Sunday, March 25, 2007

عیدی آمريکا به احمدی نژاد

مقاله امروز روز را اگر در جای خود نخوانده اید همین جا بخوانید
به باورم آمريکائی ها با تاخير در صدور ويزا برای شصت و پنج یا 85 نفر همراه رييس جمهور در سفر به نيويورک، و دادن بهانه ای برای انصراف از شرکت آقای احمدی نژاد در چلسه شورای امنيت سازمان ملل، عیدی بزرگی به وی دادند که حتما بزرگ تر از آن نگرفته است.

خدمت بزرگ آمريکائی ها اين بود که امکان فراهم آوردند که يک تصميم کاملا اشتباه، پيش از آن که تيم چند ده نفره با هواپیمای اختصاصی – سابقا متعلق به سلطان برونئی که اول کار استفاده از آن کفر بود و خريد آن خيانت – وارد نيويورک شوند، لغو شود.

تصميمی که همانند تغيير ساعت رسمی کشور، خلق الساعه و بر اساس يک تفکر نسنجيده آنی گرفته شده بود و اصرار در آن می توانست به زيان عزت و آبروی کشور تمام شود.به مراتب بيش تر از آن نامه ها که نوشته شد و فرصت داد تا بوش و خانم مرگل و پاپ بدون هيچ هزينه ای نشان دهند که اهميت و ارزشی برای نويسنده نامه و جايگاه رسمی وی قائل نیستند.

گرچه تا اين گونه تفکر حاکم است بايد منتظر تکرار اين گونه حکايت ها بود، اما اينک که کار از سر گذشته می توان چند نکته را مختصر گفت.

اول اين که به توضيح و بلکه توجيه دولت برای لغو سفر رييس جمهور چون دقت شود چنين معنا می دهد که چون ويزا برای عده ای از همراهان وی نرسيد، و سفر بدون همه همراهان ممکن نبود، از سفر چشم پوشیده شد. بايد پرسيد اين همراهان چه کسانی با چه تخصص و کاردانی بودند که نبودشان سفری به اين درجه اهميت را منتفی کرد. چه تفاوت عمده ای اين همراهان با همراهان روسای دو دولت گذشته دارند، که در مورد آن ها، تعداد همراهان در سفرهای رسمی نشانه تجمل و تشريفات و دوری از ساده زيستی بود اما اينک نیست. چه عوض شده است. معيار یا مصداق؟ مردم خوب است اين ها را بدانند. آمريکائی ها اعلام کرده اند که دولت ايران برای سی و سه نفر به عنوان کارکنان هواپیمای اختصاصی رييس جمهور ويزا خواسته بود، که آن ها به نظرشان عچيب رسيده است. چون وقتی رييس جمهورشان – که ادعای ساده زيستی هم ندارد و به روسای قبلی هم بابت استفاده از هواپیما و همراه بردن بیست سی نفر در سفرهای خارجی بد و بيراه نگفته است – به سفرخارجی می رود هواپيمای اختصاصی وی هفت نفر خدمه دارد.

سئوال دوم اين که وقتی همه گمانه زنی ها نشان می داد که در جلسه شورای امنيت قطعنامه ديگری عليه ايران به تصويب می رسد، حضور و نطق آقای احمدی نژاد و صدور قطعنامه محتوم و از پيش معلوم، معنایش چه می توانست باشد. آيا اين نشانه اقتدار و اعتبار نظام و رييس قوه اجرائی اش تلقی می شد.يا کارشناسان سياست خارجی را گمان بر اين بود که با حضور رييس دولت و تحت تاثير سخنان وی، احتمال تغيير قطعنامه وجود داشت و چندان اين احتمال قوی بودند که با پيش بينی آن دست به چنين ريسکی زده شد.

احتمال سوم اين است که رييس جمهور و مشاوران وی بر اين گمان باشند که حرف هائی چنان مهم وجود دارد که اگر آقای احمدی نژاد در شورای امنيت بگويد تصوير جهانی ايرانی و مسلمانان به زيان آمريکا و اسرائيل به هم خواهد ريخت، و چه باک که شورا چه تصميمی می گیرد. گفتن آن سخنان مهم است.

