Monday, April 7, 2008

خارج از تحليل

خبرنگار انگليسي مي پرسد وقتي جنگ شد شما چکار مي کنيد. مقصودش حمله آمريکا با يا بي اسرائيل به ‏ايران است. مي پرسم مگر جنگ مي شود. دلايلي دارد که همه را در روزنامه ها خوانده ايم. اطلاعاتمان به ‏اندازه هم است. اين دفعه من مي گويم حمله اي به ايران نخواهد شد. مي پرسد از کجا مي گوئي. دلايل من هم ‏تازه نيست همان هاست که او در روزنامه ها خوانده و در انيترنت ديده. در ماجراي آيا بايد در انتخابات ‏شرکت کرد يا آن را تحريم کرد مگر جز اين است. اين قطار که سالي يک بار به راه مي افتد و ظاهرا کاري ‏جز به راه انداختن همين بحث ها ندارد. ‏

واقعيت اين است که ادامه يافتن حکومت جمهوري اسلامي [که برخي دو ماه حداکثر زماني بود که به آن مي ‏دادند]، و به همين نسبت سي ساله شدن مهاجرت ها، تغيير بافت و بطن جمعيت کشور، تغيير صورت مساله ‏مشکلات دروني جامعه، کشدار شدن مساله هسته اي ايران، يازده سپتامبر و آغاز مبارزه با تروريسم و آمدن ‏غرب به همسايگي ايران و ده ها مساله ديگر، کار را به جائي رسانده است که تحليل تازه اي حتي در نشريات ‏و منابع معتبر بين المللي درباره آينده ايران و ايراني به چشم نمي آيد. همه تحليل ها داده شد، همه بازجوئي ها ‏صورت گرفت، همه اطلاعات رد و بدل شد، حالا عده اي در زندان منتظر پايان دوران محکوميت مانده اند و ‏بقيه در حال نشخوار همان ها و نوشتن همان ها. فرق ندارد اين سو يا آن سوي ديوار.‏

‏ پس چه عجب اگر هاشم آقا دوتا باغچه مهريه طلعت سادات را به يک پزشک و يک مغازه دار که مي ‏خواهند خانه دومي به سليقه خود در دو ساعتي تهران درست کنند، فروخته و با پول آن – که در حساب سپرده ‏يکي از بانک هاي خصوصي گذاشته - خودش و دو فرزندش که زن گرفته اند، نيازي به کارکردن ندارند، ‏تازه به اسباب خانه، سه تا آنتن ماهواره هم اضافه شده است. بقيه مسائل را هم همان طور که مدام در فيلم ها ‏و کتاب ها و نماز جمعه ها تکرار مي شود خدا خودش حل مي کند. ‏

خانواده هاشم آقا در ظاهر در بيش تر مسائل با دو همسايه جديد تفاهم دارند، در بقيه مسائل هم براي یکذیکر ريا مي ‏کنند. از هم تاثيرهائي مي پذيرند در اين حد که شهري ها مدتي است در جلسات و ميهماني ها، همان حرف ‏هاي سابق را از زبان خانواده هاشم آقا بيان مي کنند. هاشم آقا و پسرانش هم در اوقات گپ و گفت محلي، همان ‏حرف هاي قبلي خود را با استناد به گفته هاي آقاي دکتر و آقاي مهندس بر کرسي مي نشانند. همه چيز هم که ‏هست گيرم گران است، ديگر وضعيت از تورم ده هزار در صدي موگابه که بدتر نيست.‏

در چنين وضعيتي است که چپ ها معتقدند "از تحليل خارج شد". خودماني ها مي گويند "بابا ولش زده به ‏خاکي". جبهه رفته ها اشاره مي کنند که "اوضاع موجي است".‏

