Friday, May 20, 2011

سياست‌ورزي مسوولانه


کارتون هادی حیدری از روزنامه شرق

مقاله آقای عليرضا علوي تبار که روز پنجشنبه در روزنامه روزگار منعکس شده آن قدر مهم است که باید چندبارش خواند. از آن جا که روزنامه روزگار فقط نسخه پی دی اف در اینترنت دارد. این متن را این جا تکرار می کنم که خواندنش آسان شود.

سخنان اخير سيدمحمد خاتمي خطاب به جمعي از ايرانيان پرورده شده در جريان جنگ و انقلاب ]كه در سايت هاي خبري منعكس شد[ نوعي هشدار و پيام بيدارباش بود، هم به حكومت و هم به مخالفان و منتقدان. اين سخنان براي خود من كه اين روزها با خشم به عرصه سياسي ايران نگاه ميكنم، يادآوري برخي از مباني فراموش شده بود. به اين اميد كه پيام او همه ما را به تامل وادارد، به برخي از اصول يادآوري شده در اين سخنان اشاره مي كنم.


يكم: سياست ورزي سخت با عواطف و احساسات گره خورده است. همين درآميخته بودن با عواطف است كه سياست ورزي را هم جذاب مي كند و هم خطرناك. جذابيتش روشن است چون با برآورده ساختن تمايلات عاطفي ما سر و كار دارد. اما به همين دليل گاه از صورت يك اقدام عقلاني خارج ميشود و خطرناك مي شود. در اقدام عقلاني ما به دنبال تناسب ميان "هدف" و "وسيله" مي گرديم.
مي كوشيم روشها و وسايل مورد استفاده ما با هدفي كه درصدد تحقق آن هستيم، جور باشد. به علاوه هم در انتخاب هدف و هم در انتخاب روش و وسيله واقع بين هستيم و امكانات و توانايي ها را در نظر ميگيريم. برخوردهاي تلخ و دردناكي كه با دوستان و ياران صديق ما مي شود، اغلب در ما خشمي برمي انگيزد كه واقع بيني [درك امكانات و توانايي ها] را از ما مي گيرد. حقوق فراموش شده و پايمال شده بسيار است اما آيا در شرايط كنوني مي توان احقاق همه آنها را درخواست و جستوجو كرد؟ در مسابقه ابراز خشم، عقلا حاشيه نشين مي شوند و افرادي كه صداي بلندتري دارند، پرچمدار و پيشرو مي شوند. لازم است هر از چندگاهي كسي به همه ما يادآوري كند كه "خون را نبايد با خون شست" و براي حفظ همبستگي بلندمدت جامعه بايد آماده بخشيدن بود. مگر حفظ همبستگي در كنار آزادي و برابري از آرمان هاي مدرن منتقدان نيست؟

دوم: حرف اصلي طرفداران مردم سالاري در ايران اين بوده است كه هر جرياني بايد به اندازه سهم اجتماعي اش از قدرت سهم داشته باشد. اقتدارگرايي مگر معنايي جز اين دارد كه جمعي كه درصد كوچكي از جامعه هستند، بيشتر قدرت سياسي را در اختيار داشته باشند؟ حكمراني اكثريت در مردم سالاري به معناي ناديده گرفتن حقوق اقليت نيست. محافظه كاران در جامعه ما اكثريت هستند اما همه قدرت را در اختيار دارند. طرفداران مردم سالاري به دنبال حذف محافظه كاران در عرصه اجتماع نيستند. تنها به آنها يادآوري مي كنند كه به اندازه پايگاه اجتماعي تان قدرت بخواهيد و در تصميم گيري ها نقش ايفا كنيد.

حال اگر آنچه گفته شد درست باشد پس نبايد شعارهايي را طرح كرد كه به معناي پاك كردن محافظه كاران از صحنه اجتماعي و در نتيجه سياست باشد. همانطور كه طرفداران مردم سالاري انتظار دارند محافظه كاران واقعيت آنها را به رسميت بشناسند و به همزيستي مسالمت آميز به آنها تن دهند، بايد اين توانايي را در ميان خودشان تقويت كنند كه وجود محافظه كاران را به رسميت بشناسند و امكان بهره گيري از قدرت متناسب با وزن اجتماعي را براي آنها فراهم كنند.

اگر اينگونه به قضايا بنگريم، محافظه كاران را خطاب قرار دادن و از همزيستي با آنها سخن گفتن، چندان برايمان ناخوشايند نخواهد بود. ما در سياست تابع اصولي هستيم و رفتارهاي ناخوشايند طرف مقابل نبايد ما را به فراموش كردن اين اصول بلغزاند. سوم: مطالعه تجربه كشورهاي مختلف نشان مي دهد براي گذار به مردم سالاري راه هاي گوناگوني وجود دارد. گذر ايران به مردم سالاری واقعه اي اجتناب ناپذير است و دير يا زود اتفاق خواهد افتاد. اينكه اين گذار چگونه رخ خواهد داد، چندان قابل پيش بيني نيست. ما نمي توانيم به دقت بگوييم كه در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد اما مي توانيم بگوييم كه دوست داريم چه اتفاقي بيفتد. مي دانيم كه كم هزينه ترين شيوه گذار به مردم سالاري شيوه "مراوده" كه هم مسالمت آميز است و هم سريع تر از گزينه هاي ديگر به نتيجه مي رسد. در گذار به گونه مراوده گذار به مردم سالاري به گونه اي طرح مي شود كه همراهي بخش هايي از حكومت را نيز ميطلبد و خود را با نفي آنها تعريف نمي كند. به بيان ديگر مردم سالاري در تقابل با اقتدارگرايي تعريف مي شود نه اقتدارگراها.