در هر سه صورت بايد به سلامت عقل و دانائی مشاوران سياست خارجی دولت ترديد کرد. مگر آن که بپذيريم همچنان که دبير شورای عالی امنيت ملی ايران از تصميم آقای احمدی نژاد به اين سفر با خبر نبود، وزارت خارجه و کارشناسان سياسی خارجی دولت هم از اين تصميم نسنجيده خلق الساعه بی خبر بودند. و بی توجه به بی اثری سخنان دو بار قبل وی در سازمان ملل، بدون محاسبه اين که دفعه سوم حتی آن تازگی که رسانه ها در برخورد با آدم های جديد دارند وجود نخواهد داشت و انعکاس گفته ها یک صد هم نخواهد بود، چنین رای دادند.

باری از نظر ما ايرانيان که به حرمت و عزت ايرانی می اندیشیم چه خوب که با عمل آمريکائی ها به موقع جلوي اين سفر گرفته شد. ورنه مانند تغيیر ساعت کار بانک ها، و لغو تغيير ساعت رسمی کشور ناچار بايد مجلس وارد صحنه می شد و طرح دوفوريتی می داد. کاری که از اعتبار هر دو قوه به يک سان می کاهد و از اعتبار نظام تصميم گيری در کشور هم.

گمان اصلی

اما به باورم پشت اصرار آقای احمدی نژاد برای سفر به آمريکا – برای سومين بار ظرف دو سال – آرزوی ملاقات با جورج بوش رياست جمهوری آمريکا، و گذاشتن جهانيان و ايرانيان در مقابل عملی انجام شده، خفته بود. کاری شجاعانه که اگر محقق می شد – یا در فرصت های بعدی بشود - طراحان برنامه های "پيچيده" در بخش نظامی و امنيتی حق دارند به خود ببالند که چنین قدرتی را برای بخش انتخابی نظام کشف کردند و نشان دادند نه چنان است که عمده مردم می پندارند که قدرت در دست روحانيون است و نه چنان که شایع بود که قدرت مطلق مطابق قانون اساسی در اختيار رهبری است.

سفر و ملاقات اتفاق نیقتاد اما اگر رخ می داد و هر زمان رخ دهد يک امتياز برای رييس جمهور خواهد بود که چه رقيبان و مخالفان وی بخواهند یا نخواهند به حساب وی نوشته خواهد شد. و چند نتيجه خواهد داشت.

آشکار می شود در همه سال های گذشته عده ای بودند و به درست از خواست مردم و مصلحت کشور با خبر بودند، اما دنبال نفع خود می گشتند. همان زمان که نويسندگان به جرم نوشتن لزوم مذاکره با آمريکا تهمت ها ديدند و ناسزا ها شنيدند و مانند صاحب اين قلم در کیفرخواست دادستان اتهام شان "تشويق به مذاکره و رابطه با آمريکا" نوشته شد و به همين جرم زندانی شدند، همان زمان که از ميان صاحب مقامان دکتر مهاجرانی از "لزوم مذاکره با آمريکا" نوشت و دشنام ها شنيد و تا نامه رهبر که وی را برادر عزيز خوانده بود صادر نشد، ماشين اتهام در کار بود. همان زمان که نظرسنجی موسسه پژوهشی منتشر شد - یادتان هست که کائنات لرزيد - و سخن از لزوم اعدام عباس عبدی و بهروز گرانپایه و حسين قاضيان رفت چرا که در پژوهشی که انجام داده شده بود، صداقت داشتند و نشان داده بودند که در جمع دانشجويان دانشگاه ها هواداران مذاکره با آمريکا در اکثريت مطلقند... باری همان زمان که در سالروز گروگان گيری و اشغال سفارت آمريکا در تهران، پرآوازه ترين دانشجويان پیرو خط امام به بند کشيده شد، همه اين زمان ها، کسانی بودند که آن گفته ها و نوشته ها را به ديده می گرفتند و می دانستند که درست است. اما می گفتند که تا ما تائيد نکرده ايم نبايد گفت. آن قدر قدرت داشتند که بگویند تا کسی از خود ما بر سر کار نيامده، نبايد در اين راه صواب قدمی برداشت.

