Monday, June 28, 2010

مقایسه ای ساده


یکی از دوستان با ارسال این عکس که شاید همه دیده باشید برای من نوشته "فقط می خوایم بدونیم وقتی از بچه ی این آقا می پرسن آقات چیکارست، چی میگه؟ میگه آقام میله "است؟ آقام پایه است؟ آقام ستونه؟ آقام سه پایه است؟ آقام گیره است؟ آقام دسته است؟

به نظرم مطایبه آمد اما جدا از آن به گمانم چند نکته در نگاه تیزبین عکاس جا داشته، یکی دقت و ظرافت تهیه کنندگان سکو که اگر این مقدار توجه و دقت را در طرح های عمرانی داشتند حتما کشور گلستان بود مثل دو پله تعبیه شده برای سخنران. و دیگر رنگ تیره سبز پرچم که مطابق درایت و بصیرت دولتیان باید از هر چه جنبش اعتراضی را تداعی می کند دور باشد. و باز دیگر فرش های ریزباف که البته باید از دید جمعیت پنهان باشد که به ساده زیستی صدمه نزند.
و نکته دیگر نشانه کردن برج آزادی [شهیاد] است و قرار دادن سکو و دوربین در جائی که آن برج هم به اضافه پرچمی با سبز تیره در کادر باشد.

به عنوان کسی که چهل و چند سال است در کار اطلاع رسانی است و ده سال اول را خبرنگاری کرده و با شاه پیشین و نخست وزیرش هویدا در داخل و خارج ایران بسیار سفر کرده است می توانم شهادت بدهم نه سفرهای استانی آقای احمدی نژاد به پرشوری و اثر سفرهای استانی سال های 53 تا 55 دولت هویدا بود، نه کل هزینه های تشریفات سفرهای شاه و ملکه به شهرهای داخلی و خارجی به انصاف یک صد هزینه های سفرهای آقای رییس جمهور فعلی بود. هویدا یک نفر مراقب داشت که هنوز زنده است و در تهران، خود فرزندانی نداشت که همه شان چند گارد داشته باشند [که به نوشته سایت ها و روزنامه های دولت برخلاف خواست بچه ها در مدرسه شان هم حاضر باشند]، محل سکونت همه وزیران و بیشتر خانواده سلطنت در سطح شهر پراکنده بود و در منطقه حفاظت شده [درست مانند منطقه سبز بغداد ] زندگی نمی کردند. اسناد و مدارک مربوط به سفرهای شاه سابق در دسترس علاقه مندان هست می توانند خطای مرا اصلاح کنند که می گویم مطابق اخبار و نوشته سفرنامه نویسان مخصوص، صد نفر گاهی آقای احمدی نژاد را در سفرهای خارجی محافظت می کنند. یک قلم نوشته شده که خرید عینک های ری بان برای محافظان در سفر نیویورک بیست هزار دلار برای بیت المال هزینه داشته است در حالی که در سال های "ستمشاهی" هرگز هرگز هرگز در سفرهای خارجی بیش از پنج نفر کل خانواده سلطنت را محافظت نمی کردند. برای نخست وزیران تنها یک نفر معمول بود که بعد از آدم ربائی در کاراکاس و ماجرای معروف گروگان گیری وزیران اوپک این مراقبت بیشتر شد.

اما مهم تر تبلیغات است که هرگز در تاریخ ایران در این حجم سابقه نداشته است. در بیست و شش ساعت پخش تلویزیونی روزانه [حدود هزار و ششصد دقیقه] تا انقلاب، حجمی برابر با یک ممیز هشت در صد [حدود سی دقیقه در شبانه روز] به تبلیغات [آن هم فقط برای شاه ] اختصاص داشت. این مربوط به سال 1354 است که آمار دقیقش را در دسترس دارم. این رقم امروز در چهارده شبکه به چند زبان به حجمی برابر با 2016 دقیقه رسیده که صرف تبلیغ رییس دولت می شود که مطابق بررسی ها در روزهای منتهی به انتخابات برای رعایت [؟] قانون به حدود شصت و هشت دقیقه [هنوز دو برابر تبلیغات شاه] تقلیل یافت.