دعواي مردم سالاري خواهي، دعوا با اشخاص نيست بلكه دعوا با روندها و خط مشي هاست و در نهايت با تغيير ساختار مردم سالاري تحقق مي يابد نه با حذف فيزيكي اقتدارگرايان. بخش غالب مردم سالاري طلبان داخلي علاقه خود را به گذار به مردم سالاري از طريق مراوده اعلام كرده اند. ضروري است كه پي امدهاي گرايش خود به اين شيوه ها را نيز بپذيرند، حتي اگر اين پذيرش به وجهه اجتماعي آنها لطمه بزند و موجب برچسب هايي چون سازشكار و ترسو شود. حكومت نيز نبايد با سپردن بلندگوهاي خود به دشمنان "صلح اجتماعي" و "گفت وگو" در شرايط تنوع و تكثر به تضعيف طرفداران مراوده و ارتباط و گفتوگو بپردازد. هيچ حكومتي نمي تواند منتقدان مسوول و اصيلي چون خاتمي و اصلاح طلبان را پيدا كند. حكومتگران بايد قدر نسلي را كه با آنها گفت وگو مي كند و مي خواهد بدون ايجاد گسست در جامعه به نيازهاي فزاينده آن پاسخ دهد، بدانند.

اگر دهان اين نسل دوخته شود، مخالفت از ميان نخواهد رفت بلكه زبان و روش آن عوض خواهد شد. فرصتها را دريابيم. ايران در موقعيت خطي با به رسميت شناختن مخالفان و منتقدان ملتزم به مسالمت و فرآيندهاي قانوني زندگي توام با همزيستي و تفاوت را براي مردمان فراهم كنيم. آيا گوش شنوايي هست؟

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At May 20, 2011 at 5:45 AM , Anonymous Anonymous said...

ممنون جناب بهنود مقاله اموزنده ای بود

 
At May 20, 2011 at 7:51 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
فرمایشات جناب علوی‌تبار هم درست است و هم نه
اگر طرف ما احمدی‌نژاد بود، می‌شد پذیرفت که کسی در فراجناح همه حناح‌ها وجود دارد و می‌توان با ریش‌سفیدی او و سایر زعمای قوم مساله را حل و فصل کرد. اما در این داستان طرف ما خود خامنه‌ای است، چرا که او خودخواسته پا به جلو گذاشت و همه مسولیت‌ها که شامل کشتار و شکنجه و تجاوز بود را عهده‌دار شد. براستی نمی‌توان با کسی که دستش به خون آلوده است به بهانه همه اصول رسیدن به مردم سالاری، به مذاکره نشست
با احترام به نگارنده و سپاس از استاد بهنود

 
At May 20, 2011 at 7:52 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود عزیز! لطفا فعل جمله "محافظه كاران در جامعه ما اكثريت هستند اما همه قدرت را در اختيار دارند." را از هستند به نیستند تغییر دهید
پاینده باشید

 
At May 20, 2011 at 8:12 AM , Anonymous آرش said...

خوب. تا اینجای قضیه که آقای علوی تبار از باب نصیحت الملوک، خواسته به سبک مهندس بازرگان در دهه چهل به حکومت اخطار کند که "ما آخرین نسلی هستیم که با شما به زبان خوش حرف می زنیم"، بسیار هم نیکو. آممما :
1- ایشان طبق کدام نظرسنجی معتبر به این نتیجه رسیدند که "محافظه کاران" در جامعه ما در اکثریتند؟ اگر منظور از محافظه کاران مردم سنتی-مذهبی هستند، از کجا معلوم که ایده آل همه نمازخوان هادر یک انتخابات سالم وآزاد احمدی نژاد و توکلی و کوچک زاده باشد؟! واگر منظور از محافظه کار، دقیقا همین گروههای حاکم است و به نظر آقای علوی تبار اینها در جامعه در اکثریتند، پس دیگر چه ادعایی در مورد موسوی و انتخابات؟! لابد احمدی نژاد رای آورده و جنبش سبز هم جفتک اندازی اقلیت بوده در برابر قواعد دمکراسی!.
2-وانگهی،آقای علوی تبار در همین چند جمله هم تکلیفش با خودش مشخص نیست. اول می گوید اینکه در "درصد کوچکی" بیشتر قدرت سیاسی را در دست داشته باشد اقتدارگرایی است، بعد می گوید محافظه کاران در اکثریتند. بالاخره چی شد آخرش؟ حکومت فعلی نماد " دیکتاتوری اکثریت" است یا "اقتدار گرایی" جمعی کوچک؟!

