تهمت دموغراتی
گفته اند در میانه دهه بیست که تب حزب و فرقه دموکرات بازی بالا گرفته بود بچه شروری با همکلاسان کتک کاری می کرد سنگی بلند کرده بود که بر سر یکی بزند، که اگر زده بود حتما فرق حریف می شکافت، اما زد به پنجره و شیشه را شکست. کار به مدیر مدرسه رسید و اولیایش را خواستند. در حضور مادران، پسر شرور رجز می خواند و به حریف می گفت شانس آوردی دو سه روزست که دموغرات شده م وگرنه الان سر به تنت نبود. مادر او در حالی که پشت دست می گزید گفت مادر خدا نکند دموغرات بشی. دشمنت دموغرت بشه .چرا عیب رو خودت میذاری یک شیشه شکستی، چشمش کور بابات پولش رو میده، اون که دموغرات نشده صحیح و سالم است.
حالا تکلیف جناح راست ماست که خدا نکند دموغرات شود. و مگر می شود جناحی چنان دموغرات شوند که در درون خودشان اختلافات را به رای اکثریت واگذارند تا از میان برخیزد و بتوانند با هم ائتلاف کنند. هر چقدر هم اتحاد لازمشان باشد. هر چقدر هم اختلاف مایه شکستشان باشد.
بهانه این سخن سرمقاله چند روز پیش روزنامه رسالت است درباره اتحاد اصولگرایان که در آن از آيت الله مهدوی کنی به عنوان "سرمایه اختصاصی" آن جناح نام برده و تجلیل شده است.
در عالم واقع آقای مهدوی کنی، از جمله روحانیون میانه رو و مشهور به عقلمداری و کمتر هیجان زدگی هستند. و تعداد مواردی که جوگیر شده اند - مانند تندی با دولت خاتمی در ماجرای نمایشنامه موج – کمتر از بقیه روحانیونی است که بعد از انقلاب به مصادر رسیده اند. چند مقطع حساس وجود آقای مهدوی کنی موثر واقع شده. بعد از خرداد سال شصت، وقتی که یک طرف مجاهدین خلق و طرف دیگر اسدلله لاجوردی با حمایت تمام آیت الله جنتی ایستادند، و هزاران تن قربانی این مواجهه خشونتبار شدند. خشونتی که از یک سو ترور و جنگ خیایانی داشت و از دیگر سو اعدام های جمعی، آقای مهدوی به میدان آمد. در آن زمان مجاهدین بعد از ترور آیت الله بهشتی و همراهانش در حزب جمهوری به انفجار رییس جمهور دوم و نخست وزیرش در ساختمان نخست وزیری رسیده بودند. موقع حساس، با توجه به این که آيت الله خامنه ای امام جمعه تهران هم ترور شده در بیمارستان بود. در این زمان عهده دار شدن نخست وزیری و کار با کابینه ای نه فقط با وزیرانی از جناح راست، بلکه از هر دو جناح، نقش بزرکی بود که آقای مهدوی بر روزگار زد. جمله معروفی هم خطاب به اعضای مجاهدین گفت تا آن ها را از خشونت بازدارد "من محمدرضا پهلوی نیستم. محمد رضا مهدوی هستم". پیش از آن هم، زمانی که وزیر کشور بود با دادن اجازه اجتماع به مخالفان، حتی مجاهدین، نشان داد که با تندرو های متعصب فاصله دارد.
بار دومی که آقای مهدوی نقش نمود هنگام درگذشت بینانگذار جمهوری اسلامی بود که وی در حالی که در بیمارستان بستری بود خود را به جلسه خبرگان رهبری رساند و سخنانش در حالی که در آن ضعف و بیماری مشهود بود اثرها گذاشت و از جمله فکر شورایی کردن رهبری را از سر ها بیرون برد. جبهه ای را که هاشمی رفسنجانی گشوده بود برای تعيين آيت الله خامنه ای به رهبری نظام تقویت کرد. در نهايت نیز بعد از هاشمی رفسنجانی که پیشنهاد کننده بود، آقای مهدوی و آيت الله آذری قمی – در آن زمان عضو خبرگان و دبیر مدرسین حوزه علمیه قم – در این انتخاب که عصر همان روزی صورت گرفت که درگذشت رهبر انقلاب اسلامی اعلام شده بود، حادثه ای مهم در لحظه ای باريک به حساب آمد.