پس روشنفکران بهترست به ترجمه کتب مهم و علمي و به خصوص جامعه شناسي مشغول شوند. نقاشان هم بهترست ‏چيزي بکشند که در حراج دوبي بتوان فروخت، فيلم سازها دنبال فيلمي نروند که مانند آب خوردن مجوز ‏بگيرد، روزنامه نگاران هم چه بهتر که مترصد شغل آبرومندي باشند، به خصوص آلان که کساني در مديريت ‏ها نشسته اند که درد نداري را مي دانند و با تلفن حاج آقا عسکراولادي که هميشه براي کار خير آماده است، يا ‏با توصيه باهنر بالاخره در اين اقيانوس دولت [آب باريکه سابق] يک تخته پاره اي به تو مي سپارند که گليمت ‏را روي آن از آب بکشي، بهتر از آن است که قلم صدتا يک قاز بزني و دائم تنت یا دلت بلرزد، گيرم همان اول کار ‏بهترست مقاله اي بنوبسي عليه اصلاح طلبان و لگدي به رييس بزني، ديگر من و تو که از خانم کروبي ‏نزديک تر و واقف تر و بي نيازتر نيستيم. حالا گيرم چند تا سفرنامه هم راجع به اين رييس مي نويسيم. مگر ‏آن ها چه گلي به سر ما زدند. بله؟ ‏

مصاحبه خبرنگار با من تبديل به گفتگوئي فلسفي، فکاهي، گفتگوي تمدن هائي شد و از درونش اين پيشنهاد ‏بيرون آمد که خواننده غربي علاقه مند به دانستن همين هاست، پس مي شود کتابي برايشان تدارک ديد. چنين ‏بود که مصاحبه يک خبرنگار انگليسي با يک به اصطلاح کارشناس مسائل ايران، به خير و خوشي بدون ‏نتيجه تمام شد. رضايت طرفين حاصل آمد. خبرنگار با هوش موقع خداحافظي کشف کرد، پس اين طوري هم ‏شدني است که کار آدم درست نشود، مقصود حاصل نشود، تفاهمي هم صورت نگيرد، پاسخي هم به هيچ ‏سئوالي داده نشده باشد، اما طرفين معامله خوشحال هم باشند. گفتم درست شبيه به وضعيت ما.‏

مگر بقيه تحليل ها و تفسيرهائي که درباره ايران، فعاليت هاي هسته ايش، نفوذش در منطقه، روابطش با ‏آمريکا، روسيه، بريتانيا، فرانسه و... مي شود به جز اين است. به نظرم اين موقعيتي ويژه براي همه ‏تحليلگران و مفسران سياسي جهان است که مي توانند هر وقت دنيا سوژه بهتري تعارف نکرد، قلم بردارند و ‏درباره ايران و رابطه اش با هر يک از اين کشورها بنويسند. تفاوتي هم نمي کند که نوشته شان از اين ديد ‏باشد که جمهوري اسلامي برنده بازي جنگ عراق است يا از اين زاويه که آمريکائي ها نمي گذارند جمهوري ‏اسلامي بازي شان را به هم بزند. از هر دو اين کالاها در بازار فراوان است. از اين جهت موقعيت ويژه اي ‏است براي کساني که تز دکتراي خود مي نويسند، اگر با هوش باشند، اول نظر استاد راهنماي خود را کشف ‏مي کنند، بعد تزي بر همان اساس مي نويسند: خطر ايران براي صلح جهاني. اگر استاد از روشنفکران ‏اروپائي باشد حتما بايد نوشت "خطر نومحافظه کاران آمريکائي براي صلح جهاني" اما اطلاعات و زمينه ‏هاي تحليل يکي است، فقط ماخدها کمي تفاوت مي کند.‏

چنين نوشته هائي حتي خطر آن ندارد که تاريخش منقضي شود. درست است که شاعر گفته "چنان نماند چنين ‏نيز هم نخواهد ماند"، اما شاعر جای ديگري گفته "شود وليک به خون جگر شود"

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At April 7, 2008 at 2:05 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود... این خبرنگاران دکانشان گاهی بی مشتری میشود و دنبال سوژه میگردند
بهمین زیمباوه و مشعل المپیک چین و تبت و دالای لاما توجه کنید ٬ یا جنگ عراق که
برای شروعش چه عشوه ها که نیامدند اما پنج سال گذشت با هزاران کشته از دو طرف و
حالا فروکش کرده ٬ در باره ایران طیف خبرنگاران نو محافظه کار و طرفداران اسراییل
خیلی بیتابی میکردند اما گزارش سازمانهای امنیتی امریکا و مخالفت ژنرالهای پنتاگونی
مشخصه غیر قابل جنگ با ایرانست ٬ خبر نگار سی ان بی سی گفت بوش در موقعیتی
گرفتار است که مثلا وزنه برداری مقابل گرم ها و نه کیلیوها و تقاضای ده ها کیلو
برای وزنه بردار اگر خنده دار نباشد باعث رسواییست . پنتاگون قول داده در سال
اینده چند هزار سرباز از عراق اگر ارام بماند !؟ بافغانستان روانه کند ... با این کیسه
خالی چگونه با ایران بجنگد !؟

