Monday, February 21, 2011

کار از این سخت ترست

کل خاورمیانه در خروش است. در جا درجایش حاکمان یک چشمه می خوابند و دچار اضطرابند. موج ها دارد از سدسدید سلطنت هایی که یک سو به حرمداری کعبه معتبرند و از دیگر سو خود را به بالاترین نقطه قدرت جهانی چسبانده اند، تا کاخ امیرانی که از برکت پول زیاد و جمعیت کم، بالاترین درآمد سرانه را برای بواطنی ها فراهم آورده اند می گذرد.

حتی ده ها خانه رویائی را که امیران ساخته اند برای دولتمردان اروپائی تهدید می کند که در کشور خود، از ترس بازرسان و روزنامه ها، جرات چنان خوش بگذرانی و تن آسانی ندارند. از بحرین که حیاط خلوت نظامی آمریکا می نمود تا لیبی که چهل سال است قذافی آن جا خود را سیف اسلام و انقلابی کبیر می داند. این خروش خود را کشانده است به اروپای و آمریکای لاتین حتی. حذر کن که دیوانه بوئی شنید.

چه کسی بود گفت قرن بیست و یکم، درهمان دهه های اول، خود را باز خواهد یافت، وجه تمایز خود را با قرون گذشته نشان خواهد کرد.

ایمن نماند
در این سونامی نه حسنی مبارک ایمن ماند که زمانی قهرمان ملی مصر بود، و مصر قلب اعراب، و همیشه می نوشتند وجودش به عظمت نیل، به صلابت اهرام و به وجود سفارتخانه اسرائیل در قاهره است، نه سلطنت هاشمی در اردن ایمن است که می گفتند همه هم بروند سلطنت اینان تضمین شده است چرا که از سلاله پیامبر اسلام اند و تنها قریش هاشمی مسلم. نه امیرانی مصون مانده اند که بلندی آسمان خراش هایشان گمان می رفت ضامن بقای آن هاست. توفانی که از تونس آرام ترین و اروپائی ترین منطقه شمال آفریقا شروع شد و به کرانه بزرگ نیل رسید، خود جغرافیای خود را معین کرده است و گمانه زنی را آسان. در حقیقت پیام کرده است که هیچ حکومتگری که پایش در انتخابات آزاد محکم نباشد، آسوده نخوابد. و انتخابات چنان که همه مردم باورش کرده باشند نه آن که صدام داشت و مبارک، حتی بن علی و حکومت بحرین هم به آن آراسته اند.

لازم به گفتگو نیست که به هزار حیلت صندوقی که آقای جنتی مهر و پر کرده باشد، و از غربال نظارت استصوابی او به در آمده باشد و هنوز دو سال مانده اعضایش را تعیین فرموده و حاضر غایب کرده باشد، همه چیز هست جز نماینده اراده مردم.

دلایل باطل
آن ها که در تهران و در عین نگرانی، ظاهر را نگاه می دارند و با صدای زیر آقای جنتی یا نماینده ولی فقیه در کیهان فرمان بگیر و ببند صادر می کنند، دیگر حرکاتشان به انیمیشن های دوران جنگ شبیه شده است، به همان خنده داری، در عین تراژدی. اینان اعتماد به نفس کذائی را از چند جا آورده اند. پس در تصورش این است که از گزند این سونامی مصون می مانند. می گویند اول به این دلیل که ما بحقیم و این ها که در خطرند حکومت های باطل اند، دوم این که دیگران دیکتاتورند و ما دیکتاتوری نداریم بلکه انتخابی هستیم به آن نشان که هم خاتمی داشتیم و هم احمدی نژاد داریم، از نظرشان سه عامل تفاوت این است که ما انقلابی و ضد آمریکا هستیم و در خط مقدم جبهه مقاومت – دشمنی با اسرائیل – و مردم مسلمان با حکومت های وابسته به غرب و متحد اسرائیل سر دوستی ندارند و حکومت هائی می خواهند که به اسرائیل دست دوستی ندهد.

