سالگرد قطعنامه و جنگ
مقاله ای درباره بیستمین سالگرد قطعنامه 598 و پایان جنگ ایران و عراق را این جا بخوانید
نوزده سال بعد از پایان جنگ هشت ساله ویرانگری که به گفته تحلیلگران آزادیهای به دست آمده از انقلاب را از میان برد و آرزوهای انقلابیون را نقش بر آب کرد، در حالی که تحولات منطقه ای و جهانی احتمال دریافت غرامت و خسارت را از ایران گرفته است، از آن جنگ جز ۲۳ هزار نفر معلول جنگی که به گفته دولتمردان در عین عسرت به سر می برند و تورم و گرانی که هنوز دولتها با صرف میلیاردها دلار درآمد نفتی موفق به مهار آن نشده اند، چیزی به جا نمانده است.
خبرهای گهگاهی از انفجار مین عمل نکرده، موشک منفجر نشده و مرگ یکی از قربانیان بمبهای شیمیایی به یاد صدها هزار خانواده می اندازد که چگونه عزیزانشان با شوق، به سودای نبرد با کفر و حضور در بهشت به میدان جنگی رفتند که اینک دیگر کسی مدافع آن نیست و کسی اشتیاقی به بر دوش کشیدن مسئولیت تصمیمهای مقطعی آن ندارد.
روز بیستم ژوئیه سال ۱۹۸۷ [مصادف با 29 تیر سال 1366] قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت به تصویب تمامی اعضای شورای امنیت سازمان ملل رسید اما رسانه های دولتی ایران جز خبری عادی از آن پخش نکردند.
پس کسی گمان نداشت که این قطعنامه بتواند حدود یک سال بعد، زیر فشارهای متعدد و از جمله ورود آمریکا به حاشیه جنگ، پیامهای هشدار دهنده مسکو، کاهش درآمدهای ارزی و افزایش تلفات جنگ، توسط حکومت جمهوری اسلامی پذیرفته شود و به هشت سال جنگ پایان دهد.
با وجود آنکه از اواسط جنگ مشخص بود که سیاست مهار دوگانه آمریکا که با موافقت اروپايیها همراه شد، امکان پیروزی ایران قوی تر را به صفر رسانده اما نفوذ آیت الله خمینی باعث می شد با هر سخنرانی وی هزاران نفر عازم جبهه های جنگ شوند و این امیدواری به وجود آید که با ادامه پایداری بتوانند عراق را سرکوب کنند، آرزویی که سرانجام تحقق نیافت.
یک سال بعد، جنگ بدون پیروزمند واقعی پایان گرفت، گرچه هر دو کشور به مردم خود چنین وانمود کردند که پیروز شده اند.
در سالهای اخیر، افشاگریهای مقامات تصمیمگیر و تصمیمساز نشان می دهد که هر چقدر بر سر مسئولیت آغاز جنگ اتفاق نظر وجود دارد [و همگان بر این باورند که صدام حسین با لغو قرارداد ۱۹۷۵ و به تصور از هم پاشیدگی ارتش ایران بعد از انقلاب، با نیروی هوایی به خاک ایران حمله ور شد] اما درباره تصمیمگیری به ادامه جنگ و به اعلام پذیرش قطعنامه شورای امنیت و پایان جنگ اختلاف نظرهایی وجود دارد که کشف حقیقت را دشوار می کند.
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل که درباره جنگ ایران و عراق صادر شد و به فاصله اندکی دولت عراق آن را پذیرفت با بی اعتنائی چمهوری اسلامی روبرو شد که اکثر دولتمردان آن، تبلیغات داخلی را باور کرده بودند که همان است که بعد از بیست سال هنوز فرمانده یکی از لشکرهای سپاه پاسداران درباره قطعنامه را چنین توصیف می کند: "غرب چنین درخواستی را برای نجات مزدوران عراقی از دست رزمندگان اسلام گذارد که در آن به ارتشهای دو کشور توصیه می کرد به پشت مرزهای خود برگردند و آتش بس را بپذیرند".
اما واقعیتهای جبهه جنگ، سرنوشت دیگری را نشان داد.
