گفته ناصحان و منقدان رسيد باز حاضر نشود حق صاحبان نقد را ادا ‏کند. ‏

و اين ها در زماني به قلم آمد که نقدي نوشتم بر کتاب نامداران ايراني که به زبان انگليسي توسط دانشگاه سيراکيوز ‏منتشر شده و در آن بر کار عباس ميلاني خرده ها گرفتم. او شرافت نقد را مي شناخت که هيچ نگفت سهل است سپاس ‏گذاشت. چنين است که هم زحمتي کشيده ارجدار مي شود و هم اثر مهمي که به روزگار نهاده بزرگ. شرافت نقد شدن ‏و شرافت نقد شنيدن هر کس را نيست.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At May 4, 2009 at 5:05 AM , Anonymous Anonymous said...

نوسینده درخت انجیر معابد به او می گفت پیر احمد آبادی و ساواک هم هیچوقت نفهمید. نوه ایشان برای ترمیم وتعمیر خانه ایشان حساب بانکی باز کرده بود چطور شد کمک کردید؟
از آقای میلانی انتظاری نمی توان داشت با نداشتن دست رسی به منابع کمی در غربت توانسته خدمتی به جامعه ایرانی کند. اگر آن کتاب را در اینترنت بگذارد ویکپدیا مانند و اشخاصی که می شناسند یا فامیل نامداران هستند می توانند به ان اضافه کنند که زندگی برای آینده گان ادامه دارد..

 
At May 4, 2009 at 6:23 AM , Anonymous Anonymous said...

دیروز بزرگان گاو می کشتند ولی امروز ریزکان گنجشک هزار تا یک من می کنند . رفتیم ولی آخرش هم شاشیدن نیاموختیم .

 
At May 4, 2009 at 7:49 AM , Anonymous roya said...

سلام جناب بهنود،
فرصتی دست داد تا در غربت کتاب از "سید ضیا تا بختیار" را بخوانم مثل دیگر آثارتان محشر بود.اما آنجه باعث شد برایتان بنویسم یادم به جمله شما در میزگرد صدای آمریکا با آقای فرنود افتاد که از مصائب نوشتن در ایران گفتید و اینکه هر نویسنده و خبر نگاری ولو در کیهان لابلای سطورش آنچه که لازم باشد می نویسد . دست مریزاد مثل همیشه . اما چه قیمت مناسبی دارد فقط هشت هزار تومان

Roya!!!!!

 
At May 4, 2009 at 8:00 AM , Anonymous rostamjahangosha said...

سلام
آقای بهنود عزیز گاهی نوشته‌تان بسیار به دل می‌نشیند که همان حکایت قدیمی از دل برخواستن است. این یادداشت جزو همان نمونه‌های ناب بود . پیروز باشید

 
At May 4, 2009 at 8:19 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان

مثل همیشه انگشت بر نکته‌ی مهمی نهادید که نقد شدن یعنی آگاه بودن، دانا بودن ورنه هر نادانی چه داند اثر نقد چیست؟! که اگر دانسته بودند روزگار چنین نبود بر من و ما.

جمله‌ی «زنده‌باد مخالف من» خاتمی هنوز به یاد من و ماست! نمی‌دانم می‌شود این جمله را نقدپذیری ایشان شمرد یا فقط یک شعار تبلیغاتی. ولی آن‌چه در عمل از او برآمد گواه این بود که دانا مردی بود و هست.

در پرانتز هم نکته‌ای بگویم شاید بی‌ربط باشد. نویسنده‌ی مجموعه‌داستان "مرگ‌بازی" آقای پدرام رضایی‌زاده که امروز بازجویی شده بود، در آخرین پُست وبلاگ‌اش چنین نوشت:

حالا دیگر خوب می‌دانم که باید رفت، اینجا جای احمق‌هایی مثل من نیست، من لیاقت زندگی در این کشور را ندارم، اینجا باید بماند برای آدم‌هایی که قدر کشورشان را می‌دانند و به آن ضربه نمی‌زنند، بماند برای آن‌ها که دنبال تخریب نیستند، بماند برای آن‌ها که آب به آسیاب دشمن نمی‌ریزند.
ناتور هم دیگر به روز نمی‌شود.
***
این‌هم از آرزوهای یک جوان نویسنده که برباد رفت.

