سالگرد کتاب سوزان
امروز هفتاد و پنجمین سالروز کتاب سوزان نازی هاست. مراسمی در برلین و شهرهای دیگر آلمان برپا ست. هفته قبل در برلین پوستری به دیوار دیدم که دعوت در جشن و مراسم یادآوری خاطره کتاب سوزان می کرد. بر بالای پوستر شعری از یک شاعر آلمانی ثبت بود که گفته در همین جا که کتاب می سوزانند روزی آدم ها را خواهند سوخت. دست کم نازی ها نشان دادند که این تنها یک شعر نیست، وافعبت است.
امروز در فیلمی که به همین مناسبت پخش می شد صحنه هائی از کتاب سوزان بود. مردمی آراسته و به ظاهر فرهیخته که کتاب در آتش می انداختند، بی سروپایان نبودند، همین جاست که باید ترسید. در این فیلم گوبلز سخنی می گوید که شنیدنی است. با همان تاکید ها که دارد فریاد می زند" اگر شیر مسموم فاسد در مدارس به بچه ها داده شود، دولت مسئول است، اگر دوای فاسد به بیماران داده شود دولت مسوول است، کتاب های فاسد از غذاهای فاسد بدترست. ما نمی گذاریم غذای فاسد در دهان بچه های آلمانی ریخته شود".
این یک واقعیت است که آدم ها بدون آن که از هم تقلید کرده باشند، همانند هم بد می کنند، همچون یک دیگر نیکی می کنند.
و باز ترساننده تر این است که کتاب سوزان در میدان ها، فقط صحنه بیرونی ماجراست. همیشه الزاما کتابی و آتشی و میدانی نیست. همین که بگوئیم این کتاب را نخوان، این کتاب در کتابخانه نباشد، این کتاب و این اندیشه چون من نمی پسندم از مردم هم دور باد، عملا در همان جا قرار گرفته ایم که گوبلز بود.
امروز روز، کتاب تنها وسیله تبادل اندیشه نیست. تنها وسیله ارتباط ذهن ها و فکر ها نیست. وسایل دیگر هم آمده اند، هم اکنون به سرعتی باور نکردنی و در مدتی کمتر از سی سال اینترنت، حجم عظیمی از بار کتاب را به دوش گرفته است. نفس این کاستن از میزان حمل و نقل میلیون ها تن کالا، نفس صرفه جوئی در مصرف میلیون ها تن کاغد که حاصل بریدن جنگل هاست، و نفس آسانی دسترسی و خواندن، دارد روز به روز وظیفه ای را که از عهد گوتنبرگ به عهده کتاب بود، بر دوش بزرگراه های اطلاعاتی می گذارد. از سرعت گسترش کار امثال آمازون و گوگل می توان فهمید.
از همین روست که بعضی دولت ها در پی آنند و وعده داده اند که تا پنج سال دیگر، در تمام گوشه و فضای پایتخت هایشان دسترسی به اینترنت امکان پذیر باشد و رایگان. هم اکنون قهوه فروشی ها و پاساژهای فراوان در شهرهای بزرگ جهان هست که در آن بدون نیازی به سیم، خدمات انیترنت داده می شود. اینترنت از جمله خدماتی که می دهد امکان داشتن و خواندن کتاب هاست در همان روز انتشارشان، با دانلوود کردن، کتاب روی مانیتور خوانده می شود و یا خودتان پرینت می کنید. در جائی در لندن وقتی چنین کاری کردید، جلد آن کتاب را به رایگان می توانید بگیرید و پرینت خودتان را با جلد در کتابخانه قرار دهید. درست است که با این همه هنوز کتاب و روزنامه اهمیت خود را از دست نداده اند، اما در کنارش قرار گرفته اند.
پس چه می توان گفت به حکومتی که توان و پول دارد، اما به مردم علاقه مندش راه دسترسی به باند پهن اینترنت نمی دهد. چه می توان گفت جز کتاب سوزان به این ممانعت. در همه دنیا کتاب آن سواسوچی را می خوانند جز در برمه [میانمار] در همه جا دنیا هزاران کتاب را می خوانند جز در چین... این ها نیز کتاب سوزان است. چنان که بمب انداختن هم آدم کشی است و تنها به شمشیر قطع کردن سر نیست که آدم کشی است. به قول صادق هدایت چه فرق دارد به جای دست و مگس کش با امشی کشتن حیوان باز هم کشتن است.
