Monday, September 14, 2009

سه ماه بعد از آن روز


این نگاهی دیگرست از همان که گلرخ نامش نهادم.

سه ماه از انتخابات خرداد 88 می گذرد .
ما که فردای انتخابات آرزو می کردیم جنبشمان چند روز دیگری هم زنده بماند که دروغ و تقلب را به مردم ایران و دنیا نشان دهد حالا می بینیم جنبش بعد از سه ماه هنوز زنده است و به حیات خودش در ایران و بیرون مرزها ادامه می دهد.

این زندگی اگر چه ممکن است با مکث های کوتاه و بلندی همراه باشد یا سرعتش کم و زیاد شود اما زنده است و گواه زندگیش همین کلمات من..صفحه های فیس بوک ..دست بندهای سبز.. تصویرهای به دیوارهای خانه ها روزنامه های باقی مانده در خانه ها و دیوارهای شهر است.. و حتی بی هیچ نشان بیرونی بقای جنبش در ادامه ذهن ها و فکرهایی است که در درون ما به دنبال راه های جدید می گردند.

و شاید حالا که از تنش های خیابانی و وضعیت بحرانی دور می شویم زمان آن رسیده که سبزها را بهتر بشناسیم و به دسته هایی از آنها که سنگین سنگین بار دیگران را در گمنامی به دوش می کشند بگوییم خستگی از شما دور باد و اگر امیدی هست و رمقی باقی مانده تقسیمش کنیم میان آنها که برای هدر نرفتن امید جنبش سبز سه ماه است که بی وقفه ایستاده اند.. سه ماه است که سرباز صلح شده اند. و با تمام آنچه که داشته اند امید ساخته اند. من از آنها می گویم که ماه هاست زندگی را در مفهوم شخصیش کناری گذاشته اند و با دستهایی که قرار بود صرفا یک رأی بدهد ..موجی عظیم راه انداخته اند.. و از موجشان جنبشی ساخته اند .. و آینه ای شده اند در برابر عظمت یک خواسته بزرگ اجتماعی.. و شاید این سه ماه اخیر فرصت دیدن تک صورت خودشان را حتی مقابل آینه بخشیده باشند به انعکاس دسته های بی شمار مردم..

من از دوستی هم سن می گویم.. که قرار نبود سیاستمدار شود..قرار نبود سازش را کنار بگذارد..حرفه اش را رها کند که بشود پویشگر سبز.. اما همه را کناری گذاشت که سنگین به دوش بکشد بار دیگران را با دستها و پاهای کوچکش..کوچک به اندازه یک شهروند ساده اصلاح طلب که می خواهد سازش را بنوازد..در حرفه اش رشد کند.. و سرزمینش روزی دوباره سرزمین مردمی آزاد شود..

من از دوستانم حرف میزنم..که دور از تهران –شهری که در آن بزرگ شده اند- قلبشان برای تهران تپیده و در این تپیدن که گاهی نفس را تنگ می کند به خیابان های غریبه رفته اند و جنبش سبز را برای مردمی بسیار دور.. و بسیار متفاوت ترجمه کرده اند..و در این ترجمان پیچیده آنهم درست در زمانی که بیش از هر زمانی نیازمند هم زبانی بودند با پدیده شگفت انگیزه هموطنی به غایت نا آگاه از وضعیت ایران، با پرچم های کشور نامعلومی نه در کره زمین که در "خاطره کره زمین" مواجه شده اند.. و در این مواجه جز صبوری و یافتن راه گفتگو کاری نکرده اند.

و درست در زمانی که میلیون ها شهروند ایرانی با عکس میرحسین و نماد های سبز به خیابان رفتند و بر حق انتخابشان پا فشاری کردند..دوستان پویشگر سبز من مشغول کنار آمدن با پدیده غیر قابل مذاکره ای به نام پرچم های شیر و خورشید بودند و مردمی که در بهترین حالت می فهمی که به سبب گذر از وضعیتی بسیار نا عادلانه و رنج آور تا قیامت به دنبال کسی برای انتقام می گردند و انتقام احساسیست غیر قابل مذاکره. انتقام یعنی دردی که جز با خشونت آرام نمی شود.. دردی که ریشه در ظلم دارد. گاهی ظلم را نمی شود قورت داد.. کاری که ما سالهاست به سختی در تهران کرده ایم.. ما ظلم را قورت داده ایم بی لحظه ای از فراموشی.