اینان به تصریح کتاب خدا نابینا به احوال خودند، کبک سر در برف کرده اند بنا به روایت عوام. تا صدای طبل بزرگ بلند نشود ضرباهنگ های کوتاه را نمی شنوند. انگار نمی دانند که همه حاکمان جهان خود را به حق می دانند و حافظ امنیت و جان میلیون ها. فقط یک نشان این که پادشاه سابق ایران از ترس این که مبادا مردمش از راز بیماری او با خبر شوند و شهر به هم ریزد، مرگ را پذیرا شد. او خود را چنان به حق می دید که نظرکرده انبیا می گفت و به این گفته اعتقاد داشت. دیگر این که به هزار روایت همان پادشاه آخرین که بدعاقبت ترین قدرتمند در همه عالم شد و کس چون او درد نکشید و آوارگی ندید، می گفت من شاه هستم و معنای این را غربی ها نمی دانند و نمی دانند که برای ایرانیان از هزار و پانصد سال قبل شاه مظهر کشور و پدر مردمان بوده است. می گفت و بدین گفته اعتقاد کامل داشت.

و اگر کسانی گمان کنند که چون مدام انقلاب انقلاب می گویند و اگر میدانی دست دهد هم بدشان نمی آید آتشی بسوزانند و انقلابی گری کنند، و خواستار محو اسرائیل اند، در برابر مردم مصون اند، بایدشان فراخواند تا سرنوشت چهل سال حکومت قذافی بخوانند که در انقلابی گری کسی به گردش نمی رسد، بارها دنیا را به آشوب کشاند، ناسزاهائی به مراتب بلندتر از احمدی نژاد بار قدرت های جهانی کرد، هنوز بن لادن در دبستان بود که قذافی هواپیما می انداخت و برای تجزیه طلبان ایرلند اسلحه بار کرده بود، هنوز ملاعمر کتاب نگشوده بود که او سفارتخانه هایش را به دفاتر انقلاب بدل کرد. چهل سال از خود حرکاتی محیرالعقول بروز داد که حرکات احمدی نژاد و چاوز و ایدی امین در مقابلش هیچ است. اما اینک دستش به خون مردم آلوده شد، می گریزد امشب نه فردا، و هزاران تن را که در این چهل سال خود را به او بستند در مقابل امواج خشم مردم تنها می گذارد.

اگر دشمنی با اسرائیل ایمنی می آورد حسنی مبارک همان خلبان قهرمانی است – و تنها عرب که این صفت دارد - که در بمباران اسرائیل، آن ها را به ستوه آورد – اما این سابقه ایمنش نداشت از موج اعتراض ها.

استدلال دیگر حکومتگران تهران، تاکید بر قدرت بسیج و سپاه است. غافلند که بسیج اگر قدرتی دارد در خیابان هاست که جوان های بی دفاع کفش کتانی با قلب هائی که تاپ تاپ می کند، هدف اند، ورنه چون این ها ده هزار شوند، چنان که در خرداد 88 شدند خواهید دید بسیجی ها هم دیگر زنجیرزن نمی مانند و سردار نقدی بهترست در اندیشه سوراخی باشد برای نهان شدن.