يک سال پيش در اوج مانور مشترک ضد آمريکائی جناح راست و پسرخوانده اش به ميدانداری کيهان، در مقاله ای نوشتم که در دوران اين دولت همه آن کاری که آقای هاشمی نکرد و آقای خاتمی نتوانست، انجام می شود و تفاوتش اين است که در زمان آن دو تن، چنين حرکتی، ذلت و خلاف شرع محسوب می شد و ناديده گرفتن خون شهدا، اما اين بار کيهان تيتر خواهد زد " کاخ سفيد پيش پای اسلام فرش سرخ انداخت". امروز بر آن نوشته می افزايم که چنين اقدامی، هر گاه صورت پذيرد، چون با مصلحت کشور و ملت همراه است، خرده ای از کسی که مقدم بر آن می شود نمی توان گرفت. کسی که چنين شجاعتی در خود سراغ کند نبايد بهراسد که تاريخدانان خواهند نوشت ايرانيان وقتی در اوج قدرت بودند و آمريکائیان شرايط آنان را می پذيرفتند، تن به مذاکره ندادند و زمانی که هواپیمابرهای آمريکائی در خلیج فارس بودند و نيروهای زمينی آمريکا عملا از چهارطرف مرزهای ايران، آن کشور را در محاصره داشتند، ناگزير به اين کار شدند.

عملی که آقای احمدی نژاد در ذهن دارد. با همين شرحی که تاريخدانان خواهند نوشت باز بهترست صورت پذيرد چنان که پذيرفتن قطعنامه 598 و آن نامه تاريخی بنيان گذار جمهوری اسلامی برای پايان دادن به جنگ با عراق عملی بود که بايد انجام می شد. امام هم نترسيد از اين که بگويند و بنويسند چرا در بهترين زمان ها، هنگام نجات خرمشهر، یا زمانی که غرامتی هم نصيب می شد،جنگ را تمام نکرديد و شعار قدس از کربلا دادید و حالا که هيچ نصيب نمی بريد تن به اين کار داده ايد. نترسيد که بپرسند مسووليت اين همه کشته و ویرانی فاصله فتح خرمشهر تا پايان جنگ برعهده کيست. آری دولتمرد آن است که کاری را که درست می پندارد انجام دهد.

در سطوح کوچک تر، هنگام پایان دادن به غائله گروگان گيری نيز وقتی مهندس بازرگان و يارانش خرده گرفتند که چرا الان، چرا با اين همه ضرر، چرا با کارتر دموکرات نه و با ريگان جنگ طلب آری. چرا در زمان ضعف و التماس کاخ سفيد نه و هنگام گردن کشی و تهديد ريگان تازه وارد که نرسيده ايرانيان را "بربر" خواند آری. آقای بهزاد نبوی به درست گفت حالا موقع چرتکه انداختن نيست.

که گفته اند هر زمان جلو زيان گرفته شود نفع است. اما مقايسه عمل آقای احمدی نژاد با شجاعت های تاريخ شرطی دارد که رعايت نکردن آن معامله اعتباری را به هم می زند. آقای احمدی نژاد بايد درست و روشن به مردم ايران بگويد که بر اساس مسوولیت ها و اختياراتم و بر مبنای بررسی شرايط و مصلحت های کشور تصميم به مذاکره و برداشتن گام برای تجديد روابط و – و اگر آمريکا حاضر به قبول شرايط برابر شد – پایان مخاصمه با آن کشور گرفتم و در اين راه گام نهادم.

