Friday, January 5, 2007

عبرت شرق، عبرت غرب

این مقاله روز شنبه اعتمادملی را می توانید در دنباله بخوانید
با اعدام صدام حسين، در آخرين برگ‌هاي تقويم سال پرحادثه 2006 شايد تصميم‌گيرندگان غربي تصور كنند و تحليلگران غربي بنويسند كه با اين پايان، قدرتمداران شرقي، ديكتاتورهاي خاورميانه، راه و كار خود خواهند دانست، اما نشانه‌اي نيست كه ثابت كند در خاورميانه كسي درسي از حوادث مشابه گرفته باشد.

شايد بتوان گفت شرقي‌ها بيش از ديگران در ادبيات و مثل‌ها و گفته‌هاي روزمره خود از <عبرت> دم مي‌زنند اما نگاهي به تاريخ شرق نشان مي‌دهد كه كمتر از غربي‌ها، از گذشته خود و ديگران عبرت مي‌گيرند. نه فقط تاريخ ادبيات ايران كه پر است از شرح كارگاه كوزه‌گري، و سفارش به نشستن در كنار جو و نگريستن به گذر عمر، يا نظر به برگ‌ريزان درختان پاييزي كه شاعر گفته است <هر ورقش دفتري است معرفت كردگار> بلكه ادبيات پربار شرق سرشارست از اين‌گونه اشارات.

صدام حسين اهل تكريت، نه خيلي دور از كاخ مدائن متولد شد كه شاعر بزرگ ايراني به رهگذران نصيحت كرده است كه سرگذشت ايوان ويران شده آن را <آينه عبرت> بگيرند و پندهاي نو را در دندانه هر قصر ببينند. اما صدام حسين نه كه چنان نكرد بلكه پنجاه قصر ديگر هم بين دجله و فرات ساخت و گاه در ايوان اين قصرهاي مجلل با ديگر پادشاهان و رهبران عرب نشست و شايد اشعار عبرت‌آموز شاعران عرب را هم خواند. تا غروب پنجشنبه كه پايان كار خودش عبرت آموز شد، وقتي كه سرش بالاي دار رفت. تا باز هم شاعران بيايند و از نسل‌هاي بعدي بخواهند كه قصرهاي بلند و كوتاه صدام را آينه عبرت بگيرند.

جامعه‌شناسان در علت عبرت نگرفتن شرقيان از نكته‌هاي عبرت آموز تاريخ، يكي هم اين را مي‌دانند كه مردان صاحب قدرت در شرق تصوير دقيقي از خود ندارند و كسي خود را ديكتاتور و خودكامه نمي‌داند بلكه با عنوان‌هايي مانند <پدر مهربان ملت> يا <ميراث‌دار تاريخ>، خود را در طبقه‌بندي فرضي ديگري جا مي‌دهند كه نيازي به عبرت گرفتن ندارد.

وعلت ديگري كه براي تكرار حوادث مشابه در تاريخ شرق به ميان مي‌آيد علاقه‌اي است كه در شرقيان براي ماندگاري در قدرت وجود دارد؛ علاقه‌اي دوجانبه، هم از سوي حاكمان و هم محكومان كه مردم باشند. قدرتمداران را شيفتگي به قدرت [كه معمولا علاقه به خدمت تبليغ مي‌شود] از عبرت‌گيري بازمي‌دارد و مردم را هم آساني زندگي در زير سايه استبداد.

يك نويسنده ايراني سال گذشته نوشته بود آن كسان را كه در قرون پيشين سر بر دامن شهرياران و حاكمان مقتدر و دائم‌العمر مي‌نهادند، همه چيز را از وي مي‌خواستند و در مقابل به او تعظيم مي‌كردند و دستش را مي‌بوسيدند، مي‌توان فهميد اما بعد از دوران روشنگري كه انسان‌ها به مسووليت و اختيارات خود واقف آمدند، ديگر آن تعظيم و دست‌بوسي‌ها فقط براي فرار از سختي‌هاي زندگي در دموكراسي‌هاست. يك اعتياد زيان آور.

