Sunday, June 28, 2009

دیگه اون آق منصور نبود

هشتاد نود سالی قبل در تهران و در محله درخونگاه یک جاهل سیاسی بود به نام آق منصور رباطی مداح بود و به خود لقب داده بود حق نظر، در دوره صدارت وثوق الدوله، به جرم بدگوئی و گردن کشی یک چند گرفتار شد و نزدیک بود به سرنوشت دیگر یاغی های زمان مبتلا شود، اما بعد از آن سوراخ دعا را یافت و مداحان را گرد خود آورد، خدمت بزرگان می کرد و برای خودش دستگاهی به هم زده بود. جهال هم از او حساب می بردند به حساب آن که لولهنگش آب بر می داشت، از دستگاه سردار سپه میرآبی برزن درخونگاه را گرفته بود.
زندگیش راه می رفت و زندگی نوچه ها و لات و لوطی هایش تامین می شد. ولی عددی نبود، قد و قواره ای نداشت، پهلوانی نکرده بود، فقط می گفتند به فکر مردم است که آن هم بزودی یادش رفت.

پس عجب نبود اگر نسق گرفتن از آق منصور، منتهای آرزوی جوان های زورخانه رو بود و عشق لاتی ها آن روزگار. گیرم او که در جریان جمهوریت و بعد هم تظاهرات ضد قاجار و خلاصه به سلطنت رسیدن رضاشاه، دسته راه انداخته و مداحان را به صف، و خدمت ها کرده بود وانمود می کرد که دمش به جاهای بالا وصل است.

در همین روزگار اصغر آب منگل، یک روز جوانی کرد و سر راه آق منصور قد کشید. آن هم وقتی که داشت برای نوچه ها رجز می خواند که "فرمانفرما از من لم رعیتداری پرسید و رضاخان بهم گفت کجائی آق منصورر، یک سری به کاخ مرمر بزن، بهش گفتم کوخ پیرزن را به صد تا کاخ نمی دهیم". سرمست از این که عده ای از جوان ها زیر بازارچه پای صحبتش ایستاده اند و رهگذران بی سلام رد نمی شدند گل انداخته بود نقلش "همین دیشب صاحب اختیار پیغام فرستاده بود که آقا مستوفی الماللک می فرمایند اگر آق منصور نبود همه جای تهرون درخون بود، اما الان به همت آق منصور درخونگاه و سنگلج بهشت شده".

نوچه ها و مداحان در نشئه این رجزها مست بودند که صدای اصغر آب منگل بلند شد که گفت "حالا که آق منصور نقاره زن سبیل شاه شده چرا تخت گیوه اش سه تاست، چرا تو گوش عین الله پینه دوز کوبیده که گیوه را تخت گرفتی قدمو کوتاه نشون کردی، چرا حسن حاجی را که فقط گناهش این بود که تملق نمی گفت انداختین گوشه خندق، چرا نان زیر کبابتو ضبط و ربط نمی کنی که باعث بی حرمتی محل نشه..." از این تندتر وهنی نمی شد به گنده لات شهر روا داشت. یک باره سی چهل نوچه لات دست به قمه شدند. کنایت های اصغر به بدجاهائی اشارت داشت، آق منصور که از کوتاهی قدش خیلی شکوه داشت با فاش شدن سه تخته بودن گیوه اش، راستی دمغ شد. و این رازی نبود که افشایش بی عقوبت بماند.

کلام اصغر آب منگل هنوز در فضا بود که امنیت پوشالی درخونگاه به هم ریخت، هیاهو بود و صدای الله اکبر از هر سو بلند، حسین شرخر تونتاب حمام گلشن که صدای بمی هم داشت شروع کرد بر پشت بام حمام سنج زدن و وحشت انداختن، از وحشتش بود. همه محل گوش شدند. اصغر و چند تا جوجه پهلوان که باهاش بودند در این کوچه و آن پسکوچه به چنگ لات ها افتادند تن خونینشان به خانه رسید. یکی شان هم در خون غلتید و بی جان شد. تا یکی دو هفته ای هم لات ها سر شب سرچهار راه عربده می زدند و هل من مبارز می طلبیدند. شب های آب انداختن به آب انبارها هم مداح ها و میرآب ها دسته جمع داد می زدند زنده باد آق منصور ندیم فقرا، دشمن اغنیا. مردم در خانه دندان قورچه می رفتند.
دو سه روز بعدش درخونگاه باز آرام شد، و قصه به روزگار ماند.

سال ها بعد خبرنگار فضولی اصغر آب منگل را یافت، هنوز جای نیش چاقوها و کناره قمه بر دست و بالش بود. اما چون به حکایت رسید لبخندی محو صورت پرچینش را پوشاند و گفت ما جوانی کردیم اما آق منصور هم دیگر آق منصور نشد ها.

در بین حکایت هایش اصغر آب منگل می گفت "آن شب ما لت و پار شدیم اما همان صبحش من که خونین تو جوب آب افتاده بودم، صدای یک رهگذر را شنیدم که داشت از سکه های قلب می گفت. یعنی خلاصه، به همت مولا، یک شبه اندازه آق منصور درآمد، رجزخوانی فرمانفرما از ما درس رعیت داری می گیرد، شیشکی انداز شد. حق نظر نبود از نظر افتاد. همان رباطی شد که اصلش بود".

نقل است آق منصور حق نظر سال ها، بعد از وقعه درخونگاه گفته بود آن شب نفس بریدند مداح ها و بچه های گردن کلفت و غیرتی، فضول ها را به سزا رساندند و خاک مرگ پاشیدند بر سر محل. اما دو سه روز بعدش که از بازارچه رد می شدم، ملتفت شدم مردم نگاهشان را می دزدند. محبت از چشم ها رفته بود، احترام هم جا سنگین نمانده بود. فهمیدم روز ما به غروب رسیده. رفتم بلکه تو تکیه، روضه سید الشهدا بشنوم دلم باز شود، دیدم پسر بچه ای آمد و گفت آقامیر حالش خوب نیست گفته امروز تکیه تحطیل است. در حقیقت بخت ما تحطیل شده بود، نفهمیده بودیم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At June 28, 2009 at 3:12 PM , Anonymous Beh said...

... عالی بود

 
At June 28, 2009 at 3:39 PM , Anonymous Anonymous said...

what a beautiful story. I wonder if we ever learn anything from history and specially from delicate stories such as this one where our social structure is artfully defined.
Once again, thank. beautifully done.

 
At June 28, 2009 at 3:57 PM , Anonymous Anonymous said...

عجب ، کیفم کوک شد
راستی شما ناچارا به من همین حالا
باید حسادت کنید، چرا؟
چون من متنهای شما را می خوانم کوک
می شوم . اما خودتان که نمی توانید
متنهای خودتان را اینطور آشنازدای شده بخوانید
"راستی شما اینروزها چه میخوانید که کوک شوید؟"

 
At June 28, 2009 at 4:20 PM , Anonymous پزنگ said...

جناب آقای بهنود
اگر فونت وبلاگتان را طاهما نمایید بسیار زیبا و دلنشین می شود

 
At June 28, 2009 at 4:24 PM , Anonymous م م said...

عزت شنگولم اگه وارد داستان می کردی کامل می شد.
زیبا بود مثله همیشه

 
At June 28, 2009 at 4:31 PM , Anonymous shahin said...

اگر آق منصور اهمیتی به بی حیا شدن ندهد و فکر کند آنهایی که تا دیروز مدح او می گفتند امروز نیز چنین کنند چه ؟ اگر بعد از چندی اهالی گذر واقعه درخونگاه را سر مشقی قرار دهند تا دیگر در حوالی گذر پیدایشان نشود و آق منصور نیز به مدح همان چندی از مداحانش دل خوش کند، چه بر سر گذر می آید ؟

 
At June 28, 2009 at 5:12 PM , Anonymous محمد تعلق said...

با اجازه لینکش می کنم

 
At June 28, 2009 at 5:51 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز
اینجور که شما این جاهل سیاسی فعلی راسکه یه پول کردی آقای هادی غفاری با این سخنرانی اخیرش نکرد. دست حق به همراه شما.

دوستی از کبک

 
At June 28, 2009 at 6:12 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود، مثل همیشه قشنگ بود.زنگ زدم برای پدر بزرگم هم خواندم. دستتون درد نکنه!به امید خبر‌های خوش از ایران

مهرنوش از کانادا

 
At June 28, 2009 at 6:21 PM , Anonymous Anonymous said...

من گریه می کنم. من حسرت می خورم. من درد می کشم. من درک می کنم چه می گوئی.

راست می گوئی باید یادمان باشد. تا همین جا کاری بزرگ کرده ایم کاری بزرگ آق منصور دیگه آن آق منصور نیست

 
At June 28, 2009 at 6:54 PM , Anonymous Anonymous said...

http://23khordad.blogspot.com/
آقاي بهنود عزيز و ساير دوستان اگر توانستند يه سري بزنن! قصدم تبليغ براي وبلاگ نيست! اصلا كي تو اين شرايط به فكراست!! به راهكاراش توجه كنن و راهكار بدن...
حق يارتان

 
At June 28, 2009 at 7:22 PM , Anonymous Anonymous said...

جمال آق مسعود رو عشقه
قلم نیست که لاکردار؛ همچین تو دست می چرخونه که عینهو ضامن دار کف دست حاجیت. البت درست که ما سوات موات درست و درمونی نعریم، اما خب انقدرش رو حالیمونه که توفیرش زیاده این دو تایی که گفتیم، منتهاش شما بذار به حساب این که بالاخره باس با جفتش نالوطیای بی مروّت رو خط انداخت
صفاتو
آقایی

 
At June 28, 2009 at 7:31 PM , Anonymous Anonymous said...

شغاله افتاد تو خم رنگرزی و از رنگ تازه خودش خوشش آمد و اصرار بر اینکه رعنا شده ام و طاووسم بخوانید و دیگر حد خود نشناخت . البته دوستانش که از راه گوش شیر نخورده بودند گفتند تو اگر طاووسی پس صدای طاووس درآر . او نتوانست و بالاخره این رنگ غرضی رسوایی آورد .
باید دانست که دیر یا زود خشتها از بام خواهد افتاد و حنای خم رنگرزی رنگی نخواهد داشت . باد آورده را بازش برد باد .

 
At June 28, 2009 at 7:47 PM , Anonymous Anonymous said...

الان زمان سر بسته گفتن نيست صراحت بيشترروشنفكران بسيار موثر تر خواهد بود

 
At June 28, 2009 at 8:26 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
متن قشنگی بود.
ممنون آقا مسعود با این سبک منحصر به فرد
پاینده باشی

 
At June 28, 2009 at 8:58 PM , Anonymous Anonymous said...

Love ur notes ...

 
At June 28, 2009 at 9:06 PM , Anonymous Anonymous said...

مسعود جان یک پرسش در دوران آق منصور کشور انگلیس هم وجود داشت؟
اگر بود آیا او برای بدنام کرد آب منگل نمی گفت که او عامل انگلیسی هاست؟
اگر نگفته باور کن که خیلی مردتر بوده است.

 
At June 28, 2009 at 9:17 PM , Anonymous Anonymous said...

ممنون از این شرح حال ما که نوشتی اما این آق منصور طشتش خیلی وقته که افتاده از بد حادثه هر بار یکجور خودشو ترمیم میکنه و دیوخو تر از قبل بر میگرده!!

 
At June 28, 2009 at 9:42 PM , Anonymous Anonymous said...

I love your notes....thanks

 
At June 28, 2009 at 10:07 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
مفصل نوشته بودم ارسال نشد دوباره مینویسم:
چند هفته پیشتر از این نوشتم برایتان که مواظب کیفهای چرمی این انگلیسی ها باشد
بفرمایید من همسن پسرتان نیما شاید باشم !!!
این چرخش 360 درجه ای بی بی سی فارسی را چگونه توجیه میکنید البته 400 گراد میشود به معیار انگلیس اش
از چند شب پیش پارازیتها قطع شده برنامه جهانگردی و مستند پخش مینه جاله نه؟

 
At June 28, 2009 at 10:08 PM , Anonymous Anonymous said...

از چند شب پیش پارازیتها قطع شده برنامه جهانگردی و مستند پخش میشه جالبه نه؟

 
At June 28, 2009 at 11:04 PM , Blogger Unknown said...

سلام آقای بهنود خیلی عالی بود اما می خواستم یک چیزی بگم میرحسین در سخنرانیهای قبل از انتخابات می گفت اگر زمان جنگ دولت موفق بود به خاطر احساسی بود که مردم نسبت به دولت داشتند و خاطره های زیادی از فداکاری های مردم در آن زمان می گفت من فکر می کنم اگر رییس جمهور شده بود تمام این شور و نشاط انتخاباتی بین مردم به همان احساس زمان جنگ تبدیل می شد بعد آقایان میدیدند که این انرژی سرشار چه تحولی در کشور ایجاد می کرد اما هنوز هم امیدواریم که بشه و این اتفاق خوب بیفتد من خودم دقیقاً از روز 23 خرداد دچار افسردگی شدم حوصله هیچ کاری را ندارم کلاسهایی را که می رفتم تعطیل کردم و یک بغض توی گلوم مونده که با هر چیز کوچکی من را به گریه می اندازه مخصوصاً این عکسها و فیلم هایی را که مرتب در همه تلوزیونها و سایتها نشان می دهند به امید پیروزی

 
At June 28, 2009 at 11:30 PM , Blogger Unknown said...

با درود به زبان گویای تاریخ معاصر ایران
این واقعیت تاریخی دیروز در هنگام دعای پایان منبر آقای فاطمی نیا در مسجد قبا نمایان شد. آنجا که مردم ابتدا ویکصدا دعای "خدایا عاقبت امور ما را ختم به خیر بگردان" را با صدای بلند آمین گفتند و سپس در دعای " طول عمر رهبر" جز چند صدای آهسته آمینی شنیده نشد.

 
At June 28, 2009 at 11:55 PM , Blogger Unknown said...

Masoud e aziz

Bessiar ziba bood. Oon khabarnegar khode shoma naboodid??

Eradatmand

 
At June 29, 2009 at 12:09 AM , Blogger پایا said...

چقدر خوب نوشتيد انصافا

 
At June 29, 2009 at 12:54 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
من در بسیاری از زمینه ها با شما همعقیده و همفکر نیستم. اما این دلیل نمیشود که تحلیل های شما را پیگیری نکنم و از بسیاری از آنها لذت نبرم.
یکی از آنها همین مقاله اخیرتان بود
موفق باشید

 
At June 29, 2009 at 1:04 AM , Anonymous Anonymous said...

masoud aziz,man yeki az khamoshane bishomare in diyaram.
fekr nemikonid in hazarat por rotaro vaghihtar az in harfa bashan ke be in asani dast az gazafe goeyo manam manam bardarand???
ey kash behtar mididim!!?


eradatmande shoma: mohsen

 
At June 29, 2009 at 1:18 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقای بهنود، نفستان همیشه گرم. با تاهوما شدن فونت وبلاگتان، که پیشنهاد فرد دیگری هم بود، به شدت موافقم، این فوت خیلی عربی است، و حداقل به چشم ما اینترنت کاران خوانا نمی آید.

 
At June 29, 2009 at 1:24 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان

از اين قضايا بيش‌تر بنويسيد با اين قلم‌تان كه لحن‌هاي تهرون قديم را خوب مي‌شناسيد... دست‌مريزاد

دوستاني پيش‌نهاد داده‌اند از فونت توما استفاده كنيد كه به‌نظرم اصلن خوب نيست. اين فونت رسمي‌تر و خوش‌گل‌تر است. فونت توما يك فونت فانتزي‌ست و اصلن به كلاس و پرستي‍ژ متن‌ها و مقالات بهنود نمي‌آيد.