 
At April 7, 2008 at 4:20 AM , Anonymous Anonymous said...

آخ ای برادر دست به دلم نگذار.چقدر خوب نوشتی و چه دلتنگ نوشتی . امید بیهوده ندادی . ما به همین نوشته هایت دلخوشیم برادر

 
At April 7, 2008 at 4:21 AM , Anonymous Anonymous said...

من عاشق این گونه نوشته های شما هستم که هیچ کس و هیچ کدام از شاگردانتان نمی تواند چنین بنویسد. کمی در ابهام. کمی تصویرسازی و سر آخر نتیجه گیری مه آلوده ای که آتش به جانت بزند

 
At April 7, 2008 at 8:31 AM , Anonymous Anonymous said...

مثل همیشه عالی بود و قابل تعمق فقط دو شعر آخر هر دو از حافظ است از شما با حافظه مثال زدنیتان بعید بود.
ارادتمند - فرزان

 
At April 7, 2008 at 10:10 AM , Anonymous Anonymous said...

خسته ای ها!؟

 
At April 7, 2008 at 10:15 AM , Anonymous Anonymous said...

بهنود نازنین!

به گمان ام این بار چنان رندانه به قلب هدف زده ای و در پایان از شاعری یاد کرده ای که می دانم وام دارش هستی! هر چند نمی دانم چرا یگانه رند شیراز را دو تا می دانی؟ مگر هر دوی این مصرع ها از او نیست؟ آری، گرفتم که این هم شبیه همان تفسیرهاست که در این موقعیت کنونی نمی توان به یقین چیزی را تعبیر کرد!! هر چند خود بارها تعبیرهایت از آینده، حرف نداشته است

اما درد ِ ما این است که همه مست اند و دیوانه و کسی نیست که ما را به خانه بَرد! اشاره ام به نکته ای بود که قلم رقصانده بودی، اگر باهوش باشند و نخست از روی دست استاد راهنمای خود، نظر کشف کنند_اگر به مانند کشف قاره ی امریکا نباشد البته_ که آن وقت فریادرسی می آید


شادزی

 
At April 7, 2008 at 3:26 PM , Anonymous Anonymous said...

Vaghti vase khodet minevisi shahkar mishe karet

 
At April 7, 2008 at 5:30 PM , Anonymous Anonymous said...

ostad behnoud,

shoma an ghadar khob midanid va khob minevisid, ke tarif va tamjid nadard, az en harf ha behtar va bala tarid.
man ham yeki az bishomar dostdaranetan, va moshtari daemi asar va maghalat shoma hastam.

salamat va paydar bashin, ke bi nazir, va ya kam nazirid.

alireza

 
At April 8, 2008 at 12:25 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام...گاهی هیچ اتفاقی نمی افتد....گاهی روزها می گذرد.بدون اینکه آب ازآب تکان بخورد.پرده ای کناربرود یعنی عکسی بشود توی یک قاب عکس آن هم کهنه بزند....ودراین..این درآرامش لعنتی.چیزی جزحس جانکاه پوچی برایمان نمی ماند.گاهی هم زندگی مثل همیشه است ..باراما ما هستیم که فرق می زنیم..فرق داریم نه از وسط سرمان...که دلمان یک چیزخاص می خواهد.یک هیجان خاص یا حتی نه..یک رویایی مرده ..اگردوست داشتید برای ماکارهایتان رابفرستد...اگردوست داشتید مارا لینک کنید..با امید روزهای بهتر در آینده....

 
At April 8, 2008 at 3:05 AM , Anonymous Anonymous said...