چنین کسی می توان گفت که مورد احترام جناح هاست و در عالم واقع هم از تنها گروهی که چند باری نامهربانی دیده همان جناح راست است. این جناح قبل از دوم خرداد هیجان زده شد که چرا جامعه روحانیت مبارز کار حزبی برای کسب قدرت نمی کند – یعنی چرا جامعه همه تخم مرغ های خود را در سبد هیات موتلفه نمی گذارد -. در نتیجه با شتابی غیرلازم آقای ناطق نوری را به جای ايت الله مهدوی کنی تعیین کردند و این زمانی بود که وصال دولت را نزدیک می دیدند. دفعات دیگری هم بود. اما حالا هر چه بوده گذشته و نه فقط آقای مهدوی که آقای ناطق هم حالا زخم قدرت طلبی دوستان را خورده است، آقای ولایتی هم حکایت ها دارد. در چنین حالی در اردوی راست [معروف به اصولگرا] دعواست. گروهی می گویند این دولت که از ما نیست چرا بیخود خود را به احمدی نژاد می چسبانیم که معلوم هم نیست بنی صدری نشود. به فرض این هم که نشد چرا بايد بعد عمری تجربه ریزه خوار و نوکربچه دولتمردان امروز شویم که کمترین احترامی برای ما قائل نیستند. دسته ای دیگر معتقدند که خان زنده را عشق است، نمی توان دوباره چند سالی منتظر ماند، باید به تحمیلات احمدی نژاد که مهرداد بذرپاش را به ما ترجیح می دهد تن داد در عوض مقامی، حالا گیرم وزارت نشد مدیرعاملی شرکت ها و بانک ها، نشد مشاورت جائی را به دست آورد، و با این ترفند پای سفره ماند. با این مجادله – که سرخط انشایش بی اعتنائی به دنیاست، اما اساس و مایه اش عشق به مقام – اردوی راست از هم پاشیده است. انتخابات نزديک شده و عقلای قوم بلند شده اند که ای آقایان اگر پراکنده باشیم خدانخواسته همان بلائی به سرمان می آید که در انتخابات قبلی بر سر اصلاح طلبان آمد. بر این اساس و با این پیش بینی همه توصیه به ائتلاف می کنند. اما چنان که به عمل می رسد و قرار می شود که اندکی تسامح نشان دهند که ائتلاف و اتحاد عملی شود، همه به اختلاف کمک می کنند. حق هم همین است چون اگر قرار به تسامح بود که دوستان در جناح خود نمی ماندند و اصلاح طلب می شدند.
در چنین موقعیتی که سرود اتحاد و ائتلاف در همه رسانه های کم خریدار جناح راست پیچیده، روزنامه رسالت سرمقاله ای نوشته با عنوان "اصولگرایان و نقش آيت الله مهدوی کنی" و در آن با تحسین فراوان از بلندنظری و "تذکردهی و بالانس اصولگرایان از مقام روحانیت" پیشنهاد کرده که ایشان از همان زاویه وارد شوند و "تحکیم و تثبیت وحدت" کنند.
و همین جاست که نویسنده سرمقاله رسالت خود را لو می دهد و معلوم می سازد که خوشبختانه دموغرات نشده است چرا که می نویسد ".. ایشان باید بیش از این در جریان تذکر و توصیه به اصولگرایان وارد شود"
یک نفر مصلح مشفق بهترست این جمله سرمقاله رسالت را درشت بنویسد و زیر آن "باید" خط قرمز بکشد و کنارش بنویسد "به همین دلیل اتحاد عملی نیست" کسانی که به بزرگ ترهایشان هم "باید" می گویند و در حالی که در کار خود مانده اند برای آن ها هم دستور العمل می نویسند، به شوخی می ماند که در برابر همگنان کوتاه بیایند و ائتلافی را امکان پذیر سازند.
این نام گذاری های پی در پی [ در عرض سی سال دست کم چهار عنوان از بازار به جناح راست، از آن جا به محافظه کار و حالا به اصولگرا و بزودی به ارزشگرا] این حرکت کردن با چراغ های خاموش، این شکست در پنج انتخابات اما باز هم از قول مردم سخن گفتن- کاری که مثلا آقای بادامچیان می کند – این صندلی های به دست آورده را مادام العمر کردن، مثل تصويب نظارت استصوابی برای شورای نگهبان که اساسش بر جادوان کردن قدرت در جناح خودی است و حاصلش ضربه ای بزرگ به جلوه مردم سالارانه جمهوری اسلامی، همه و همه نشان از آن دارد که به قول آن مادر بهترست عیب روی خود نگذارند و نگویند دموغرات شده اند. نشده اند.
اما به باورم دانستن این نشدگی به معنای آن نیست که باید کسانی حتی در اندیشه حذف یک جناح قدرتمند و قدیمی باشند. برعکس. همان کاری که آقایان محمدرضا خاتمی و حبیب الله عسگراولادی بینانگذارش بودند درست است. گفتگو و مفاهمه در برابر چشم مردم. کشاندن مردم به داوری، فشاری بر همه طرف های دعوای دموغراتی وارد می آورد که خودش نرم می کند. اگر ذوب نکند. خودش دموغرات می کند. دموغرات واقعی ..