ضمن اين‌كه دوستي نوشته بي‌بي‌سي موضع‌اش عوض شده كه اصلن چنين نيست. هنوز موضوعات برنامه‌ي نوبت شما انتخابات است. هنوز اخبار انتخابات گرم است هر چند از جنب‌و‌جوش مردم و اجتماعات خاموش كم شده است

شاد زي

 
At June 29, 2009 at 1:25 AM , Anonymous Anonymous said...

باسلام پیشنهادی دارم برای رساندن پیام مهندس موسوی به مردم. سخنرانی‌ ایشان توسط موبایل فیلمبرداری شود و از طریق بلوتوس منتشر شود از این طریق پیام ایشان به زودی بین مردم و خبرگزاریها پخش میشود

 
At June 29, 2009 at 1:36 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
آق منصور ماهم آبرويي براش نمونده ، آبروشون پيش دوست و دشمن حزب اللهي و غير حزب اللهي رفته ، همه فهميدند كه اين آقايون نمايندگان دين مبين اسلام براي سلطنتشون هر كاري ميكنند حتي اگر بشود بشكل "بيرحمانه" اي مردم را بكشند.آقايون نفسهاي آخرتونه.....

 
At June 29, 2009 at 1:47 AM , Anonymous Anonymous said...

فوق العاده بود مثل همیشه!!بعد مدتها یه کم از فضای یاس این روزا در اومدم! بیشتر بنویسید استاد

 
At June 29, 2009 at 2:10 AM , Blogger عـبـــد عـا صـی said...

سلام عیکم.
حق مطلب را خوب بجا آوردید. انقدر به واقعیت نزدیک است که آدم حس میکند کاملا در قلب قضیه بوده و دیده ، مثل قصه های مرحوم محمد علی جمالزاده ... یا حتی قصه های " گنگ خواب دیده "
محسن مخملباف ( ج. اول ) ...
انشالله که به یاری حق وَ تلاش مردم انقلابی و غیور ایران ، پوزه-ی انحصار طلبان مستبد را به
خاک مالیده و کاملا رسوایشان خواهیم کرد.
والسلام ،
خونین دل امیدوار.

 
At June 29, 2009 at 3:11 AM , Anonymous javad said...

به نظر من همان طور که مردم را با نصی صریح به شرکت در انتخابات ترغیب کردید حالا هم باید به همان شیوه افشاگری کنید نه این که با ادبیاتی لوطی خواننده عام را شگفت زده کنید از قدرت قلمتان و خواننده جدی را هم سرخورده کنید از رفتارتان که عینهو اصغر آب منگل از کنار نوچه های استبداد گذشته اید اما همان جوانی را هم نکرده اید!!!!این راهش نیست داش مسعود آقای بهنود

 
At June 29, 2009 at 3:16 AM , Anonymous الهام said...

خیلی عالی بود.واقعا حکایت درخور توجهی بود

 
At June 29, 2009 at 3:26 AM , Anonymous جوان رادیکال said...

آقا جواد که خیلی سطح بالا هستند و از آقای بهنود افشاگری می خواهند بهترست تشریف ببرند به پیک نت و بقیه سایت های افشاگر. بعد این متلک دعوت کردن به شرکت در انتخابات فقط برای احمق ها اتهام است چون آن که باید خجالت بکشد آن کسی است که پتانسیل مردمی را ندید و ندید که با رای دادن این پتانسیل آزاد می شود. که اگر نبود نهضت فعلی هم که اولین حرکت جمعی مردم بعد از سی سال بوده به وجود نمی آمد و سی سال دیگر هم جوادآقا ها باید می نشستند و به روضه افشاگری این و آن گوش می دادند که البته هنوز هم دیر نشده می توانند تشریف ببرند و گوش کنند.
دست از سر سایت محبوب ما بردارند لطفا. ما جوان های ایرانی کسی مانند آقای بهنود را نداریم که هر جا باشد انگار همین جاست.
طبعش هم میانه روست.

 
At June 29, 2009 at 3:44 AM , Anonymous Anonymous said...

به آقای احمدی نژاد می گویم:
عمو جان اگر دنبال قاتل برای ندا می گردی چرا به قوه قضائیه نامه می نویسی؟

به وزیر اطلاعاتت دستور بدی سه سوته صد تا قاتل برای ندا پیدا می کنند. اگه دل پری هم از کروبی داری بگو ننه اش را قاتل معرفی کنند.
تا خبرش را آقای ضرغامی آماده کند اعترافاتش توسط اژه ای حاضر شده.

 
At June 29, 2009 at 3:54 AM , Anonymous mohsen said...

عالی بود!
مثل همیشه!

 
At June 29, 2009 at 3:56 AM , Anonymous حميد said...

كاش آق منصورهاي اين زمانه بفهمند

 
At June 29, 2009 at 4:31 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
این نوشته به غایت نغز و دلنشین بود امیدوارم منظوری که از نوشتن آن بوده است حاصل گردد که این به استمرار اندیشمندان این کشور در ایجاد آگاهی به عامه مردم وابسته است. بستری که بر آن جز آزادی خواهی و کرامات انسانی رشد نکند.

 
At June 29, 2009 at 4:32 AM , Anonymous دانيال آق ناصر نوچه اصغر آب منگل said...

من با اجازت خاصه ملت درخونگاهي از جوجه نوچه هاي اصغر آب منگلم... بعد از التيام جاي زخم تيغ كوچه سر بنار ... اين روزا خيلي همين طوري حس پيروزي دارم... همينكه داش مسعود حكايت كرد... شايد چون ابهت ساختگي آق منصور ريخته و همه متوجه كوتاهي قدش شدن... خدايا كرمت رو شكر... بزرگيت رو منت... من شنفتم كوس رسوايي آق منصورتا محلات ديگم رسيده... بد جوري دمق..خيال ورش داشته بود كه حالا دو شب قلدر بچه ميذاره سر گذر سروصدا كه ميخابه حرمت و هيمنش برميگرده ..زهي... اگه آق منصور از اين داغ خودش رو نفله نكنه خوبه والا

 
At June 29, 2009 at 4:37 AM , Anonymous وبگرد فی میل said...

طبق معمول چندبار خواندم
و هر بار لذت بردم
شاد باشید

 
At June 29, 2009 at 4:44 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام

نمیدانم 4 سال دیگر یا نه همین 3 سال دیگر چطور میخواهیم اول خودمان را راضی کنیم برای رفتن پای صندوق و بعد دیگران را ؟؟؟
آقای بهنود آق منصور دیگه آق منصور نمیشه درست اما تکلیف در خونگاه چه میشه؟
فعلا که آق منصور با همه بی حرمتی و خردی و کوتوله ای اش بر مسند است و همه میدانیم این همه بر سرمان نیامد جز در تحریم 84 و حالا چه ضربه ای خواهیم خورد در 92 ؟؟؟
چه میشود تنها راه این است که این مساله یک جور هایی به 92 نرسد همین یک راه است برای احیای دموکراسی نیم بندی که من و شما کلی کلنجار رفتیم و قسم حضرت عباس برایش خوردیم و ملت را راضی به رای دادن کردیم آق مسعود دیگر فکر نمیکنم حنایمان رنگی بدهد در میان خلایق فکری باید کرد؟
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود؟

 
At June 29, 2009 at 5:24 AM , Anonymous Mitra said...

استاد حسابی به نوشته هاتون عادت کردیم..
همواره پاینده باشید.

 
At June 29, 2009 at 5:27 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود و همه هموطنان - لطفاً بخوانید و نظر بدهید.
قلمتان مثل هميشه زيبا و گیراست و همه لذّت بردیم. اتفاقاً من در همان محله و خیابان ادبیب و آب منگل بزرگ شده ام و بیشتر از جوانهایی که آن محیط را ندیده اند این قلم شیوا را درک و جذب میکنم. ولی با عرض کمال معذرت بایستی بگویم که زمان زمان این قصه ها و لذت بردن از آنها نیست. ملت ایران یک فرصت تاریخی بکف آورده است که نبایستی آنرا حتی به اندازه زمانی که برای خواندن مقاله شما لازم است از کف بدهد.
در دنیای اینترنتی امروز بکف آوردن قدرت دشوار است و قدرت را از دست حکومت های جبار درآوردن صدها بار دشوارتر. امروز دولتهای استبدادی بویژه آنهائی که درآمد سرشار نفت به اضافه مخابرات کشور و رسانه ها و غیره را در دست دارند پاسخگوی هیچ کسی نیستند. شرایط ایران دشوارتراست. کشور ژاپن با بیش از120 میلیون نفر جمعیت چندصدهزارنفر حقوق بگیر دارد ولی جمهوری نحس اسلامی با 70 الی 75 میلیون نفر جمعیت متجاوز از 5 میلیون نفر که با خانواده هایشان حداقل سی درصد جمعیت شهرنشین کشوررا تشکیل میدهند. یعنی عملاً زنده ماندن ملت بدست دولت است ووای از آن زمانی که مانند این دوران شمشیر در کف زنگی مست باشد.
برادران وخواهران عزیز
از این فرصت گرانبها استفاده کنید. کل تعداد روشنفکران و روزنامه نگاران مخالف این رژیم شاید به سه هزارنفر نرسد. بتنهائی درخارج ازایران حداقل 4 میلیون نفر زندگی میکنند که اگر افراد زیر 18 سال را کنار بگذاریم شاید تعدادشان یک میلیون و 500 هزارنفر میلیون نفر حداقل باشد. از این تعداد اگر دوسوم آنها هم بهرلیل بی تفاوت بمانند باز 500 هزار نفر ایرانی هستند که میتوانند با یک شعار واحد و برنامه مشخص و بدون سازش با هیچکسی از طریق اینترنت و ماهواره و تظاهرات و جلسات با مردم کشورها و مقامات دولتها و اعضای پارلمانها خطرات عظیم باقی ماندن خامنه ای و احمدی نژاد و سپاه پاسداران دشمن ملت و حداقل یک میلیون بسیجی جوان مسخ شده و مزدور رژیم آخوندی را به موثرترین نحو تبیین و بگوش همه برسانند چون انجام این کار برای ملت گرفتار ایران در داخل کشور امکان پذیر نیست. مبارزان خارج از کشور بایستی درک کنند که اگر نجنبند نسلها در جهان آواره و بی هویت میمانند و میهن ما نهایت در چنگ این بیخردان به قهقرا خواهد رفت و من اخطار میکنم اخطار میکنم اخیار میکنم که ایران بعد از حداقل 2500 سال تاریخ در خطر تجزیه و محو هویت ایرانی قرار دارد.
ما بایستی حداقل 500 هزار سیاسی کار تازه کار داشته باشیم و بحرکت درآئیم و دنیا را ناچارکنیم که بخاطر صلح و امنیت جهانی و نجات مردم ایران و حداقل بخاطر اقتصاد شکوفایی که بعد از سرنگونی آخوندها در ایران و منطقه ایجاد خواهد شد و سودش بجیب همان سرمایه داری غرب میرود حکومت جمهوری اسلامی منحوس را تحریم سیاسی و اقتصادی کامل کنند و جریان صادرات نفت از ایران را ببرند. چگونه میتوانیم بپذیریم که ثروت مارا تبدیل به دلار کنند و با همان دلارها جوانهای شایسته مارا پرپر و ایران را نابود کنند.
جناب آقای بهنود
بخویش آیید زمان قصه اصغر و تقی و مهدی هفت رنگها نیست. زمان نجات کشور است تیرکمان قلم را دور بیاندازید و بجای پرداختن به قصه های جاهلانه یکی از 500 هزارسیاسی کار جدید باشید که اگر هم نیایید ما اینراه را قاطعانه دنبال میکنیم.
رهبر ما نداست
پناه مدا خداست.
NEDA LEADER OF US
OH, GOD HELP US
پیرمرد

 
At June 29, 2009 at 5:45 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود
همیشه از خواندن مطالب شما به آینده امیدوارتر میشوم .لطفا مطلبی را که دیروز صبح به سایت های میرحسین فرستادم و خوشبختانه مورد قبول واقع شد رو بررسی بفرمایید خوشحال میشوم که نظر شما رو در این خصوص داشته باشم.لازم بذکر است مطلب رو دیروز بعدازظهر در وبلاگ گذاشتم.http://sokhanzar.blogspot.com/2009/06/blog-post_2864.html

 
At June 29, 2009 at 5:52 AM , Anonymous Anonymous said...

خطاب بجوانان میهنم
آیا ندیدید که بی بی سی چگونه زمینه شرکت بیش از 40 میلیون نفر از مارا در انتخابات ریاست جمهوری ایران آماده کرد و بعد از اجرای سناریوی از پیش تعیین شده و قطع چندروزه برنامه های ماهواره ای آن دوباره به برنامه های عادی خود برگشت؟ آیا این خیمه شب بازی بازداشت کارمندان ایرانی سفارت بریتانیا را در تهران نمی بینید که چگونه سعی میکنند انگلیس را مخالف ایران نشان دهند؟
اگر بر فرض محال روزی ملت ایران مرا بعنوان رئیس جمهوری انتخاب کند، با توجیه کامل رفراندم خواهم گذاشت که تا 50 سال هرگونه روابط سیاسی و اقتصادی ایران را با این دولت مکّار قطع کنند.
ما هیچیک از این خیمه شب بازی ها را قبول نداریم و کماکان عمّامه را پدیده انگلیس میدانیم.
رهمبر ما نداست
پناه ما خداست.
NEDA LEADER OF US
OH, GOD HELP US
پیرمرد

 
At June 29, 2009 at 5:59 AM , Anonymous saeid said...

احسنت
باز هم لذت بردم جناب بهنود
خداوند شاهده که دیگه اینها هم تحطیل شدن

سربلند باشی

 
At June 29, 2009 at 6:41 AM , Anonymous ali said...

محشر بود. مثل همیشه کنایه آمیز

یه شعری داره ابتهاج ، بی ربط نیست با این شرایط. البته مضمونش دقیقن اینی نیست که مد نظر شماست ، ولی به شرایط امروز ما شبیهه :


ای صبح !
ای بشارت فریاد !

امشب ، خروس را
در آستان آمدنت

سر بریده اند

 
At June 29, 2009 at 8:33 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود جان می خوام یه قصه ای را تعریف کنم.
میگن ناصر متهم به انگلیسی شده بود.
برای فرار از این اتهام به جارجی ها دستور داد تا مردم شهر را در توپخانه جمع کنن تا آغاز جنگ علیه انگلیس را از نزدیک نظاره کنن.
مردم جمع شدن و شاه دستور شلیک اولین تیر توپ به سوی لندن( حدود 5هزار کیلومتر هوایی)را داد. همینکه مشه چکانده شد گلوله در درون لوله منفجر و تعدادی از افراد اطراف این توپ کشته شدن.
همه مبهوت که چه شده؟
شاه رو کرد به مردم و گفت:"ای مردم اینجا که اینقدر کشته دادیم در لندن چقدر تلفات داشته"
داستان این دوسان حاکم ما شبیه نورگا رییس جمهور سابق پاناما و مامور سیاست.
بالاخره یه روزی معلوم میشه که حامان ما از کجا تغذیه میشن.
طهماسبی

 
At June 29, 2009 at 8:52 AM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At June 29, 2009 at 9:20 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد قلم مسعود بهنود بزرگ
من در یک جمع علمی حضور داشتم که برخی از اساتیدی در آن حضور داشتند که به تازگی پس از بازداشت ازاد شده بودن.
یکی از این اساتید تعریف می کرد. که به جرم حضور در جلسه علمی با موسوی دستگیر و به اوین انتقال یافتیم..
افراد را به صورت 4تایی و دستبند زده به همراه چند مامور داخل یک ون کردن.
در حین انتقال به اوین فرمهایی به ما دادن که مشخصاتمات را بنویسیم. یکی از این فرمها به استاد حاضری جامعه شناس دادن.
ماموری که این فرم را به وی داد گفت در چه رشته ای تحصیل کردی؟
حاضری گفت که جامعه شناسی.
مامور گفت من شاشیدم تو این رشته.
حاضری هم بدون فوت وقت پاسخ داد" جایی برای شاشیدن تو نمانده چون 4سال پیش رییس ات ریده"
شهابی

 
At June 29, 2009 at 9:33 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقای احمدی نژاد رییس جمهور 24میلیونی ایران. از درخواست شما از قوه قضاییه در دستگیری قاتل ندا شوکه شدم و در عین حال امیدوار شدم که بلی شما با قاتلین مردم مخافین. متاسفانه نه خامنه ای و نه هاشمی و خاتمی قاتلین مردم را کشف نمی کردن.
خواهشمند است دستور فرمایید که قاتل دکتر سامی هم پیدا شود.
با تشکر
شکوری

 
At June 29, 2009 at 9:42 AM , Anonymous Faranak said...