گمان می کنم حالا که اعتراضات خیابانی در تهران آرام شده است و جنبش به حیاتی طولانی مدت فکر می کند.. و کودک سبز امید ما متولد شده است زمان شادباش گفتن است به دوستان خستگی نا پذیرم ..دوستانی دور از تهران که به بودنشان و دوست بودنشان افتخار می کنم . و تصویر مظلومشان در آن کشاکش انرژی بر با اپوزوسیون منجمد و بی خبر دور از ایران برای من همان تصویر مظلومیت جنبش مسالمت آمیز اصلاحات است که این روزها در کشورمان صد ساله میشود ..جنبشی که به سبب ایستادنش در" میانه" و انزجارش از خشونت در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ ما بارها مظلومانه حذف شده است. جنبشی که ریشه در آشتی دارد نه قهر.. و از سر همین کلمه ساده آشتیست که مورد قهر تندروتر هاست.

و گمان می کنم حالا بعد از سه ماه از روز انتخابات زمان خوبی برای اپوزسیون همیشه در صحنه بیرون از ایران است که در آرامش این روزها به جای تکرار اسم شهدا و مراسم عزاداری بی وقفه و تاکید کسالت بار بر خشونت های جمهوری اسلامی، کمی به شناخت جنبش سبز بپردازند.. شناختی که با این همه اطلاعات موجود در اینترنت کار دشواری نیست. کافیست تا کمی زمان و انرژی فکر کردن بگذارند تا جنبش سبز را – همان که اتفاق افتاد نه تفاسیر مغلوط را – بشناسند

گمان می کنم حالا زمان مناسبی است برای اپوزوسیون بیرون از ایران که بعد از اعلام همدردی با مردم سرکوب شده ایران، همان مردم را بشناسند.. با سیصد هزار نفر پویشگر موج سوم از طریق وبلاگ و اینترنت آشنا بشوند.. به آنچه در ستاد های 88 از 6 ماه پیش گذشته و مسئئولین دستگیر شده اش فکر کنند. وقتی فریاد می زنند زندانی سیاسی آزاد باید گردد زندانی های سیاسی امروز ایران را با همه سوابق و نظراتشان بشناسند.. و بر دلیل دستگیری تک تکشان بیاندیشند.. و قتی لابه لای شعار های مختلف" مرگ بر آخوند" می گویند با دو رهبر اصلی جنبش که از قضا روحانی هستند کمی آشنا شوند و تصاویر راه پیمایی های عظیم که پر از روحانیست را به دقت نگاه کنند.

روشنفکر مذهبی یا دگر اندیش دینی را که امروز اولین دشمن صاحبان قدرت در ایران محسوب می شود را بشناسند. پای صحبت سبزها در باب روزنامه های دوم خردادی بنشینند.. وقتی از حمایت از دانشجوی ایرانی می گویند..دانشجوی عضو انجمن اسلامی و عقایدش را بشنوند.. وقتی شعارهای ضد مذهب می دهند و با اطمینانی برگشت نا پذیر راجع به تنفر عموم مردم ایران از مذهب می گویند به یاد بیاورند که حیات امروز جنبش سبز از الله و اکبر های روی پشت بام هاست.. راجع به مردمی که بیست یا سی سال از آنها دور بوده اند با قاطعیت حرف نزنند ..به تفاوت ریشه ای انقلاب و اصلاحات که در سبزهای پویشگر نهادینه شده فکر کنند.. و به جای تکرار جمله بی معنی : "شما می ترسید مگرنه حرف های ما را می زدید".. یا" آنها که در ایرانند می ترسند.". به انتخاب ما از بین همه گزینه های موجود (ولیعهد تا ولایت) احترام بگذارند.. انتخابی که ایران را تکان داد.. و مردم را به اجماعی غیر ایدئولوژیک و انسانی رساند.
جنبش سبز به دلیل ذات غیر ایدئو لوژیکش به روی همگان باز است به دلیل روح صلح جویانه اش مذهبی و لائیک، ثروتمند و فقیر.. بی سواد و تحصیلکرده.. شمال و جنوب شهر را به لبخندی به هم رسانیده است.. و این رویای سبزهای پویشگر بود روزگاری.. که مردمی در صلح به هم لبخند بزنند و باور کنند می شود کنار هم زیست بی دغدغه ایدئولوژی و اعتقادی مشترک.