مقصودم از اين شرط، تعلیق به محال نیست و گذاشتن بهائی که از پیش نشان می دهد فروشنده قصد فروش ندارد. خوب می دانيم که افشای طرح کسی که به چنين قمار بزرگی می رود – اصولا در هر مذاکره اين چنينی – شرط سياست نیست. آری آن چه بايد پنهان شود، بهترست پنهان بماند اما به مردم دروغ نباید گفت. دولتمردان از دفتر خود بخواهند تا سابقه دولت مصدق را – که ظاهرا سفر به شورای امنيت و اخيرا خيلی از کارهای ديگر به سودای یافتن ابروئی به اندازه وی صورت می گيرد – بیابند و در آن بنگرند و ببينند که دکتر قبل از سفر – به لاهه و به نيويورک - با مردم ايران چه گفت و وقتی هم بازگشت به آن ها چه گزارش داد -. مرور بر اين تاريخچه از آن نظر لازم است که بدانند تفاوت احترام به مردم را، با بر زبان آوردن جملات تکراری و نخ نمای "سفر سازنده و خوبی صورت گرفت". جملاتی که اين سال ها در انتهای هر سفر بيان می شود حتی سفرهای شکست خورده و به نتيجه نرسيده رييس جمهور به سعودی و آقای لاريجانی به آفريقای جنوبی و مسکو.

تفاوت به همان اندازه احترام واقعی به مردم و ادعای احترام به آنان است. مصدق قصد مذاکره را پشت جمله " ما برای امنيت عراق همه کار می کنيم" پنهان نکرد، از عبدالعزیز حکیم مانندی نخواست صحنه بيارايد. به مردم به دروغ نگفت که برای مذاکره بر سر عراق می رویم ورنه ما که گفتگوئی با آمريکا نداريم. علامت آشتی و صلح را در قالب آيات قرآن نفرستاد تا مردم گمان کنند که قصد تبليغ اسلام را دارد، اما گيرنده اشاره اصلی را بشنود – که نشنيد – آن هم گيرنده ای که خودش همين کاره است و همين هفته گذشته گفت من بر اساس تعليمات دينی و الهامات غيبی تصميم گرفتم به عراق لشکر بکشيم.

یعنی هم گيرنده معنای پیام می دانست و هم فرستنده و تنها قصد فريب مردم بود. چنين بود که گيرنده نقطه ضعف را شناخت و نامه را بی جواب گذاشت. چندی بعد هم پیام فرستاد که ايرانی ها فقط می توانند روشن و علنی و با موضوع مشخص تقاضای مذاکره کنند.

به همه اين دلايل معتقدم عيدی خوبی از جانب واشنگتن به آقای احمدی نژاد داده شد. که بهترست قدرش بداند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At March 25, 2007 at 6:15 PM , Blogger سردار said...

با سلام و تبريک سال نو تئوري اصلي را ميفهمم و شواهد قوي هم برايش ميبينم اما بازهم روشي که انتخاب شده بسيار خطرناک و انقلابي و پر هزينه ميباشد

 
At March 25, 2007 at 6:47 PM , Anonymous Anonymous said...

aga shma ahmady negad ra zyad gedy gerefty aslan in baba parte karha va harfhash lahsee aste didid b kanme haye mohtram dar gilan che gofte

 
At March 25, 2007 at 11:38 PM , Anonymous Anonymous said...

This is not the present of America. This is the act of "security council on UN" about the nuclear program of Iran which reflects the opinion of theworld comunity. Please be honest and dont misuse from news.

 
At March 26, 2007 at 1:37 AM , Anonymous Anonymous said...

Dear Massoud
Grand merci pour tes analyses détaillées que je viens de lire. Bien qu'elles soient pertinentes fondées, je ne pense pas qu'un individu aussi vide de personnalité, de légitimité, et de bon sens et aussi ridicule et "maskhareh" qu'Ahmadinejad mérite vraiment autant de réflexions. Les choses sont, à mon sens, beaucoup plus simples. En réalité, les faits et gestes de cet individu et de sa bande, sont tellement ridicules et décalés qu'il suffit juste de les voir comme tels. Du reste, il faut souhaiter que cet individu disparaisse de la scène politique le plus rapidement possible, pour que les Iraniens retrouvent un peu leur dignité.
Encore merci pour tes analyses.
Antoine de Paris

 
At March 26, 2007 at 2:25 AM , Anonymous Anonymous said...