آقاي بهنود عزيز، خيلي عالي بود... نمي توانم احساسم را نسبت به نوشته هاي خوب شما در اين وانفسا بيان كنم. خيلي ممنون كه اميد مي كاريد در دلهاي ما.

 
At June 29, 2009 at 10:15 AM , Anonymous بچۀ آب منگول said...

مسعود عزیز
غزال قلمت در مرغزار اندیشه چه آهوانه می خرامد. هرچند با تو هرگز هم اندیش نبوده ام، اما همیشه صمیمیت، موزونی، و موسیقی شنیداری نوشتارهایت را ستوده ام. تو "مسعود" همانگونه می نگاری که آن "مسعود" دیگر (کیمیایی) فیلم می سازد و هر دو در اوج مدنیت و مدرنیته دلتان در هوای خوش خاطرات عصر اصالت و سنت می تپد و مرام و معرفت داشها، لوطیها، پهلوانها، و قیصر ها را آرزو می کنید. من هم همرا با ای کاش و آرزوهایتان مدّ آهم را تا ارتفاع امید میکشم و می گویم ای کاش به خون خواهی شهیدانی چون ندا و اسیران در بندی از زمرۀ جوان مردان سالخوردۀ عالم سیاست همچون بهزاد نبوی، مصطفی تاج زاده، محمد رضا خاتمی، احمد زید آبادی، و صدها جوان بی نام نام آوری که که اسیر منصور کوتاه قامت حاکم بر محلۀ ایرانشهر هستند، مردی از خویش برون آید و کاری بکند. ایکاش.

 
At June 29, 2009 at 11:20 AM , Blogger Meead said...

بسیار شیوا، روان و زیبا بود. لذت بردم از نوشته شما. متشکرم

 
At June 29, 2009 at 11:46 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام مرسی از اینکه اینگونه مینویسید تا حال واحوال راعوض کنید ..ولی نمیشود نمیتوانیم دیگر مثل قبل زندگی کنیم ..امروز راستش پیشنهادی به نظرم رسید .....بهتر نیست که اقای میرحسین موسوی را ,حال که چنین سر وعده خود با مردم ایستاده ..وحال که شورای نگهبان اب پاکی که از اول ریخته شده بود را تائید کرد,..پشتبانی کرد ....همه اصناف ..همین شما به عنوان ژورنالیستها ..نامه ای بدهید وامضا کنید و اقای میرحسین موسوی راتائید کنید وبرابطال انتخابات اصرار ورزید ..همینطور هنرمندان ..همینطور اساتید دانشگاهای مختلف ..ووووخواهش میکنم اگر عملی است انجام دهید که این کمترین چیزی است که میتوانید بکنید واگر همه کمکم حاضر بشوند انجام دهند ..ممکن است نیروئی ایجاد شود تا بتوان روزنه امیدی دید ..وبه مردم توان بدهد .. ....

 
At June 29, 2009 at 12:19 PM , Anonymous Anonymous said...

درود بر بهنود
بیشتر مواقع نوشته های شما به دل من می نشیند. شاید قلمتان را با دلتان سر می کنید. به حر حال امیدوارم زنده باشید و" بهبود" را در ایران ببینید.
http://iran1352.persianblog.ir/

 
At June 29, 2009 at 1:32 PM , Anonymous Anonymous said...

Salam ostad,

Zendeh bashid, vaghean jaleb bood dar panahe hagh bashid va sarfarz

Regards,

Hamid

 
At June 29, 2009 at 1:35 PM , Anonymous Anonymous said...

خب . حرف نداشت . عجيبه . تقريباً هميشه عجيب بوده ، اين كه چرا ما چنين بلايايي را بر سر بزرگان علم و ادب مان مي‌اريم . آخه چرا نبايد شما در وطن باشي ! سوال احمقانه‌اي بود ، نه .مطمئناً خيلي از ماها يادمان مي‌ره اما " اتوبوس " و " سنگ " براي من معمولي هم فراموش نشدنيه چه برسه به قربانيان . هميشه از خودم خجالت مي‌كشم كه چرا در سرزميني به اين قدمت بايد مديون سنگ بود .نه قدر انساني .بايد هميشه ترسيد ، واقعاً بايد ترسيد .
اما يك نكته را نبايد فراموش كرد اين " گيوه" مال آقاست نه مال دكتر .

 
At June 29, 2009 at 1:52 PM , Anonymous Anonymous said...

كامنت من ربطي به متن شما ندارد شايد هم دارد،‌نمي‌دانم،‌اصلاً چه فرقي مي كند؟ شوراي نگهبان نتايج انتخابات را تأييد كرد، خب اگر بگويم منتظرش نبوده‌ام به خودم توهين كردم كه اين روزها چه بهتر كه خودم به خودم توهين كنم كه همين كه در اين سرزمينم و جور ديگري فكر مي كنم لابد لايق توهينم، آمدم اينجا كه درد و دل كنم، چون فكر كردم لابد همفكران من به اين وبلاگ سر مي‌زنند، صداي اشك ريختن همسرم را از اتاق كناري مي‌شنوم، امشب الله اكبر مي گفتيم بلندتر از شبهاي قبل آنطور كه انگار بايد گلويمان از اين بغض پاره شود، همسايه متمدني پنجره را باز كرد و در جواب ما گفت خفه و بعد كه دوباره الله اكبر گفتيم گفت خامنه‌اي رهبر، چقدر دلم گرفت يعني اگر به ما نمي‌گفت خفه نمي‌توانست به آنچه اعتقاد دارد پايبند باشد،‌ چقدر دلم گرفت از اين شبه مسلمانان جانماز آب‌ كش كه در جواب الله اكبر مي گويند خفه... يادم نيست نيك آهنگ كوثر بود يا كس ديگري كه گفت دهانت را مي‌بويند مبادا گفته باشي الله اكبر... آقاي بهنود پاينده باشيد، ديدار شبانه شما در بي بي سي مايه مسرت است گرچه اين روزها شايعاتي در ايران به سرعت در جريان است كه بي بي سي خودش را فروخت، كاش مطلبي در اين باره بنويسيد و اذهان را روشن كنيد

 
At June 29, 2009 at 2:26 PM , Anonymous Anonymous said...

اين حرفا چيه؟ باوركنيد من گيج شدم خودم رو به خنگي نمي زنم، مي شه بگين بالأخره كار روس هاست يا انگليس ها؟ يكي مي گه روسيه اين شر رو به پا كرده و يكي ديگه مي گه بي بي سي دم خروسه، نمي بينيد؟ آقاي بهنود مي‌شه شما يه نظري بدين و همون طور كه اين روزها بابه فصل الخطاب بشين... گرچه اين روزها هيچ فصل الخطابي بي جواب نمي مونه اما شما اين زحمت رو به جون بخرين و بگين نظرتون چيه،‌ تهش چندتا الله اكبر هم واسه متنبه شدن شما مي گيم ديگه، ما كه گلومون پاره شده/ ارادتمند سايه

 
At June 29, 2009 at 2:31 PM , Anonymous Anonymous said...

پر پرواز ندارم اما
دلي دارم و حسرت درناها.
و به هنگامي كه مرغان مهاجر
در درياچه ي ماه تاب
پارو مي كشند، خوشا رها كردن و رفتن!خوابي ديگر
به مردابي ديگر!
خوشا ماندابي ديگر
به ساحلي ديگر
به دريايي ديگر!
خوشا پركشيدن، خوشا رهايي،
خوشا اگر نه رها زيستن، مردن به رهايي!
آه اين پرنده
در اين قفس تنگ نمي‌خواند/ احمد شاملو رحمه الله عليه

 
At June 29, 2009 at 2:56 PM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At June 29, 2009 at 2:59 PM , Anonymous Anonymous said...

مسعود جان عالي بود.حمل بر بي ادبي نشه! اولا فهميدم كامنت ها رو مي خوني دوما حقير استاديار دانشكده پزشكي هستم مطلب رو گرفتم! فكر نمي كني كمي صريح تر و براي مخاطبين بيشتر در اين اوضاع مفيدتر ابشد نوشتن!منتظريم بنويسي تا دچار ياس نشويم.وقايع نگار گذشته نگر نه/ اينده نگر نياز داريم تا با اعجاز قلمش /قوم را زنده نگه دارد. تبريز دكتر ع ر ن

 
At June 29, 2009 at 3:06 PM , Anonymous Anonymous said...

behnood jan to kari kon, khahesh mikonam dir mishe

مردم شمارا به خدا عجله کنید، فرصت رو از دست ندیم.با ریختن تو خیابون و الله اکبر انتخابات باطل نمی‌شه


آخرین فرصت جهت ابطال انتخابات=اعلام صحت انتخاب از سوی شورای نگهبان=تحصن میلیونی در حرم تا ابطال!! الان می‌شه از موج خشم مردم برای یک اتحاد دوباره استفاده کرد.راهپیمایی تمام شدنیست ،تحصن ماندنی تا استیفای حق. دوستان،عزیزان،بزرگواران، راهپیمایی امکان پذیر نیست، راهپیمایی کارساز نیست،باید تحصن کرد تا ابطال انتخابات،رفتن به مرقد نه مجوز می‌خواد نه کشته داره.با تجمع هر جای دیگر به جرم راهپیمایی غیر قانونی به ما حمله میکنند.با راه پیمایی اغتشاش گران زودتر از ما اونجا هستند،و جز با کشته شدن چند تن دیگر از هموطنامون و گاز اشک آور و باتوم عاقبتی نداره،تحصن میتونه به اعتصاب تبدیل شه با موندن مردم در حرم.من به موثق بودن خبر دعوت حسن خمینی کاری ندارم،مهم فکر است،ایده هست،مردم میتونن اونجا جمع شن برای تجدید بیعت با آرمانهای بنیانگزار جمهوری اسلامی .ما باید این خبر رو به گوش ایران برسونیم، به ستاد‌های موسوی،کروبی،به خاتمی،به آیت الله منتظری و صانعی هم نامه‌ای به همین مضمون میزنیم،اگر آنها هم بیان برای تحصن به شرفم قسم میخورم میتونیم انتخاباتو باطل کنیم،من انرژی و اعتبار کافی‌ برای ساختن موضوع داغ ندارم،ما وقت چندانی نداریم تا این خبر رو به گوش بقیه برسونیم،از دوستان خواهش می‌کنم بیایید دست به دست هم دهیم تا موج سبز تحصن میلیونی ما انتخابات رو باطل کنه،هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.

 
At June 29, 2009 at 3:19 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام از الان بیاید تا جایی‌ که میتونیم برای ۱۸ تیر یک حرکت یکپارچه را ایجاد کنیم،۱۸ تیر جنبش سبز به حرکت میاید،تظاهرات مردم در ایران و سر تا سر جهان در مقابل سفارتها برای اعلام به جهانیان

 
At June 29, 2009 at 3:26 PM , Anonymous Anonymous said...

http://www.caglecartoons.com/viewimage.asp?ID={865DA438-B22A-42AA-81D3-E41067536F7F}

look at what Ahmadinejad has done with the Persian legacy!

 
At June 29, 2009 at 3:43 PM , Blogger XagroS said...

جناب بهنود لطفن بخوانید
http://docs.google.com/Doc?tab=edit&dr=true&id=dhjbskcx_4d9jqfqgr

 
At June 29, 2009 at 5:04 PM , Anonymous Anonymous said...

چقدر بجا بود... خیلی ممنون

 
At June 29, 2009 at 6:40 PM , Anonymous فاعل said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At June 29, 2009 at 6:52 PM , Anonymous Anonymous said...

‫ببینید در این کاریکاتور طراح امریکایی احمدی نژاد با اعلامیه حقوق بشر کوروش چه کرده!

http://www.caglecartoons.com/viewimage.asp?ID={865DA438-B22A-42AA-81D3-E41067536F7F}

 
At June 29, 2009 at 7:29 PM , Anonymous Anonymous said...

یه پیشنهاد
روی کلمه جمهوری روی اسکناسها خط بکشیم

 
At June 29, 2009 at 8:38 PM , Anonymous Anonymous said...

هر کس باندازه همت خودش خانه می سازد .

 
At June 29, 2009 at 8:40 PM , Anonymous Anonymous said...

Ma ke goftim Asghar agha zadeh, shoma ham begid zadeh !!

 
At June 29, 2009 at 10:57 PM , Anonymous Anonymous said...

ازابتدامعلوم بودکه ش ن نظررهبرراتائیدمی کند
افرادی راهم که زندانی کرده اندگروگانهائی هستندبرای خاموش کردن صدای موسوی
سابقه نشان می دهدکه رژیم به جای حل هرمسئله صورت مسئله را پاک می کندراحت می نشیندچون براین باورست که مردم خودشان هیچ نمی فهمندبلکه ازدیگران دستورمی گیرند
اماشکافی که حکومت بین خودومردم ایجادکرده وداغی که به دل ماگذاشته خوب شدنی نیست
بیصدافریادخواهیم زد
مابه این بیصدافریادزدنهاعادت داریم
آیاجامعه جهانی فریاددرگلوخفه شده مارامی شنود؟
مهمترین سوال اینست!
آیاهموطنان برون مرزفریاددرگلوخفه شده ماراتداوم می بخشند؟

 
At June 29, 2009 at 11:52 PM , Anonymous Anonymous said...

http://www.youtube.com/watch?v=ms08kdDd7FY


تقدیم به شهیدان راه آزادی
شب نوردان کاری است حماسی از محمدرضا لطفی با صدای زیبای شجریان
خواستم قطره ای باشم از اقیانوس بیکران شرافت این مردم
تیر ماه ١٣٨٨

 
At June 30, 2009 at 12:51 AM , Anonymous Anonymous said...

ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي . باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد . پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند . نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر . اشاة نظيفة و الفيل جيفية.
اقل جبال الارض طور و انه
لاعظم عندالله قدرا و منزلا
آن شنيدى كه لاغرى دانا
گفت بار به ابلهى فربه

اسب تازى وگر ضعيف بود

همچنان از طويله خر به

پدر بخنديد و اركان دولت پسنديد و برادران بجان برنجيدند.
تا مرد سخن نگفته باشد

عيب و هنرش نهفته باشد

هر پيسه گمان مبر نهالى

شايد كه پلنگ خفته باشد

شنيدم كه ملك را در آن قرب دشمني صعب روي نمود . چون لشكر از هردو طرف روي درهم آوردند اول كسي كه به ميدان درآمد اين پسر بود . گفت :
آن نه من باشم كه روز جنگ بيني پشت من
آن منم گر در ميان خاك و خون بيني سري
كان كه جنگ آرد به خون خويش بازي مي كند
روز ميدان وان كه بگريزد به خون لشكري
اين بگفت و بر سپاه دشمن زد و تني مردان كاري بينداخت . چون پيش پدر آمد زمين خدمت ببوسيد و گفت :
اى كه شخص منت حقير نمود

تا درشتى هنر نپندارى

اسب لاغر ميان ، به كار آيد

روز ميدان نه گاو پروارى

آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك . جماعتي آهنگ گريز كردند. پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد . سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند . شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند. ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند. خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد . پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند.
كس نيابد به زير سايه بوم

ور هماى از جهان شود معدوم

پدر را از اين حال آگهي دادند. برادرانش را بخواند و گوشمالي بجواب بداد. پس هريكي را از اطراف بلاد حصه معين كرد تا فتنه و نزاع برخاست كه:ده درويش در گليمى بخسبند و دو پادشاه در اقليمى نگنجند.
نيم نانى گر خورد مرد خدا

بذل درويشان كند نيمى دگر

ملك اقلمى بگيرد پادشاه

همچنان در بند اقليمى دگر

 
At June 30, 2009 at 1:27 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود،

زمان تعریف و تمجید نیست ، زمان به هم پریدن و بد گویی هم نیست . کاش بتوانیم با هم باشیم ،این سکوت مطبوعات خارج از کشور نشان از چیست؟آیا مرگ م. جکسن انقدر مهم است که وقا یه ایران را تحت پوشش قرار دهد؟ آیا در رسانه‌ها هم کودتا شده ؟ این چه دست مرموزیست که همه جا نفوذ دارد؟ حتا دوستان ما را در نیو یورک تهدید تلفنی میکنند ! آیا به راستی‌ جمهوری اسلامی تا این حد قدرت دارد؟ یا همه اینها بر سر طلای سیاه ، بازی قدرت در منطقه ، هزار تکه شدن سرزمینمان و خار کردن ملت است ! بر ما چه میرود که دل به خواندن داستانها خوش می‌کنیم ؟ نگاه می‌کنیم که فلان دلقک در نماز جمعه چه میگوید تا حدس بزنیم که بعد از این چه بر سرمان خواهد رفت! باید بنشینیم و شاهد ویرانی ایران باشیم ؟ قلم شما میتواند خنجری بر دل دشمنان باشد ، و خون سبز من و یارانم موجی کوبنده . زمان را از دست ندهیم ، نهراسیم و برای چند روزی بیشتر زیستن باج به خائنین ندهیم....

 
At June 30, 2009 at 1:44 AM , Anonymous Anonymous said...

برادر عزیز به انتظار چه کسی نشسته ای که مملکت تو را درست کنند آخوندهای قم یا روزنامه ها و تلویزیون های بیگانه. کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. ما بزرگترین اسلحه را برای نابودی این آدمکشان در اختیار داریم که در خارج از کشور است و آنهم حداقل 500 هزارنفر ایرانی دلسوخته است که میتوان آنها را بحرکتد درآورد و نهایتاً جریان نفت ایران را قطع کرد. تااینگونه نشود، با پول نفت ما ما را میزنند و میگیرند و میکشند و هرکار بخواهند میکنند. علاج کار مقاله های طنر نوشتن نیست دور هم جمع شدن و حرکت است. اگر داخل ایران هستی باید ببینی میتوانی با ما بیائی یا تورا ردیابی میکنند و میگیرند. ما به صدهاهزار وب لاگ و ای میل ًایزگم کنً احتیاج داریم. هر کدام از ما بایستی بتنهائی بهنود و نبوی و گنجی و سازگارا شویم ولی همه با یک هدف و یک برنامه خاص.
نظرخود را در این صفحه بنویس تا دنباله کار را بگیریم.
اگر مرد میدانی بفرما.

 
At June 30, 2009 at 1:54 AM , Anonymous Anonymous said...

خانم کلینتون آمریکا هم وقتی سوپریم کورتش مثل شورای نگهبان تایید کرد بوش برنده است
و نگذاشت رای ها شمرده شود نصف مردم آمریکا مشروعیت بوش را زیر سوال بردند

اما روزگار گذشت و از بد اتفاق بار دوم هم انتخاب شد . اگر بناست در ایران ۹۹ در صد
بیک نفر رای بدهند آنوقت میشود مثل کشورهای دوست آمریکا که فرهنگ انها بسیار
عقب تر از ایرانست مثل حسنی مبارک که سی سالست ۹۹ در صد رای میاورد و شما
امریکایی ها بسیار هم دوستش دارید!؟

 
At June 30, 2009 at 1:57 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
این موضوع را من روز 2 شنبه ( 3 روز بعد از انتخابات ) در جایی نوشتم . تصور می کنم که همین جا در مقام کامنت بود . در مصاحبه ی مطبوعاتی احمدی نژاد در 24 خرداد هر آنچه که به چشم می آمد رنگ زرد و جان بی رمق و ناباوری و بهت در کلام و صدا بود . ابهت دیکتاتور نزد خودش شکسته بود و باورش نمی شد که کسی متعرض حکومت بلامنازعش شده باشد .

 
At June 30, 2009 at 2:03 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود قبول کنید جناح مورد نظر شما در ایران کمطرفدارتر از جناح محافظه کاران است
قبول کنید احمدی نژاد بسیار زرنگ تر از ناطق نور بود و بسیار هم پر طرفدارتر قبول کنید
موسوی مثل خاتمی دوست داشتنی نبود و کاریزمای وی را نداشت و قبول کنید هر وقت
جوانها بمیدان رای دادن بیایند حتما برنده انها نیستند و چنین بود این ماجرای این چند هفته

اما سونامی مطبوعات غربی گرفتار همان دست غیبی بود که همیشه بکمک ایران عزیز میاید
و مرگ ناگهانی مشهورترین چهره هنری دنیا یعنی مایکل جکسون پاتک سونامی غربی ها شد
و هرچه مسئولین خبری رشته کرده بودند پنبه کرد

 
At June 30, 2009 at 2:44 AM , Anonymous vahid said...

aghaye behnood, khodetan ham midanid ke aberoo ab ast o nan nemishavad. az an gozashte agh mansoore zamane ma kheili vaght ast ke dige agh mansoor nist, ama ta delet bekhad noche darad !!! va ta vaghti sahmeshan ra midahad PIROOZ ast

 
At June 30, 2009 at 3:09 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام....هنوز مقاله ای رو که برای ویژه نامه نوروزی شرق در سال 84 نوشتید رو گاهی میخونم ....سپاس
جدا ار نتایج سیاسی انتخابات و انتخاب افراد همینکه این جریان باعث شده که روشنفکران و نویسندگان فرهیخته و توانایی مثل شما ما رو از قلم خودشون بهره مند کنن جای سپاس و خوشحالی داره ....سلامت باشین استاد عزیز

 
At June 30, 2009 at 3:48 AM , Anonymous Anonymous said...

در پاسخ 54/1 که فکر میکنم از طرفداران آقای احمدی نژاد هست میخواهم خوابش را آشفته کنم. برادر من کسی که دیکتاتوری و تقلب را تایید میکند انسان ناآگاهی است که نه منافع خود و کشورش را می بیند و نه به آینده فرزندانش توجه دارد. اگر دوست داری همین چندکلام را کپی کن و نگه دار و چهارسال دیگر چنانچه هنوز احمدی نژاد و خامنه ای سرکار بودند (که نخواهیم گذارد) بخوان تا بفهمی چقدر این حرف حقیقت دارد. علاوه برآن گور پدر آمریکا و کلینتون و حسنی مبارک. ملت ایران نه از کسی الگو میگیرد و نه دیگر هیچ کس غیر از خود را باور دارد و این نقطه تحول است. ما نیروی ایرانیان خارج از کشور را با برنامه ای که حتی احمدی نژاد تو را هم حیرت زده کند بکار خواهیم گرفت و چنان شرایطی در دهکده جهانی امروز ایجاد میکنیم که نام خامنه ای ریش دراز تو با دراکولای خون آشام دندان دراز همردیف گردد. ما ثروت خود یعنی نفت را از چنگ شما دزدان و ناآگاهان میربائیم و آنوقت که درآمد نفت قطع شد معلوم میشود که این اره گوزهای شما چقدر درست است. ملت بزرگوار ایران یعنی جوانان آگاه و تحصیلکرده و میلیونها نفر ایرانی دنیا دیده و وطن دوست شما کثافت ها را به زباله دان تاریخ خواهند انداخت و برای همیشه پوچی افکار شما و امام قاتلتان را به جهانیان ثابت خواهند کرد. ما با خون همان یک گل پرپرمان که دنیا را تکان داد دلتان را خون و حکومت غیرقانونی تان را سرنگون خواهیم کرد. باشید و ببینید.

 
At June 30, 2009 at 3:59 AM , Anonymous Anonymous said...

در
پاسخ 03/2 فقط به این اکتفا میکنم که حرکت مردم ایران ربطی به سونامی و مایکل جکسون ندارد. این یک قیام آزادیخواهانه برعلیه خرافات 1400 ساله و پایان دروغ بزرگی است که نسلها در حلق مردم ما حُقنه کرده اند. این نقطه حرکت است نه سونامی کوتاه مدت. من به تمام جوانان میهن بدور از شعار مژده میدهم که زمان نابودی جهل ونادانی فرا رسیده است حال این بستگی به ما دارد اگر دست روی دست بگذاریم زمان فروپاشی حکومت آخوندها شاید یک دهه هم طول بکشد و اگر حرکت جمعی وعاقلانه و باهدف کنیم به یکسال هم نخواهد کشید. ما آماده ایم دنیا آماده است و از همه مهمتر خدا طرفدار حق است و دشمن شب پرستان.

 
At June 30, 2009 at 4:50 AM , Anonymous محمود said...

دوستان عزیز

این بیانیه‌ی آوازخوان هم‌سرزمین را امضا کنید

http://www.dariusheghbali.com/archives/000082.php

 
At June 30, 2009 at 5:59 AM , Anonymous sina said...

سلام آقای بهنود
چرا زمان برنامه شما در بی بی سی دقیقا مشخص نیست؟ چرا این قدر زمانش کمه؟ اگر لطف کنید و تذکر بدید که زمانش رو دقیق اعلام کنند و مدتش رو هم بیشتر کنند ممنون میشم.....همچنین می خواستم بدونم ممکنه که برنامه ضبط شده شما رو روی سایت بی بی سی بذارند ؟

 
At June 30, 2009 at 9:04 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام من اصلا شما رو نمی شناختم تازه اشنا شدم با نوشته هاتون خیلی معنادارهستدن نمدونم چرا دارم نظر میدم چون واقعا دلیل اصلی ......من یه جوونم با هزارتا ارزو...خسته شدم...اوضاع رو میبینید مطمئنم بیشتراز من درک میکنین بالا خره شما انقلاب رو هم دیدین ما که ناامید شدیم ازهمه چیز از همه کس ...به شما غبطه میخورم شما پیروزی رو دیدین برای ما دعا کنین تا شاید ماهم روزی ان را ببینیم............

 
At June 30, 2009 at 10:30 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود ..باز هم میخواهم از سایت شما استفاده کنم ودلم را خالی کنم ..پیشاپیش متشکرم ..این قسمتی از اعلامیه روحانیون مبارز است ...

"در عین اعتراض به نتیجه انتخابات و محفوظ‌ نگاه‌داشتن حق اعتراض معتقدیم که مردم بزرگوار نباید بیش از این هزینه بپردازند و معتقدیم هیجانات فزاینده و اعتراضات خیابانی راه‌کار نیست. ما همه را به آرامش دعوت می‌کنیم، چرا که ایران و انقلاب برای ما از همه چیز با ارزش‌تر است و انتظار داریم که مسئولان نیز زمینه عبور از فضای زشت امنیتی و نظامی رافراهم آورند...ا ین نوشته جامعه روحانیون مبارز است ..دوباره خاتمی میخواد باز هم با همه این مصائب این مردم را ارام کند ..بابا چرا نمیفهمد ..اگر ارام بگیرند اولین کاری که میکنند همین مردمی که امروز حداقل در خیابانها داد میزنند خفه میکنند .ودیگر هیچ کجا نه در خانه نه در دانشگاه نه در کار نه در دکان امنیت ندارند ..هنوز ایشان اسم رهبر معظم انقلاب را میاورند این انقلابی که به گفته خودشان انقدر برایشان عزیز است باز چنیین ادم ناشایسته وطرفدار دروغی را رهبر معظم انقلاب میخوانند ..اینچنین ایشان را نامیدن غیر از چاپلوسی ودو روئی چه چیزی را معنی میدهد ..اگر این انتخابات باطل است ونادرست ..چنین شخصی انرا تائید کرده ..وباز اقای خاتمی ودارو دسته اش او را شایسته نام رهبر مغعظم انقلاب میدانند واز او نقل قول میکنند ؟؟ چرا چرا //از اینکه اینهمه سال او را به نادرستی تمجید کردند .تائید کردند .هر چه او گفت کردند و به مردم پشت کردند ..چیزی عایدشان شده است ..که باز او را قابل میدانند که از او نقل قول کنند ..واو را رهبر معظم انقلاب بخوانند .عجبا به این ریا کاری ودوروئی ..از همین جا میگویم جناب خاتمی ..دیگر حنایتان رنگی ندارد ..بهتر است یا خاموش شوید ودر خانه بمانید ویا اندکی فکر کنید وبیاندیشید ودر راهی که پیش گرفته اید تجدید نظر فرمائید ...

 
At June 30, 2009 at 10:39 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود بهنود عزیز؛
این هم یک کامنت دیگرم ازمعدود چند خطی که برای ساین عبدی توانستم بفرسنم یعد از ده روز از انتخابات والبته رمقی برای انتشار نمانده بود درم کمپین کروبی.

بیش از ده نوشته را نیمه کاره رها کرده ام. بیشتر از آنکه حیران باشم متأسفم. وثبت کردن تحلیل وتفسیر در این هنگامۀ ترکیب راست ودروغ، شایعه وسند، محق بودن اعتراض شکلی یا محتوایی وچرا، چه کسی مارا بازاند؟ وچه کسی پاسخگوی اعتماد نیمی از رأی دهندگان- قدر مسلم وطبق آمار برنده وبازنده- است ودهها سؤال مشابه حتی اگر شدنی باشد عقلانی نیست. فقط متأسفم واجمالاً بر این حرف عبدی مهر تأیید می زنم که: "فقط وفقط یک کاندیدای اصلاح طلب شفاف وتعریف شده امکان پیروزی بر احمدی نژاد را داشت" منتظر تصمیم روزهای آتی توده های ناراضی یا فریب خورده والبته هر دوباهم می مانم . دلم برای اعلان نابودی شیخ اصلاحات مهدی کروبی فشرده وفسرده است! وتنها تعداد صفر! آرای اوست که مرا از یکسویه شدن اجتناب می دهد. البته که در اوضاع آرامتر دنبال قاتلان شیخ خواهم گشت با جدیت. ولی فعلاً فقط باید منتظر تصمیم "رأی مرا پس بده" مردم ناراضی باشیم ولا غیروآرزو کنیم که هزینه های این فایدۀ اندک بیشتر از این نشود.یا...هو

 
At June 30, 2009 at 10:42 AM , Anonymous Anonymous said...

مسعود بهنود عزیز؛
روز 20 ژوئن این کامنت را برای سایت عباس عبدی فرستادم. که دیگر سایتی نمانده بعداز این "شوک"!