کدام ارتش
آنان که تصور می کنند بسیج و سپاه همیشه و در همه حال از حکومت دفاع خواهند کرد و همیشه آماده اند که مخالفان را چنان که در یک سال گذشته رخ داده بپراکنند، به راستی چیزی از درس تاریخ نخوانده اند. از اینان بپرسید کدام ارتش در جهان توانست این کند که شما در دل دارید. ارتش عظیم شوروی آیا با صدها تن مردمی که سقوط اتحاد جماهیر شوروی را خواستند، مقابله کرد. هزاران کلاهک اتمی آیا به کار آمد. آن سقوط مهیب یکی از دو ابرقدرت تاریخ که کشورشان را به هجده پارچه تجزیه کرد، چطور رخ داد جز این که ارتش وقتی با هرم نفس ها برخورد کرد چند روزی تیر انداخت و بعد به مردم پیوست. کیست که نداند ارتش شاهنشاهی ایران که بزرگ ترین تقصیر حکومت پیشین ایران تجهیزش بود، گفته می شد مجهزترین ارتش خاورمیانه و از بسیاری از نظرها دوم در جهان است، ارتشی که نگهبان خلیج فارس و جایگزین ارتش بریتانیا شده بود، چگونه در برابر گل هائی که مردم بر لوله های تفنگش گذاشتند از پا در آمد.

آن ارتش هیبتی داشت که صدام حسین را خموش کرد و به امضای قرارداد 1975 واداشت. اما فرماندهان همان ارتش شاهنشاهی زمانی که مردم را مصمم علیه رژیم دیدند، بر پای نامه ای امضا گذاشتند که ارتشبد حسین فرودوست [دارای بالاترین درجه ارتشی زمان و دوست از کودکی شاه دیکته کرده بود] روز 22 بهمن 57 را روزی پیروزی انقلاب کرد. هر ارتشی در جهان امروز همین می کند و به فرمان، مردم را به مسلسل نمی بندد. کوتاه مدتی چنین است اما دیرزمانی نه.

همین جنبش خیرخواه و صلح اندیش سبز، تا همین جا هزاران از بسیج و سپاه گرفته است. حکایت صانع ژاله می تواند جز این باشد، جناب شریعتمداری عرض خود برد، فیلمش را ببینید در حالی که نه خودش و نه گوینده سیما نام صانع ژاله را نمی توانند بر زبان آورند و پیداست قبلا این نام را نشنیده اند ادعائی می کند که نفرت همگانی بار آورد و همفکران خود او را به اعتراض واداشت. به گمان من اگر روزی آشکار شود که صانع در بسیج بوده اما با موج سبز از آن رویگردان شده مانند بیشتر هم سن و سالانش هیچ جای عجب ندارد. مگر کم می شناسیم از بسیجیان که در یک سال گذشته ریزش کرده اند. مگر کم شنیده اید از فرزندان فرماندهان سپاه و حافظان اصلی نظام که از خانه بریده اند. وقتی علمای بزرگ قم و حافظان ستون شریعت رو برگردانده اند، و از این گونه حکمرانی برائت می جویند، دیگران جای خود دارند. بسیج که در مردم است و سپاه که جا در میان مردم دارد، مگر از سنگ اند. آیا تصور می کنید کل ریزش در دو فرزند هاشمی رفسنجانی است. زهی خیال باطل.

باری کلاف دارد پاره می شود. اختلاف ها برخلاف مثل سایر بر سر لحاف ملا نیست این بار اختلاف ها در هر جلسه ای بیرون می زند چرا که دیگر سخن بر سر تقسیم مدیریت نیست بلکه بر سر چگونگی رام کردن بحرانی است که دارد موج بر می دارد. بیمار داروئی دیگر می خواهد، شاید هنوز زمان برای بازگشت به پیشنهادهای محمد خاتمی باشد.

آیا سال ها باید بگذرد تا بنویسند و دریابید آن چند پیشنهاد که محمد خاتمی در نامه خود در میان نهاد چه حلقه نجاتی بود برای کشور. آیا قصد جایگاه آن ها کرده اید که تا به ابد پشیمانند. حکایت دیگران به کنار، ماجرای پادشاه آخرین ایران را هم نخوانده اید که اگر شش ماه پیش به اصلاحات و تغییرات تن داده بود، انقلابی رخ نمی داد که صدایش را وقتی بشنود که هیچ چیز نمی توانست جلو سیل را بگیرد. حسنی مبارک اگر در انتخابات آخر امکان داده بود که کمی حلقه گشاد شود و عادت ریاست مادام العمری را ترک می کرد، مثلا راه به محمد البرادعی می داد، به چنین روزی نمی افتاد. بدتر از او صدام حسین که اگر به انتخابات آخری اصرار از 98 در صد آرا نمی کرد، مجسمه هایش را همزمان با ورود ارتش آمریکا به لنگه کفش نمی ارزدند و خودش را سرباز آمریکائی از مغاک بیرون نمی کشید و کشورش چنین گرفتار اشغال و ناامنی و جنگ و ترک تازی دیگران نمی شد.