و چنین است که در هفتاد و پنجمین سالگرد کتاب سوزان نازی ها، در حالی که انواع کتاب سوزان در فرهنگ بشری رایج است، جا دارد آن تفکر را محکوم شود که خود را نماینده و تنها نماینده حق می داند و می گوید جز هر چه من می پسندم نخوان، جز آن که من می گویم نبین، نشنو، و ندان. و این همان کاری است که استالین کرد، به ظاهر هم مانند هیتلر کتاب نسوزاند.
موگابه به نوعی دیگر خود را خلاص کرده است. هفتاد در صد بی سواد و ده هزار در صد تورم که پولی و توانی برای خرید کتاب در کس باقی نمی گذارد. کشورهائی هم هستند که دل موگابه ندارند اما واقعیت این است که افزایش بی سوادان، نوعی کتاب سوزان است.
اما به هر شکل، چه به جسارت و بی باکی هیتلر، یا دستگاه استالین، چه به دردناکی سرهنگان برمه و موگابه در زیمبابوه، یک حقیقت از درون این حرکات بیرون می زند. این که سوزانده کتاب، می ترسد. از اندیشه دیگران می ترسد. خود می داند چیزی برای گفتن ندارد، ترسش او را به کتاب سوزان می کشاند. راست گفت بکت روزی مردم کتاب های سوخته را بازخواهند خواند و بوی نفرت برانگیز کتاب سوزان را از جان ها بیرون خواهند کرد. تا انسان نشان دهد که اگر سیر تکامل بازداشتنی بود، کلیسا به آن جبروت، نازیسم به آن شور، استالینزم بدان مایه افتخار که داشت، موفق می شدند. که نشدند.
نظرات
با درود
و ما مردمان که هیچگاه از تاریخ نیاموختیم
ان وقت گوبلز ها بودنند و این وقت صفار ها
یاد زیبا مقاله تان افتادم در باب اینکه نوشته بودید هر جند جنایتکاران قدیم نیستند اما هستند کسانیکه دست می برند سرقطع می کنند ...........................
شاد زی
ابراهیم
آمیزه عجیب قرون وسطا و شعورکاسبکاری، مفتشان عقاید را نیز نوگرا کرده است وکتب ممنوعه نه آتش بلکه به خمیر جهت تولید دستمال کاغذی تبدیل میگرددو مارکس وانگلس دراختیارعموم قرار میگیرد .
بهنود جان درود!
باور کن این روزها با همین پهنای باند کم کتاب ها را از اینترنت و آن هم از گذشتن سدهای فیلتر دارم دانلود می کنم و حرف دل ام را فریاد زدی در این مقاله!!! این رژیم هم به شکلی دیگر کتاب سوزان راه انداخته است. حالا بگذریم که به گمان ام تا چند صباح دیگر کتاب های شما هم مجوز انتشار دوباره شاید هرگز نگیرند. که آن وقت است که باید از جهان گریخت
شادزی
خانه از پای بست ویران شد
هر[...] آمد و مسلمان شد
هر سری با دومتر عمامه
[...]گردید و قاتل جان شد
با شقاوت شدند هم پیمان
درد و رنجی نصیب ایران شد
آتشی در گرفت در خانه
چهره کودکان چو پیران شد
چشمها کور و چشمه ها خشکید
مردن مرد و زن چه آسان شد
ملک ایران چو مخزن باروت
میشود گفت همچو لبنان شد
از کجا آمد این همه [...]
[...] در ایران چرا فراوان شد
همتی ای عزیز هموطنم
عمر [...] رو به پایان ش
سلام جناب بهنود هنوز هم از این مراسم های باشکوه داریم 300 عنوان کتاب مجوز دار جمع شد اینها سوزانده نمی شود خمیر می شود تا روزنامه شود
به تشابه غريبي ميان ناسيونال سوسياليستهاي دهه سي ميلادي در آلمان و حاكمان اصول گراي خودمان اشاره كرديد
هر دو منتخب مردم
هر دو طرفدار نژادپرستي
هر دو جنگ طلب
هر دو علاقمند به كتاب سوزي
هر دو داراي سرويس هاي خوب اطلاعاتي
هر دو ضد آزادي
اما دست كم نازيها نشان دادند كه براي رسيدن به اهداف شوم خود مديريت و انظباط را مي شناسند وقابليت هاي فني آنها در مقايسه با ساير كشورها اجازه عرض اندام به آنها ميدهد. ضمنا آنها قصه اي شبيه به اوضاع و احوال ما را در تاريخ هايشان نخوانده بودند
آيا مي توانيد به وسيله يك عدد به علاقمندان خود اطلاع دهيد كه ما در كجاي تاريخ هستيم؟
من اهل مجامله نیستم اما خب تامل برانگیز بود، به فکر فروبرنده
اغلب درگيري هاي اقتصادي و معيشتي آنچنان در ايران ما را مشغول به خود كرده است كه از كشتارهاي وسيع تفكري كه در نزديكيمان رخ ميدهد بي خبريم.به فكر فرو رفتم.