سقم سیاه که حوالت به یک پروسۀ غمبار دیگر از سوی اصلاح طلبان باعث شکست اصلاحات 76-84 را پیش بینی کرده بودم وبه شهادت کاربران سایت عبدی در اکثریت کامنت های منتشر شده ونشده ام در این سایت ملتمسانه از آقای خاتمی وشرکای احزاب مشارکت ومجاهدین خواسته بودم که نکنند این کار را! واز دامن زدن به احساسات وهیجانات بدون آدرس وپشتوانۀ نظری توده های مدرن اجتناب کنند.
1- در یک بازی شبه دموکراتیک کاملاً بالاتر از قوارۀ جمهوری اسلامی ایران بخش اغلب مدرنتر جامعۀ ایران بازی را به بخش اغلب سنتی تر آن باخت – مقالۀ بسیار زیبای داریوش سجادی با عنوان"ماهیت اتفاقات در تهران" منتشر شده در روزنامۀ اعتماد ملی شنبه 30 خرداد آدرس نسبتاً دقیقی است برای علاقه مندان!-
2- آقای خاتمی با اصرار بر ماندن در حوزۀ "کار گل" وتبعیت ازشرکایی که اورا ومارا به شکست 8سالۀ قبلی رسانده بودند نام خود را بعنوان روشنفکری که با حسن نیت ولی بدون سیاست مسبب برگشت ایرانیان به گزینه هایی که درسال 76 بطور کامل از آنها عبور کرده بودند وسوگوارانه به رادیکال ترین بخش آن ثبت وضبط کرد.
3- بنظر می رسد که با سخنان دیروز آیت الله خامنه ای بازی تمام شده است وخدا کند که همین طور باشد. چرا که هزینه دادن بدون فایده بردن شرط عقل نیست. وتا همین جا هم ما 8 قربانی داده ایم برای " طرح غلط صورت مسأله، تحلیل غلط ناشی از آن، ارائۀراه حل غلط ناشی از صورت مسأله وتحلیل غلط وبداهةًً رسیدن به نتیجۀ باخت" از سوی حلقۀ فکری مجاهدین ومشارکت. و8 نفر قربانی بسیار بسیار زیاد است خدا کند که هزینه ها بالاتر نرود.
4- وما باید خودمان را برای بدترین هزینه که سرخوردگی مضاعف تودۀ انبوه نیمۀ مدرن جامعۀ ایران است آماده کنیم. وآیا خاتمیسم از "قضا سرکنگبین صفرا فزود" بازهم روی موج تقلب خواهند خوابید برای چهار سال دیگر وآیا قبل از دادن سرنوشت ایرانیان به یک طالبان خالص واین بار مشروع سیاسی هم؛ خودشان را از توهم ناجی و" من آنم که رستم بود پهلوان" خواهند تکاند!؟ خدا کناد! یا...هو

 
At June 30, 2009 at 10:55 AM , Anonymous Anonymous said...

الحق که استادی شما

 
At June 30, 2009 at 12:06 PM , Blogger تفنگ بازی said...

اقا دیگه اون اقا نیست.

 
At June 30, 2009 at 12:49 PM , Anonymous Anonymous said...

باز شیخ اردکانی فعال شد تا منفعل مان کند دوباره . حالا او خود می نویسد و خود می خندد .

 
At June 30, 2009 at 1:06 PM , Anonymous شب بیدار said...

چون آقای بهنود به سئوال ها جواب نمی دهد من این وظیفه را به عهده می گیرم . به برادر عزیز سینا که مثل من علاقه مند گفته ها و نوشته های بهنودست عرض می شود که در سایت فارسی بی بی سی در قسمت برنامه های تلویزیون اگر برنامه شصت دقیقه را انتخاب کنند که برنامه ای یک ساعته است و اگر اسانسور را بگیرند و بروند به یک ششم آخر. یعنی ده دقیقه آخر برنامه همان جا همیشه آقای بهنود هست . این برنامه یک روز می ماند تا فردایش. در مورد زمان برنامه هم آن قدر گفته ایم که زبانمان مو در آورده اما من فهمیدم که باید به بی بی سی بگویئم به همین جهت یک ئی میل برای آن ها فرستادم و تقاضا کردم.
شب بیدار

 
At June 30, 2009 at 2:09 PM , Anonymous Anonymous said...

از آقای خاتمی بیشتر از این انتظار نمیرفت هر چند خیلی براش احترام قائلم ولی منم با نظر دختر آقای رفسنجانی موافقم که می گوید خاتمی دموکراسی را در ایران تضعیف کرد با ماجرا های 18 تیر اگر راه اعتراض مردم در خیابان نیست پس گجاست؟چرا باید آرام بگیریم وقتی صبح که از خواب پا میشیم تلوزیون را باز کنیم هزاران دروغ و عوام فریبی تحویل مردم میدهند این متحجرین میرین روزنامه فروشی یک سیگاری بکشیم یک نیم نگاهی هم به روزنامه ها بندازیم از بس دروغ می خوانیم حالمان از خودمان هم بهم میخوره به راستی چرا؟
باید هزینه داد چرا نباید هزینه داد باید این افراد طالبانی را از از حکومت کشید پائین و محاکمه کرد؟فکر میکنید چرا امام حسین قیام کرد؟الان از هر زمانی اسلام بیشتر در معرض خطر و آسیب هست پس حرف های ناامید کننده نزنید همه با هم تا خلع احمدی و محاکمه ایشان و آقای سید علی خامنه ای رهبر کودتا چیان

 
At June 30, 2009 at 2:34 PM , Anonymous علی said...

یک پیشنهاد خوب لطفا آنرا رسانه ای نمایید:
برگزاری انتخابات توسط مهندس موسوی

http://electioniran.blogspot.com/

 
At June 30, 2009 at 4:35 PM , Blogger rooben said...

besyar aali bood... in rooza hamin nevesgtehast ke javab mide ...ba tashakor...

 
At June 30, 2009 at 8:42 PM , Anonymous Anonymous said...

روشنفکر فرزند عصر روشنگری در اروپاست و درست در مقابله با متفکر دینی تولد یافته است. چنانچه جمهوری هم مولد یک سلسله مبارزه تاریخی برای انتقال حق حاکمیت از کلیسا و سلطنت به صاحبان آن یعنی مردم است .فاصله روشنفکری دینی که خاتمی معرف آن است با مفهوم و محتوای روشنفکری همان اندازه است که فاصله جمهوری اسلامی با مقهوم و محتوای جمهوری . روشنفکر واقعی هرگز از تعقل به تعبد نمی رسد . به این حضرات باید گفت که تا چه زمانی میتوان برای حفظ ارزشهای پوسیده نظام و تداوم ظلم و حق کشی ، حقیقت را فدای مصلحت کرد . ما می بخشیم ولی تاریخ هرگز نخواهد بخشید . لااقل ذره ایی از مدرس بیاموزید که از تشکیلات عنکبوتی آنزمان هراسی نداشت و آن کرد که می باید و مدرس شد .

 
At July 1, 2009 at 1:57 AM , Anonymous Anonymous said...

از برخی از دوستان خواهش می کنم که از یاس و نومیدی سخن نفرمایید.
این انتخابات دست آورد بزرگی داشت که مهمترین آن قرار گرفتن همه هواداران دیکتاتور در کنار فریب و دروغ بود این گروه به طور صریح صفشان را از مردم جدا کردن.
آیا میلیونها انسانی که خواهان پس گرفتن رای خود هستند این صحنه حمایت از احمدی نژاد (معروف به دروغگو)
را ندیدن؟ آیا این دست آورد کوچکی است؟
آیا تا کنون سابقه داشت که روی حرف ولی امر مسلمین جهان میلیون ها انسان خواهان تغییر به خیابان ها بریزند و فریاد اعتراض سر دهند؟
آیا تا کنون سابقه داشته که پس از تاییدرهبر از یک موضوعی، کمیته پشت کمیته و هیئت پشت هیئت برای برون رفت از بحران ساخته شده دولت تشکیل شود؟
آیا سابقه داشته که آیات عظام برخلاف نظر ولی امر مسلمین جهان نظر بدهند؟
به هرحال ده ها تحول دیگر در این مدت رخ داده است که همه نشانگر آن است که ولی فقیه دیگر محلی از اعراب در کشور ندارد و توسل به زور نشانگر شکنندگی بیش از حد این ولی فقیه است و نه استحکام او.
شهاب

 
At July 1, 2009 at 2:12 AM , Blogger moh@mad said...

خیلی قشنگ بود. راستی که دیگر برای من نظام آن نظام سابق نیست. منی که یک زمانی از رهبر دفاع هم می کردم
اگر ممکن است ار اس اس را فعال کنید تا نوشته ای از شما را از دست ندهیم

 
At July 1, 2009 at 2:13 AM , Anonymous Anonymous said...

شماها نه معنی آزادی را میفهمید نه دمکراسی را میشناسید یکمشت جارچی و هوچی گر که فقط در پی
تخریب و اعتشاش کور هستید وگرنه انسانهای با شرفی مثل بازرگان مرحوم و یا خاتمی در پی اصلاح قدم بقدم
این جامعه بوده و هستند اینکه شاه باید سرنگون شود یا رژیم اسلامی باید از بین برود و ...تا کی این دور
باطل را باید طی کنیم !؟ ایران دچار افراط و تفریط گرایانی مثل شما شده که جز خودتان بهیچکس اجازه
اضهار نظر نمیدهید اما دیگر مردم ایران با شما افراطیون نیستند دیدید که صدها هزار مثل انسان
بخیابان آمدند و اعتراض کردند و وقتی هم خامنه ایی گفت کافیست بگزارید قانون بررسی کند دیگر
ان صدها هزار بخیابان نیامدند اما چند هزاری افراطی امدند و گرفتار شلاق بسیجی ها شدند و کار
تمام شد البته جار و جنجال سیاسی در سطح گفته و نوشته ادامه خواهد داشت اما نه جنگ خیابانی که
افراطی ها دوست داشتند

 
At July 1, 2009 at 2:31 AM , Anonymous Anonymous said...

بیخودی مردم مردم نکنید که مردم با اکثریت قاطع با شما نیستند چه طرفداران محافظه کاران سنتی چه
آن پانزده میلیون دهنده باصلاح طلبها ٬ و حتی آن بقیه که خواهان جمهوری سکولار هستند
پس شما که هستید !؟ تعدادی پسمانده رژیم سابق چه چماقدارنش چه ساواکی های باز نشسته و حقوق
بگیر از دولت احمدی نژاد !!! یا مجاهدین خلق یا فداییان خلق و دیگر کمونیستها ...شعارهایتان همه با
مرگ بر شروع میشود و مشخص است هیچ اصلاح طلب یا جمهوری خواه سکولاری چنین شعاری که از
دمکراسی فاصله دارد را نمیدهند درست مثل راستهای افراطی حکومت که سی سالست با مرگ بر ... هم
خودشان را خسته کرده اند هم مردم آزاده ایران را ... از خواب و رویا بیرون بیایید از سیل خروشان
مردم اینقدر حرف نزنید که هر گز چنین اتفاقی نخواهد افتاد چرا !؟ تا حالا فکر کردید اگر سه میلیون
مردم فلسطین یکروز بخیابانها سرازیر شوند پدر جد اسراییل هم نمیتواند با انها مقابله کند !؟ اگر
دو میلیون مردم بغداد بریزند بجان این ۱۰۰ هزار سرباز امریکایی ایا کاری از سربازهای مسلح ساخته
است !؟ یا همان صدها هزاری که روز اول بخیابانهای تهران امدند اگر بدفاتر دولتی میریختند کاری از دولت ساخته بود !؟ نه برانداز انقلابی دو آتشه من مردم جانشان را که دوست دارند
هیچ دنبال خرابکاری هم مثل شما معدود افراطی ها نیستند پس بیخودی دنبال سیلاب !! مردمی
نباشید که جز رویا چیزی نیست

 
At July 1, 2009 at 3:08 AM , Blogger Unknown said...

برای نسلی که زندگی در باورش نبود

پنج شش سال پیش درست همان روزهایی که هیجان ورورد به دانشگاه تسخیرمان کرده بود و معلق میان واقعیت و رویا با تمام توان می کوشیدیم تا جایی هر چند کوچک در تئاتر یا سینما برای خودمان پیدا کنیم ، یا یکی دو سال بعدش که توی راهروهای زیر زمین کم نور و نمور یکی از ساختمانهای دانشگاه آزاد اراک دنبال اتاقکی می گشتیم تا دقایقی از نمایشنامه های بکت یا دورنمات را تمرین کنیم و نیچه می خواندیم و متحیر از این سوال سمج که خدا مرده یا هنوز نظاره گرمان است دنبال جوابی می گشتیم و در آن لحظاتی که به دور از چشم نامحرمان و حراستی های دانشگاه دل به کسی می بستیم و دوستت داشتن گفتن را تجربه می کردیم . آن روزهای بلند و شبهای یلدای آخر دانشگاه و همان زمانی که خاتمی رفت و رمقی برایمان نماند تا دیگر حتی به بکت و دورنمات هم فکر کنیم هیچگاه در باورمان نبود که روز اول سال نو دو سه سال پیش همان موقع که همه می کوشند کنار هفت سین خانه شان زندگی را از نو آغاز کنند توی خیابانهای خلوت اطراف دانشگاه ماشینی علی قائم مقامی آن دانشجوی قد بلند و مو مشکی مشهدی را زیر بگیرد و همه چیز به یکباره برایش تمام شود و یا یکی از روزهای سرد و زمخت زمستان اراک علی یزدی را بعد از دو سه روز بی خبری در خانه اش پیدا کنند بدون نفس و خاموش برای همیشه و یا آن دختری که هیچگاه اسمش در خاطرم نماند شبی قلبش بگیرد و به بیمارستان هم نرسد و یا یعقوب ....
دیشب چند ساعتی از وقت خوابم گذشته بود که یکی از بچه ها زنگ زد و گفت شنبه هفته پیش توی شلوغی های تهران گلوله ای به مغزش شلیک شده و دچار مرگ مغزی شده و میان مرگ و زندگی همان جایی که سیاهی مرگ همه چیز جز نقطه سفید کوچکی از زندگی را پوشانده انتظار می کشد .
دو سالی می شد که خبری از یعقوب نداشتم . فقط شنیده بودم فوق لیسانس کارگردانی دانشکده هنر و معماری قبول شده و آمده تهران . چند باری هم که توی گوشی ام دنبال شماره تلفنی می گشتم اسمش را دیدم اما نمی دانم چرا شماره اش را نگرفتم تا بپرسم که فکری به حال آن لهجه اش کرد تا متنهای چخوف را با لهجه عربی نخواند، و ندانستم توی تهران با این گرانی خانه جایی گیرش آمده و یا آن دختری که توی دانشگاه یکی دو سال پیش آشنایش شد را عقد کرد و به شوخی از او سوال نکردم : (( چه خبر از زندگی عامو ؟ ))
یکشنبه هفتم تیرماه طرفهای ظهر می رسم به بیمارستان لقمان و وارد اتاق انتظار که می شوم پدرش را می بینم که خسته و آرام در سکوت گوشه ای نشسته است. لازم به معرفی و اشنایی دادن نیست یعقوب خیلی شبیه پدرش است ... با یکی از بچه ها می رویم طبقه سوم جایی یعقوب آنجاست به پشت درب آهنی و خاکستری (( آی سی یو)) که می رسیم ، زنی آرام می نالد و گریه می کند اندکی درنگ و بعد وارد اتاق می شویم . تخت سوم یعقوب با سری بانداژ شده در حالیکه صورت سیاهش ورم کرده و با دستگاهی که نشان می دهد هنوز برای زنده ماندن تلاش می کند خوابیده ، با گلوله ای که در مغزش درست همانجا که رویا هایش همان جا که خاطراتش همان جا که زندگی اش هنوز در آن جریان دارد گیر افتاده .
می گویند توی شلوغی های شنبه سی خرداد داشته از ضربات باتون ها فرار می کرده که در کوچه ای نزدیک خانه ای که اجاره کرده اند و حالا پدرش که از اهواز آمده شبها آنجا می خوابد کسی کنارش می ایستد و شلیک می کند به مغزش و بقیه اش دیگر مهم نیست . می گویند دو روز بعد یکی از بچه های دانشگاه توی یکی از شبکه های ماهواره تصویر صورت غرق در خونش را می بیند و با بقیه می گردند دنبالش و اینجا پیداش می کنند و می گویند یکی دو روز پیش دوربین تلوزیون را آورده اند اینجا و پدرش از همه تشکر کرده و من دلیل کارش را نفهمیدم . و باز هم می گویند که سطح هوشیاری اش خیلی پایین است و کلیه هایش هم دارد از کار می افتد و دیگر زندگی دارد از خاطر او و آن دستگاهی که تپش قلبش را نشان می دهد می رود .
و اما امروز که دیگر هیچ چیز سبز نیست و سبز بودن برای آنان که با آرامش به مغز یعقوبها شلیک کردند لکه سیاهی است بر زندگی ، یعقوب یکی از ما سی چهل نفر وروردی نمایش سال 82 دانشگاه اراک ، دانشجویانی که حتی یک عکس یادگاری هم با هم ندارند واز نسلی که می رود فرسنگها از آرزوهایش فاصله بگیرد از نسلی که خشمی فروخفته را شاید تا به پایان عمر با خود حمل می کند ، نسلی که بکت و چخوف و شکسپیر و نیچه گوشه روزمرگیشان خاک می خورند ، نسلی که دیگر دل به کسی نمی بندد ، زندگی دیگر در باورش نیست .