 
At May 4, 2009 at 10:37 AM , Anonymous Somebody said...

Poor Mr Milani - he produces good work, so perhaps he has forgotten about one or two people, so what? At least he is not boring everybody with the story of his life and his relationship with his parents...
At least he has done some academic research. He can always add more names in the second and third editions of his book.

Have a Good Day!

 
At May 4, 2009 at 3:15 PM , Anonymous Anonymous said...

and where is your critical article?

 
At May 4, 2009 at 3:27 PM , Anonymous شاگرد شما said...

آقای بهنود به نظرم داری خوش به دلی می کنی به قول ما شیرازی ها. هیچ کس به جز خودت نیست که در برابر نقد تحمل داشته باشد. همه سر و ته یک کرباسیم و به چیزی کمتر از مجیز قناعت نمی کنیم . بیهوده فکر می کنیم که شاه و خامنه ای و احمدی نژاد فقط این جوری بودند. همه مان هستیم . همین مزخرفاتی که [...] درباره شما نوشته و هر جا دستش می رسد می نویسد اگر هر کس بود تا به حال آدم اجیر کرده بود برای کشتنش. اما تو بودی که جواب بی احترامی [...] را این جوری دادی که من دیگر نامی از او در نوشته ام نمی آورم. واقعا که استثنائی هستی. به قول یکی از دوستان خودت در آلمان رگ نداری. اما به قول من تسامح یعنی مسعود بهنود

 
At May 4, 2009 at 3:58 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان میلیاردها تومان برای تربیت مداح تربیت می کنیم آن وقت حضرتعالی می خوای موضوع نقد در جامعه رواج یابد.
ممکن است از نظر وزنی ایشان چیزی بر زمین نیافزاید و کم نکند ولی آبروی ایران و ایرانی را تابخواهی برده است. نمونه آخرش همین سخنان هجو ایشان در ژنو بود.
شادمان

 
At May 4, 2009 at 10:22 PM , Blogger Behrooz Kayvan said...

با سلام خدمت استاد بهنود عزيز
مانند هميشه بي نظير بود
براي شما آرزوي شادي و سلامت دارم

با احترام

 
At May 4, 2009 at 11:04 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
جناب آقای بهنود
نثر شما چقدر دارد شبیه نثر شیرین تاریخ بیهقی می شود و چه خوب.
با آرزوی سلامتی و شادکامی

 
At May 5, 2009 at 2:23 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود انگشت روی حساسترین اخلاق ناپسندیده ما شرقی ها
گذاشتید نقد !؟؟؟ همین یک کلمه نقلی و فسقلی و پیش پا افتاده
مرکز سقل دمکراسیست یعنی شاه دوست نداشت نقدش کنند وگرنه
ان همه دم دستگاه ساواک کارش چه بود !؟ ملک عبدالله عربستانی
و حسننی مبارک مصری و ...صدسالست حاکمند اما دوست ندارند
کسی ایراد و نقصشان را روی کاغذ بیاورد و بگوش مردم برساند

اما غربی ها در بعد دمکراسی باید بنقادان خبره و کار اذموده و
حرفه ایشان گوش بسپارند تا اگر اشتباهی کردند زود جبرانش کنند
و میکنند و پیشرفت میکنند

مرحوم مصدق با زبان بی زبانی بآتابای گفت بشاه بگو تو هم کاری
کن تا اسمت بیادگار و خوبی برده شود و آن چیزی نبود غیر دادن
آزادی بمردم در بند ساواک و پلیس خفیه و گاردش ... و بحرف آن
پیر گوش نکرد و برد ثمرش را

برقرار باشید

 
At May 5, 2009 at 2:46 AM , Anonymous Anonymous said...