حالا زمان این است که اپوزوسیون بیرون از ایران جای مشوش کردن این حداقل نقطه مشترک که به سختی و رنج حاصل شده است.. و به جای حجوم به هر مراسمی با فریاد و پرچم و نفرت.. و جای متهم کردن بی وقفه دوستان مظلوم من و استفاده بی فکر از همه کلمه های نا مربوط به جنبش سبز مثل دیکتاتور..تمامیت خواه.. مزدور جمهوری اسلامی و .. آگاهی اشان را نسبت به ایران
امروز و سبزها بالا ببرند.

اکثریت مردم ایران رأی داده اند . به کی و چرا؟.. آیا دوستان شیر و خورشیدی که قلبشان برای وطن پر پر می شود هر لحظه و حاضرند از روی ما صد بار رد بشوند تا به مام وطن برسند جواب این سوال ساده را دارند؟.. حالا ما کلی زمان داریم که به این سوال ساده جواب دهیم (باز هم می گویم با شواهد نه تفسیر های فضایی و پر از حدس و گمان)

مردم به خیابان رفته اند.. کدام مردم و برای چه؟ آیا اپوزوسیون بیرون از ایران که شعار آزادی ایران را سی سال است بی وقفه تکرار کرده حاضر به دوره کردن با حوصله عکسهای راه پیمایی های میلیونی مردم هستند؟ حاضر به خواندن جمله های روی پلاکارد های مردم هستند؟ آیا شعار " ما دیکتاتور نمی خوایم چه شاه باشه چه دکتر" را شنیده اند؟..دیدن تصاویر متنوع مردم از هر رنگ و اعتقاد و باوری با پرچم های سبز.. که نماد خرد جمعی و هوش یک اجتماع بوده است آیا تاثیری در تفکر سی ساله آنها گذاشته است؟

آیا به دلیل حضور میلیونها ایرانی در 25 خرداد در خیابان که بی شک آغاز دوره تازه ای از تاریخ ایران است فکر می کنند؟ یا برای آنها دلیل ها همان قدر سطحی و بی عمق است که دشمن و دوست قابل تفکیک؟..نه حالا دیگر زمان آن رسیده که دسته بزرگی از مردم ایران امروز را ببینند که انتخابشان مرگ و انتقام نیست..انتخابشان صلح سبز برای زندگی بهتر است.دسته
بزرگی که دوستان من مرزهایش را از ایران تا مرزهای دور گسترشش داده اند

و من گمان می کنم حالا بیش از هر زمانی باید به دوستانم خسته نباشید بگویم که با صبوری برای گفتمان اصلاحات در مقابل این همه بی خبری و انجماد فکری اپوزوسیون بیرون از ایران راه را گشوده اند .. و در همان مظلومیتی که این روزها بیشتر از هر وقتی برایم آشکار است، ظلم را قورت داده اند..که فردای ایران از انتقام و خون خالی شود.
دوستان سبز پویشگرم، رهبران کوچک جنبش بزرگ سبز ..خسته نباشید

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At September 14, 2009 at 8:59 PM , Anonymous شاهد said...