تقدیم به روزهای تلخ روزگارم .


اشکان
تیرماه 88

 
At July 1, 2009 at 3:10 AM , Anonymous Anonymous said...

جای تأسف دارد که دوستان با انگ نادانی و نفهمی زدن به دیگران خود را دانای کامل می خوانند و با اولین جمله خویش ، تضاد درونی شان را به نمایش میگذارند . بقول سعید حجاریان نفس انسان چهار قوه دارد و هر قوه فضیلتی دارد و هر فضیلتی کانونی دارد که با دور شدن از آن انسان بسوی افراط و تفریط به معنی ورود به منطقه رذیلت می شود که انحراف از اعتدال است . بحث اعتدال یا حد وسط از تعاریف ارسطو از فضایل اخلاقی است . مفاهیمی چون حسد ، دروغگویی ، تقلب ، تزویر ، شادمانی در بلای دیگران حد وسط ندارد و مذموم است . بزرگواری کنید و به دیگران بیاموزید نه اینکه به نادانی شان پوز خند بزنید .

 
At July 1, 2009 at 4:09 AM , Anonymous Anonymous said...

رژیمهای وحشتزده چاره ایی جز سرکوب نمی بینند و این سرکوب نه فقط موقتی بوده بلکه در تضعیف آنها نقش بسزایی بازی خواهد کرد . این همه آه و ناله رژیم برای از دست دادن اسباب بازیش که شیطان بزرگ بود میباشد .

 
At July 1, 2009 at 4:19 AM , Anonymous Anonymous said...

khoday man cheghadr be del minishinad chera dars namigirim.

 
At July 1, 2009 at 4:22 AM , Blogger araxis said...

سلام جناب بهنود!قبل از هر چیزی باید به خاط اینکه بدون اجازه شما از چند تا مطالبتون در وبلاگم(http://araxis.blogspot.com) استفده کردم عذرخواهی کنم!راستش اونقدر درگیر اتفاقات اخیر بودم که اجازه گرفتن از صاحب مطلب را بکل فراموش کرده بودم!اگر چه تمام مطالب رو با منبع اون مطلب ذکر کردم اما حتی اینکار هم چیزی از خطای مرتکب شده ام کم نمی کند!جسارتا اگر مجاز به استفاده از مطالب این سایت هستم بفرمایید !مجددا جدا عذرخواهی می کنم!

 
At July 1, 2009 at 5:01 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقای مسعودبهنود
سلام
مقاله زیبا وآموزنده شما (آق منصور) من را برآن داشت که نکاتی رابرایتان بفرستم با این تقاضا که باقلم شیوا وذهن محقق جنابعالی درقالب مقاله ای روشنگر شرایط امروز باشد.
1--- دوستی تعریف میکرد که روزی درمقابل پرخاشهای بسیارشدید مادرهمسرم به خاطر حاملگی ناخواسته همسرم (که پزشکان حاملگی رابرای اوممنوع کرده بودند) خیلی دستپاچه شدم و گفتــــــم
< من مسافــــــرت بـــــودم ومقصر نیـــــستم >
تازه بعدازفریادهای شدید تراو وخنده های مضحکه آمیز سایرین فهمیدم کـــــــــــــــــــه :

برای دفاع ازخود درمقابل یک غفلــــــــــــــــــــــــت
عملا شرف وحیثیت و.................خودرا به تـــــــــاراج داده ام .
2—وزیر اطلاعات درمصاحبه با سیمای ج.ا درمورخه 8 تیرماه ریشه ناآرامی هارا از خارج کشوردانسته است لطفا توجه بفرمائید .
3---- فرمانده بسیج گفته که :ورود به بسیج راحت است وهرکس باقصد ایجاد آشوب می تواند به آن وارد شود (روزنامه اعتماد 9 تیر –نقل به مضمون )
4---اظهارات فرمانده پلیس مبنی برعدم تیراندازی توسط پلیس .
5--- ادعای دستگیری تعدادی اغتشاشگرملبس به لباس پلیس.
6---داستان تاریــــــــــــــخی بـــــــــــردیای دروغین .
7--- آیا امروزه بند 6 دارد تکرار میشــــــــــــود ؟؟؟؟؟

 
At July 1, 2009 at 5:23 AM , Anonymous Anonymous said...

Reply to 2:31 AM. I do not know how old you are but if you saw or remember 21st of Bahman 1357 nobody thought in one night the most powerful regime in middle east will be toppled in 24 hours!! Do not make mistake this regime can go over night believe me situation is so volatile and young people are raedy, it may start in a simple dipute in a small police station! as simple as that! so many in arm forces have sympathy with people because most of them are people!!! It is you who is dreaming which can turn to a bad nightmare for you over night!!

 
At July 1, 2009 at 8:36 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام مقاله بسیار زیبای شما انسان تنبلی مثل من را نیز به تحسین عملی واداشت. امابه عنوان دوستار شما و تحولات اخیر دوستانه مطلبی از مردم ایران را خدمت شما عرض می کنم. متاسفانه وازه فهیم برای کل مردم ایران مانند همان وازه تماشاگران فهیم در فوتبال است. چون شرم داریم این نیمه راببینیم آنها را نادیده می گیریم و اندک می شماریم. کم نیست راننده تاکسی و مردم عادی که من با آنها صحبت کردم و نظراتشان انسان را از زندگی مایوس می کرد. اگر سایت های نظیر سایت شما نبود این افسردگی صد چندان می شد.

 
At July 1, 2009 at 11:37 AM , Anonymous باران said...

آقای بهنود!
چگونه میتوانید بگویید - ندا در خیابان فوت شد-؟
ندا در خیابان کشته شد، ندا و بیشمار جوانان دیگر، عزیزان پدران و مادرانشان درست مثل فرزندان ما.
دلهایمان را کجا جا گذاشته ایم؟

 
At July 1, 2009 at 11:50 AM , Anonymous Anonymous said...

باور کنید که هر روز گریه می کنم
البته نه برای دانشجویانی که در کوی کتک خوردند بل برای رییس دانشگاهی که کثافاترا به داخل کوی فرا میخواند . آخر مگر اینها دانشجویان او نبودند مرد مگر میتوانی تا این حد کثیف باشی.
رئیس اداره من امثال مرا که ده بیست سال سابقه داریم با یک تار موی تازه کارهایی که دانشجویانش بوده اند عوض نمی کند انوقت تو تا این حد کثیفی که اوباش را به کوی دعوت می کنی.


محمد40 ساله

 
At July 1, 2009 at 12:05 PM , Anonymous Anonymous said...

آقا بهنود مثل همیشه زیبا نوشتی چون چیزی جز زیبا نوشتن از توقع نمی رود.
میخوام تشابهات خامنه ای و احمدی نژاد را بیان کنم.
یکی از دوستان وزارت امورخارجه ای تعریف می کرد.
در دورانی که آقای خامنه ای رییس جمهور تشریفاتی بود به شدت دوست داشت مسافرت خارجی برود ولی هیچ کشوری حاضر به دعوت از ایشان نبود. یک روز عصبانی شد و به دولت اعلام کرد که دیگه مایل نیست رییس جمهور تشریفاتی باشد و باید هرطور شده سفر خارجی برایش مهیا کند.
هرچه بنده خدا وزیر خارجه و دولت توضیح می دن تا دعوتنامه ای از سوی کشوری نیاد امکان سفر مقدور نیست، به کت ایشان فرو نمی رفت و اصرار به سفر داشت. تا اینکه با دادن امتیاز به ضیاء الحق، سفر پاکسات مهیا شد و از یمن جنوبی که دوستان کمونیست حاکم بودن نیز دعوتنامه زورکی دریافت کردیم..
به هرحال پس از اتمام سفر به پاکستان، آقا عازم یمن شد ولی در آسمان پاکستان به خلبان اطلاع داده شد که در یمن کودتا شده و راه های ورودی بسته است.
حالا هرچه بایشان می گن آقا به تهران برگردیم، ایشان پاشو تو یه کفش کرده و می گوید در فرودگاه یک کشور همسایه یمن فرود می آییم و از آنجا با ماشین راهی یمن میشیم.
براش توضیح می دن آقا همسایه های یمن جنوبی با این کشور در جنگند(مثل عمان)ضمن اینکه کودتاچیان مخالف ماهستند چطور می توانیم با کودتاچیان گفتگو کنیم.
اگرچه آقا قانع نشد ولی به دستور دولت هواپیما مجبور به بازگشت به ایران شد.
شریفی

 
At July 1, 2009 at 12:44 PM , Anonymous Anonymous said...

بطری آب یکیار مصرف را از رنگ سبز پر کرده در حین حرکت در خیابانها و بزرگراهها بیاندازید
درب بطری را خیلی سفت نکنید

 
At July 1, 2009 at 1:58 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود باز هم میخواهم
مزاحمتان شوم ودر سایتتان بنویسم
باز هم اقای خاتمی اظهااتی را بیان داشتند که نشان از نافهمی ایشان از اوضاع ..وخود محوری ایشان در تحلیل مسائل را میدهد ..ایشان گفته اند....ا
ما رهبری را دوست داریم و نسبت به ایشان علاقه داریم. ...امنظورشان از این حرف چیست ..ایا مردم وکشور وهمان ایران وانقلابی که ایشان دغدغه انرا دارند ..اکنون در شرایطی هستند که بتوان از احساسات شخصی خود گفتگو کرد ..؟ایا احساسات شخصیتان انقدر برایتان اهمیت دارد که صرفنظر از کشته شدن مردم وغیره همچنان پابرجاست ؟تا کی مردم و70 ملیون جمعیت ایرانی باید تاوان وهزینه این احساسات شخصی جنابعالی رابدهند ..؟ایا انقدر خودتان را مهم ومحبوب میدانید که فکر میکنید اگر شما بگوئید که رهبر را دوست دارید علرغم همه ظلمها وستمها مردم نسبت به ایشان نرمتر ومهربانتر میشوند ..؟هنوز نمیدانید وقتی میخواهید در موضع باز پس گیری حقی باشید نمیتوانید از احساسات شخصی خود سخن بگوئید ..ا اگر چنانچه انقدر این احساسات شخصی برایتان اهمیت دارد که جان ومال وناموس وکشور وایران وانقلاب در برابران رنگ میبازند .(بارها .بارها این ملت این تجربه را با شما داشته است )بهتر نیست اگر برایتان ذره ای وجدان باقی است بخاطر اینهمه انسانهائی که در ظلم وستم هستند ..شما در خانه بنشینید وسخن نگوئید وزبان در دهان نگه دارید ..چرا که حرف زدنتان والبته بیش از ان موضعگیریهایتان موجب پایمال شدن حقوق بسیاری ازانسانها میشود

 
At July 1, 2009 at 3:38 PM , Anonymous Anonymous said...

شهر را پر از نمادهای (یک تکه پارچه، روبان، برگ سبز) سبز کنیم. این نمادها، و نشان‌ها را هرجا که دسترسی داریم پر کنیم، مترو، اتوبوس، خیابان، میلهای پارک و خیابان، شاخهای درخت، مدرسه، دانشگاه، پارکها، و خلاصه هر کوه و دیاری که میرویم،

برای تاثیر گزاری بیشتر میتونیم روی این نشانها، حرف هامون رو با زبان ساده خودمون به زنییم، یا اصلا درد دل کنییم:
رای من کجاست،
ما دنبال انقلاب مخملی نیستیم.
یا حسین،
دروغ ممنوع،
یا حسین میر حسین،
ما بیشماریم،
برادر و خواهرا‌مون رو آزاد کنید.
نماد سبزما، رسانهٔ سبز ما.

باقی رو به ذهن خلاق شما و خود مردم میسپارم. این نشانها میتواند، به عنوانه نماد امید ما، و حتی به رسانه ملی‌ تبدیل شود.

http://sabzha.wordpress.com/

 
At July 1, 2009 at 8:00 PM , Anonymous Minou said...