بهنود عزيز پيروز باشي
این قیاس حکومت ایران با نازیها هم از کیسه پر توان
مطبوعات طرفدار اسراییل نشئت میگیرد که قیاس مع الفارقست
و ارزش بحث هم ندارد چرا که آنها در افکار عمومی غربی ها
سعی در هیتلر جلوه دادن احمدی نژاد هستند ٬ اما بسیارند
تحلیل گران غربی که این ادعا را بی ارزش میدانند و گوشزد
میکنند در ایران برای اخذ یک تصمیم مهم حتی رهبر ان نمیتواند
یکشبه و سر خود تصمیم بگیرد بلکه منتج یک سری مبادلات طولانی
مجلس و خبرگان وشورای نگهبان و دولت و حتی نظر قوه قضائیه
و بعضی شخصیت های سیاسی در جمع بامضای رهبری ختم میشود
این کجایش با رایش سوم همخوانی دارد ؟؟
چه جالب دوست ناشناس از نوشته آقای بهنود به این نتیجه رسیده اند که ایشان جمهوری اسلامی را با نازی ها مقایسه کرده ، در حالی که من به عنوان شاگردی که اقلا سی جلسه درس خوانده ام پیش ایشان می دانم که اصلا و ابدا چنین نظری ندارند. اما می شود گفت که گاهی با نشان دادن شباهت ها توجه می دهند که مواظب باشید این هم که نباید عیبی داشته باشد به خصوص با این زبان نرم که ایشان دارند. اما از همه مهم تر طبع این دوستان است که از صد دشمن برای جمهوری اسلامی بدترند. آن قدر موضوع را تعمیم می دهند که از یک موضوع ساده به این جا می رسند که رهبر و شورای نگهبان و چه .و چه . نه برادر. نه خواهر نازنین حرف آقای بهنود اگر احتیاج به شکفتن داشته باشد احتیاج به بازتر شدن این است که این همه به اندیشه سخت نگیرید این همه جلو کتاب ها و روزنامه ها را نگیرید این کار حکومت هائی است که شما شبیه به آن نیستند.
رفیق حزب الهی کجا رفت.
اوه اوه دیدی چطور فحش مرجعش را پیدا کرد. چقدر داغ کرده رفیقمان [...]فکر نمی کردم [...]
والله خدا را شکر که بعضی ها در راس نیستند که اگر بودند لابد الان اردوگاه ها برپا بود
البته که منظور بنده آقای بهنود نبوده و نیست ٬ ایشان یک فرد
متین و میانه رو هستند که اگرچه خودشان را سکولار میدانند اما
هر گز ضد باورهای مذهبی مردم هم نیستند فقط دوست دارند
حکومت و دین فاصله معقول داشته باشند و در کار هم دخالت نکنند
اعتراض بنده بکامنت گزاریست که مته بخشخاش میگزارد و دوست
دارد حکومت ایران را بنازیسم یا طالبان وصل کند ٬ اگرچه بسیار
ایراد ریشه ایی دارند و باید هم انتقاد کرد که بهنود با متانت قلم
اینکار را میکند اما هماوایی با تند روان و انقلابیون کار ایشان نیست
از ایشان گله نکنید
آرش
در مورد قياس نازيها با حكومت فعلي دليل من همان موارد تشابهي بود كه در كامنت ششم نام بردم و البته در پايان به موارد عدم تشابه هم اشاره نمودم و البته از جمله موارد عدم تشابه همان آقاي جنتي است كه شما به آن به درستي اشاره فرموديد
ضمنا متاسفانه تا كنون از كيسه پرتوان مطبوعات پرطرفدار اسرائيل به من چيزي نرسيده و تا اين لحظه من در اين سايت و سايت هاي مشابه به صورت رايگان افاضات خود را عرضه كرده ام اما در صورتي كه شخص ناشناس كامنت گذار اسپانسري براي نظريات من سراغ دارند استقبال مي كنم
به خصوص از اسپانسرهاي پرتوان
به قول سهراب عزیز
چیز ها دیدم در روی زمین
...
اکثرآ تاریخ مایه ی تآسف است و همواره در تکرار
دریغ
...
مدتی پیش در جمعی بودیم
و از شما و برادرانتان به کرات یاد شد
گاهی دل انسان بد جوری به درد می آید
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home