IF....
If u can keep your head when all about u
R losing theirs and blaming it on u;
If u can trust yourself when all men doubt u,
But make allowance 4 their doubting 2;
If u can wait and not be tired by waiting,
Or, being lied about, don't deal in lies,
Or, being hated, don't give way to hating,
And yet don't look too good, nor talk too wise;
If u can meet with Triumph and Disaster
And treat those two imposters just the same;
..........
If u can fill the unforgiving minute
With 60 seconds' worth of distance run -
Yours is the Earth and everything that's in it,
And - which is more - u'll be a Man, my son!

Poem by Kipling

 
At April 8, 2008 at 3:59 PM , Anonymous Anonymous said...

مسعود خان، به "کلوب خستگان" خوش آمدی!...حالا ما اگر این چیزها را بگوییم، از در و دیوار کامنت میبارد که : دایی جان ناپلئون است و سلطنت طلب و خواب دلار هفت تومانی میبیند و الخ...؛
ولی باور کنید وقتی نوبتش برسد، دو سه ماهه همه غیرممکن ها ممکن میشود...دیگر از "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" ترسناک تر نیستند که؟ دیدید که چطور با چند تا لبخند "گوربی" و روی تانک پریدن یک الکلی همه چیز عوض شد؟...دیوار مخوف برلین انقدری از عمرش نمیگذرد و هنوز در خاطره ها (و حتی بعضی تکه هاش در کتابخانه آلمانی ها)هست...یادتان هست که یک مشت جوان آلمانی شیشه آبجو به دست از این سو و ان سو روی دیوار پریدند و مثل تماشاچی های فوتبال سوت و عربده کشیدند و پلیس ها در سوی دیوار با هم گپ میزدند؟...اوضاع ما هم به همین سادگی زیر و زبر خواهد شد...و من، هر چند که میدانم چیز زیادی عوض نخواهد شد، آن روز را انتظار میکشم حتی اگر خسته تر از این باشم (مضمون را از انتهای یکی از ضعرهای شاملو کش رفته ام که اسمش یادم نیست: " روزی که درهای خانه شان را نمیبندند/ قفل افسانه ای ست و هر انسان برای هر انسان برادری ست)؛

 
At April 9, 2008 at 12:51 AM , Anonymous Anonymous said...

Instinctively I would suggest that we should not weaken the Iranian position and rather concentrate on the 6 Trillion sub primate mortgage disaster and the 1 Trillion Iraq disaster all of which we will have to pay for!!

Iran will advance and become a modern society as it is already doing be it slowly.

Words are cheap ......

 
At April 9, 2008 at 3:07 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد عزیز اگر امروز باخبار که همه در باره گزارش سفیر امریکا و ژنرال
فرمانده یعنی پتریاس بود توجه کرده باشید ٬ تکمیل کننده نوشته شما با
خبرنگار انگلیسی بود که هر چه تقصیر و گناه داشتند بگردن ایران و سپاه
کوودس !!! یا همان قدس خودمان انداختند و غیر از سناتور اوباما کسی
سوال نکرد پس اگر همه تقصیرها بگردن ایرانست چه باید کرد !؟؟؟
اوباما یا خودش خیلی کار ازمودست یا تیمش از خبرگان زبر دستی هستند
که جدای از بقیه چه دمکرات چه جمهوریخواه نظری کاملا متفاوت دارد
اوباما برعکس بوش و مک کین و طرفداران اسراییل و هم حربی اش خانم
کلینتون میگوید اگر نوری المالکی برای حل مشکلش با ایران مصالحه
وگفتگو و روابط حسنه را راه حل میداند پس امریکا اگر واقعا خواهان ارامش در
عراق است باید همان راه را برود وگرنه خصمانه و قلدری و بدون گفتگو کردن
این مشکل کماکان ادامه خواهد داشت و شاید نفع خیلی ها همین
خصومت باشد و ادامه این جنگ بدون انتها ... ولی مردم
امریکا خواهان این نیستند

 
At April 9, 2008 at 3:21 AM , Anonymous Anonymous said...