اصلاح طلبان شكست خوردند چون از هول پيروز شدن در انتخابات (به هر قيمتي) يك اصول گراي اسلام ناب را كانديدا كردند تا باعث تحريك خامنه اي نشود٠ خامنه اي هم با او مشكل جدي نداشت ( خصوصا اينكه از ترس انقلاب مخملي كه پتانسيلش با آمدن اوباما بالارفته بود نمي خواست هيچ ليبرالي كانديد اصلاح طلبان باشد حتي خاتمي و نوري و كروبي ) پس با آمدن موسوي موافقت كرد ( حتي موسوي مي گويد او نمي دانست خامنه اي اينقدر احمدي را دوست دارد وگرنه فكر ديگري مي كرد! )
حزب توده هم با حمله به خاتمي و نوري و كروبي به عنوان (راي نياور) و (ليبرال ) دست به كار شد واز طريق عوامل آشكار و پنهانش به كوبيدن سروش و زيد آبادي و دانشجويان دانشگاهها و تحكيم و ادوار و غيره كه با موسوي موافق نبودند و به نوري و كروبي تمايل داشتند پرداخت٠ از موسوي و همسرش كه در چادري سياه با روسري گلدار از همسرش حمايت قابل تحسيني مي كرد و زنان بسياري را در مورد واقعيت طرز تفكر اسلامي ناب موسوي دچار توهم مي كرد قهرمانان نجات ايران از ارتجاع مذهبي ساخت٠ مانع هر روشنگري و حتي سوال از برنامه هاي موسوي و اينكه درصورت تحقق نيافتن چه راهكاري را مد نظر دارد گرديد٠
حالا موسوي درمانده اعتراف مي كند كه اصلا برنامه اي نداشته و بيشتر مواقع دنبال مردم رفته و مردم با حركت هاي خود جوش ! در واقع جلوترازاو و متحدينش روحانيون مبارز و مجاهدين انقلاب و مشاركت و حزب توده و ٠٠٠ حركت كرده اند٠ او به همين دليل ناكارآمدي و بي تجربگي سياسي حتي قادر به تحليل اوضاع نبود و پيش بيني هيچ كدام از اين پيامدها را نكرده بود٠ او و همفكرانش به اندازه باند امنيتي حاكم از قدرت فوران تهييجات ناشي از تحقير مدام جوانان توسط اين دولت و دخالت هاي آن در جزئي ترين مسائل خصوصي و اجتماعي مردم بي خبر بودند٠ شايد فقط رفسنجاني بود كه سالها بازي مكارانه در مقاطع مختلف اين جمهوري اسلامي به او آنقدر ديد داده بود كه در پس تظاهرات آرام قبل از انتخابات (كه ظاهرا موسوي را طلب مي كرد) يك آشوب پنهان را در صورت متفاوت بودن نتيجه ببيند٠ شايد به همين دليل دست به كار شد و آن نامه را نوشت٠ اما ولع او و طمعش براي استفاده از اين موج منجر به اشتباهي تاكتيكي گرديد كه بعد ها او را در سكوت استراتژيك فرو خواهد برد٠ و آن علني كردن نامه بود ! در حاليكه كاملا خامنه اي و وسواس بيمار گونه او نسبت به توطئه و انقلاب مخملي را مي شناخت٠ چه كسي نمي توانست حدس بزند كه احساس خامنه اي در آن مقطع (كه موسوي روي موج خواست هاي جوانان متمايل به غرب داشت به پيش ميرفت) جز احساس مغبون شدن و حذف شدن توسط رقيب و پيروزي مخملي هاي پنهان شده پشت اتوبوس موسوي (اسلام ناب خواه) چيز ديگري نمي توانست باشد؟
شك او وقتي كاملتر شد كه تحليل هايي در همه جا منتشر شد كه نويد حذف او را توسط رفسنجاني پس از اين انتخابات ميداد٠ كار به جايي رسيد كه ناطق نوري هم به موسوي پيوسته بود٠ لاريجاني از رضايي حمايت كرده بود٠ به نظر ميرسيد دشمن فرضي او اينك تا اندروني نفوذ كرده و همه اينها از نظر او تقصير موسوي و رفسنجاني بود٠ پس به احمدي اجازه حمله داد٠ احمدي هم كه ٤ سال منتظر روز انتقام نشسته بود عنان از كف داد و به هاشمي و ناطق حمله برد ٠ هيچ خط قرمزي و يا مصلحتي جلودارش نبود٠ پرده ها كه قبلا چندان ضخيم هم نبودند كه نتوان پشت آنها را ديد رسما در تلويزيون ملي فرو افتادند٠چهره كريه رژيم و دست اندركارانش هويدا شدند٠ پلي براي بازگشت پشت سر باقي نماند٠ دو حريف ديرينه براي پيروزي حاضر به فداكردن همه چيز بودند٠ از اين پس موسوي نيازي به تبليغ نداشت ٠ هرچه او مي گفت ولو ارتجاعي ! مردم با طيب خاطر حقيقت مي پنداشتند و مترقي٠ مردم اورا آنگونه كه مي خواستند مي ديدند نه آنگونه كه بود يا بيان مي كرد. اپوزيسيون خارج از كشور هم عمدتا به دنبال اين اقبال جوانان به موسوي نا خودآگاه جذب او شد و ظاهرا براي موفقيت او ( اما در اصل براي موج سواري ) طرح نقطه ضعفهايش و اينكه آمدن او هيچ تغيير مهمي ايجاد نخواهد كرد را موقتا كنار گذاشت و متعاقبا پس از ريختن جوانان به خيابانها ( روز بعد از انتخابات ) مفعولانه با پخش اخبار درست و نادرست به حمايت از او و جهت دادن به حركت خودجوش مردم زير عنوان همبستگي با مردم پرداخت٠

 
At July 1, 2009 at 8:02 PM , Anonymous minou said...

همه آنقدر مجذوب اين حركت بي شكل مردم شدند كه از پيش بيني آنچه مي توانست اتفاق بيفتد غافل شدند٠ كسي نمي خواست اين روياي شيرين را بهم بزند چون حتي فكر كردن به بيداري پس از آن تلخ بود٠
باند امنيتي حاكم شروع به تخلفات كرد تز جمله وقت اضافي به احمدي نژاد داد ٠ او كه قبلا با پخش پول و سيب زميني راي بسياري از شهرستانهاي كوچك و روستاها را از آن خود كرده بود نيازي به آراي شهرهاي بزرگ كه به تصرف موسوي درآمده بود نداشت٠ مي توانست به راحتي انتخابات را به دور دوم بكشد٠ اما ادامه تظاهرات و موج سواري موسوي در دور دوم با وجود اينكه او فاكتور تقلب را هميشه در جيبش داشت نگران كننده بود٠ پس بايستي دردور اول كار تمام مي شد٠ در اين ميان رفتن خوئيني ها و رفسنجاني به ديدن خامنه اي ساعت ۵ بعد از ظهر روز انتخابات و آنچه بين آنها گذشت و اثر آن بر حوادث بعدي سالها پنهان خواهد ماند ولي آنچه تعجب برانگيزست و از ديدها پنهان ماند اقدام نسنجيده موسوي در ساعات اخرين راي گيري بود كه در مصاحبه مطبوعاتي قبل از آنكه آرا شمرده شود خود را پيروز انتخابات دانست و از مردم خواست آماده جشن پيروزي شوند٠ ترديدهاي بزرگتر اما زماني بوجود آمد كه درست ٢ ساعت بعد ازپايان راي گيري احمدي نژاد هم مثل او مدعي پيروزي شد٠ نيروهاي انتظامي به خيابانها ريختند و مردم هم به خيابان آمدند ( در تهران حدود ٣ ميليون و در شهرهاي بزرگ هم متناسبا ولي كمتر )٠ اما موسوي كه شب قبل خود را پيروز مي دانست ناگهان خواستار ابطال ! انتخاباتي شد كه خودش را پيروز آن مي دانست٠
يك ناظر بيطرف كه جو زده نشده باشد آمدن حتي ٣ ميليون از مردم در شهر بزرگي مثل تهران را نمي تواند دليل برنده شدن يك كانديدا در انتخابات بداند٠ بلكه بايد بر حفاظت از صندوقها و شمرده شدن دقيق آنها اصرار كند نه ابطال آنها درروز اول٠
مشاورين موسوي به او فهمانده بودند كه با توجه به رفتار غلط و ديكتاتور منشانه احمدي او مجبور نيست دنبال راهكار قانوني برود كه شايد نتيجه اش دلخواه نباشد٠ مي تواند درخانه بنشيند و هر پيشنهادي را رد كند جز ابطال ٠ او بر موج احساسات مردمي سوار است كه درخيابانها هستند٠ هر حركتي مي تواند به نفع او تمام شود٠ با دروغ گويي هاي رسواي احمدي نژاد حتي حرف راست او را هم كسي باور نخواهد كرد٠ خامنه اي كه در واقع كارگردان اصلي همه اين جريانات بود پس از تداوم حضور جوانان در خيابانها با احساس خطر از تبديل شدن خواست اصلاحي اينها به انقلابي شخصا در نماز جمعه ظاهر شد و با تهديد و تشر همه را به قبول نتيجه آنطور كه او مي خواست دعوت كرد (با طرح اين ادعا كه اختلاف ١١ ميليون است نه يكي دو ميليون ). او با اين حركت (پيش از حتي بررسي شكايات و تاييد شوراي نگهبان) كودتاي خويش عليه همه ليبرال ها و دشمنان فرضي مخمليش و ساده لوحان آلت دست واقع شده (به زعم او مثل موسوي و كروبي )را كامل كرد.
با گوشه چشمي هم كه به ناطق و رفسنجاني نشان داد به آنها هم وعده ماندن در قدرت مطلقه خويش چون گذشته را داد تا سكوت آنها در مقابل اين سركوب را بخرد٠
حالا نوبت قدرت خارجي پشتيبان بود٠ روسيه روزهاي سخت و پوتين و مدويدوف و لاوروف با آغوش بازتر از پيش جلوي درب كاخ كرملين انتظار نماينده اين شورشي ضد غرب را كه بزعم آنها چهره مسيح را در خود دارد مي كشيدند٠ با كودتايي كه او عليه نيمه ديگرقدرت كرده بود اينك بسيار بيشتر از پيش به آنها احتياج داشت٠ كشورهاي غربي و آمريكاي اوباما حالا كاملا كرخت و بي حركت مي شدند٠ چه حادثه اي بهتر از اين مي توانست در حيات خلوت آنها اين چنين دست اوباما و غرب را براي ٤ سال آينده ببندد؟
چه كسي جرات مي كند از مذاكره با رژيمي حرف بزند كه عليه مردم كودتا كرده جز روسيه و چين ؟
بيهوده نيست كروبي نا اميدانه در آخرين بيانيه از فرستادن نيروي سپاه به روسيه براي آموزش مقابله با انقلاب مخملي پرده بر مي دارد٠
متاسفانه با حساسيت هاي بي شرمانه اي كه لابي روسيه نسبت به درج هرنوع خبري و تحليلي كه به واقعيت اعمال مخرب روس ها در ايران
اشاره كند دارند اين حمايت مهم خارجي تا كنون مانع ازرشد دموكراسي در ايران گرديده ٠
شركت كنندگان در انتخابات هميشه اين جنبش جوانان را به رخ تحريم كننده ها خواهند كشيد در حاليكه آنها هم از ريختن جوانان طبقه متوسط به خيابان ها مثل موسوي غافلگير شدند٠ و معلوم نيست در جمع بندي نهايي اگر مردم را با اين وسعت به انتخابات دروغين نمي كشاندند و اين ها را خلع سلاح شده جلوي اوباما در موضع ضعف ولي مجبور به مذاكره قرار مي دادند نتيجه بهتري حاصل نمي شد٠ يا اينكه اگر پشت نوري يا كروبي جمع مي شدند چه آنها رد صلاحيت مي شدند يا نمي شدند با موضعگيري بهتر در هر دو صورت شرايط و نتايج بدست آمده بهتر نبود٠

 
At July 1, 2009 at 8:03 PM , Anonymous maleki said...

يك واقعيت مسلم است و آن لزوم شفافيت مواضع رهبران سياسي جنبش است براي اينكه جنبش بتواند ادامه يابد٠ نمي توان محافظه كار و اصولگرا بود بعد در انتخابات با زيركي مردم ليبرال را دور خود جمع كرد بعد به سيستم اعتماد و در انتخاباتش شركت كرد و بعد دستپاچه خود را برنده ناميد و بلافاصله سيستم را دزد و غيرقابل اعتماد دانست و بعد ٣ ميليون طرفدار خود را به خيابانها آورد و موضع انقلابي و تهديد گرفت اما همرمان مواضع سياسي را پايين نگه داشت٠
موسوي بايد تكليفش را با رژيم روشن كند وگرنه فراموش خواهد شد٠ داستان بهرام گور و ربودن تاج حكومت از ميان دو شير را بايد هر شب بخواند٠

 
At July 1, 2009 at 8:13 PM , Anonymous Alireza_Ark said...

Could you introduce some books that can provide analytical insight about the history of revolutions or reforms in Iran or other countries?

Thanks

 
At July 1, 2009 at 8:56 PM , Anonymous Anonymous said...

عمو زنجيرباف

http://www.youtube.com/watch?v=WTUQG9t_cGM

 
At July 1, 2009 at 11:21 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام
در ارتباط با دستور احمقی نزاد برای بررسی قتل ندا آقاسلطان نکته ای را متذکر میشوم
معروف است ناصر الدین شاه زنان بسیاری داشته که به روایتی بیش از 1000 زن داشته در یکی از روزها که اعلی حضرت به شکار در شکارگاه خود میروند در حین شکار زن خوش سیمایی را میبیند و سریعا به او پیشنهاد ازدواج میدهد آن زن هم میگوید من شوهر دارم شاه بوالهوس میگوید دستور میدهیم شوهرت را بکشند تو فقط بگو که کیست ؟
زن میگوید شوهرم ناصرالدین شاه قاجار است !!!!!
حال حکایت احمدی نژاد هم بی شباهت نیست
مدعی قتل ندا شده در حالی که خودش قاتل نداست
بابا اینها دیگه آخرشن خیلی احمقند که مردم را احمق تصور میکنند
چهره احمدی نژاد در روز رای گیری دیدنیست

 
At July 1, 2009 at 11:46 PM , Blogger Sina Soveidanlui said...

سلام بر مسعود عزیز
دل برای نوشته ی جدیدت لک زده.

قصد تبلیغ ندارم،
فقط برای اینکه بیایی و
نظری سبز گذاری
و مرا از نظر خویش
www.tarikemobham.persianblog.ir

 
At July 2, 2009 at 1:15 AM , Anonymous somapa said...

آقای بهنود میشه برامون کتاب تاریخ معاصر ایران معرفی کنید؟درباره تاریخ قیام های مردمی و جیزهایی ازین قبیل .

 
At July 2, 2009 at 2:30 AM , Anonymous مسعود بُربُر said...

بخش هایی از تاریخ مشروطه را در این نوشته آورده ام که اگر حوصله کنید و تا پایان بخوانید این روزها خواندنش خالی از لطف نیست
http://www.masoudborbor.com/wp/1388/04/10/268/
لیاخوف چون فیروز درآمده بنیاد مشروطه را برانداخته بود رشته همه کارها در دست او می بود. روز چهارشنبه سوم تیرماه در تهران فرمانداری نظامی برپاگردید. آگهی در این باره […] با دست لیاخوف نوشته شده و بچاپخانه رفته بود و امروز در شهر پراکنده گردید.
“مردم نمی بایست در خیابانها در یکجایی گرد آیند. اگر کسانی نافرمانی نمودندی سپاهیان بایستی با شلیک تفنگ پراکنده شان گردانند. […] آنانکه با سپاهیان ستیزیدندی سپاهیان یارستندی آنانرا بزنند.”
همه نشانه های مشروطه از میان برخاسته، نه روزنامه ای، نه انجمنی، نه گفتاری ولی کارها بسامان و آرامش پدیدار می بود. امروز جارکشیدند که بازارها باز شود، و بازاریان از ترس فرمان بردند و بازارها را باز کردند.



-تاریخ مشروطه ایران، جلد دوم

 
At July 2, 2009 at 2:47 AM , Anonymous Anonymous said...

نامه وزیر کشور به رهبر!

http://www.freeimagehosting.net/uploads/3315eba8bd.jpg

 
At July 2, 2009 at 2:56 AM , Anonymous Anonymous said...

توافق شوم بین حکومت و دولت کودتا با انگلیس
توافق شوم بین حکومت و دولت کودتا با انگلیس بر اساس اخبار دریافت شده روز یکشنبه هفته گذشته وزیر دفاع انگلستان به به طور مخفیانه سفری به تهران داشتند، این سفر از طریق دوبی‌ با هواپیمای غیر تشریفاتی امارات صورت گرفته است. این سفر مخفیانه تنها یک روز به طول انجامیده است و وزیر دفاع انگلستان جلسه‌ای با حضور دکتر ولایتی مشاور بین المللی علی‌ خامنه ای، منوچهر متکی‌ وزیر امور خارجه، حجت الاسلام میرحاجزی رئیس دفتر عمومی‌ اطلاعات و امنیت رهبری و محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری داشته است. فکر می کنید پشت پرده این مذاکرات چه گذشت؟؟ در این جلسه درخواست هایی‌ از طرف نمایندگان علی‌ خامنه‌ای بیان شده است که به این شرح می‌باشد: ۱: عدم حمایت از مردم و جنبش صورت گرفته توسط آنها. ۲: پوشش ندادن خبرهای مربوط به حوادث اخیر در ایران و انتخابات توسط بی‌ بی‌ سی‌. ۳: آزاد سازی پول مجتبی‌ خامنه‌ای و یا حد اقل افشا نکردن اسامی صاحبان حساب. اما به چه قیمتی؟؟؟ دولت انگلیس با توافق روی بیست درصد از این رقم و برداشت بیش از 300 میلیون دلار برای آزادسازی آن موافقت نمود. همچنین جهت القا جو آرام در ایران توسط تلویزیون فارسی بی بی سی و رفع پارازیت از این کانال توافق گردید. و اینگونه شد که پارازیت های روی این کانال حذف و تجمع بسیجیان مقابل سفارت انگلیس لغو گردید. این روزها با مشاهده برنامه های بی بی سی فارسی روی هاتبرد کاملا به چرخش موضع این کانال در قبال تحولات پی خواهید برد.که مدام سعی در القا این امر به مردم را دارند که آرا موسوی همان 14 میلیون بوده است. در خاتمه یک جمله به مردم ایران: اگر در قیامتان به حمایت بیگانگان دل خوش کرده اید کاملا در اشتباهید و سرنوشت خود و کشورتان را خودتان باید رقم بزنید و خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان بخواهند

 
At July 2, 2009 at 3:01 AM , Anonymous Anonymous said...