 
At May 20, 2011 at 9:52 AM , Blogger Sadeq Rahimi said...

شما و خاتمی و همفکران شما در خوشبینانه ترین حالتش دارید به قول نیچه «اخلاق بردگی» را تبلیغ میکنید جناب بهنود

 
At May 20, 2011 at 10:29 AM , Anonymous وجدان said...

جناب آقاي بهنود بعضي وقتها فکر ميکنم در زمان ساسانيان زندگي ميکنم که عده اي حاکم حال خوب يا بد را منظورم نيست جامعه به شدت داراي سيتم طبقاتي خيلي شديد .که افراد ديگر طبقات اجازه ورود به ديگر مناسب را به هيچ وجه ندارند.
آيا رهبر وشخص اول کشور فقط به يک طبقه وگروه رهبر است يا کل جامعه چطور کسي خود را رهبر کشور ايران ميخاند ولي هيچ وقت در سازگاري وهماهنگي اقشار جامعه هيچ نقشي از اوديده نمي شود امروز رهبري مسئوليت تاريخي ومادگار در بست وجوشاندن افراد جامعه با يکديگر از هر گرايش وعقيده را دارد کسي نميگويد کشور را دست غير شيعه بسپاريد ولي چه شيعه هاي ايران بخواهند وچه نخواهند اين کشور داراي اقوام وگرايشات گوناگون بوده هست وخواهد بود خوش نامي خاطره نيک در تاريخ از آن کسانيست که زمينه برادري وهم زيستي بيشتر در کشور ايران ايجاد کرده باشد هر جند اين خاطره مربوط به هزاران سال پيش کوروش باشد. در وراي تاريخم که مينگرم جاي پدر وريش سفيدما ايرانيان ولي وشاه واعلاحضرت نخواستيم ما مصلح و پدر وداورو بين کل ملت ايران ميخواهيم ماسالهاست که دربين حاکمان پدرنمامارا برده بين گرفتاريم وهيچ يک از آنان نيز سر سالم به گور نبرده اند و دنيا به ريش تمام ايرانيان خنديده (ما گدايان خيل سلطانيم)
خاتمي از جنس صلح است شايد او باادبيات خود بتواند به قلعه نفوظ ناپذير رهبري حرف دل ملت رابيان کند اگر چنين کند کاري کرده است کارستان واوقلاي قوم بايد به اوبجاي تحمت کمک وبه ملت بلوغ وبه طرف مقابل اندرز دهند شايد واقعاتحولي شود انشاالله

 
At May 20, 2011 at 1:02 PM , Anonymous Anonymous said...

ostad behnoud,alaraghme tamame eradati ke be shoma daram,bayad be arze ali beresanam,ESLAH va ESLAHTALABI bra hokomat va shive hokomati,standard mani dard! na bra in regime ya syria!!ma ba ss haye hitleri sarokar darim.
inja ast ke montagedan be raviye shoma moheg be nazar miresand! dr ali tabriz

 
At May 20, 2011 at 4:49 PM , Anonymous علی said...

آقای بهنود عزیز! این قضاوت شما از انجا شکل می‌گیرد که در ایران زندگی نمی‌کنید و اگر اخبار را دقیق تر از ایرانی‌ها دنبال می‌کنید و در اختیار دارید، ولی با گوشت و پوست خود لمس و حس نمی‌کنید.آقای «علوی‌تبار» هم وضعیتی مشابه شما دارند. یعنی به رغم اینکه در ایران زندگی می‌کنند ولی ظاهرا زندگی نمی‌کنند. یهعنی ایران بری ایشان طی دستکم دوسال گذشته شده است مسیسر بین خانه تا دانشگاه و بالعکس آنهم در روزهایی که تظاهراتی نیست و خیابانها خلوت است.دیگر روزها و ساعت‌ها هم «احمدزید‌ابدای» درد می‌کشده‌است ایشان ترجیح دادند درخانه بمانند و به مطالعات شان ادامه دهند. اصلا به او چه ربطی داشته که در خیابانها خون و خطر شده است؟
همه دغدغه‌های شما برای رسیدن به ازدای و آرامش و طی شدن این دوران گذار با کمترین هزینه و خسارت قابل درک و دریافت است. بزرگی خاتمی هم. بزرگواری «علوی‌تبار»هم. ولی باور کنید آقای «خاتمی» برایش لطمه نخوردن دین اسلام که آقای «خامنه‌ای» انرا نمایندگی می‌کند بسیار مهم‌تر و برجسته‌تر از درد داغ سنگینی است که مادر «سهراب‌اعرابی» بر دل دارد و مصیبت‌هایی که «تاج‌زاده» در اعتراض به دیگر نماینده این دین و این اسلام «جنتی» برخود هموار نموده است.

 
At May 20, 2011 at 8:48 PM , Anonymous Anonymous said...