بهنود عزيز ، صحنه هاي گزينشي كه ازتظاهرات خارج ازكشور گاه درتلويزيون جمهوري اسلامي نشان داده مي شود باعث مي گردد بسياري ازمردمي كه با جنبش سبز درايران همراه هستند به ترديد بيافتند. واقعيت اين است كه بسياري ازافراد اپوزيسيون وبه خصوص سلطنت طلب ها ، آنچه را از22 خرداد به بعد اتفاق افتاده تنها فرصتي براي كينه ورزي و انتقام گيري مي دانند ودلشان درهمان خارج است و با داخلي ها نيست . به همين دليل استفاده ناشيانه آنها ازنمادسبز و شعارهايي كه گاه مي دهند باعث تاثيرمنفي درداخل مي شود و بخش هايي ازمردم داخل را نيز از هم دلي بازمي دارد.
اما اين اتفاقات را بايد طبيعي دانست و نبايد انتظارداشت كه روي ندهد ولي بايد معيارهارابه مردم نشان داد . نشان دادكه در22 خرداد چه اتفاقي افتاد؟ سيراصلاح طلبي درداخل چگونه بوده است .حرف فعلي سران و مردم اصلاح طلب چيست؟ آيا حكومت ايران همان اصول اوليه قانون اساسي وقوانين حقوق بشررا رعايت مي كند يانه؟ به نظرمن حتي همين حقوق نيز اگرتقاضا شود حكومت قدرت پاسخگويي ندارد وباعث مي شود چهره آن بيشترمشخص گرددو توده اي كه امكان فريب ازطريق رسانه ها رادارد ازدست بدهد.
وقتي مردم معيارها رابشناسند سبزهاي تقلبي خارج ازكشور را خواهند شناخت وديگراگرنمادهايشان هم مصادره شود ترسي به دل راه نمي دهند.
بايد دانست شعارهاي تندي كه گروه هاي سياسي خارج ازكشورمنطبق با منافع خودمي دهند تنها به ضرراصلاح طلبان داخل تمام مي شود وهمين است كه مي بينيم راديو وتلويزيون جمهوري اسلامي ازآنها استقبال مي كند و حتما دربرنامه هاي خود آنهارابه نمايش مي گذارد.

 
At September 14, 2009 at 9:17 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود اگر جدی نگیریدوگرفته نشود حتما این جنبش خواهد مرد انان خیلی صبور وباحوصله دارند برنامه ریزی میکنند حتی جرعت کرده وخبرنگاران خارجی رابه مراسم (روز قدس) قربان گاه جنبش دعوت کرده اند تا ثابت کنند برندههمه چیز شده اند اگر مردم در این میدان مثل همیشه(که مردم رادل سردمیکنند ومیترسانندواز میدان خارج وباقدرت با مانده هابرخورد می کنند) در عمل خود را در میدان نشان ندهند طبق برنامه آقایان جشن پیروزی خواهند گرفت همه مطمعن باشند ولی تا جشن ما حال یک بسیج ویک هدایت وفرار از دفاع حریف ویک یاعلی ویا یک یا حسین در عمل خدا توکل به چراغ راهت

 
At September 15, 2009 at 12:42 AM , Anonymous Anonymous said...

pas chera shoma inghadr ghateaneh nazar midahid ke har kas parchame shrokhorshid ra ghabool darad saltanat talab ast?

 
At September 15, 2009 at 12:54 AM , Anonymous Anonymous said...

گلرخ جان شماچقدرساده اید!؟اولا این اپوزوسیون شیروخورشیدی با داشتن شبکه وسیع اطلاعاتی از وضعیت ایران کاملا آگاه است
دوم:این اعلام همدردی فریبی بیش نیست این جماعت در پی دزدیدن رهبری این جنبش هستند جنبش سبزها اگربه حیات طولانی مدت فکرمی کند باید برای شناخت این اپوزوسیون انرژی بیشتری بگذارد

 
At September 15, 2009 at 2:11 AM , Anonymous Anonymous said...

خانم عزیز شما پرسش از کدام مخالفان و التماس کمک از کدامین گروه های مخالف را
در خارج کشور را مطرح میکنید !؟ از مجاهدین و سلطنت طلبان استمداد کردن اگر خلاف
جهت گیری جنبش سبز نباشد حتما موافق انها نیست . اینگونه قلم زدن این تفکر راست گرایان
را تقویت میکند که جنبش سبز خارج از سیستم قرار گرفته و مطمئن باشید که اینگونه نیست
و اگر مطمئن هستید که میلیونها پشتوانه دارید چرا از انها که سی سالست در پی براندازی رژیم
فریاد میکنند و طرفداران ثابت و غیر پویای دارند طلب همگامی میکنید !!! بودن و نبودن انها
در کنار جنبش سبز اثری ندارد جز ضایعه ٬ دوران استبداد شاه فرق میکند که نوکری شاه بدول
انگلیس و امریکا بزرگترین نقش در اتحاد مردم را داشت ٬ امروز باید فکر دگری داشت

 
At September 15, 2009 at 3:53 AM , Anonymous صمد said...