شبه جزیره فاو، بزرگترین منطقه ای که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به دست آورده و عملاً ارتباط عراق را با خلیج فارس قطع کرده بود، از دست رفت.
حاج محمد کوثری فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله و معاون فعلی امنیت ستاد نیروهای مسلح، شرایطی را که در فروردین سال ۱۳۶۷ اتفاق افتاد چنین توصیف می کند: "ما در فاو نیروی آنچنانی که بتواند در مقابل تجهیزات بسیار زیاد عراق مقاومت کند نداشتیم، از سوی دیگر جو جامعه ما در آن مقطع در راستای انتخابات دوره سوم بود، نزدیکی امتحانات پایان سال هم مزید بر علت شده بود که عراق در بازپس گیری فاو راحت تر باشد چون عمده نیروهای ما بسیجیانی بودند که آماده امتحان می شدند، در جبهه ها هم حالت آرامش وجود داشت، همه این عوامل دست به دست هم دادند تا عراق، آن هم با پشتیبانی آمریکا به فاو حمله کرد و آنجا را بازپس گرفت".
گزارشها نشان می داد که روزهای سخت تری برای اقتصاد کشور در پیش است، فشار بر مردم شدت گرفته، آنها بشدت فرسوده شده اند و انتقاد از روند اداره مملکت افزایش یافته است.
در همین زمان بود که گروهی از واقعنگران در داخل جمهوری اسلامی دست به کار یافتن راهی سیاسی برای پذیرفتن قطعنامه و پایان آبرومندانه جنگ شدند.
سال گذشته فرمانده پیشین سپاه پاسداران برای چندمین بار زبان به انتقاد از اکبر هاشمی رفسنجانی فرمانده وقت جنگ گشود، با این ادعا که بعد از صدور قطعنامه امکان پیروزی برای نیروهای مسلح ایران وجود داشت اما آقای هاشمی با انتشار نامه ای به امضای بنیانگذار جمهوری اسلامی نشان داد که آیت الله خمینی هم ادعای وی را بلندپروازانه و خطرناک دانسته بود.
علاوه بر نامه افشاشده آیت الله خمینی که جناح تندرو و هواداران دولت محمود احمدی نژاد بشدت از افشای آن انتقاد کردند و حتی آن را "از اسرار جنگی" خواندند، مهمترین افشاگریهای دیگری که فضای آن دوران حکومت را نشان می دهد، مجادله قلمی علی اکبر ولایتی و محمدجواد لاریجانی، وزیر و معاون وزارت خارجه دوران جنگ است.
محمدجواد لاریجانی ادعا می کند که عده ای از دولتمردان بدون داشتن ابتکار عمل فقط چشم به دهان روحانیون دوخته بودند و به استناد اینکه مملکت صاحب دارد با هر نوع ابتکاری از جمله شکستن تابوی پایان جنگ مخالفت می کردند.
آقای لاریجانی همزمان با بیستمین سالگرد صدور قطعنامه با اشاره به سفرهایش به نیویورک و دیگر کشورها که در آخرین هفته های جنگ صورت می گرفت نوشته: "نه تنها نخست وزیر وقت، رئیس جمهور و رئیس مجلس بلکه حضرت امام در جریان قرار می گرفتند و تا من مطمئن نمی شدم که آن بزرگوار نظر مساعد دارند، قدمی برنمی داشتم اما آقای ولایتی در تمام طول این مذاکرات، حتی یک لحظه هم حاضر نشدند به موضوع، نتایج، متن و مسیر توجه کنند و همواره می گفتند چون حساسیت عمومی وجود دارد، من مخالفم".