علی جان عجب آقای بهنود چون در خارج است درد را احساس نمی کند آقای علوی تبار هم که در خارج است باز احساس نمی کند. خب برادر دیگر چرا تقسسیم بندی می کنی بگو من نظرات شما را گوش نمی دهم و حرف خودم را می زنم این که عسبی ندارد. اما برای اطلاعتان ما در تهران زندگی می کنیم و تصور می کنیم تنها راه برون رفت از بن بست فعلی پیشنهاد چناب خاتمی است اگر متوجه شویم

 
At May 20, 2011 at 8:49 PM , Anonymous نصیر said...

اگر اندکی راستگو بودیم می گفتیم که هیچ وسیله ای برای عقب راندن جناح راست نداریم و سوارند پس بهترست که پیشنهادهائی مانند مال خاتمی را قبول کنیم اما افسوس که اهل تظاهر هستیم .

 
At May 20, 2011 at 8:50 PM , Anonymous مهشید said...

اگر سخن جناب خاتمی اهمیت نداشت این همه شلوغ نمی کردید همگی . مهم است خیلی مهم است و دست ایشان را باید بوسید. من می بوسم

 
At May 20, 2011 at 9:56 PM , Anonymous Anonymous said...

چه گویمت که ز سوز درون چه می بینم؟ یاد عبدالله والا افتادم که روزی نوشت " به فکر ایران باید بود " . اما تاریخ نشان داد که یاسین خواندن در گوش سیاست مداران کدخدامنش کاری عبث است . سیاست قاطعیت و عمل می طلبد نه پند و اندرز . وزن گاندی کمتر از یک گونی ذغال بود ولی آتشی که او با رشادت مدنی خویش بر پا کرد دنیا را در بر گرفت.

 
At May 20, 2011 at 10:05 PM , Anonymous امید از تهران said...

خب! این دوستان عزیزی که نظام را اصلاح پذیر نمی دانند و اصلاح طلبی و صحبت از آن را بیهوده می دانند و سرزنش می کنند، بفرمایند انقلاب و ساختارشکنی بفرمایند! به حرف که نمی شود برادران. اراده، برنامه و توان یک کار حداقلی (اصلاحات) را ندارید، آنگاه دم از عمل حداکثری می زنید؟ آیا مطمئنید در این انقلاب خواهی اکثریت مردم را هم به همراه دارید؟ مردمی که هنوز با ندای حاکمان در صحنه حاضرند؟ مردمی که فیلم پرفروشمان می شود اخراجی ها؟ این نشان دهنده خواسته های غالب اجتماعی ماست. البته ناگفته نماند در دیدگاههای همین توده های مردم، صحبت از علاقه به از بیخ و بین کندن زیاد دیده می شود. اما آیا در عمل هم این توده ها حاضرند این کار را بکنند؟ و آیا نخبگان و عقلای سیاسی هم باید این خواسته های تند را بدون کم و کاست، تعدیل و تطبیق با اصول مردم سالاری، عقل و منطق، اجرا کنند؟
همین دوستانی که دم از انقلاب می زنند حاضر به پرداخت کمترین هزینه مثل یک حضور حداقلی و مسالمت آمیز در خیابان نیستند. عقل و منطق و دوراندیشی خوب چیزی است

 
At May 20, 2011 at 11:34 PM , Anonymous محمود said...

خیلی برای من جالب است که همینانی که سخنان آقای "خاتمی" را خیانت به جنبش و ملت ایران می‌دانند در رویدادی چون اعدام‌های خلخالی در اول انقلاب معتقدند که نبایستی آن اعدام‌ها شکل می‌گرفت و باید آشتی ملی می‌بود خلاصه پُز در جهان آزاد زنده‌گی کردن را داد. حال خاتمی با پیش‌نهاد "آشتی ملی" می‌خواهد گرهی را که دو سال است بر اصلاح‌طلبان که نماینده‌ی بخش کثیری از جامعه‌ی نخبه‌ی ایران است را باز کند، اینان ندای مخالفت سر می‌دهند که البته جای احترام دارد. اما مخالفان هیچ راهی پیش‌نهاد نمی‌کنند و کلام آخرشان "انقلاب" است که البته هیچ از نظر زعمای قوم کار صحیحی نیست. باید کم کم جریان مدارا و تساهل را دوباره به جامعه بازگرداند چرا که جامعه‌ی ایران در وقت آشوب‌ها و انقلاب‌ها به دلیل روحیه‌ی جوگیری، نمی‌تواند تصمیمی از روی عقل و درایت بگیرد چنان که یک‌بار در انقلاب مشروطیت و یک‌بار در انقلاب‌اسلامی ثمره و تجربه‌اش را داشته‌ایم.

 
At May 21, 2011 at 2:53 AM , Anonymous Anonymous said...