<اعتياد زيان آور> به زندگي در زير سايه اقتدار يك مقتدر، همان است كه مردم عراق گرفتارش بودند و اكثريت مردم خاورميانه نيز هنوز بر همين مدار زندگي مي‌كنند و چرخشي شدن قدرت را به معناي <ضعف> قدرت مركزي مي‌بينند، و كدام جامعه است كه در ضعف قدرت مركزي به هرج و مرج نيفتد. چنان كه هنوز كساني- عجبا از اهل تحقيق هم- دوران كوتاه بي اختياري سلطنت و استقرار دموكراسي همزمان با احمدشاه را، نه دستاورد مجاهدت‌هاي مردم در مشروطيت و حاصل پندآموزي وي از سرنوشت پدر بلكه نتيجه ضعف وي مي‌نويسند.

هم از اين رو مهم‌ترين پيام اعدام ديكتاتور سابق عراق براي عراقي‌ها اين خواهد بود كه ديگر معامله‌اي در كار نيست و صدام برنمي‌گردد و بيهوده اميد به بازگشت وي نبندند و يا بيمناك از آن نباشند. اگر نبود- كه اين بار فيلم وجود دارد كه لحظه به لحظه حكم و اجرايش را نشان مي‌دهد- لابد عراقي‌ها ناگزير مي‌شدند همان كار را بكنند كه چند باري هنگام كودتاهاي سابق بدان دست زدند. يا جنازه را در ميدان التحرير نگاه دارند چند هفته تا همه از شهر‌هاي دور بيايند به تماشا. چنان كه در مورد دو رئيس دولت كردند. يا دور شهر بگردانند و از اين شهر به شهر ديگر و مردم نيز همه جا حاضر براي پرتاب آب دهان، به چهره همان كه تا ديروز برايش هلهله مي‌كشيدند. آيا فيلم و پخش زنده ماجرا احتمال عبرت‌پذيري از سرنوشت صدام را افزون كرده است؟

وقتي شب عيد نوروز سه سال قبل نيروهاي تحت رهبري آمريكا عمليات فتح عراق را آغاز كردند، محمد سعيد‌الصحاف حتي در مقابل پخش مستقيم سي‌ان‌ان هم ايستاده بود و صدام خودش فرداي آن روز به گوشه‌اي از يكي از محله‌هاي فقيرنشين بغداد رفت و براي چهل پنجاه نفري كه برايش دست مي‌زدند سخن گفت، به فاصله چند ساعتي بعد فناوري معجزه ساز، به طور زنده از بغداد فيلم‌هايي نشان داد كه از بالاي جراثقالي پخش مي‌شد كه آمده بود به قصد سرنگون كردن مجسمه عظيم صدام در وسط يكي از ميدان‌هاي بغداد. همين دوربين را اما گزارش مي‌رسد كه ماه بعد باز هم مردم باور نداشتند و حتي تصويرهايي از جنازه‌هاي دو پسر و نوه صدام كه در درگيري با نيروهاي آمريكايي جسمشان پريشان شده بود، به گفته كارشناسان آن جامعه كافي نبود. تا پايان كار كه بالاخره فيلم دزدكي يك موبايل دوربين‌دار كار دست همه داده و عده‌اي را به عزاداري براي صدام تشويق كرده اما به هر حال باور شده كه او رفته است.

بدين سان است كه مي‌توان گفت اگر هنوز قصيده‌اي غرا ساخته نشده تنبه سايرين را، اين فيلم‌ها شرايط عبرت‌آموزي را فراهم‌تر كنند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At January 7, 2007 at 9:22 AM , Blogger sazesorkh said...

با درود
مثل هميشه تاريخ را زنده كرديد
ماه باشيد اما نه پشت ابر

 
At January 7, 2007 at 9:23 AM , Blogger sazesorkh said...

با درود
مثل هميشه تاريخ را زنده كرديد
متشكرم نازنين

 
At January 8, 2007 at 12:10 AM , Blogger Unknown said...

خوب و کامل مثل همیشه

www.bamdad.co.nr

لطفا در مورد طرح ساماندهی وزارت ارشاد هم صحبت کنید
با تشکر

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home