پدیدهی احمدینژاد
این مقاله ای است که دوستی فرستاده و نوشته یک افغان همزبان است. نگاه دقیقش بنگرید. عکس بالا شاهدی است که از مراسم روز چهاردهم خرداد گرفته شده.
احمدینژاد پدیدهی غریب و هم هنگام آشنایی است. رفتار او در چشم بسیار کسان یادآور برخورد خشن و توهینآمیز یک جوانک بسیجی تفنگ به دست در برابر شهروندان محترمی است که چنان تحقیر میشوند که دیگر جهان را نمیفهمند. شأن اجتماعیشان، ارج فرهنگیشان و منش و سلیقهیشان لگدکوب میشود، به زندگی خصوصیشان تجاوز میشود، و دستگاه تبلیغاتی مدام از در و دیوار جار میزند که باید شکرگزار باشند که در کشورشان این «معجزهی هزارهی سوم» رخ داده است.
احمدینژاد حاشیه را بسیج میکند تا مرکز قدرت را تقویت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشین خود میدواند و آنان میدوند، در حالی که به عابران دیگر تنه میزنند و هیاهو و گرد و خاک میکنند. محمود احمدینژاد از تبار آن سلاطینی است که مدام در حال جهاد بودهاند. او خزانهی مرکز را تهی میکند، تا سرحدات را نه آباد، بلکه از نو تصرف کند و به حلقهی ارادت درآورد. او مهندس نظام است، اما نه از آن مهندسانی که در ابتدای حکومت اسلامی در خدمت ملاها درآمدند تا سازندگی کنند و معجزهی پیوند ایمان و تکنیک را به نمایش بگذارند. در ابتدا تکنیک در خدمت ایمان بود. در مورد احمدینژاد، ایمان خود امری تکنیکی است. او رمالی است که داکتر-مهندس شده است. در ذهن او جن و اتوم، معجزه و سانتریفوژ، معراج و موشک در کنار هم ردیف شدهاند. احمدینژاد به همه درس میدهد. او ختم روزگار است... در مجلس آخوندی هم درس دین میدهد. پیش لوطی هم عنتربازی میکند.
احمدینژاد ترکیبی از رذالت و سادهلوحی است. او مجموعهای از بدترین خصلتهای فرهنگی ما را در خود جمع کرده، به این جهت بسی خودمانی جلوه میکند: دروغ میگوید و ای بسا صادقانه. غلو میکند، زرنگ است و تصور میکند هر جا کم آوردی، میتوانی از زرنگیات مایه بگذاری و جبران کنی.. در وجود همهی ما قدری احمدینژاد وجود دارد و درست این آن بخشی است که وقتی با آزردگی از عقبماندگیمان حرف میزنیم، از آن ابراز نفرت میکنیم. اما آن هنگام نیز که لاف میزنیم و خودشیفتهایم، باز این وجه احمدینژادی وجود ماست که نمود مییابد. احمدینژاد تحقیر شدهای است که خود تحقیر میکند. سرشار از نفرت است، اما کرامت دارد.. به موضوع نفرت اش که مینگرد، میپندارد مبعوث شده است تا او را از ضلالت نجات دهد.
احمدینژاد نمایندهی سنتی است جهشکرده به مدرنیت. او مظهر عقبماندگی مدرن ما و مدرنیت عقبماندهی ماست. او اعلام ورشکستگی فرهنگ است. احمدینژاد نشان فقدان جدیت ماست. آن زمان که در قم گفت، هالهی نور او را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام این حجت را جدی گیرند، عمامه بر زمین کوبند، سینه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکهای به قصد تبرک به چنگ آورند. آن زمان که از دستیابی به انرژی هستهای در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مكتب ها و دانشگاهها تعطیل میشدند، حق بود بر سر در آموزش و پرورش مینوشتند «این خرابشده تا اطلاع ثانوی تعطیل است» و آموزگاران از شرم رو نهان میکردند. احمدینژاد از ماست. طرفداران او نیز هم ولایتیهای ما هستند. میان احمدینژاد با گروهی از رهبران اپوزیسیون فرق چندانی نیست. در روشنفکری ایرانی هم نوعی احمدینژادیسم وجود دارد، آن جایی که یاوه میگوید و در عین غیر جدی بودن، سخت جدی میشود. در وجود چپ افراطی ایران، از دیرباز احمدینژادی رخنه کرده است منهای مذهب، یا با مذهبی که گفتار و مناسک دیگری دارد.