بنا به نوشته جواد لاریجانی که مسئول مذاکرات بر سر قطعنامه شورای امنیت شده بود، "بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ تحت فشار آمریکا، شورای امنیت سازمان ملل متحد به ایران اخطار داد که اگر موضع خود را نسبت به قطعنامه ۵۹۸ روشن نکند، قطعنامه جدیدی صادر خواهد شد که ایران را تحت فشار می گذارد و تمام کارهای کارشناسی و نظر مسئولان بر این بود که نباید اجازه داد چنین قطعنامه ای صادر شود، آقای ولایتی در اتاق آقای شیخ الاسلام [یکی دیگر از معاونان وزارت خارجه] جلسه برگزار کرد و مرا که مسئول مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ بودم صدا کرد و گفت: "تا من وزیر خارجه ام، اجازه نمی دهم که این قطعنامه قبول شود"، درست دوازده ساعت بعد، مرحوم حاج احمدآقا (ره) زنگ زدند و گفتند که حضرت امام فرموده اند بروید نیویورک و آنها را متقاعد کنید که ما قطعنامه را رد نکرده ایم و قصد رد کردن هم نداریم."
آقای لاریجانی، وزیر خارجه زمان جنگ را متهم کرده که "به خشکسالی فکری و عملی در دیپلماسی" مبتلا بوده و آن را زیر لعاب قانونگرایی و اینکه مملکت صاحب دارد، یک کارشناس حرفی زده که نمی شود و از این قبیل امور پنهان کرده است."
محمدجواد لاریجانی هشت ماه پس از آنکه ایران قطعنامه 598 را پذیرفت از معاونت وزارت خارجه کنار رفت.
علی اکبر ولایتی می گوید که آقای لاریجانی به خواست وزارت اطلاعات از معاونت وزارت خارجه برکنار شد.
پذیرش قطعنامه
در این میان، روایت آیت الله موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضاییه وقت [ با عنوان رییس شورای عالی قضائی] در گفتگوهای پدیدآمده بین فرمانده جبهه ها و فرمانده سپاه پاسداران گم شد.
آیت الله موسوی اردبیلی در روایت خود گفته است که وقتی سران کشور در حضور آیت الله خمینی جمع بودند که بر ادامه جنگ تأکید داشت و شکستهای آن روزی را به چیزی نمی گرفت و اصرار می کرد که مؤمن از کشته شدن در راه حق ترسی به دل راه نمی دهد، پیدا بود که گزارش آقای هاشمی رفسنجانی که بر اساس جمع آوری اطلاعاتی از دولت و نیروهای نظامی به دست آمده، نتوانسته بود کارگر بیفتد.
به گفته آیت الله موسوی اردبیلی، که پنج سال قبل باز هم آن را مؤکد کرد، آیت الله خمینی در این لحظه که قصد پایان دادن به جلسه را داشت، در حالی که بشدت متأثر شده بود اظهار می دارد برای ما کشته شدن توسط موشکها و بمبهای صدام افتخاری است و مردم هم مجسمه ما را خواهند ساخت اما اگر با فشاری که بر مردم وارد می آید آنها ما را بکشند این دیگر نه که افتخاری نیست بلکه سرشکستگی تاریخی است.
هر چند روایت نشان می دهد که با اصرار چند تن از حاضران در آن جلسه، مقرر می شود یکی از مسئولان، پذیرش قطعنامه را اعلام کند و واکنشهای احیاناً منفی نصیب وی شود.
با پیشنهاد اکبر هاشمی رفسنجانی، خود وی داوطلب چنین کاری می شود اما بعد از گذشت چند دقیقه آیت الله خمینی دستور می دهد که لازم نیست و خود نامه ای به ملت خواهد نوشت.
نامه مشهور به "جام زهر" که رهبر جمهوری اسلامی با نوشتن آن پایان جنگ را اعلام داشت و خطاب به جنگنده ها گفت که با خدای خود معامله کرده و چنین تصمیمی گرفته است، به بحثها و گفتگوهایی که به گفته محسن رضائی در جبهه های جنگی وجود داشت، پایان داد.
در دهمین سال بعد از جنگ محسن رضائی در آخرین روزهای فرماندهی سپاه پاسداران در مصاحبه ای با روزنامه سلام برای اولین بار گلایه خود را از آقای هاشمی رفسنجانی بازکرد.
به گفته وی، نماینده وقت ولی فقیه در شورای جنگ با جمع آوری میزان نیازهای واحدهای نظامی و دولت، این نتیجه را به دست آورد و در اختیار دیگران گذاشت که خزانه خالی است، کشوری حاضر به دادن وام و فروش نسیه نیست، تلفات جبهه ها هم فزون شده است.