به نظر میرسد که ما ترجیح میدهیم حق به جانب بمیریم تا حق به دیگران بدهیم زندگی کنیم. در مایة مرگ با عزت بهتر است از زندگی با ذلت.
به نظر میرسد هرچند ناخواسته پیرو حسین ابن علی هستیم

ما به دنبال هدفی نیستیم جناب علوی تبار، ما تشنة انتقامیم. اصلاً مگر میشود خون تک تک اینها را نریخت و شب راحت سر به بالین گذاشت؟
ما گفته بودیم مدارا، گفته بودیم تساهل، ولی نه اینقدر. خوب به خون شستن هم محال نیست، حالا خواهید دید. ما میکشیم و بعدش ایران گسلتان میشود یه هویی. خاتمی هم با این همه تجربه در دنیای سیاست عقلس نمیرسد و ترسوست وگرنه به کمتر از جنگ راضی نمیشد. شما هم از بس سرت در کتاب و ذفتر است، نمیدانی اوضاع چه جوری است

 
At May 21, 2011 at 5:08 AM , Anonymous korosh said...

جناب آقای مسعود بهنود
گمان میکنم بهترین و مسالمت آمیزترین راه برای گذار کشور به دمکراسی(که مردمسالاری معنای بدی برای آن است) میتواند
برگزاری یک همه پرسی برسر قانون اساسی جمهوری اسلامی باشد
سی و دو سال از تدوین این قانون متعارض و استبدادی گذشته و نسل حاضر حق دارد قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر خودش را تدوین نماید
تا زمانی که چنین رفراندومی برگزار نشود،تمام تلاشها استخوان لای زخم است
با سپاس از صبر،تحمل مخالف و «برخی» نوشته های خوبتان

 
At May 21, 2011 at 5:30 AM , Anonymous Anonymous said...

چقدر این جمله تان این روزها به دلم میشیند:
در مسابقه ابراز خشم، عقلا حاشيه نشين مي شوند و افرادي كه صداي بلندتري دارند، پرچمدار و پيشرو مي شوند.

آقای بهنود، کاش میشد همه تارخ بخوانند، حداقل تاریخ این صد سال را، تا حرف های شما برایشان معنی پیدا کند و بدانند دشمن ما جهل ماست و کسی جز عده ای از خود ما بر ما حکومت نمیکنند

 
At May 21, 2011 at 6:45 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام
اگر سیاست را از نگاه افرادی مثل خاتمی و یا بهنود و دیگر به اصطلاح اینگونه روشن فکران برسی کنیم.
در اخر وضع همین خواهد بود که هست. اقایان فراموش کرده اند که اکثر کشور های پیشرفته دنیا جنگ های
داخلی داشتند. و ما ایرانی بدون اینکه خونی از دماغ کسی بیاید خواستار دمکراسی و مردم سالاری هستیم
ان هم با یک سری اخوند جنیتکار و مردم خود فروخته که حاضرند هر عمله بی شرمانه ای را بدون لحظه ای درنگ
انجام دهند. این مملکت بدون جنگ داخلی و خونریزی با وطن پرستان واقعی وطن نخواهد شد

 
At May 21, 2011 at 6:56 AM , Anonymous Anonymous said...

تمام دعوا بر سر لحاف ملا میباشد.

۳ میلیون بشکه نفت در روز ضرب در ۴۰ دلار سود در هر بشکه مساوی ۱۲۰ میلیون در روز، خدا بده برکت.

هر روز که باند قدرت سر کار باشد میتواند بیشتر حساب بانکی‌ پرتر کند. اکثریت مردم را بی‌خیال.

 
At May 21, 2011 at 11:10 AM , Anonymous علی said...

چرا بعضیا از خودشون حرف در می یارن؟
کی خواست خون با خون بشوره؟

ما می گیم دیگه زیر بیرق سلطه ولایت فقیه سینه نمی زنیم ...رای نمی دیم .. آخرشو دیدیم..همین الان آقا با احمدی نژاد کج افتاده..ریاست جمهوری شده یه عمله ..کار بکنه تازه همه ناکامیهام گردنش..مجلسم چند ساله آقا نمی خواست صم بکم بود..حالام اون چیزی که اون می خواد و باید بگه..مشایی یه کلمه دیگه حرف بزنه خودشو هفت پشتشو به باد می دن...بابا بسه دیگه ...از این آقا چیزی در نمی یاد... زندگی شخصیمونم این که اون عمله کی باشه خیلی تفاوت نداره .. داشته باشه هم اونقد نیست که به خاطرش تتگ بردگی این سیستمو بخریم.. صبح بریم رای بدیم ..شب آقا بخنده بگه منو می خوان ..تایید منه...درضمن تو این شرایط که چه آقا چه احمدی نژاد به چنان روزی افتادن که یه لبخند زوری هم رو لبشون نمی یاد ..یکیشون بیان از کول ما بالا برن از این منجلاب در بیان بعدشم یه تیپایی .. نه آقا هر چی بکشیم روحمون راحته که تن به ذلت ندادیم...

اگه مردم به اونجا رسیدن که یه اکثریتی بیان بیرون و با تظاهرات ملیونی و مبارزه مدنی مسالمت آمیز و اعتصابات و ... شرایطو به شرایطی دموکراتیک و مناسب با یه قانون اساسی معقول تبدیل کنن که فبهاالمراد..اگه هم نه که هرکی هرجاست با تشکلای صنفی و اجتماعی غیر سیاسی سعی کنه حقشو تا حد امکان بگیره..اتفاقا این مواقع دیکتاتورا بیشتر باج می دن ... در این میونم با افزایش آگاهی خود و دیگران زمینه اون روز موعود واسه راه حل اساسی رو مستعد کنیم... والسلام...