احمدینژاد نشاندهندهی جنبهی «مردمی» جمهوری اسلامی ایران است، جنبهای که اکثر منتقدان آن نمیبینند، زیرا هنوز از انتقاد از دولت به انتقاد از جامعه نرسیدهاند و از همدستیها و همسوییهای دولت و جامعه غافلاند. اکنون همه چیز با تقلب و کودتا توضیح داده میشود. تقلبی صورت گرفته، که ابعاد آن را نمیدانیم. برای این که نیروی پوپولیسم فاشیستی دینی را نادیده نگیریم، لازم است همهی تحلیلها را بر تقلب و کودتا بنا نکنیم. رای احمدینژاد یک میلیون هم باشد، بایستی ریشهی اجتماعی فاشیسم دینی را جدی بگیریم.
نظرات
تنها کاری که از دستم برآمد سکوت بود: برای این "فوق العاده وزیبا"!
دست مریزاد به چنین قلمی که چنین دقیق وموجز وخوش بیان است: درد مشترک یک تارخ فرهنگی را یا یک فرهنگ تاریخی را!
مجدداً کلاه ازسربرمی دارم به احترامشان ونوشته شان را با ذکرمأخذ "وبلاگ مسعود بهنود" دروبلاگم بازنشر می کنم تا آدم های بیشتری حظ ببرند ازاین معرفت. یا...هو
مرسی بهنود عزیز بدلیل دوستانی این چنین که داری؛ هم.
خود فریبی ، جهل نسبت به واقعیت است و انسان بعنوان موجود دانش جو همواره یادهای ناخوشایند خویش را در جهل باقی می گذارد تا آن را دگر بار تکرار کند . گر چه زیر بنای اندیشه ما واقعیت و خواستن حقیقت است ولی چه کنیم که عزادار حسین ایم تا شیعه حسین . چه کنیم که ستایشگر حقیقت ایم تا عمل کننده به حقیقت . روحیه مذهبی مان پدیده هایی همچون کمبود ، ستم ، سختی و ناملایمات را گذرا میداند . همسازی روحیه مطلق گرای ما با شایعه و پذیرش آن بیش از خبر بر هیچکس پنهان نیست .
روزگار غریبی ست نازنین ، حرف منطق را دشنام تلقی می کنند . سیاست زده گی چشم ها را نزدیک بین کرده است و جهت گیری ها بیشتر از نفع شخصی پیروی می کند تا از پای بندی از حقیقت .
از ماست که بر ماست
lezat bordam...
بهنود جان
همهی مقاله یک طرف و آنجا که مینویسد:
طرفداران او نیز هم ولایتیهای ما هستند. میان احمدینژاد با گروهی از رهبران اپوزیسیون فرق چندانی نیست. در روشنفکری ایرانی هم نوعی احمدینژادیسم وجود دارد، آن جایی که یاوه میگوید و در عین غیر جدی بودن، سخت جدی میشود. در وجود چپ افراطی ایران، از دیرباز احمدینژادی رخنه کرده است منهای مذهب، یا با مذهبی که گفتار و مناسک دیگری دارد.
آقای بهنود عزیز این نوشته ای از اقای نیک فره و کاملش دی اینجا آمده بر گرفته از نوشته با عنوان در ایران چه می گذرد
http://nilgoon.org/archive/mohammadrezanikfar/articles/Nikfar_Election_88_3.html
تکان دهنده بود برخورد این نویسنده افغان. من یکی اول تامل کردم. دوباره خواندم و ترسیدم.