به گفته وی این آمار بر اساس جمعبندی خواستهای حداکثری نهادهای نظامی و دولت تهیه شده بود و ارائه دهندگان آمار نمی دانستند که برای چه منظوری آن را اعلام می کنند.
صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل گرچه بیست سال پیش، شور و هیجانی در مردم ایجاد نکرد اما در هیجدهم ژوئیه (27 تیر) سال بعدش که پذیرش قطعنامه توسط ایران اعلام شد، شوکی اقتصادی و اجتماعی بود که کاهش ناگهانی بهای ارز و خودرو از جمله نشانه های آن بود.
در آن زمان در قفسه های فروشگاهها چیزی دیده نمی شد، تقریباً همه کالاها کوپنی و جیره بندی شده بود و بهای ارز در بازار آزاد چند برابر نرخ رسمی آن بود.
غرامت و خسارت
اما غرامت و خسارت که گمان می رفت در زمانی دریافت آن قطعی بوده است، بعد از پایان جنگ تبدیل به افسانه ای شد و در سیاست خارجی ایران عملاً به صورتی مسئله ای درجه دوم در آمد.
صدام حسین به فاصله دو سال بعد از پایان جنگ ایران و عراق، ناتوان از پرداخت بدهی دوران جنگ خود به کویت حمله برد و کوتاه زمانی بعد با ضربه های مهلک ارتش آمریکا و متحدانش ناگزیر شد از آن کشور خارج شود و محدودیتهایی را بپذیرد که بعد از دوازده سال تحمل مصائب بزرگ، سرانجام به حمله نظامی نیروهای تحت رهبری آمریکا به آن کشور انجامید و جایی برای طلب غرامت جنگ به ایران باقی نگذاشت.
به نوشته محمدرضا دبیری، کارشناس مسائل بین المللی، حقوق حقه ایران در هر زمان در حال و آینده، بویژه درخصوص مطالبه غرامات به صورت جدی پابرجاست اما در شرایط فعلی شاید بند هشت قطعنامه بیش از دو بند دیگر قطعنامه امکان بررسی و پیگیری جامع دستگاه سیاست خارجی را داشته باشد.
به نوشته این کارشناس، "اگرچه در زمان تصویب قطعنامه با وجود صدام حسین و حزب بعث در عراق امکان اینکه ترتیبات امنیتی منطقه ای در خلیج فارس به وجود آید و ایران و عراق و شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس را با ابزار حقوقی بین المللی یا حتی تفاهم سیاسی بهگونه ای ملتزم کند، وجود نداشت اما اکنون هم با سوءتفاهمهایی که سیاست دوستانه و تشنجزدایی قبلی را کمی مکدر کرده است، شرایط مساعدی در افق دیده نمی شود".
در آستانه بیستمین سالگرد صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، اجتماع جمعی از معلولان جنگی [ که جانبازان خوانده می شوند] نشان از آن داشت که هنوز این گروه با همه تبلیغاتی که جناح محافظه کار به نام آنان انجام می دهد از ساده ترین امکانات معیشتی محرومند.
بر پلاکاردهای عده ای که در برابر ساختمان ریاست جمهوری تظاهراتی به راه انداختند جملاتی دال بر پشیمانی آنان از شرکت در جنگ به چشم می خورد.
بعد از آن تظاهرات بود که یکی از مشاوران رئیس جمهور اعلام داشت که ۲۳ هزار "جانباز معسر" شناخته شده اند که باید سازوکاری برای کمک به آنان پیدا شود.
اینان کسانی اند که گرانبهاترین عنصر وجود خود را در جنگی نثار کردند که اینک هیچ خبری از آن نیست.
نظرات
آقای بهنودعزیز
سلام
لطفا اصل مطلب را روی سایت قرار دهید بی بی سی درایران فیلترشده از قلم زیبای شما لذت میبرم
ممنون
علیرضا ازاراک
سلام آقاي بهنود
اين مقاله فوق العاده بود ، به ياد ماندني و نمونه اي غير مغرضانه ، دلسوزانه و مبتني بر واقعيت ، آنچه كه مطبوعات ما اين روزها سخت به آن نيازمندند .