خبرنگار به آدم خسته و بي حوصله: تازه چه خبر؟ هيچي
خبرنگار به بچه دو ساله: تازه چه خبر؟ هيچي دستم اوخ شده
خبرنگار به مرد كارمند: تازه چه خبر؟ هيچي فقط تورم
خبرنگار به يك جامعه شناس: تازه چه خبر؟ هيچي فقط تغييرات در ارزش هاي اجتماعي و ايجاد طبقات جديد
خبرنگار به يك مورخ: تازه چه خبر؟ هيچي فقط تاسيس چند امپراتوري جديد و انحلال چندتاي ديگر
خبرنگار به يك زمين شناس: تازه چه خبر؟ هيچي فقط ايجاد چند قله مرتفع جديد، چند حركت سريع در قاره ها و شكل گيري يك اقيانوس جديد
خبرنگار به يك منجم: تازه چه خبر؟ هيچي فقط ايجاد چند كهكشان جديد، انهدام برخي ستارگان، و تغيير جزئي در ابعاد عالم

نتيجه : ميزان درك ما از تحولات دنيا نسبت مستقيم با حوصله و وسعت نظر ما دارد
با تشكر از مقاله زيبايتان آرش

 
At April 9, 2008 at 10:15 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود
بر حسب اتفاق شب قبل با یکی از بهترین کسانم در مورد حمله امریکا گپ میزدیم و بحث داغ شد به گونه ای که من کمی از کوره در رفتم و گفتم بذار حمله کنه و ایشان با مدرک بهتری حرف می زدنند که نمی کنه و خون جگری که فرمودید به واقع جماعت ایرانی حالیه دچارش هستش سخت
راستی بهنود عزیز یادتونه می گفتید امریکا به عراق حمله نمی کنه؟
بعضی بزنگاهها هاشم اقاها شانسکی بهتر به هدف میزنند
برخی نوشته ها از خستگی تون حکایت داره
ما می مانیم
شاد و سالم
یا حق

 
At April 10, 2008 at 12:03 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام بر بهنود:
وقتی انسان می فهمد در سرنوشت سیاسی اش به اندازه یک مورچه هم تاثیر گذار نیست باید به دنبال چیزهای دیگری باشد که مهم تر و پایدار تر است. من به شدت نگران سرنوشت معنوی خود هستم و ایران را جای خوبی برای این ئتاثیر گذاری می بینم، از خانه که بیرون می روم به صدها مورد پیش می آید که باید با عصبانیتم مبارزه کنم ( چه خوب) می توانم به 10 نفر کمک کنم مثل سوار کردن یک پیاده و ...، باید به یاد خدا باشم که کار اداری ام راه بیفتد، ماموری از من ناراحت نشود، قیافه ام به تریج قبای کسی بر نخورد و... شما در مهد دموکراسی چقدر از این خوبی ها دارید؟

 
At April 10, 2008 at 12:08 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام بر بهنود
خواهشی داشتم و آن اینکه حال که درانگلیس هستید در صورت امکان مصاحبه ای با آقای محمود منصف مدیر عامل سازمان عمران کیش در زمان سابق بفرمائید...

 
At April 10, 2008 at 1:42 AM , Anonymous Anonymous said...

Che ghadr taasof bar aghaie behnoud, man ham ke ba dooostane kharejaim dar morede masaiele iran harf mizanim, na be onvane karshenas, tanha be onvane ie bahse doostane, daste akhar anha be haman ehsase khabarnegare morede eshare jenabeali dochar mishavand! mitavan khoshhal az iek mokaleme sarasar tanaghos birooon amad!

 
At April 11, 2008 at 3:01 PM , Anonymous Anonymous said...

arze salam khedmate behnoode aziz,,
ghorban chera dige padex nemizarin?
ya mizarino ma eshtebahi ndownload mikonim???
hossein_bniz@yahoo.com