خود خواهی و خود بزرگ بینی جای نقد نمیگزارد ٬ این صفتی که بلای آسمانیست
گریبانگیر همه مردم روی زمین است بخصوص مردها که خودشان را مرکز و محور
زندگی میدانند با اینکه همه ادیان انرا مذموم دانسته اند اما در رگ و پی اکثر انسانها
جایگاه خاصی دارد ...غربی ها از پانصد سال پیش با مبارزه پیگیر توانستند گام بگام
این خلق و خوی بد کردار را بکمترین حد ممکن و مقدور برسانند که ثمره انرا امروزه
بخوبی بقیه مردم دنیا میبینند ٬ همین روی کار آمدن اوباما یا شکست بوش و حزبش
فقط توسط انتقاد های شدید مطبوعات از عملکرد بد وی و حزبش بود .....؟

انتقاد سازنده شما بنوشته آقای میلانی باعث بهبود کتاب بعدیش خواهد شد و مسلما
بشهرت بیشتر وی و چرا خورسند نباشد ٬ اما انتقاد شما بانها که بصندلی صدارت
نشسته اند خوشایند انها نیست چون از صندلی بزیر کشیده میشوند و اینجاست که
نه نقد شما را دوست دارند نه تحمل زندگی شما را !؟ و این اصلی ترین دلیل دیکتاتوری
حاکمان شرقیست

 
At May 5, 2009 at 2:47 AM , Anonymous benyamin said...

کلمه شرافت کمی سنگین به نظر میرسد.بهتر نبود برای بیان مطلبتان کلمه مناسبتری بکار می گرفتید؟ با تشکر

 
At May 5, 2009 at 3:27 AM , Blogger Unknown said...

سلام استاد
چند تا ترکیب دیدم که شک دارم درست و جزء سبک نوشتن شما هستند یا غلط تایپی؟
"بسيارترند آنانند"
"سليم النفسي مردي"

و ممنون از اینکه مینویسید :)
از خوندن متناتون لذت میبرم

 
At May 5, 2009 at 4:28 AM , Blogger Unknown said...

این مقاله شما عطر و بوی همان مسعود بهنود قدیم را می داد و مثل کوچه های کاه گلی قدیم اصالت داشت
کاش همیشه اینگونه می نوشتید

 
At May 5, 2009 at 12:42 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود به نظر می رسد به شدت تحت تاثیر انتقاد رسانه های انگلیس از دولت، پارلمان و بخش های خصوصی قرار گرفته باشی.
استاد بزرگوارم، دولت و پارلمان انگلیس با انتقاد رسانه ها خودشون اصلاح می کنن و یا مسئول خاطی را برکنار می کنن..
در ایران ده ها میلیون نامه اعتراضی مردم از وضعیت معیشتی توسط دولت مصادره به مطلوب می شود و آنرا نامه های محبت آمیز و دوست داشتنی مردم به احمدی نژاد تلقی می کنند.
آیا اگر یک میلیونم این میزان نامه های مردم به دست دولتهای غرب برسد آیا آنها یک روز هم در قدرت خواهند ماند؟
شانس آورده ایم که این نامه ها در رسانه ها منتشر نمی شود وگرنه شاهد اعدام هزاران نفر در پوشش اعتراض به مقدسات و دین و مذهب می بودیم.
شاکری

 
At May 5, 2009 at 3:08 PM , Anonymous امیرمحمد said...

با سلام!
این احمدی نژاد [...] به همه جاوهمه چیزولی خوبیش اینه که ماهیت [...] این نظام روبهترروشن کرده!وگرنه این وکسای که قبلش بودن وکسای که بدش میان همه دستشون تویه کاسه است![...]!ضمنا اینم بگم به هیچ وجه از دنیا عقب نیستیم،فقط مسیرمون فرق میکنه(قابل توجه اونای که میگن 100سال و 1000سال وفلان سال از دنیا عقبیم)این پیشرفتای علمیمونم مثل اختراع چرخ با هزینه ساخت هواپیما،البته با موتورپیکان!
امیرمحمداطمینان از آباده

 
At May 5, 2009 at 11:57 PM , Anonymous آرش said...