آقا راست می گوید ایشان می ترسم
بی نظیر بود واقعا فقط می تونم به نشان احترام سکوت کنم و سر خم.این منهتهای آرمان ماست به زیباترین قلم
وسط دعوای آن عکس این متن گم شد. حیف و صد حیف کاشکی می خواندید و لذت می بردید و تامل می کردید
عالی بود و دردناک...و عجب حسن ختامی: "رای احمدی نژاد یک میلیون هم باشد، بایستی ریشه ی اجتماعی فاشیسم دینی را جدی بگیریم."
باز هم که دقت نکردی
عالی بود... درهیاهوی هر روزه گم شد... اما فکر کنم از اون متونه که هر روز خوندنش برای ما مثل نون شب لازمه
درد دل من هم بود که نمیدانستم چگونه بگویم. مفهوم واژهی «زرنگ» سالهاست که عوض شده است (از برکت کارهای فرهنگی جمهوری اسلامی!)، حالا معنی «آدم پدر سوختهی مامانی. خدا دزدیها و دروغهاشو زیاد کنه» !! را میدهد.
هیچکس تا به حال این جنبه ی موضوع رو نشکافته بود.ـ
بله و وای بر ما که ایشان 24 ملیون رای آورده اند بی هیچ بحثی
اولن من معتقدم در حال حاضر باید محکم پشت رئیس جمهور 24 ملیونیمان بایستیم
اما.........غریبه که نیست ؟
اولن ایشان به نظر روانشناسان دچار بیماری شخصیت ضد اجتماعی هستند
دومن ایشان اصالتن یهودی بودند که به دلیل فشارهای اقتصادی مسلمان شده و تغییر نام دادند .
صبورچیان و از اهالی سمنان هستند
نمیدونم الان میگید ساعت خواب یا میگید هذیان میگوید؟
خدمت با سعادت حضرتعالات عرض شود که در طول ریاست 5 سالۀ بوزینۀ هارون، این مطلب که این جانور "آینۀ روان جمعی ماست" از زبان خیل حمقاء و المرسلین شنیده و نوسیده میشویده. مطلب روزنامۀ افغان یا هرکه باشد به همان حدیث ما و آن کلاغ مشهوریده ... میماند.
دو سوراخ در این بحث بودیده:
1. راویان این اعتقاد خود حاویان آنند. حکایت عنتر است و آینه.
2. و حرامیانی این میان میخواهند بر سر ملت زنند که شما لایق همین حضراتِ انگلِ مایید نه بیشتر. که البه یادشان میرود اعتراضات خونین تابستان گذشته خلاف این را ثابتید.
مواظب عضو شریفه باشید یکوقت ویروس عزیِز اسلام ترتیبش را ندهد
جناب آقای بهنود. انتساب این مقاله به یک دوست افغانی می تواند مصداق دزدی ادبی باشد. این مقاله نوشتهء آقای محمدرضا نیکفره. حالا چه در روزنامهای در افغانستان چاپ شده باشه چه نشده باشه. از شما انتظار بیشتری می ره.
http://nilgoon.org/archive/mohammadrezanikfar/articles/Nikfar_Election_88_3.html
برادر ناشناس عزیز
خوب بود کمی دقت به کار می بردید دو پست بالاتر از این اگر نگاه کنید جناب بهنود با عنوان بالاخره پیدا شد هم نوشته اند که متعلق به جناب نیکفر است هم عذرخواهی کرده اند هم منبع اصلی را فاش کرده اند.
دزدی ادبی هم کار بی اطلاع و [...] است
سلام
حالا که میدانید این نوشته بخشی از مقاله بلند محمدرضا نیکفر است که یک سال قبل برای رادیو زمانه نوشته
تقاضا میکنم این پست تان را اصلاح کنید
آقای ناشناس نازنین کاش که قرقره را کمی با انگشتان نازنیتان حرکت می دادید و می دیدید که در پست بعدی جناب بهنود توضیح کامل داده و نشریه ای را که جناب نیکفر در آن نوشته را هم معرفی کرده است. اصلاح کردن اشتباه کار آدم هائی است که فکر می کنند هیچ خطائی ندارند وگرنه آدم های بزرگ توضیح می دهند و خطایشان را پاک نمی کنند
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home