پایدار باشید و هماره آنچنان که شایسته اش هستید قلم بزنید
بهارتان پر شادی و لبریز باشداستاد
سر بزنید خوشحال می شوم

 
At March 26, 2007 at 5:50 AM , Anonymous Anonymous said...

Behnoude Aziz,

Agar zarrehyee dar sedaaghatat shak daashtam, baa in neveshteye binahaayat saadeghaaneh va manteghiat, aan zarreh shak daarad be samte sefr meil mikonad. Ozram raa az bekaar nabordane sefre motlagh bepazir, choon avvalan nesbatan javaanam va shak az khosoosiaate in dowran ast va saanian dar in baazaare makkareye benahaayat sholooghe RESAANEH, tashkhise hagh az baatel baraayam doshvaar.

Ghorbaanat,
Kourosh (Sheffield)

 
At March 26, 2007 at 7:03 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام...ودرود...
خوشحالم که آثار یا مایه هایی ازاندیشه ی "استاد بهنود"رو میبینم...سر بلند باشید...و سر بزنید...

 
At March 26, 2007 at 1:27 PM , Anonymous Anonymous said...

آقاي بهنود
باسلام و تبريك سال نو به نظر نمي رسد كه آقاي رييس جمهور در حال حاضر تاثيري در برنامه درازمدت امريكا و اسراييل براي منطقه داشته باشد.
به عنوان مثال به اين مقاله توجه كنيد:
Subverting Iran - Washington’s Covert War Inside Iran

http://www.atlanticfreepress.com/

 
At March 26, 2007 at 2:31 PM , Anonymous Anonymous said...

راستي را كه دريغ كه مملكتي كه روزي قوام السلطنه و مصدق نمايندگي اش ميكردند حالا در دست كسناني است كه آرزو ميكنيم كاش پاشان را از اين چارديوار ايران بيرون نگذارند و آبرومان را نريزند. مسعود گرامي خوب گفتيد و حرف دل زديد.

 
At March 26, 2007 at 9:18 PM , Anonymous Anonymous said...

سنگ بزرگ !!علامت نزدنه
اینکه احمدی نژاد فکر میکرد تا حضور ایشان ان بنده خدا نماینده افریقای جنوبی
قادر بود ه که جلسه را عقب بیاندازد یک خام خیالی برای جهان سومی های پیشرفته !!(این
بدعت را بنده گذاشتم ٬ همانطور که در سر تیتر زدن کتب نویسندگان حالا بدعت آقای بهنود
با از سید ضیا تا بختیار ...چندین و چند کتاب چاپ شده و از نیما تا !؟ ببخشید فراموش کردم ) مثل افریقای جنوبی و ایران
و اندونزی بود ...وقتی غرش فرانسه و انگلیس و امریکا حتی اندو غول روس و چین
که هنوز بقافله ان سه نرسیده اند هم همراهی کردند و در نطفه خفه کردند ....تازه وقتی
این نقشه نقلی !!نگرفت شروع کرد بجمع ایرانی های مسافر اضافه کند تا ویزا دادن طول
بکشد خوب با اینکه چهل تایی صادر شد باز ....اقای بهنود هنوز قهقه زدن جک - استراو
با کمال - خرازی که در ساندی تایمز چاپ شده بود وباعث خشم جناح راست و کیهانیان
شده بود را بخاطر دارید !؟ و شاید خنده اکثر مردم منطقه و اروپا غیر از جناحی
در امریکا که هم افکار همین هاست....خانم بکت و اقای متکی باندازه خانم مهر انگیز کار
و مصباح یزدی اختلاف دارند کجا خواهند خندید

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home