گرانقدر ارجمند : چنان می نویسی که انگار کلمات را " کلمه به کلمه " در لفافه کادو پیچیده و به خواننده ات تقدیم می کنی .... کلاس درس است این گونه نوشته...درود

 
At May 6, 2009 at 3:21 AM , Anonymous Anonymous said...

این دو کامنت آخر را خواندم و حیرت کردم که ما بلد نیستیم نقد کنیم
بلکه تهمت و دروغ مینویسیم و شایعه درست میکنیو تازه انتظار داریم
انها که زیر مهمیز قلم نادست رفته اند خفه خون بگیرند و حرفی هم
نزنند نه جانم نه عمرم نقد کردن و نوشتن در غرب یک مهم است و
سخت هم قانون مواظب اعمال و کردار نقادان است ....عزیزی که هردمبیل
مینویسی صد میلیون نامه اعتراضی !؟ آخه این هفتاد میلیون مردم
ایران بیسواد نداره !؟ کودک خردسال و بچه های مدرسه نرفته نداره !؟
پیر و فرتوت بیحوصله نداره !؟ مردم ثروتمند بیدرد نداره !؟

چطوری باین آمار کذایی رسیده ایی !!!؟ و این چه جور انتقادیست؟
اعدام بخاطر نامه اعتراضی !؟ واقعا حق افرادی مثل شما ساواک و یا
ساواما نیست !؟ طرز نقدر بهنود مثل شماست !؟ اگر شما نامه ایی بیک
ملا یا یک مذهبی مکلا نوشتید و دین و ایمانش را بباد فحش و ناسزا
گرفتید انتظار دارید بعنوان آزادی و دمکراسی بیاید دستان شما را
ببوسد !؟ نه جانم این ره که تو میروی بگورستان !! است

 
At May 6, 2009 at 5:05 AM , Blogger Unknown said...

سلام
آقای بهنود ما واسه انقلابمون خون دادیم اون موقع شما کجا بودین که الان ادعای ارث و میراث میکنین
خوشحال میشم بیشتر بحث کنیم .
saeidi-abbas.blogfa.com

 
At May 6, 2009 at 10:18 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان تا بردباری فرهنگ مردم جا نیافته محال است که فرهنگ نقد جایگاهی در کشور پیدا کند.
ضمن اینکه نفت باعث شده که بی هنرها حاکم شوند و حاکمیت چنین عناصری خود بخود بر فرهنگ نقد تاثیر منفی می گذارد. تقسیم پول بین مردم در سفرهای استانی صرفا برای پاک کردن افکار نقد رد جامعه است.
عسگری

 
At May 7, 2009 at 3:52 AM , Blogger Unknown said...

mamnoon az matne ghashang o porkenaiatoun;)

 
At May 7, 2009 at 8:18 AM , Anonymous سلمان محمدي said...