 
At April 11, 2008 at 9:07 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام و بنام استاد
آنكه فرموديد همانست كه مي فرموديد اما چطور است كه شما فاجعه گفتمان سياسي حكومت حق بر باطل را با دنياي كفر يعني همان شيطان بزرگ خميني ... نوش كم اهميت تر از گفتمان قالب مردم كوچه و بازار ميدانيد.
مگر نه اينست كه سلان الغيب ميفرمايد
"دست از طلب ندارم تا كام من برايد" پس
چطور شما اينطور مايوس از رفتن ديو ملايان و برقراري دموكراسي قلم فرسايده ايد
ديگر اينكه مگر نه اينست كه هميشه قبل از طوفان آرامشي وهم انگيز حكم فرما ميشود و مگر نه اينست كه اگر قرار باشد كسي تابوي حمله به ايران را بخواهد بشكند بايد همين جرج فقيد خودمان باشد كه هم جرج است و هم سابقه اش ميخواند كه اينكاره باشد و چه بهتر كه اين آخر كاري " دست بكاري بزند كه
غصه سر آيد" در اينصورت ميبينيم كه بعد از طوفان حاكم بعدي سكان را بدست ميگيرد و ناجي غرب ميشود و اگر تصميم جرج با نتيجه مثبت همراه باشد كه از او هم تقدير ميكنند والا كه از گردونه ميرود كنار و ساير تبعات آن را هم بگردنش مي اندازند كه آن هم بد نيست
در هر صورت به نفع جمهوريخواهان و دموكراتهاست و با منطق هم جور در ميآيد به هر حال تا يار كه را خواهد و ميلش به كه افتد

 
At April 11, 2008 at 10:08 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بنود
بسيار ممنونم از اينكه در مسابقه ي ياد قلم زخمت داوري را به عهده گرفتيد و انگار اين بار به غير از هميشه داوري ها خارج از حاشيه هاي عفي بود . اين را به اين خاطر نمي نويسم كه خودم برنده ام . اما به اين خاطر هم مي نويسم كه به جز خودم دو نفر ديگر از همشهريانم برنده اند و وقتي خبرنگار شهرستاني بي حاشيه در مسابقه اي جايزه مي گيرد .يعني داور ي ها به حق بوده .

نمي توانم ننويسم كه چقدر خوش حالم كه كتابهاي شما را به عنوان جايزه مي گيرم .
و اي گاش مي شد از دست خودتان ..

و اما نو شته يتان ،‌فكر مي كنم ،‌خبرنگاري هم گاهي يعني كمي روزمرگي ،‌گمي مراجعه به آرشيو ،‌كمي كلاژ مطالب قبلي با هم ‌،گاهي مثل خود جهان كه همين طور ي هاست ..

 
At April 11, 2008 at 11:31 PM , Anonymous Anonymous said...

شما به هاشم آقا اشاره داشتید ... اما یادتان رفت بگویید همین هاشم آقاها وقتی حوصله اشان از وضعیت سر می رود می گذارند می روند و می شوند مسعود خان ها ... جناب بهنود تکلیف آنها که نه " هاشم " هستند و نه مسعود چه می شود ؟
ودیگر اینکه چرا همواره پیش بینی هایتان غلط از آب در می آید ؟ آیا به عمد حرکات بازنده می کنید تا بازی را زودتر تمام کنید ؟

 
At April 12, 2008 at 3:43 AM , Anonymous Anonymous said...

ناشناس عزیز نگفتند آن پیش بینی غلط از کار درآمده کدام است که ایشان تعمیم داده و کرده اند "همواره". اما ما می دانیم چه می گوئید توصیه و پیشنهاد آقای بهنود را به رای دادن پیش بینی ایشان تلقی کرده اید به خطا. آن که آقای بهنود قبل از انتخابات ریاست جمهوری در صدای آمریکا گفت اگر رای ندهید محمود احمدی نژاد انتخاب می شود که کسی به فکرش هم نبود، آن را فرض کرده اید که پیش بینی بوده در حالی که توصیه است و اگر پیش بینی اش بدانیم که واقعا زهی به آقای بهنود که به ما گفت چاه است و ما ندیدیم. زهی به ما ملت ایران که وقتی خطا می کنیم هم با تغییر صورت مساله باز خودمان را برنده می دانیم . زهی تاسف

 
At April 12, 2008 at 5:35 AM , Anonymous Anonymous said...