 
At May 21, 2011 at 11:15 AM , Anonymous آرش said...

من از آقای بهنود و دوستانی که از خاتمی دفاع می کنند یه سئوال دارم و امیدوارم اگه جواب میدید بدون فرافکنی و زدن به صحرای کربلا باشه :
کاری به خاتمی قبل از انقلاب ندارم. بالاخره اون هم در عرض این سی سال تفکرش عوض شده و تجربه اش بیشتر. اما فرض کنید همین امروز بجای جمهوری اسلامی، رژیم سلطنتی سابق یا یک دیکتاتوری نظانمی لائیک مثل ترکیه سابق سر کار بود و دست بر قضا صد و اندی نفر رو می کشت و هزاران نفر رو زندانی و شکنجه می کرد.آیا باز هم نصیحت خاتمی به مردم و حکومت این بود که روی هم رو ببوسید و خلاصه دور هم باشیم؟!
مقصود اینکه چند درصد این نوع چاره جویی های خاتمی مربوط میشه به "مدارا طلبی" و " اعتدال گرایی" و چقدرش مربوط می شه به عشق و ارادت به "تنها حکومت روحانیت شیعه" و احساس وظیفه در برابر میراث امام راحل؟!

 
At May 22, 2011 at 9:58 AM , Anonymous رضا said...

در ایرانم و با مردم این سرزمین میگریم و میخندم .می دانم و میدانم که منتقدان سید نیز میدانند که او آگاه تر وقت شناس تر و دلسوزتر از همگان است . بیهوده نمیگوید بیهوده نمیخندد . همدرد است با زندانیان و خانواده های شهدای جنبش سبز . سخن نمیگوید مگر آن که به صلاح حرکت اصلاح طلبانه ی مردم باشد

 
At May 22, 2011 at 12:10 PM , Anonymous باران said...

آرش خان سوال جالبي کرده
بايد بگم اين سوال من هم هست
از جناب بهنود ميخوام لطفا پاسخ بدن

 
At May 23, 2011 at 1:14 AM , Anonymous Anonymous said...

اصلا شما درست میگی. آقای خاتمی و علوی تبار هم درست میگن. اما آیا جامعه ما گنجایش شنیدن همچین حرفی رو داره. آیا ما مردم ایران اونقدری صبور شدیم که بتونیم این حرفو بپذیریم. آقای خاتمی این حرفا رو می تونه مثلا بره تو آلمان یا انگلیس بگه اما نتیجه این حرفش تو ایران این میشه که همه به شدت باهاش مخالفت میکنن و احساس خیانت میکنن. آقای خاتمی اگه نظرش هم این باشه و بخواد ایران به این سمت بره باید به زبان مردم حرف بزنه تا جواب بگیره. اینجوری من یکی فکر نمی کنم جواب بده.

 
At May 23, 2011 at 2:17 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود

آقای خاتمی همیشه درجه انسانیتش باعث رک گویی و صداقت در گفتار چهآن موقع
که در راس ریاست جمهور بودند چه در موقع تنهایی کامل

ایشان وقتی میگویند محافظه کاران در اکثریت هستند منظورشان عدد ۹۹ در صد نبوده
و نیست بلکه همان ۶۳ در صد انتخابات که آقای موسوی بالاخره بقول خود دستگاه ۱۴ میلیو
رای در کیسه داشت یعنی ۳۷ در صد و این وزنه سنگینی در معادلات سیاسیت

اما خب بعضی در همین کامنت گزاری بسیار بدتر از ۹۹ در صدی ها هستند و از تمامیت
خواهان هم داغترند البته در بعد براندازی

اینها توجه نمیکنند بدبختانه یا خوشبختانه ترکیب ساختاری جامعه ایران با بیش از پنجاه هزار
مسجد و تکیه و امام و امامزاده و ۲۰۰ هزار طلبه و ملا و حجت الاسلام و سیل بازاریان
سراسر ایران و کسبه های خیابانها بعلاوه میلیونها حقوق بگیر بسیج و سپاه و...خب در مقابل
اینها اگر تمام دانشگاهیان و مدارس و ...اگر متحد هم باشند
باز کفه بطرف محافظه کاران سنگینی میکند
ولی ا از هم بدتر تعدا جوانانی هستند که جز انقلاب ناب چیزی دیگر نمیخواهند و هم محافظه
کاران و هم اصلاح طلبان را یکجا میخواهند درو کنند ...؟

پس چرا اینها دایم التماس م

 
At May 23, 2011 at 8:04 AM , Anonymous امیرمهدی said...

حکیمانه بود
اصل مراوده به جای ننگ مشاجره
...

 
At May 23, 2011 at 10:43 AM , Anonymous amir said...