بويژه آن روزنامه ها كه از سفره ي بودجه عمومي ارتزاق مي كنند و به هيچ كس پاسخ نمي دهند !! نوشتن در مورد جنگ ( تابويي كه براي خيلي ها تبديل به مقدسات شده ) آن هم اينگونه شيوا جاي تشكر و تقدير دارد .
خسته نباشيد استاد
منصور از تهران
من همیشه از قلم شما لذت می برم.اما میخوانم نه فقط به قصد لذت بلکه به آرزوی خواندن تحلیل هایی که در ایران ما از ما دریغ شده است تا مگر به قول سارتربه خاطر عدم مرور گذشته محکوم به تجربه ی دوباره ی آن نباشیم امیدوارم همیشه به سلامتی روزگار بگذرانید که ما جوانان دلخوشیم به وجود تنی چند از فرزانگان که امید زیستن مان می دهند
حمید مهرآذر از قزوین
كاش كسي پيدا شود و صحت و سقم گفته منتسب به مهندس بازرگان را تعيين كند كه انقلاب ايران اتومبيلي بود كه مردم آنرا تا فراز تپه هل دادند و روحانيت بر آن سوار شدند...
جنگ بزرگترين موهبت بود براي جمهوري اسلامي و با كمي تامل بررفتار حال و گذشته دولتمردان مشخص مي شود كه جنگ عجب ثمراتي داشته براي حضرات:تصور كنيد گروهي كه هر كدام با بخشي از شعارهاي استقلال آزادي و جمهوري مخالف بودند با زيركي و البته فريبكاري سردمدار مردمي شدند كه در آرزوي استقلال و آزادي و جمهوري بودند.طبعا اينگونه تدليس نمي تواند پايا باشد. اما اگر جنگي باشد و شرايطي جنگي آنوقت آنكه از گراني مي نالد يا از رانت يا از روابط پنهان داخلي و خارجي يا قتلهاي محفلي يا وطن فروشي يا آنكه بگويد چرا ملت و مملكت فداي اسلامي كه فلاني ميخواهد هدفش تضعيف نظام است و دست در كاسه صدام ،رجوي ، آمريكا يا انگليس دارد و مفسد است و محارب و منافق. و هشت سال اينگونه برخورد كردن البته كه فراموشي مي آورد براي هر ملتي چه برسد به حافظه تاريخي اين ملت.الغرض حالا فكر مي كنيم همه چيز از اول همين بوده و لعنت مي فرستيم بر پدرانمان كه براي چه اراجيفي به خيابان ريختند و شعار دادند....
Bá dorud be Masude gerámi!
Emruz nameye shomá rá (mosháver yani in)dar Rouz xándam ,besyár xub bud.Vali....
Bár pish ke ketábe shoma (Amene + Xánum ) rá xándam ,xástam esháreye kuchaki karde básham vali nashod tá in bár ke mohm didam in bár goshzadi konam:
1-Che qadr xub bud kami bishtar vázhegáne Pársi dar neveshteháyetán kár migereftid.
Tázi -parastán be andáze be zabáne pedari ásib resándeh-and.
cherá roshan-andisháne má dar gozineshe vázhegáneshán kutáhi mikonand?
Nazdik be 60% in neveshteyetan rá mishod bá vázhegáne jáneshin va behtari nevesht.Vali yek dar mian tazi kar mibarid!
2-Ravá nist ke náme zibáye zabáne pedari (Parsi) rá bar áváye sag migozárid!!!!
"Pars kardane sag" ke dar nevesheteye besyári miáyad ,yek tohin bozorg be Parsi ast.In rá táziyan be má zur kardand. Shomá chera?
(ham dar Amene + Khanum in rá didam va ham dar in neveshteye rouz)
3- Dar Amene didam ke chand bár !!!!nevehste budid:
"Dari-vari nago"
In niz tohin bozorge digari ast be gouyeshe dari.
In-há hamegi amuzeshe nádoroste tázi-parastán dar gozar zamán ast.
Sháyeste shoma nist ke vázhegáne doshmanáne zabáne pedari rá kár migirid.
Bá dorud va sepás
faramarz@normedico.com
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home