آرش
عجيب است كه با وجود شباهت هاي غير قابل انكار پرونده كنوني ايران با پرونده عراق و ماجراي سلاح هاي كشتار جمعي، همواره در تلاشيم كه خود را از واقعيت منحرف سازيم و به خود بقبولانيم كه عراق با ايران فرق دارد
سرگذشت عراق نه يك داستان مربوط به آمريكاي لاتين در قرن نوزدهم ميلادي بلكه واقعيتي است كه فقط 5 سال پيش و در مجاورت مرزهاي ما اتفاق افتاده است و همه چيز حاكي از اين است كه ايران طي يك دوره طولاني فرسايشي تحت تحريم و يا بحران هاي مقطعي به وضعيتي از فقر، ضعف و فساد برسد كه هزينه حمله و اشغال آن براي آمريكا قابل تحمل باشد دوره اي كه براي عراق 12 سال بود و خدا مي داند براي ايران چه قدر است
ما بر خلاف صدام و تعداد زيادي از عراقيان مانديم و ديديم كه سلاح كشتار جمعي در كار نبود اما چه فايده كه در اثر بي تدبيري حاكمان عده زيادي بي گناه و باگناه به همراه خود جناب حاكم فنا شدند تا بلكه دوريالي ديگران بيافتد كه اصلا مسئله سلاح هاي كشتار جمعي در ميان نيست بلكه بحث قديمي قدرت و تسلط بر منابع كه از زمان انسان هاي غار نشين بر اين سياره حاكم بوده همچنان باقي است هر كس پس از گذشت اين چند هزار سال تاريخ آموزنده اين را فهميد و تدبير پيشه كرد بار خود را بسته و زندگي را به كام خود شيرين ساخته و هر كس با سرسختي و جهل از پذيرفتن اين واقعيت فرار كرده و به مزخرفاتي شبيه حق مسلم يا غيره تكيه كرده تنها تلخكامي و جنگ و وحشت را نسيب خود ساخته است

 
At April 12, 2008 at 9:03 AM , Anonymous Anonymous said...

من به محمود کرج رای می دهم

 
At April 12, 2008 at 9:04 AM , Anonymous Anonymous said...

درست نوشته محمود کرج اشتباه کرده دوستمان پیش بینی نمی کند آقای بهنود زرنگ تر از این حرف هاست

 
At April 12, 2008 at 9:06 AM , Anonymous Anonymous said...

بارک الله محمود کرج . ما ملت عادت داریم حرف هائی را که گوش می کنیم همان را بشنویم که دلمان می خواهد. ایشان هم نوشته همه پیش بینی های آقای بهنود غلط از کار درآمده تازه تحلیل هم کرده که لابد این کار را عمدی می کنند. این حرف ها یعنی چی ؟
ستاره

 
At April 12, 2008 at 6:37 PM , Blogger کتایون م said...

فکر می کنم آخر نوشته باید می بود شاعر جای دیگری. ببینید چه کوته نظرم من که به جای معنای متن, توجهم به ادبیات متن است

 
At April 14, 2008 at 2:10 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود ...اینهاییکه نا امید کامل از بزیر کشیدن حکومت اخوندی ایران
شده اند تنها روزنه امیدشان همین روی کار آمدن کله شق ترین رئیس جمهور
در ایران و بی مفز ترین رییس جمهوری در امریکا و دیدید که هردو بر سرکارند
اما سیاستمداران کارکشته در غرب هر گز اجازه این اتفاق هولناک را نخواهند
داد ...برای اینکه خیال این جماعت کج فهم را راحت کرده باشم کاری که امریکا
در این شرایط میخواهد بکند درست مثل این میماند که فردای ۲۲ بهمن سال ۵۷
یکهو شاه بایران بازگشته و بخواهد هویدا را از دادگاه خلخالی مستقیم بنخست
وزیری بفرستد تا امور مملکت را برگرداند به سالهای ۵۰ ایا تفکر این موضوع
دیوانگی نیست؟

 
At April 14, 2008 at 8:19 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام استاد . دوست داشتم بسيار پيش از اين مي امدم و با زبان قاصرم از لطفي كه در حق من و البته مهران قاسمي كرديد تشكر كنم . زبانم قاصر است از واگويي كلمات دل اما اميدوارم كه در همين اندك واژه هاي ناپخته تشكرم را بپذيريد و بدانيد كه وامدار محبت شما و تمامي دوستاني شدم كه نگذاشتند در ان روزهاي سخت تنها بمانم و نگذاشتند ياد مهرانم از ذهن ها زدوده شود . پايدار باشيد .