در متن روزنامه هم آمده
"محافظه كاران در جامعه ما اكثريت هستند اما همه قدرت را در اختيار دارند."
احتمالا اشتباه تایپی است
گرچه من شخصا اطمینان ندارم که واقعا چه میزانی از جامعه ما محافظه کارند
نظرسنجیها بیشتر جامعه را محافظه کار می نمایاند ولی در این باره جای کار هست

 
At May 24, 2011 at 5:05 AM , Anonymous Anonymous said...

من نمیدونم اینا چه جور اصلاح طلبی هستن! من با نظر آقای علوی تبار کاملا مخالفم! تنها کاری که میکنن اینه که بگن همینه و ما نمیتونیم تغییرش بدیم پس بیایین با همینس که هست مدارا کنیم! جالب اینه که همین کامنتو واسه سایت کیلمه فرستادم اصلاپست نشد! چه فرقی هست بین اینا و جناح حاکم جمهوری اسلامی! هیچی !!! چه جوری این مملکت میخواد متحد بمونه ؟؟؟ عربها در جنوب اذریها در شمال غرب کردها در غرب و ترکمن ها در شمال شرق! من آذریم میدونم چی داره لا اقل تو دل مردم آذر بایجان می گذره! آقای خاتمی مگه بیاین رهبر گناهاتونو شاید بخشید! خودشو مسخره کرده یا مارو؟؟؟

 
At May 24, 2011 at 12:36 PM , Anonymous Anonymous said...

من به ايجاز نوشتم. دوست ناشناس من بهترين پاسخ در ادامه كلام را اميد نوشته است! بايد بپذيريم در اقليت قرار داريم. سي و اندي سالاقدامات پوپوليستي منجر به ايجاد اكثريت فرمانبردار ولايت گشته! بر خلاف سير موجود در ساير كشورهاي منطقه/نگران استيلاي نطاميان هستيم. نجات در روشنگري عمومي جامعه است كه تمام منافذ نيز كاملا بسته! بنظر راه طولاني در پيش است! به رفتار و سكنات عامه جامعه دقت كنيد! علي تبريز

 
At May 24, 2011 at 3:11 PM , Anonymous Anonymous said...

ماایرانیها ماشالله گداگردن کلفته ایم. ازرهبرمون گرفته که سعی میکنه درهمه مسائل اظهارنظری بکنه ومطالعه ای داشته باشه اما خودش اقرارمیکنه که ازاموراقتصادی سردرنمیاره ودخالتی هم نمی کنه.یعنی ازنظرایشون اگه دولتی برسرکاربیادودرعرض شش سال چهارصد میلیارددلاربه بادبده مسئله حتی انقدراهمیت نداره که آقابخوادراجع بهش فکرکنه. خیلی ازمردم هم همینطورفکرمی کنن یعنی ازنظرشون زیادمهم نیست که آقای خاتمی بانفت بشکه ای 15-40 دلار دوازده میلیارددلارذخیره هم کردولی همین امروزی که گذشت بخش دیگه ای ازسرمایه روبه انتهای این مملکت براثربی کفایتی دولت فعلی بربادرفت ودیگه نمیشه جبرانش کرد. یک امر جزیی ازنظرخیلی ها. انقدرجزیی که هیچ تفاوتی بین خاتمی واحمدی نژاد نمی بینن.

 
At May 25, 2011 at 9:16 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد مرسی از شما شاید افرادی که معنی واقعی دموکراسی را مثل شما بدانند کم است عده دادو بی داد ونا سزا می گویند از الان خط و نشان برای زمان پیروزی می کشند فقط یادشان رفته سر کوبگران امروز همان ازادی خواهان قبل از انقلاب بودند وباید یاد اور شد انچه انها را به روز انداخته همین تفکر انتقام گیری بوده است شاید سالها وقت لازم است وشاید ادمهائی مثل بازرگان و خاتمی و.. موفق نشدند به دلیل همین بینش غالب در کشور دوستان دارم

 
At May 25, 2011 at 9:48 AM , Blogger nostalgia said...

سلام
خواستم مثل خیلیها اولش از شیفتکیم نسبت به شما بگویم اما منصرف شدم چون دیدم نیازی نیست پس مسفقیم می روم سر اصل مطلب:
تمام دوستانی که آقای خاتمی را متهم به خیانت می کنند آیا یک بار از خودشان پرسیده اند که اگر امروز میلیونها ایرانی در خیابان بود و حاکمیت را در فشار شدید قرار داده بودند احتمالا آقای خاتمی به عنوان یکی از رهبران جنبش هرگز اینگونه پیشنهادی را ارائه نمی داد. آقای خاتمی به عنوان یک سیاستمدار چه ابزارهایی را برای مقابله با حاکمیت در دست دارد. جدای از این دوستان فراموش نکنند که اگر امروز جنبش پیروز هم شده بود مسلک اصلاح طلبی به ما اجازه انتقام و خونریزی نمی داد و به تعبیر معروف می بایستی می بخشیدیم ولی فراموش نمی کردیم. فراموش نکنید که با همین رویکردهای آرام و اعتدال گرایانه آقای خاتمی واژه هایی مانند آزادی و دموکراسی و امثال آن وارد ادبیات سیاسی ما شد و پیش از آن تصوراتی دور دست بود. بهتر است عجله نداشته باشیم و واقعیتها را آنگونه که هست بپذیریم. به هر حال فعلا که اصلاح طلبان اکثرا در زندانند و افراط گراها اگر نگوییم ناپیدا لا اقل کم پیدا.
هادی از مشهد

 
At May 25, 2011 at 10:46 AM , Anonymous Anonymous said...