سلام آقاي بهنود عزيز
اين يادداشت را ميتويسم و در رديف يكي از پستهاي سايتتان مي گذارم كه در مورد آن جواب دهيد و آنرا به بحث بگذاريد:
" به اين دلايل من به احمدي نژاد راي ميدهم:
1- بسيار اعتماد به نفس دارد و در بيان خواسته هايش بي ملاحظه و سمج است
2- در هيچ حالي دوستانش را تنها نمي گذارد. مثلا ديديم كه چگونه نه حاضر شد اسفنديار كابينه را كنار بگذارد و نه حتي رسما و علنا برعليه كردان چيزي گفت و مي بينيم كه اخيرا نيز او را احيا كرده است. به حرفها و عقايد اسفنديار كار ندارم كه برخلاف رئيسش كه از آنطرف براي ما دردسر درست مي كند و با موضع گيري هايش هم وجهه اسرائيل را بالا مي برد و باعث انسجام بيشتر جهان در حمايت از اسرائيل ميشود و هم مشكلات و دردسرهاي بي حاصل ديگري براي ايران درست مي كند . اين اسفنديارخان دم از دوستي با مردم اسرائيل مي زند و حاضر نيست از مواضعش كنار بيايد تا كارت بگيرد كه گرچه اينهمه كارت قرمز را گرفت اما احمدي نژاد حاضر نشد او را كنار بگذارد و حمايت خود را از او قطع نكرد.
3- ثبات قدم احمدي نژاد و استقلال رايش حتي در مقابل خامنه اي بيشتر از كروبي و موسوي است
- كروبي در سوابقش جا زدن در مقابل حكم حكومتي را دارد. كه ديديم چگونه همه دستاوردهاي دوم خرداد و اميدهاي مردم را براي ايجاد دگرگوني هاي حداقلي در قوانين به باد داد.
- در مجلس ششم اين آقايان هرچه ميخواستند بگويند آقاي كروبي و يا طيفي از همين ليدرهاي اصلاح طلب مي گفتند بايد ببينيم نظر شوراي نگهبان چيست. و اينطور بود كه بديهي ترين اصول و قواعد را نيز نمي توانستند به تصويب برسانند و با ضعيف ترين برخوردها بهانه به دست شوراي نگهبان مي دادند كه جلوي تصويب و اجراي قوانين حداقلي را بگيرد در اين زمينه تاريخ مجلس ششم و مباحث آن در نشريات زياد است و مطمئنا لااقل شما كه بيش از ما دسترسي داريد و قبول خواهيد داشت.
- راست و يا دروغش به عهده راوي كه احمدي نژاد در اعتراض به خامنه اي گفته است : " اين آقا فكر مي كند من رئيس جمهور او هستم درحاليكه من خود را رئيس جمهور امام زمان ميدانم" و در اكثر مواقع زير بار سخنان خامنه اي نرفته است.
4- احمدي نژاد به ولايت مطلقه فقيه اعتراضي ندارد و دليلي هم ندارد كه با آن مخالفت كند و همينطور روندي بهترين نتيجه را براي او و جناحش دارد و اصولا مبناي فلسفي جناح حاكم اصولگرا بر ولايت مطلقه فقيه و نظارت استصوابي و ... است و اينها معضلاتي هستند كه مردم با آن مشكل دارند. و در اين مورد اگر احمدي نژاد چيزي را بگويد صادقانه گفته است و نيازي به ارائه راهكار براي رسيدن به يك امر غير قابل دسترسي ندارد. و لزومي ندارد كه در اين مورد به طرفدارانش دروغ بگويد و يا آنكه در بيان نظراتش رياكاري كند. اما ميدانيم كه مردمي كه اصلاح طلبان به راي آنها اميد بسته اند خواسته هايي دارند كه جز با در گيري بر سر اصول بي منطق و مناقشه انگيز قانون اساسي و صاحبان واقعي قدرت در جمهوري اسلامي نمي توان به آنها دست يافت. نمي دانم نامش را چه بگذارم. دلم هم رضايت نمي دهد نام رياكاري بر آن نهم وعده چيزي را به بچه خود دادن كه فردا برايت مي گيرم در حاليكه ميدانيم جيبمان خالي است و كسي اعتبارمان را به پشيزي نمي گيرد.
تو را به خدا ببينيد در چه تناقضاتي گرفتار شده ايم! مسخره است ، نه ؟ بخنديم يا متاسف باشيم؟ و از اين وضعي كه بر ايران و ايراني ميرود در هراس باشيم؟
لطفا اين بخش زير را كه خصوصا براي خودتان نوشته ام جداگانه در باره آن اقدام كنيد:
خواهش مي كنم اين مطلب بالا را از بخش نظرات بينندگان پستها جدا كنيد و هرطور كه صلاح ميدانيد در يك پست جديد به بحث بگذاريد. از شما كه برايتان احترام بسياري قائلم نيز ناراحت نيستم كه هرطور بخواهيد آنرا ويرايش كنيد و به بحث بگذاريد.
در ضمن مدتهاست كه از هرجا كه توانسته ايم درخواست كرده ايم و جواب نگرفته ايم كه خواهانيم شما و استاد ديگرمان عليرضا نوريزاده را در كنار يكديگر ببينيم تا به پرسشهاي ما پاسخ دهيد و بايكديگر به بحث بنشينيد. چنان جلساتي بسيار ديدني و جالب خواهد بود.
پاينده و سرافراز باشيد . ايران سربلند و ايراني سرافراز

 
At May 7, 2009 at 9:03 AM , Blogger Unknown said...