نظرات
ma ke khili lhandidim baad fekr kardim. mamnoon
هموطن!به همان میزان که خوش بینی اصلاح طلبانه تان تحسین برانگیزست،واقع بینی تان سؤال برانگیز.تاریخ سه دهه اخیرگواهست که قبای دموغرات برای این حضرات بریده نشده زیراپالان خردجال راشب به حرف میدوزی روزبه عمل پاره میشه.بهرحال آرزوبرجوانان عیب نیست بفول شیرازیها:کدونکاشته،سرش نمشته،ملخ مییاد هی هی.
سلام.
مثل همیشه با دقت مقاله رسالت را مطالعه و به نکته جالبی اشاره کردید. ان شاءالله که مردم این بار با صندوق ها قهر نکنند و دست آقایون را برای کسب 17 میلیون رأی (حالا مهم نیست چه کسی داده! اصلاً کسی داده یا نه!!!)باز نذارن. دوستان باید توجه کنند که با رأی ندادن فقط شرایط تقلب را هموارتر می کنند. به امید ایرانی آزاد و آباد.
سلام
مي شه لطفا يك مقاله راجع به درخواست آقاي احمدي نژاد براي بازديد از محل برجهاي دوقلوي نيويورك و واكنش آمريكا بنويسيد.
با تشكر
حسن
با درود
بهنود عزیز نمی دونم این کامنت من میتونه مناسب پست شما باشه یا نه؟
به قول مرتضی مردیها در چند سال پیش فکر مردم ایران دموکراسی و این حرفها نیست اونا بیشتر دوست دارند مسابقات وزنه برداری خانمها را نگاه کنند تا به دموکراسی فکر کنند
مشکل از پزمردن یک برگ نیست
یا حق
سلام
مثل هميشه مقالتون من و به فكر كردن واداشت.
در ضمن من نميتونم تو وبلاگتون(شب نوشته ها)كامنت بذارم.خ.شحال ميشم اگه مشكل رو رفع كنين و بتونم كامنت بزارم
با سلام به بهنود
این جماعت نه دموکرات می شوند نه دموغرات.تا روزی که جایی برای چاپیدن وکسانی برای گمراه شدن وبه چاه افتادن باشد این جماعت هست که هست.ولی در مورد اینکه این کشور و مردم وحالا دیگر دنیا ظرفیت تحمل این همه گرفتاری را دارد نمی دانم؟وآیا با یک انتخابات(انتصابات)مشکل ما حل می شود؟
پیروز باشید
احمد قصابان: 140 روز
مجید توکلی: 136 روز
احسان منصوری: 124 روز
زنده ایم بی آزادی
و شیران بیشه پلی تکنیک دوباره باز خواهند گشت...
با سلام و درود خدمت آقای بهنود عزيز
آقای بهنود، بنده بيش از ۴ یا ۵ سال هست که مرتبا مطالب شما رو دنبال ميکنم، و همواره با بعضی از نظریات شما موافق، ولی با برخی هم مخالف بوده ام، با شناختی که من تا حالا از عقايدِ شما پيدا کرده ام ميدانم که شما همواره معتقد بوديد و هستيد که راه برون رفت از این فلاکت و نکبتی که ايران بيش از ۲۹ سال هست که دچار آن شده هست، تنها از صندوق های رای ميگذرد.
جناب آقای بهنود تمنا ميکنم که پاسخ بنده رو خيلی روشن بدهيد که در مملکتی که اصول اولیه يک انتخابات آزاد رعایت نمی شود، و امیدی هم در آینده نزدیک وجود ندارد که با این حکومت ،انتخاباتی آزاد برگزار شود، پس چگونه مشکلات ايران و مردم ايران از طريق این صندوق های رای برطرف خواهد شد؟
و اگر شما صبر ایوب را از این ملت به فلاکت افتاده ایران انتظار داريد، برای يک بار هم که شده بگوئيد که این صبر ایوب تا به کی بايد ادامه پيدا کند؟
آقای بهنود با شناختی که از هوش و ذکاوت شما دارم، ميدانم که ميدانيد ،وقت بيش از آن چه که من و شما تصور ميکنيم تنگ هست، تمام ملتهای دنيا در حال حاضر در حال ۴ نعل تاختن برای رسيدن به زندگي بهتر هستند، ولی ما هنوز نه تنها ديگر در اندر خم يک کوچه نيستيم، که خود شاهد هستيد که در حال عقبگرد هم می باشیم.
برای مواضع ليبرال شما( نه با آن تعريفی که حکومت از آن دارد) بسيار احترام قائلم، ولی خود بهتر ميدانيد که از این امامزاده اصلاحات با وجودِ این قوانينِ ارتجاعی در قانون اساسی هيچ حاجتی بر نخواهد خواست.
آيا وقت آن نرسيده که از این موضع نه "سيخ بسوزد و نه کباب" باید دست برداریم و راهی ديگر را در نوردیم.
بسيار خوشحال ميشوم که جواب این حقير را با توجه تنگی وقتتان اگر برايتان مشکلی نيست بدهيد.
پيروز باشيد
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home