درود بر مسعود بهنود نويسنده و روزنامه نگار آزاده ايران
ايرانيان خاتمي را دوست دارند چون با آنها صادق بود ولي كيست كه نداند همين سياستهاي خاتمي چه فرصتهايي را از ملت ايران نگرفت؟
روزي كه اصلاح طلبان قدرت را بدست گرفتند رهبري از سز ضعف ژست اصلاح طلبي مي گرفت و روزي كه بعد از هشت سال قدرت را ترك كردند خدا نماينده ايشان بود در آسمان.
خاتمي عزيز بعد از چهارده سال بايستي متوجه شده باشد كه بازي سياسي با كسي كه هيچ قاعده و قانوني را براي حداقل چند ماه نمي پذيرد نمي شود انجام داد. بخاطر آوريم
كه طي همين يكي دو ماه گذشته اينان در دعواي درون گروهي شان چندين صد بار قوانين شرعي - قانون اساسي - قانون مدني و ... را شكسته اند. خاتمي عزيز مي خواهد طبق چه ضابطه اي
بازي كند كه حداقل فقط به صورت ظاهري هم كه شده باشد جناح مقابل اين ضوابط را رعايت كند. قانون سياست اين است كه وقتي طرف مقابلت قوي تر شد پيشنهاد سازش بدهي و وقتي كه ضعيفتر شد
به رعايت اخلاق امتياز خواهي كني . حال كه جناح حاكم دچار انشقاق و ريزش شده چه وقت اين پيشنهاد است؟

 
At May 26, 2011 at 12:10 PM , Anonymous Anonymous said...

Aghaye Behnoud e aziz,
Ensan mitavaanad khodash ra be nashnidan va nadidan bezanad va arezuye kheir dashteh baashad,amma vaghaaye-e biruni,taabe-e ghaanunmandi e khas e khod hastand.vaghti dar anbar baarut kebrit mikashid,baarutha monfajer mishvand.az shoma nemiporsand manzure shoma che bud?.monfajer mishavand va hameh chiz ra naabud mikonand.ravand e feli jameh e ma chenin haalati daarad.kasaani mesl e aghaye Khatami va khod eshoma faghat darid gush va cheshm e khodetan ra bar in enfejar mibandid.in rah be jahannam khatm mishavad .nadidan az bar e masulyat e ensan nemikaahad.
Ba ehteram :afshin

 
At May 29, 2011 at 5:38 AM , Anonymous Anonymous said...

اگر ملت مدارا نکند و در بدترین حالت جنگ داخلی بشود.آیا اینده خیلی بدتری در انتظار ایران است ؟بله افراد حاضر بیشتر اسیب می بینند ولی کار یکسره می شود اکنون دیگر مانند گذشته نیست که یونانیها 300 سال مغولان 400سال و عربها هزار سال بر ایران حکومت کنند.این دیدگاه شما اصرار بر نقاشی و آراستن یک خانه رو به ویرانی است.مثل اصرار مرحوم شریعتی به موجه جلوه دادن تفکر دینی.(علیرغم ارادتی که به هر دو ی شما دارم).م)

 
At June 5, 2011 at 6:50 AM , Anonymous mina moradi said...

سلام جناب بهنود به تازهگی مقاله شما را خواندم وقت کامنت گذاری پایان یافته واحتمالا شما هم چندان مشتاق چنین کامنتهائی نیستید ولی به هر حال از ما نوشتن
از قدیم گفته اند صلاح مملکت خویش خسروان دانند!!!ا(البته اینروزها کمی تامل در این ضرب المثل خالی از فایده نیست
)
اخاتمی فقط از یک چیز میترسد انهم اسیب دیدن نظام تا حدی که منجر به فروپاشی ان شود ..وتا کنون نیز از هیچ کوششی در این راه دریغ نکرده وباید گفت بسیار هم موفق بوده
وباید به او افرین گفت ..بقیه سخنان امثال شما در تفسیر رفتارهای او توجیهات بیمایه ای ایست که تنها او را کمی رنگ میکند
واتفاقا این خود اوست که هر باربا شفافیت کامل این رنگ را با جمله ای یا سخنرانی کاملا میشوید وخواست وچهره واقعی خود را نمایان میسازد ..
چرا میخواهید ازاو چیز دیگری بسازید بگذارید کار خودش را بکند وهمان باشد که خود نیز بی محابا ان را در تمام حرکات وگفتار خویش به نمایش میگذارد
در عالم رویا از او مرد رویاهای خویش را نسازید ..در اینصورت هم به خود هم به مردم وهم به او ظلم کرده اید
مینا مرادی

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home