حکایت شاه و میرزا ابراهیم
به دوران غوغای تنباکو، شهر شلوغ بود و بازارها بسته، شاه نشسته بود در تالار آینه و ملبوس غضب پوشیده کامران میرزا نایب السلطنه هم سربازان سیلاخوری را به صف کرده بود که اگر جمعیت از سبزه میدان بگذرد به توپ ببندند. شاه همین طور که در فکر بود و عریضه جات می خواند صدائی شنید در پایه صندلی زرنشان، فرمان داد میرزا ابراهیم نجار را بخواهند. تا پیرمرد نفس نفس زنان برسد کمی طول کشید. رسید و زمین ادب بوسید و عذر تقصیر خواست که از راه دور شرفیاب شدم و دید ملازمان همه گوش هایشان را به پایه صندلی زرنشان چسبانده اند و چهره هایشان پیداست که صدایی نمی شنوند. شاه فرمود: میرزا ابراهیم چه می بینی. پیرمرد تعظیمی کرد و گفت: قبله عالم درست شنیده اید موریانه زده، خدا نکند به تخت طاووس بزند. ملازمان متملق دویدند که قبله عالم را از روی صندلی زرنشان بلند کنند که آسیبی نرسد اما شاه فریاد زد صدراعظم، دوات و قلم. گفته اند هم آن جا تصمیم به لغو امتیاز تنباکو گرفت و نامه به میرزای شیرازی به نجف نوشت.

بعدها شاه به امین السلطان گفت در صدای پیرمرد که از شهر آمده بود پیغامی شنیدم، به دلم افتاد سخن از موریانه و صندلی زرنشان نیست، کار از این سخت تر است.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At February 21, 2011 at 6:16 PM , Anonymous korosh said...

آقای بهنود یادتان است روزی در ایران چند سال پیش نوشتید در این بازی احتیاط کنید
گمان می کنم منظورتان آقای خامنه ای بود
آقای خامنه ای مانند همه دیکتاتورها به خاطر ماهیت فاسد کننده قدرت چنان مستبد شده که صدای ملت را نمی شنود
قدرت بدون پاسخگویی و خود را قیم مردم دانستن واختیارات بی اندازه که حتی شاهان ایران هم نداشته اند از ولایت فقیه یک غول چند سر ساخته است

 
At February 21, 2011 at 7:21 PM , Anonymous Anonymous said...

This is another remarkable hand written. Thank you Mr. Behnoud.

 
At February 21, 2011 at 7:51 PM , Anonymous محسن said...

فوق العاده بود. خیلی وقت بود منتظر بودم.

 
At February 21, 2011 at 8:10 PM , Anonymous Anonymous said...

دزد خانگی با دایه اش بازی می کند و هنوز گرفتار نشده گریانست . تو گویی این حضرات مرکز نشین نمی فهمند که شتر خوابیدۀ سبز بمراتب بزرگتر از خر ایستادۀ آنهاست .

 
At February 21, 2011 at 9:46 PM , Anonymous Anonymous said...

عالی قلم می زنید ولی فکر می کنم تاریخ تکرار می شود متاسفانه

 
At February 21, 2011 at 10:25 PM , Anonymous M.HoseinM. said...

It is interesting and faultless! I Think you did answer to Mr. Ahmad Tavakoli's statement about what are differences between protesters in Iran and Egypt!! :)

write more more and more!
We really need this type of articles!