اما پاسخ به یک سئوال می تواند دل کسانی را که به این همه هزینه سازی برای هدایت [؟] مردم معترض اند خنک کند، آیا با این همه که چریده اید دنبه ای هم برای جمهوری اسلامی و نظام به بار آورده اید. گلایه های رهبر و روسای قوا و وزیران و روحانیون و دست در کاران نشان می دهد نه. نه تنها چنین حاصلی به بار نیاورده این همه تبلیغ، بلکه بعد سی سال حکومت امکان آن ندارد که اجازه یک راه پیمائی به مخالفان دولت [ یعنی آن ها که به قانون اساسی ملتزم هستند] اعطا کند. وزیر کشور با صراحت و بی اعتنا به تصریح قانون اساسی می گوید چرا باید اجازه می دادیم مگر دنبال دردسر می گردیم

یک نشانی دیگر . بعد از سی سال و این همه گزافه گوئی و لاف درباره میزان محبوبیت خود، شهادت گرفتن از دختر بچه ونزوئلائی که ذکر مموتی گرفت تا زلزله زدگان آمریکای لاتین که حتما باید متشکر کسی باشند که چک داد و خانه فراهم شد، باز دولت از یک صدای مخالف می ترسد و به بهای از بین بردن سلامت مردم پارازیت های وحشتناک رها می کند که ... راستی برای چه.

فقط برای این که مردم ندانند پشت این لبه و آن تصویر تلویزیونی مردی مامورست که صحنه را بزک کند و پرچم را تکان بدهد.
 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At June 28, 2010 at 11:30 AM , Blogger hasanpix said...

استاد گرامی مسعود بهنود عزیز سلام امیدوارم خوب باشید. ضمن سپاس از نکات مطرح شده از سوی شما در نقد (عکس آقای میله) لازم دیدم در باره عکسی که من در روز ۲۲ بهمن ۱۳۸۷ گرفته ام یادآور شوم به جهت تاریخ عکاسی رنگ پرچم اینقدر سیاه نبود و شاید کسی شیطونی کرده است

با احترام
حسن سربخشیان

 
At June 28, 2010 at 12:27 PM , Anonymous Mohsen said...

مثل همیشه لذت بردم استاد.

 
At June 28, 2010 at 12:37 PM , Anonymous Anonymous said...

ظاهراً تبعات اقامت در خارج و دور بودن از فضای ایران تدریجاً در حال اثرگذاری است و و محتوای و شکل مقالات استاد در حال تبدیل اجتناب ناپذیر و قابل پیش بینی به ادبیات لوس آنجلسی و [...]گی است
این همان پروژه هدایت محترمانه یا اجباری مخالفان به خارج از کشور توسط نهادهای امنیتی است که ظاهراً موفق بوده

 
At June 28, 2010 at 12:40 PM , Anonymous مازیار ن said...

ممنونم . برخلاف دوستی که پرداختن شما به مسائل اینچنینی را لوس آنجلسی خوانده اند و به نظرم باید کمی شرم کنند ، به نظرم می رسد بزرگوارانی مانند جنابعالی چه خوب است که گاه گاه سطح گفتگو را به گفتگوهای عام و مردم نزدیک کنند. خواص زدگی نتیجه اش به نظر من دور افتاده از توده و همین چیزی می شود که الان شده یعنی توده مردم را در اختیار احمدی نژاد و دیگران قرار دادن و اکتفا کردن به به به و چه چه چند هزار تن خوانندگان همیشگی.

 
At June 28, 2010 at 1:12 PM , Blogger masoudbehnoud said...

This comment has been removed by the author.

 
At June 28, 2010 at 1:13 PM , Blogger masoudbehnoud said...