سلام آقای مسعود بهنود
من یک جوان ایرانی هستم . دغدغه فهمیدن و دیدن دارم . نیت ام مطالعه تاریخ ایران هست.
می خوام اتفاقات عصر حاضر را از دیدگاه خودم تحلیل کنم . دانشجو رشته مهندسی برق ام اما متاسفانه اطلاعاتم از تاریخ ایران به زیر صفر می رسه. بنابراین تصمیم گرفتم ابتدا به مطالعه تاریخ بپردازم.
مصاحبه ها و مقاله ها و کتاب "در بند اما سبز" شما را مطالعه کردم. و دوستتون دارم. آیا می تونم از شما درخواست راهنمائی کنم؟ راهنمائی در انتخاب درست کتب.
مطالعه ام را از چه دوره تاریخی شروع کنم؟ و شما چه کتاب هایی پیشنهاد می کنید؟
چطور می شه به تحلیل درستی رسید با توجه به اینکه کتب تاریخی از دیدگاه نویسنده زاده شده؟
سپاس گذارم از وجودتون.

 
At May 7, 2009 at 10:23 AM , Anonymous بهداد said...

بسیار زیبا ... مثل همیشه

 
At May 7, 2009 at 4:46 PM , Anonymous Anonymous said...

" به اين دلايل من به احمدي نژاد راي ميدهم:
1- بسيار اعتماد به نفس دارد و در بيان خواسته هايش بي ملاحظه و سمج است
2- در هيچ حالي دوستانش را تنها نمي گذارد. مثلا ديديم كه چگونه نه حاضر شد اسفنديار كابينه را كنار بگذارد و نه حتي رسما و علنا برعليه كردان چيزي گفت و مي بينيم كه اخيرا نيز او را احيا كرده است. به حرفها و عقايد اسفنديار كار ندارم كه برخلاف رئيسش كه از آنطرف براي ما دردسر درست مي كند و با موضع گيري هايش هم وجهه اسرائيل را بالا مي برد و باعث انسجام بيشتر جهان در حمايت از اسرائيل ميشود و هم مشكلات و دردسرهاي بي حاصل ديگري براي ايران درست مي كند . اين اسفنديارخان دم از دوستي با مردم اسرائيل مي زند و حاضر نيست از مواضعش كنار بيايد تا كارت بگيرد كه گرچه اينهمه كارت قرمز را گرفت اما احمدي نژاد حاضر نشد او را كنار بگذارد و حمايت خود را از او قطع نكرد.
3- ثبات قدم احمدي نژاد و استقلال رايش حتي در مقابل خامنه اي بيشتر از كروبي و موسوي است
- كروبي در سوابقش جا زدن در مقابل حكم حكومتي را دارد. كه ديديم چگونه همه دستاوردهاي دوم خرداد و اميدهاي مردم را براي ايجاد دگرگوني هاي حداقلي در قوانين به باد داد.
- در مجلس ششم اين آقايان هرچه ميخواستند بگويند آقاي كروبي و يا طيفي از همين ليدرهاي اصلاح طلب مي گفتند بايد ببينيم نظر شوراي نگهبان چيست. و اينطور بود كه بديهي ترين اصول و قواعد را نيز نمي توانستند به تصويب برسانند و با ضعيف ترين برخوردها بهانه به دست شوراي نگهبان مي دادند كه جلوي تصويب و اجراي قوانين حداقلي را بگيرد در اين زمينه تاريخ مجلس ششم و مباحث آن در نشريات زياد است و مطمئنا لااقل شما كه بيش از ما دسترسي داريد و قبول خواهيد داشت.
- راست و يا دروغش به عهده راوي كه احمدي نژاد در اعتراض به خامنه اي گفته است : " اين آقا فكر مي كند من رئيس جمهور او هستم درحاليكه من خود را رئيس جمهور امام زمان ميدانم" و در اكثر مواقع زير بار سخنان خامنه اي نرفته است.
4- احمدي نژاد به ولايت مطلقه فقيه اعتراضي ندارد و دليلي هم ندارد كه با آن مخالفت كند و همينطور روندي بهترين نتيجه را براي او و جناحش دارد و اصولا مبناي فلسفي جناح حاكم اصولگرا بر ولايت مطلقه فقيه و نظارت استصوابي و ... است و اينها معضلاتي هستند كه مردم با آن مشكل دارند. و در اين مورد اگر احمدي نژاد چيزي را بگويد صادقانه گفته است و نيازي به ارائه راهكار براي رسيدن به يك امر غير قابل دسترسي ندارد. و لزومي ندارد كه در اين مورد به طرفدارانش دروغ بگويد و يا آنكه در بيان نظراتش رياكاري كند. اما ميدانيم كه مردمي كه اصلاح طلبان به راي آنها اميد بسته اند خواسته هايي دارند كه جز با در گيري بر سر اصول بي منطق و مناقشه انگيز قانون اساسي و صاحبان واقعي قدرت در جمهوري اسلامي نمي توان به آنها دست يافت. نمي دانم نامش را چه بگذارم. دلم هم رضايت نمي دهد نام رياكاري بر آن نهم وعده چيزي را به بچه خود دادن كه فردا برايت مي گيرم در حاليكه ميدانيم جيبمان خالي است و كسي اعتبارمان را به پشيزي نمي گيرد.
تو را به خدا ببينيد در چه تناقضاتي گرفتار شده ايم! مسخره است ، نه ؟ بخنديم يا متاسف باشيم؟ و از اين وضعي كه بر ايران و ايراني ميرود در هراس باشيم؟