 
At February 22, 2011 at 1:04 AM , Blogger Unknown said...

همیشه همان میگویی...که آدم میخواهد..
آبی بود بر آتش دل.... سخنانت
همیشه استادی ..میرزای شهر ما

 
At February 22, 2011 at 1:34 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود



جیم رینولدز حالا بجای جان لاینز اخراج شده از تهران و ساکن قاهره خبر سر هم میکند
آنهم با هزار علامت سوال که شاهدی گفت ده ها هزار !؟ یا توئیتری نوشته صدها هزار؟؟
و بالاخره مزدم غرب سر در گم مانده اند چرا یک فیلم درست و قابل رویت از این ده ها هزار
و صدها هزار در دسترس نیست !؟

اینکه این اپوزیسیون صدها ژنرال و فرمانده دارد !!! حرفی نیست اما این لشگر بدون سرباز
ترفند خوبی دارد که در روزهای اداری که هزاران هزار مردم در خیابانها مشغول رتق و فتغ
زندگی هستند با چند صد نفر فعال گوش بفرمان بی بی سی و سی ان ان !!!؟ در میان این مردم
پایین و بالا میروند و زباله و لاستیکی آتش میزنند و فی الفور دوستان بیلیونر جرج سروس
در یو تیوب بفیلم میکشند و میشود انقلاب در ایران !!!؟؟؟؟

چرا این اپوزیسیون یک جمعه بعد از ظهر یا شبی که خیابانها خالیست فراخوان نمیدهند !؟
تا معلوم شود چند صد هزارند !؟؟

و چه زشتست کسری ناجی پیر مرد بی بی سی بعد از من و من کردنهای زیاد میگوید
شاید دها هزار نفری آمدند !!! پس رهبران اپوزیسیون مثل موسوی و کروبی که
این بار دوم فراخوانی ندادند بوق هس

 
At February 22, 2011 at 4:05 AM , Blogger Rava said...

به باور من، این "موج در پی" ، نه دستآورد سی و دو سال حکومت اخیر ، بل غوغای هزارو چهارصد ساله ای است که همیشه در میان بوده و شاه عباس و طهماس نیز آنرا به گونه ای واگویه نموده بودند و آن "اسلام" به مثابه روشی "بهترتر" برای زندگی ایرانیان بوده است.هیچگاه به تاریخ این سرزمین چنین مردمانی اینچنین تکیه بر سمند دین نزده بودند و اینچنین به فروش آن!درست نگاه کنیم این فریاد جستجوی خداییست که مدتهاست در افیون "اسلام" و "تشیع" جان داده و امروز جوانان به جستجوی خداوندگار پیشتر مرده اند.

 
At February 22, 2011 at 6:44 AM , Anonymous Anonymous said...

یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن‌روان پیر خردمند
زمصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی؟
بگفت احوال ما برق جهان است.
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلا نشینیم
گهی تا پیش پای خود نبینیم
(سعدی)ـ

 
At February 22, 2011 at 7:59 AM , Anonymous Anonymous said...

شگفتیم از پاستور نشینان است که هنوز در این خیالند که حسابشان از همه خود کامگان جداست و بیش گله ام از رفیقانی است که سادگی این مردمان ندیده اند که هیچ نمی خواهند الا عزت .پشت هزار کلام میبافند که هیچ نمی شویم و بذر اسف و یاس می پراکنند و نمک می مالند به زخم رعیت.

بزنگاه امروز اگر در یافته نشود می باید به فردا طعنه به جان بخریم که عافیت طلبی خویش پشت اسمان وریسمان پنهان کرده بودیم.شرف مردمی که 25 بهمن خیابان سبز کرده اند گرامی باد و می ستایم پایداریشان که شهوت پارسال کشتار دژخیم را به نوازش چوب امروز تقلیل داده اند.