اول این که وقتی عکس را دیدم حتم داشتم که این را یک عکاس با تجربه با دید تیز و هنرمندانه و موشکاف گرفته است متاسفانه دوستم ننوشته بود کیست. این که دریافتیم عکس کار حسن سربخشیان عکاس خوب است حدسم را به یقین مبدل کرد. و ممنون از توضیح روشنگرش. اتفاقا دوستم توضیح داده بود که بار اول که این عکس را دیده سبزش چنین تیره نبوده است.
به راستی که حلال کردن این حقوق و مزایا آدمی را به چه کارها وامی دارد.

 
At June 28, 2010 at 1:14 PM , Anonymous مریم said...

چه بی سلیقه است دوستی که صفت لوس آنجلسی به تذکرهای استادم داده است . هیچ خوشم نیامد
مریم

 
At June 28, 2010 at 1:38 PM , Anonymous احمد قلی خان said...

جناب بهنود عزیز جون مادر مموتی جون اقدس جون داش رحیم جون هرکی دلت میخواد اینارو با "شاه پیشین" مقایسه نکن درسته اطلاع رسانی باید بشه ولی شما هیچ وقت نمیگی دوچرخه ی تو از ماشین من آروم تر میره!! دو تا چیز همگنو مقایسه کن آخه این ... کجا اونا کجا

راستی اونم میتونه بگه آقام به نرخ روز و برای مصالح نظام باد میده یعنی باد تو پرچم میندازه که باصلابت شه .

 
At June 28, 2010 at 1:54 PM , Anonymous mandegar said...

با درود خدمت مسعود بهنود عزیز

یه چند مدته که تو خیلی جاها میشنویم ومیخونیم که هی این چیزش بیشتر از شاه بوده اون چیزش فراتر از شاه وملکه دوران سلطنت بوده
یا دوران شاه این نبود که حالا این شده
یااصلا ما دوران شاه این چیزهای بد رو نداشتیم ولی حالا داریم
آقای بهنود پس برای چی انقلاب شد مگه نمی گفتند که به خاطر همین بریز بپاشها وبالا وپایین بودنها انقلاب شد
بابا اینا که روی اون مرحوم فقید و تمام اون دوران سلطنت ایران رو سفید کردن که
مغزم داره سوت میکشه یکی به من بگه واقعا برای چی انقلاب شد چرا یه عده نسلهای بعد ایران رو فقط به خاطر این چرندیات به خاک سیاه نشوندن

 
At June 28, 2010 at 1:57 PM , Anonymous علیرضا said...

آقای بهنود عزیز با این که با نتیجه ای که از عکس گرفته اید موافقم اما دو نکته هست.
یکی اینکه عکس مربوط به قبل از انتخابات و احتمالا 22 بهمن 87 است. دوم اینکه در تصویربرداری حرفه ای نگاه داشتن پارچه های آویخته بسیار متداول است برای مثال اگر پشت صحنه ی تصویر برداری های مد و فشن را ببینید با صحنه های مشابه روبرو خواهید گشت.
خواننده همیشگی مطالب شما

 
At June 28, 2010 at 3:16 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود شبانه روز 24 ساعت است نه 26

 
At June 28, 2010 at 3:56 PM , Anonymous چاکرشما said...

به آن برادر که افاضات فرموده اند که شبانه روز چند ساعت است بفرمائید که وقتی دو تا شبکه داشته باشی که هر کدام سیزده ساعت برنامه پخش کنند آن وقت در شبانه روز 26 ساعت برنامه پخش می شود عموجان
پس وقتی صدا و سیما اعلام می کند که در در هر روز هشتاد و هشت ساعت برنامه رادیوئی داریم نمی داند که شبانه روز 24 ساعت است. نه عزیزمان ما نمی دانیم و عادت نداریم که سئوال کنیم
چاکرشما

 
At June 28, 2010 at 3:56 PM , Anonymous Anonymous said...

عجب کشف بزرگی شد شبانه روز مگر 24 ساعت است . بابا می گفتی تا به حال

 
At June 29, 2010 at 12:04 AM , Anonymous Anonymous said...