این خانم و یا اقای مینو !؟ شاید قابل توجه ترین کامنت را در میان این ۱۲۸ کامنت گذاشته البته
سعی کرده از موضع بیطزف بهمه جوانب اشاره کند که میشود گفت قضاوت عادلانه اما گهگاهی هم
تندروی کرده اند اما کلا جالب توجه بود بخصوص داوریش در مورد اینکه حالا دولت احمدی نژاد در
مقابله با گفتگوی احتمالی !! با دست پر تر یا خال تر با آمریکا و اروپا مواجه میشود ٬ یا اگر
موسوی انتخاب میشد بهتر نبود !؟ کاشکی ده تا کامنت گزار اینجوری این وبلاگ داشت

 
At July 2, 2009 at 4:03 AM , Anonymous متحیر said...

شرم کردم از نوشته دوستی که علیه خاتمی نوشته بود. واقعا ما جقدر خودمحور هستیم . چرا اینطوریم که برای هر ماجرائی جوابی خودخواسته داریم. همیشه عقب همیشه پشت سر صف. هی به خاتمی بد گفتیم که هیچ کاری نکرد گرفتار احمدی نژاد شدیم و بعد گفتیم خاتمی احمدی نژاد را آورد به جای آن که بگوییم بدفکری خودمان در زمانی که دولت دستمان بود احمدی نژاد را آورد. این بار هم خاتمی فریاد زد آقا برویم نگذاریم دیکتاتوری بشود گفتیم برو بابا دلش خوش است . یادتان باشد سه ماه قبل خاک مرده پاشیده بودند بر سرمان. این بنده خدا راه افتاد از این شهر به آن شهر هی بذر امید پاشید تا بالاخره ناچار شد خود را سپر بلا کند تا جائی که شریعتمداری قاتل پیام تکرار بی نظیر بدهد. با این شیوه ها میرحسین را آماده کرد و وقتی او آمد خودش بیرون رفت. همه کار برای ما کرد. حالا هم نگاه کنید که چه دفاعی کرد در حقیقت برای کسانی که نقشه دستگیری موسوی را می کشند پیام فرستاد مرا هم بگیرید. همان طور که نوری با پیامش گفت. کروبی گفت. اونوقت من و تو غافل بند کنیم به یک جمله و باز خاتمی را بکوبیم. الحق خاک بر سر من

 
At July 2, 2009 at 4:29 AM , Blogger آرش حسینی پژوه said...

ممنون از متن زیبایتان
با اجازه از متن شما در وبلاگم استفاده میکنم
www.jahanidegar.blogspot.com

 
At July 2, 2009 at 7:13 AM , Anonymous Anonymous said...

Salam,
besiar ziba bood..in link ro ham bebinid, kheyli mafhoome moshtarek ba matne shoma darad..

jamal

http://news.gooya.com/didaniha/archives/2009/07/090228.php

 
At July 2, 2009 at 7:19 PM , Anonymous بابک said...

این آق منصور از اولش هم آق منصور نبود

 
At July 2, 2009 at 8:57 PM , Anonymous Anonymous said...

این انتخابات عینهو چاه توالت که مسئولین نظام مقدس هر یک با چوبی آنرا هم می زنن.
آخرین آن شورای نگهبان است که در برابر دوربین های تلویزیون دسته دسته تعرفه های تا نخورده و فقط یک مهر و نام احمدی نژاد در آن وجود دارد از صندوق رای بیرون می آورد..
تا کنون همه دیده اند که یک تعرفه چند بار تا می خوره تا کسی متوجه رای افراد نشود.
عدم تمدید زمان انتخابات ناشی از آن می شد که اگر ادامه می یافت تعداد رای دهندگان از مرز 70میلیون می گذشت.
چون تعرفه های منتشر شده در روز انتخابات و پیش از آن از مرز 100میلیون گذشته بود.
آبرو که نبود ولی همه تار و پود نظام به هم پاشید.
سهراب

 
At July 3, 2009 at 5:31 AM , Anonymous aryanil said...

مسعود عزیز میان هر آنچه می خوانم و خوانده ام نه شاید کمتر قلمی بلکه کمتر بینشی را چون نگاه شما منطبق بر روح ایرانی و مبتنی بر طرح تاریخی و درک عمیق نیازهای تاریخ امروز سرزمینم یافته ام. بسیاری از جریانهای امروز ایران هرگز نخواهند دانست که چرا سالهاست ندای آنان پاسخی از سوی ایرانیانی نیافته است در حالی که مردم را با روش سرخ خود به انقلاب بر ضد حاکمان ایدئولوژیک دینی می خوانند. همانگونه که نمی اندیشند چرا به تحریمشان پاسخ مثبت داده نشد و همه در این نمایش رژیم به قول آنها شرکت کردند یا اینکه چرا حتی جنبش سبز مردم ایران با میرحسین حزب اللهی دهه اول انقلاب که امروز سخن از کرامت انسانی و آرمانهای فراموش شده انقلاب اسلامی میرند بیشتر همدلی و اتحاد می آفریند تا پرچمهای سرخ برفراشته بر ضد حاکمیت دینی و یا بیانیه های ضد رژیم آخوندی آنان. این ملت را چه می شود که هم در انتخابات رژیم شرکت می کند و هم جلوی گلوله حکومت مذهبی می ایستد و هم شب الله و اکبر می گوید و برنامه اعتکاف می ریزد؟ چرا مردم این فرصت بزرگ از نظر آنان را ارج نمی نهند و چون رهبران خود فروخته اصلاح طلب (از نظر آنان) فرصت سوزی می کنند؟نکته اینجاست که این دوستان هرگز درنیافته اند که روح ایرانی به شعر، بیش از اسلحه و خشونت پاسخ می گوید و تمامی جنبشهای این سرزمین همواره بیش از جنبشی ایدئولوژیک، جنبشهایی به منتها آرمانخواهانه و مبتنی بر خواستی شاعرانه و صد البته ایرانی و با نگاهی معنویت گرایانه بوده اند. از ایرانی بپرسید نام آور تاریخ او کیست او نمی گوید "نادر" بلکه محتمل خواهد گفت حافظ و یا مولانا و ... دوستان چه آرمان و کلام شاعرانه ای در روح کلام شماست که روح ایرانی را بنوازد؟ و آزادی که شعار شماست چگونه بدون تجلی در منش و کلام شما ترانه ای دلنواز خواهد شد که شور برانگیزد؟ آیا هیچوقت اندیشیده اید که اکثر مردم از شما واعظان غیر متعظ به آزادی به همان اندازه می ترسند که از حاکمیت حاکمان امروزشان که معنویت ادعاییشان در رفتارشان حضوری ندارد و راهشان و منش برخوردشان با مخالفانشان چون شما بوی خون می دهد. مشکل اینجاست که نه از شعر می دانید و نه از تعادل و مدارا و نه از باورهای عمیقا مذهبی ایرانیان در طول تاریخ که هیچگاه معنای ایدئولوژی کور مذهبی نداشته است و اگر چه از همان ابتدا هم در پی ولایت ولی بوده است ولی ولایت فقیه و اولویت شریعت فقهی بر عرفان شاعرانه ایرانی چیزی است که امروز این روح را بیشتر می آزارد تا حس کمبود یک رفیق رهبر و یا مستر پرزیدنت! تعجبی نیست که فوکو دلیل پیروزی انقلاب ایران را غلبه چهره چهارم قدرت و شگفتی قدرت غلبه نیروی ذاتی یک بیت شعر بر یک ارتش دانست ... تعجبی نیست که ایرانیان امروز نیز به قرائت جنبش اصلاحات و تعادل آن که روح هویت ایرانی را از ایرانیت تا دین و سنت و عنصر تازه وارد مدرنیته تکه تکه نمی خواهد به شور می آیند نه ندای خشونت و نفرت و انقلاب که سی سال است از هر دو سوی طیف پوزیسیون و اپوزیسیون شنیده می شود. ایرانیان ملت صبوری هستند و با تکیه بر هوش تاریخی خود به خوبی معنای این سخن پاراسلسوس را درک می کنند که:" هرکس که فکر می کند که همه میوه ها در همان وقت می رسند که توت فرنگی از انگور چیزی نمی داند" چینی ها مغولان را سی سال پس از تصرف کشورشان با جنگی خونین بیرون راندند و ایرانیان آنها را در طرح استوار تاریخی خود تحلیل بردند و اقتدارگرایان امروز ایرانیان مانده تا با مغول برابری کنند. به قول ژیژاک اشکال بزرگ تمام مفسران ایران که آنرا غیر قابل پیش بینی و درک نشدنی می داننداین است که غربیان می کوشند آن را در پارادایم ایدئولوژی مدرنیته تفسیر کنند و اسلام گرایان جهان اسلام نیز آنرا در پارادایم ایدئولوژی اسلامی تعریف می کنند. حال که ایران هیچ یک نیست و درک این پارادایم سوم ممکن نیست مگر آنکه رویای جاودانه ایرانیان را بدانیم رویایی که افلاطون را که در سفر افسانه ای خود از ایران گذشت واداشت تا در مقابل تمام آرمانهای دموکراسی آتن از "شاه-فیلسوف" سخن بگوید و این همان آرمانی است که مشروعیت شاهان باستانی را بر فره ایزدی استوار ساخت و شیعه را آیین خود برگزید و همواره تاریخ خود کوشید که پای خود را بر زمین استوار سازد و دست از آسمان کوتاه ندارد. بدون درک رویای دیرین ایرانیان که شعر آرمان گرایانه و شگفت انگیز پیوند قدرت و ارزش است راهی به سوی درک روح و رفتار ایرانیان نیست و روح ایرانی شعر و تعادل نهفته در سخن بهنود را می شناسد

 
At July 3, 2009 at 8:13 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام اگر چه همیشه مطالبتان را در مطبوعات می خواند و کتاب هایتان را نیز و پای سخنانتان می نشیند و گاهی مطلبی را هم از شما در وبلاگ خویش می گذارد . اما مدتی قریب یکسال که به خانه تان نیامده بود . اما این مطلب از آن مطلب های شیرینی است که نمی شود بی سخنی و اشاره ای از کنار آن گذشت . جدای از شیرینی مطلب اشاره خوبی داشته اید . دیگه آق منصور اون آق منصوری نیست که بود از چشم افتادن خصوصا از چشم مردم افتادن دردی است که درمان ندارد و با عر و تیز و عربده کشی درمان نمی شود و با پیچیده ترین روش های سرکوب و امنیتی هم قابل رفع نیست . اگر بود ما الان شاهی داشتیم به نام رضا شاه دوم
تشخیص پیچ های سرنوشت تعیین کن تاریخی شم سیاسی قوی می خواهد که شما از آن برخورداریدو آن را به بیان آورده اید . در تمام بحران های سیاسی سی سال گذشته مردم و ابزار نظامی و امنیتی با جناح غالب حکومت بوده امروز مردم اکثرا با او نیستند

 
At July 3, 2009 at 12:54 PM , Blogger Unknown said...

اتفاقا یکی از نوچه های آق منصور که یه بار پارتی من رو لو داد و تو خونش به جز مفاتیح و دیوان امام کتابی پیدا نمی شه ، یه شب سر و کلش رو پشت بوم پیدا شده و با همسایه ها شروع کرده الله و اگبر گفتن . همسایه ها کف کردن ! ه

آقای بهنود

من نشده متنی از شما بخونم و آروم نشم . ایرانی که آدمهایی مثل شما داره ، همون جاییه که اگه احمدی نژاد رییس جمهور مادام العمرش هم بشه ، من درسم که تموم شد با کله برمی گردم تو بغلش .ه

چاککریم

 
At July 4, 2009 at 2:52 PM , Anonymous Anonymous said...

من می دانم برای شما اهمیتی ندارد و هیچ وقت در این موارد اعتراضی نمی کنید اما ما هم حقی داریم سری زدم به سایت امروز دیدم که این مقاله را گذاشتم به متن رجوع کردم دیدم که بخش هائی از آن را سانسور کرده گفتم ترسیده اما نفهمیدم از چه. بعد دیدم اسم شما را هم حذف کرده . این دیگر حیلی بی همتی و بی شرفی است. به چه حقی. آقایان آن قوت ادعای حقوق مردم دارند. راستی که /// خیلی عصبانی شدم .

 
At July 5, 2009 at 2:33 PM , Anonymous Anonymous said...

اینجا هم تابوی بعضی ها شکست ،تقدس الکیشون فرو ریخت، مثل این آق منصور شما!

 
At July 5, 2009 at 3:18 PM , Anonymous Anonymous said...

ببینید این کاریکاتور جالب را که همه وقایع انتخابات اخیر را در یک تصویر بیان می کند:
http://tinypic.com/r/2ln96qd/5

 
At July 6, 2009 at 3:28 PM , Anonymous reza mohseni said...

بد جوری حال داد

 
At July 9, 2009 at 6:24 PM , Anonymous Anonymous said...

هموطنان مبارز، این شعر را بخوانید و برای دیگران ارسال کنید. فرزند وطن

آن کنیم

خانه را بایست آبادان کنیم
فکر آزادی بجای نان کنیم

نان طلب باشیم یا آزاد مرد
مدتی این را فدای آن کنیم‏

گردهانها را به آتش بسته اند
کینه را در چشم ها عریان کنیم

واق واق این سگان را بیم نیست
تکیه را بایست بر یزدان کنیم‏

یک زما کار و سه از ما اعتصاب
چار با هم لقمه ای بر جان کنیم‏

هموطن کم خوردن و کم خواستن
ما اگر کردیم، کارستان کنیم

برق منزل قطع و تاریکی فزون
شهر را شبها چو گورستان کنیم‏

دیش ها از بام بر زیر افکنیم
هدیه بر بی شرم آرادان کنیم‏

پارچه بر جعبه یِ جادو کشیم
پشت بر سیمای ملایان کنیم

نی سوار واحد و مترو شویم‏
ترک ماشین راندن و فرمان کنیم‏

ره پیاده در خیابانها رویم
دیو را از کار خود حیران کنیم‏

پول اگر داریم اندر بانکها
برکشیم و خالی از تومان کنیم

مدرسه تعطیل و دانشگاه را
خانه یِ اشباح و بی جانان کنیم

کار تولید اَر بخوابانیم ما
آب اندر لانه یِ موران کنیم‏

کم خوریم و کم خَریم و کم بَریم
ورشکست این دولت گُرگان کنیم

گر کنیم اینها بدان ای هموطن
این ستم را زود ما ویران کنیم‏

کار ما روبیدن خاشاکهاست
خانه را پاکیزه از نادان کنیم‏

بهر آزادی اگر لازم شود
خون نثار مُلک خود ایران کنیم‏

 
At August 16, 2009 at 3:42 AM , Blogger رضا said...

گاهی اوقات آدم احساس می کنه به چیزی احتیاج داره که پیدا کردنش سخته اما یهو داستانی ,روایتی, گفته ای آنچنان حالی بهت می ده که یادت میره اصلا دنبال چیزی می گشتی!!
آقای بهنود فقط بنویس 

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home