Friday, May 9, 2008

نقدی بر این سه زن

نقدی است که به اشاره یکی از عزیزانم دیدم درباره کتاب من [این سه زن] از آن جا که تصور می کنم خوب است که همه چیز و همه کس نقد شود و هر نقدی به شناخت بهتر واقعیت کمک می کند، این را از زندگی آموخته ام. می توانم پاسخی بنویسم اما تا آن زمان هم به هر حال بهترست نقد ها خوانده شود.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At May 9, 2008 at 10:21 AM , Anonymous Anonymous said...

من با هیچ بخش از بیوگرافی ساختگی الف کاری ندارم به نظرم آقای بهنود شناخته شده تر از آن است که کسی بتواند برایش زندگی نامه جعل کند. اما یک نکته حیفم آمد که نوشته نشود این داستان سازمان سام ، اول بار ده دوازده سال قبل توسط یک اطلاعاتی [...] که امروز شده مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی یعنی جعفر بهداد در مقاله ای در کیهان نوشته شد. همان سال وقتی سلیمی نمین که سردبیر کیهان هوائی بود در جشنواره مطبوعات با سئوال من روبرو شد که از وی پرسیدم گفت ما هم با بهنود خیلی اشکال داریم اما این داستان سام را اگر کسی که به مدارک وزارت اطلاعات دسترسی دارد ننوشته بود باور نمی کردم. آقای بهنود هم زمانی درباره این "سام" تا آن جا که یادم مانده توضیح خیلی بانمکی داد که بخشی از آن چنین بود "من هیچ. احسان نراقی که هیچ گوشه ای از زندگی خود را نگفته نگذاشته چطور چنین سازمانی را ننوشت. بعد هم سازمانی حزبی که فقط نامش را مامور ساواک شنیده باشد همان به درد جانشنیش [یعنی بهداد] می خورد". به هر حال به نظرم این ها مهم نیست. مهم این است که در خارج از کشور آقای بهنود را به مناسبت نوشتن همین کتاب مامور جمهوری اسلامی برای فاسد نشان دادن والاحضرت [...] می دانند و این ها هم می نویسند که ایشان قصد تطهیر رضاشاه و اشرف را داشته است. خدا به ملت ایران رحم کند و به نویسندگان حق پوی ما همت باز هم بیشتر. ممنون که آقای بهنود وسیله ای شدند که این مطلب را بخوانیم

 
At May 9, 2008 at 10:23 AM , Anonymous Anonymous said...

جالب بود. واقعا آدمی را به فکر می برد. آفرین به شما که [...] این ها را باید شناخت

 
At May 9, 2008 at 8:38 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود عزیز
لطفا از ما نخواهید که به قول شما نقد و از نظر من اباطیل این حضرات را بخوانیم

 
At May 9, 2008 at 10:24 PM , Anonymous Anonymous said...

پیش چشمت داشتی شیشه کبود
وان کبودت جمله عالم می نمود
دنیای ما متأسفانه مملو از غرض ومرض است و زهر تحریف سالیانی است که در جان گذشته دور و نزدیک مان هرروزه تزریق میشود .

 
At May 10, 2008 at 2:00 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ...شما تاریخ - رمان نویسی میکنید تا بهتر در
دلها بنشیند ٬ ضمنا خلق و خوی ملی گرایی و مصدق دوستی
شما بر کسی پوشیده نیست و شکی هم بر ان نیست اما دو طایفه
پر ملاط !! با شما مخالفند یکی دارودسته در بار سابق که اگر
چه بساطش توسط انقلاب برچیده شده اما کماکان در خارج و
بصورت پنهانی در داخل !! هنوز بر علیه شما مینویسند و
دیگری دارو دسته کاشانی ها که حلقه بشدت مذهبی اش فاتح
اصلی انقلاب وحاکمیت امروز ایرانست که دیگر جای خود
دارد اما ضلع سومی هم هست که همان چپ سنتی یا حزب توده
و خیل با سوادان و نویسنده هایش که با مردن شوروی انها هم
مردند اما میراث خوارانش !‌شما را ول نمیکنند . با تشکر کریم از
مونترال

 
At May 11, 2008 at 12:41 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود گرامی درود!

نخست بگویم در نقدی که شناسنامه ی کتاب تا نوشتن وزن کتاب هم پیش رفته است و از نام نقاد خبری نیست باید در این مسئله شک کرد!! نکته ی دیگر و آن این که غرض و مرض از اول نقد و در سطور نخست هویداست! انگار می خواهد همان ابتدا تیرخلاص را بزند و تمام. در خصوص بیوگرافی ِ نویسنده هم حدود دو ماه پیش جناب «شهیار قنبری» در برنامه ی رادیویی قدغنها در رادیو صدای ایران به مسئله ی شکایت بهنود از محمود جعفریان اشاره داشتند که من در بلاگ ام متن صحبت های جناب قنبری را آوردم!! در آن ایام بهنود عزیز پاسخی مرقوم نکردند و چه خوب! چرا که ایشان_جناب قنبری_ به دنبال معرکه گرفتن هستند و حاشیه ساختن! من که زمانی فن ایشان بودم به اتفاق دوستانی دیگر به خوبی ایشان را می شناسم. حالا این نقاد ناشناس به علاوه ی آن دسته اپوزیسیون سلطنت طلب همیشه منتظر و در کمین اظهارات بی حب و بغض کسی نشسته اند که گمان دارند، از این و آن مُزد می گیرد و کسی نیست بگوید که آقایان دُم خروس را باور کنیم یا دُم شما را؟

من در خصوص اظهارات نقاد ناشناس سخنی قلمی نمی کنم چرا که بهنود نازنین با شیوایی قلم اش بهترین پاسخ را خواهد نوشت! خلاصه ی کلام این که وقتی روایت گری از هر دو سوی معامله زخم می بیند یعنی او رسالت اش را در برابر ملت و سرزمین اش به درستی و راستی پاس داشته است


شادزی

 
At May 17, 2008 at 4:51 AM , Anonymous Anonymous said...

مستند ترين دليل عكسهاى آيت ا له كاشانى با شعبان جعفرى در روز نامه باختر يك يا دو روز قبل از كودتا ٢٨ مرداد ميباشد .

 
At May 19, 2008 at 2:23 AM , Blogger Areal said...

خوب ، خواندم.واقعا" ممنون . ولی حالا چه؟
به نظرم رسیداین نقد را نقد بی ارزشی نمیدانید،اگر اینطوراست پس ناچار بایددر ابهام بمانم تا شما هم جوابی ، توضیحی ، چیزی اضافه کنیدو البته منظورم دفاعیه نیست. بعضی نکات و ایرادها اساسی ومهم به نظر میرسدوبعضی هم نه.اما یک مسئله مهم است: آیا در این دوره و زمانه که منابع و خواندنی و شنیدنی و دیدنی کم نیست ، تکلیف خواننده ساده تاریخ این است که برای همیشه در ابهام بماند؟ یا برای یک کتاب ، مانند مورخ ها به اینترنت ، کتابخانه ها و غیره مراجعه کند؟(که این امکان پذیر نیست). بدی کار این است که هر مورد به ظاهر ساده در این کتاب و امثال آن در واقع آنقدر مهم است که میتواند نگرش آدم را تحت تاثیر قرار دهد.
و یک نکته مهم دیگر: آیا امثال من هم (به عنوان یک خواننده ساده) باید درگیر متدولوژی تاریخنگاری بشویم یا خیر؟ ببخشید که طولانی شد.به امید نوشته ای از شما ، منتظر میمانم

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home