خواندم که ظریفی نوشت وقت انست که از مردمان بیاموزیم . اری وقت انست که بیاموزیم از بادیه نشینان بنغازی و اعراب میدان تحریر و از جوانان ازادی.

 
At February 22, 2011 at 8:37 AM , Anonymous Anonymous said...

تمنایم انست که پاسخم به عزیزی که پای کسری ناجی به قائله گشوده نشان دهید.
لازم به هیچ نشانه نیست عدد معترضان .همان تعداد مرد تا به دندان مسلح که همه شهر سیاه کردند نشان ماست .اگر کمیم چه نیازست به این شمار قشون وچماق.
نازنین اگر دمل بر گردن نباشد ماه به اسمان عیان است تشت اب بهانه بیش نیست.ما که نشسته ایم به انتظار که سلطان اذن دهد ما رخ بنمائیم که تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

 
At February 22, 2011 at 9:38 AM , Anonymous khanandeh ghadimi az zaman sepid o syah said...

بالاخره نوشتید،
ما بسیار قبل از اینها، قبل از ۲۵ اسفند منتظر نوشته هایتان بودیم

 
At February 22, 2011 at 12:02 PM , Anonymous گلرخ said...

روزگاران خواهد گذشت و از ما غبار خواهد ماند. و از ما همین نوشته ها خواهد ماند. و ما همیشه یادت را گرامی خواهیم داشت که نه عقلت را گم کردی و نه عشقت را سر بریدی. سرت سلامت که از تو بسیار آموختیم

 
At February 22, 2011 at 12:03 PM , Anonymous Anonymous said...

آسمان گواه باش که با این نوشته کلمه کلمه گریستم

 
At February 22, 2011 at 12:03 PM , Anonymous Anonymous said...

نوشته هاتون رو خیلی دوست دارم .

 
At February 22, 2011 at 7:03 PM , Blogger payman jahanbin said...

YES SIR,THESE CANNIBALS DO NOT READ HISTORY,THEY READ HOSSEIN BAZJOO,S TRASH PAPER,BUT TONIGHT WE ALL GO TO BED AND THE MOST OF US WILL SLEEP AT PEACE,WONDERING IF ALI GHATEL AND HIS RABID DOGS CAN EVEN DREAM ABOUT NOT HAVING NIGHTMARES ONLY FOR ONE NIGHT. THEY ARE ALREADY BURNING IN THE HELL THEY HAVE BUILT,THEY ARE LIVING IN HELL,WE ARE NOT,STILL THAT PLACE IS OUR SWEET COUNTRY. EXCELLENT ARTICLE,LIKE ALWAYS,THANKS,INDEED.

 
At February 22, 2011 at 9:45 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود به اقا مسعود.ج
نمی دانم این چه قرص ضد کمونیستی و شوروی ستیزیست که در بسیاری از رونامه نگاران هست که در هر کجای دنیا ستمی دیدند به تبلیغات بر علیه شوروی سابق و استالین روی می آورند. گرچه آدم را به فکر می اندازند. روزنامه نگاران یادشان رفته که بمب ها در ژاپن و ویتنام و کره و.. در هر گوشه جهان چه ها که نکرد. سرمایه داری را پاک می کنند . چه مظلومانه سرمایه داری برای عدالت و اجرای ان شهید شده است!! باور کنیدانقلاب اکتبر بهترین و سر اغاز مبارزات خلق هاست که به بشریت اموخت که سرمایه داری مانند مذاهب ارتجاعی جاویدان نیست و دنیای دیگری امکان پذیر است. بشریت راه درست مبارزه را اموخت. اغمروز سالگرد مانیفست حزب کمونیست است که چراغ پیش روی بشریت مترقیست و بهترین گواه تاریخ خواهد بود و بشریت به قضاوت خواهد نشست. سرمایه داری به زباله دان تاریخ ریخته خواهد شد و برژینسکی های ضد کمونیست هم به فراموش خانه ها سپرده خواهند شدو از بدنامان تاریخ به حساب خواهند آمد. ج

 
At February 23, 2011 at 6:59 AM , Anonymous Anonymous said...