 
At May 8, 2009 at 6:30 AM , Anonymous Anonymous said...

پس این جهالت و لجاجت و عدم سیاست ایشان است که دلتون و برده - خوب پا به پهلوان پنبه ری بدید و نه یک سیاست مدار.

تو را به خدا ببينيد در چه تناقضاتي گرفتار شده ايم! مسخره است ، نه ؟ بخنديم يا متاسف باشيم؟ و از اين وضعي كه بر ايران و ايراني ميرود در هراس باشيم؟

 
At May 9, 2009 at 10:21 AM , Blogger هادی said...

سلام
تبریک می گم فیلتر وبلاگتون مورد مهرورزی قرار گرفته و برداشته شده

 
At May 10, 2009 at 10:24 AM , Anonymous Anonymous said...

I'd like to second "mohadeseh" and ask you to set up of a list of books that you recommend. Both in Persian and English and about different topics of your interest. Nothing is better than a good book.

 
At May 12, 2009 at 7:33 AM , Anonymous Anonymous said...

Better than a good book is a process of good thinking.

 
At May 13, 2009 at 11:40 AM , Anonymous Anonymous said...

Without good information/data/memory, how can you think good?

 
At May 13, 2009 at 8:03 PM , Anonymous Anonymous said...

What is the definition “good information”, and how we determine that information we get is“good information?”
I believe unless, we use a few number of the muscles located between our ears called “brain.”
There is no other way to figure out.
Even so, using our brain properly demands the ability to overcome our bias and paradigms.
We can say more or less everybody, these days have access to the information, valid or not.
However, interpreting and understanding those data required above-mentioned process of thinking.

 
At June 3, 2009 at 7:47 AM , Anonymous MANIRAZAVI said...

سلام جناب آقای بهنود
من واقعا از خوندن نوشته های شما لذت می برم چه لذتی که از خواندن مقاله سرمای اوکراین و گاز روسی (اگه درست یادم باشد) به من داست داد و هیچگاه کم نشد. خوشحالم که یکی مثل شما هست و می شه پای صحبتش نشت هر چند کوتاه ولی پر مغز و پر محتوا

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home