دوستی که مقاله زیبای بهنود را لوس آنجلسی خوانده بداند که در غرب اگر از انسان به چننی کاری بگمارند و یا اجازه ندهند مردم فرشهای گرانبهای زیر پای مدیران را ببینند و یا عینک های 20هزار دلاری از کیسه دولت برای 100 محافظان خریداری شود
بدانید مورد پرسش مجلس و یا سنا قرار می گیرد.
آیا سخن گفتن در باره هدر رفتن میلیاردها دلار از بودجه برای صرف تبلیغات رییس جمهوری که لایق مردم ما نیست لوس آنجلسی است و یا بزک کردن دولت ناکارآمد منتسب به امام زمان و مقدسات؟
تف بر این دنیا.
لعنت بر پنتاگون که اینترنت را در بازار رها کرد تا هر بی سرو پایی بر سر سفره مرد وطن پرستی چون بهنود بنشیند و هرچه می خواهد به این انسان شریف بگوید.
آیا اگر اینترنت نبود دست این اجیر شدگان استبداد به روزنامه ها و رسانه ها می رسید؟
ارادتمند
.
ارادتمند
طهماسبی

 
At June 29, 2010 at 5:01 AM , Anonymous درنین said...

سلام

بسیار عالی‌، هزار نکته باریک تر از مو اینجا بود.

بهترین ها

 
At June 29, 2010 at 11:11 AM , Anonymous Anonymous said...

من هر بار که سری می زنم و کامنت های این سایت را می خوانم احترامم برای جناب بهنود بیشتر می شود. گاهی به خودم می گویم این تحمل را آیا همه روشنفکران دارند. باور نمی کنم . به خودم می گویم چرا همه ندارند همین جندی پیش نامه [...] در جواب نویسنده بزرگوار محمود دولت آبادی را خواندم و چند سال قبل نوشته و گفته اش را درباره سید حسین نصر، بعد با خود عهد کردم دیگر نوشته های این ها را نخوانم. حالا می پرسم آیا این بی طاقتی مال بچه مسلمان هاست .
به هر حال ببخشید از زیاده گوئی خواستم سپاسگزاری کنم

 
At June 29, 2010 at 2:55 PM , Anonymous Anonymous said...

با درود و صد درود بر بهنود عزيز و اين است فن بليغ وقايع نگاري!نشان دادن واقعيت هاي عريانو وايجادامكان مقايسه و در نهايت حصول شناخت!متن ساده و كارا و بياد ماندني،اگر چه متن هاي بسيار سنگين و مسجع نيز از او بسيار ديده ايم.تبريز دكتر ع ر ن

 
At June 30, 2010 at 9:20 AM , Anonymous محمود said...

دولت دروغ و تزویر وریا که در سیرتاریخی ایران تازه‌گی ندارد و آه و فغان بزرگی چون حافظ هم درآمده در خط خط غزل‌های‌اش از شیخ و شاب گرفته تا داروغه و شاه... ما فرزندان خلف سیر تاریخی مملکت‌مان هستیم. حُسن نوشته‌های بهنود در آن است که با مقایسه‌ی ادوار تاریخی و گاه با پیش کشیدن قصه‌ای مسئله را ملموس‌تر در معرض قضاوت خواننده قرار می‌دهد و از این‌روست که مقالات‌اش حرف دل بی‌شمارانی‌ست از جمله حقیر...

 
At July 1, 2010 at 4:10 AM , Anonymous Anonymous said...

Great, Impartial and honest as ever.
God bless you and be green

 
At July 1, 2010 at 5:16 AM , Anonymous فرهاد said...

من فقط موندم اگه احمدی نژاد طبق عادتش ، کفشش را در بیاره ، این بیچاره نه راه فرار داره و نه طاقت ماندن

 
At July 3, 2010 at 3:13 AM , Anonymous Anonymous said...

بچه میگوید آقایش بیضه های اسلام را میپاید که نیافتد. بچه میگوید که آقایش بعد از ظهرها هم اضافه کار می ایستد و مردم را شکنجه میدهد.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home