قربون مسعود بهنود
بنده-ی خدا نمی نویسند، می گن چرا نمی نویسی. می نویسد، می گویند چرا دیر نوشتی. تحلیل خودش را می نویسد، می گویند چرااین جوری نوشتی؟ به صلاح خودش ترجیح می دهد روایت کند،نه تحلیل، می گویند چرا نتحلیلیدی!!!1
نمی نویسند، می گویند دلمان گرفت، پوکیدیم، بنویس...1
بهنود هم آدم است و نظر و تحلیل خودش را دارد. شما هم نظر خودت را بده، گیر نده. بی خودی هم بهنود را مقتدای خودتان نکنید. تحلیل گر خوبی است و خوش فهم است، ولی نه او به مرید نیاز دارد، و نه مقتداجویی و مرادطلبی ِ بعضی ها فایده ای برای آن ها. شما اگر یادداشت های بهنود را مرتب خوانده باشی، باید تاکنون به درکی رسیده باشی که خودت بتونی قضاوت کنی، تحلیل کنی، نظر بدی
مسعود بهنود هر وقت می خوای بنویس، حرف خودت را هم بنویس، مثل همیشه

یا حق
از یزد

 
At February 23, 2011 at 12:42 PM , Anonymous Anonymous said...

بالاخره نوشتید اقای بهنود.. چقدر منتظر تحلیل شما بودم.. البته هنوز هم هستم.. درباره خیلی چیزها .. سکوت خامنه ای .. یکه تازی احمدی نزاد.. و نامه فرهاد جعفری که بی گمان مرموز است ..
ممنون از این که نوشتید..
هنوز درخوابند و نمی دانند دوره رمالی و کف بینی به پایان رسیده..

 
At February 23, 2011 at 1:15 PM , Anonymous امیرمهدی said...

که می تواند بگوید مقصد ناکجاآباد کجاست ؟
جز زمان
منقضی که شود چیزی به غایت میرسد حتما

 
At February 24, 2011 at 8:20 AM , Anonymous mina moradi said...

با سلام جناب بهنود بلاخره انچه قلبا به ان معتقد بودید با کمترین ملاحظه نوشته اید واینبار کلامتان بر دل مینشیند چرا که از دل برمیخیزد ..دیگر نقابی قلابی به زور به صورت احمدی نژاد وخامنه ای نزده اید تا بلکه بتوانید از قبل ان سودی ببرید وبر غربیان بتازید وبه زور از انان سمبلی از مقاومت مردم شرق در برابر غرب بیافرینید به هر حال هنوز هم در جای کوچکی باز ملاحظه ای نموده اید ولی میدانم که خوب میدانید که حتی اگر همین امروز هم پیشنهادات خاتمی را بپذیرند دیگر خیلی دیر است
زمان گوش دادن به خاتمی همان زمان ریاست جمهوری او بود ..دیگر جمهوری اسلامی همراه ولایت فقیه باید در خواب ببیند ان فرصت طلائی را که خاتمی برایش بوجود اورد... اگر چه طرفداران نظریات او میکوشند که بگویند هنوز دیر نشده ..ولی خود را فریب میدهند خیلی دیر است ..فقط جناب خامنه ای هنوز یک فرصت دیگر دارد که یا خودش محترمانه برود وبگذارد جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه نجات پیدا کند ویا اینکه او را چون صدام از سوراخی بیرون بکشند وجمهوری اسلامی هم با پسوند اسلامیش به کلی نابود شود
بنابراین خوبست انچنان که انان خود را گول میزنند ما خود را نفریبیم
به هر حال امروز خوشحال شدم زیرا در کلامتان پس از سالها جرقه های حقیقی که از اعماق قلبتان میامد ونه بدلیل مصلحت فکر میکردید ..احساس میشد موفق وپیروز باشید

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home