 
At April 15, 2008 at 6:24 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود من فکر میکنم آقای خامنه ای داره ایران رو به سمت عقد پیمان صلح با آمریکا پیش میبره راستش شاید دلیلی که دارم کمی مسخره بیاد ولی ایشون دارن دقیقا مثل رفتارهای امام حسن با معاویه با آمریکا(معاویه زمان) رفتار میکنن حتما مستحضر هستید که ایشون یک کتاب خیلی سنگین در مورد صلح امام حسن دارن و حتی آنقدر به امام حسن علاقه دارن که اسم پسرشون رو مجتبی گذاشتن و به شخصه خوشحالم که میون اینهمه آدم با شور حسینی ایشون شور حسنی دارن

 
At April 15, 2008 at 7:33 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقاي بهنود
آقا جيگر آدم رو خون مي كنين تا يه مطلب جديد مي نويسيد من هر روز يه سر به وب سايت شما مي زنم حسابي حرص مي خورم بعضي از پستها دو ماه مي مونن تا عوض بشن خدا وكيلي به فكر ما هم باشين

 
At April 15, 2008 at 1:01 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود
خسته نباشید بوی خستگی و یا شاید دانندگی زیادی صحبت هایتان را شبیه مردانی کرده که ناامیدانه به پشت سر می نگرند ولی مشکل اصلی پس از هر نتیجه ای نه آمریکا و نه جمهوری اسلامی خواهد بود بلکه اخلاق نابود شده ملتی خسته خواهد بود

 
At April 15, 2008 at 1:30 PM , Anonymous Anonymous said...

هرکسی در مخالفت و يا مسخره کردن جرج بوش هر چه که می خواهد بنويسد و بگويد. از ديد من اما، پرزيدنت بوش يکی از با شرف ترين و انسان ترين و برجسته ترين رؤسای جمهوری تمام تاريخ آمريکا است، به ويژه برای ملت های اسير و در درون آنها، بويژه برای ملت ما. کيستی راستين و بزرگی ها و انسانيّت وی زمانی روشن خواهد شد که چند صباحی از پايان دوران رياست جمهوری وی سپری شود
ب

 
At May 24, 2008 at 10:53 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود عزیز.
یادمان نرود زمان درازی نیست از تکه پاره شدن ایران و تجزیه ارمنستان وآذربایجان و قفقاز. جدا شدن بحرین. اگر امروز وضع ما و ثبات سیاسی مملکت بد تر از دیروز نباشد بهتر هم نیست. نمی دانم چرا ما ایرانی ها فکر می کنیم خدا ما را بیش از دیگران دوست دارد. خصوصا بیش تر از مردم عراق که اصلا ایرانی اند و شاید در سرشت و سرنوشت از هر ملتی به ما شبیه تر.
به هر حال امیدوارم جنگی در میان نباشد. اگر چنگی رخ دهد همه تتمه امکانات مملکت نابود میشود و نظام سیاسی آن از هم می پاشد. کشور به سرعت تجزیه می شود و موجی از آتش و خون و درگیری های داخلی مردم را فرا می گیرد. برخی به وضع امریکا اشاره می کنند و معتقدند در شرایط فعلی جنگ محتمل نیست. اما باید توجه داشت نیرو های دریایی و هوایی امریکا از هر وقت دیگری در طی این 5 سال بیکار تر است. بر عکس نیروی زمینی آن. حمله هوایی گسترده امریکا برای نابودی همه آنچه با زحمت و کندی فراوان بدست آورده ایم کفایت می کند. و شاید حدف جنایتکاران نیز جز این نباشد. با هدف قرار گرفتن اهداف غیر نظامی ارتش برای کمک رسانی بسیج می شود و در پی آن حملات هوایی مراکز مهم و استراتژیک را نابود می کند. در این حالت ارتش در سر در گمی کامل قرار گرفته و فلج می شود. ضریب امنیت اجتماعی به پایین ترین حد خود سقوط کرده و نبود ما یحتاج اولیه زندگی مردم را به سوی خشونت و از دست دادن تحمل سوق می دهد. امیدوارم چنین روزی را نبینیم. متشکرم

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home