و ما مشتاق ترین نسل برای گفتگو هستیم.
چه با او که در داخل ایران ما را مزدور می خواند و با «مهرورزی اصیلش» ما را می نوازد به «مهر» و چه او که ما را «تمامیت خواه» می نامد که چرا سبز می خواهید همه را. او که از ما به عنوان صاحبان قدرتی سیاسی طلب آزادی هایی را می کند که قهر انقلابی ۳۰ سال پیش آن را از «همه ما» گرفت.
و ما خستگی ناپذیرترین جویندگان نقاط مشترکیم. گویا عادت کرده ایم.
بگذار بگویند و بنوازند و بکوبند... ما بی شماریم

 
At September 15, 2009 at 5:07 AM , Anonymous Anonymous said...

‫واحد مرکزی خبر- طی حکمی از رهبر معظم انقلاب، سرلشکر بسیجی دکتر حسن فیروز آبادی، به لقب حسن طبل الاسلام مفتخر شد. لازم به ذکر است که این اولین بار طی هشتاد سال اخیر است که در تاریخ کشورمان پس از الغای القاب در دوره پهلوی اول، شخصیتی به دریافت لقب دولتی موفق میشود. متن حکم رهبر معظم انقلاب به این شرح است:

‫بسمه تعالی
‫کلوا و اشربوا حتی تنفجروا

‫سردار سرلشکر بسیجی جناب آقای دکتر حسن فیروز آبادی
‫سلام علیکم،

‫با توجه به سوابق ارزنده جنابعالی در تکریم و بزرگداشت بطن حق جوی آن هیکل برجسته، و توفیقات اخیر جنابعالی، خصوصا در شهر الله مبارک در بلع گوسفند درسته، و صدور بخارات باز دارنده کوبنده بی هسته، که مایه فرح مومنین و موجبات نصر بالرعب بر اعدا و منافقین شده که خود از مبانی دکترین بنیادین جمهوری اسلامی میباشد، بدین وسیله و به موجب این مرقومه به لقب حسن "طبل الاسلام" مفتخر و از مزایای آن متنفع میشوید. به شکرانه این نعمت جبهه شکر بر درگاه احدیت می سایم و توفیقات روزافزون شما را از درگاه حضرت باری مسئلت میکنم.

‫سید علی خامنه ای

 
At September 15, 2009 at 5:33 AM , Blogger Dalghak.Irani said...

روزگارغریبی است نازنین...
1- جنبش سبزیک پویش"اجتماعی" مطلق است.
2- اپوزیسیون سیاسی مهاجر"خود تبعید"یا"تبعیدی"حق ندارند با تابلو وارد این "امید"شوند.
3- اگرسخت افزار سرکوب رژیم با میراث" سیاه" نفت مان فراهم شده است؛ شک نکنیم که بخش پررنگی از نرم افزار سرکو ب را"یخبندان" اندیشگی اپوزیسیون خارج از کشورتدارک دیده است.
4- بهترین خدمت ایرانیان خارج از کشور به ملت دربند داخل کشورکار فرهنگی وهنری است بارعایت دقیق عرف مورد پذیرش اکثریت هموطنان داخل ایران- بویژه می گویم: حاشا ازسکس مهوع وعریانی جسمی وجنسی که شاه وسلطنت رادرایران تمام کرد( علت تامه)-
5- مدعی سلطنت خودش انتخاب کرد که بجای رهبری"من تاج وتختم را می خواهم" درقالب روشنفکر تحلیل گرظاهر شود. پیرمردها چه می گویند؟
6- اگر آن چند کوکتل مولوتوف بی اثر منفجر نشده بود چه بسا امروز جنبش سبزسرزنده تر بود. خواهش می کنم. گریه می کنم.
7- ما همۀ امیدهای خودمان را درپای "کیش شخصیت" رهبران مان قربانی کردیم. راضی نشویم درآستانۀ مرگ نوستالوژیک ودور از وطن مان این "امید" تازه جوانه زادۀ فرزندان مان راهم به حماقت! خویش پرپرکنیم.
8- پیشنهاد می کنم اگر حسن نیتی داریم:
9- متولدین 1340 خورشیدی به بعد از سیاست کناره بگیریم وجز درمقام مشورت از علم وتجربه مان به سؤالات مشخص فرزندان مان هیچ حکمی صادر نکنیم.
10- اگر قابل کنترل نیست که تابلووعلامت احزاب وگروهمان را زمین بگذاریم. حداقل به این توافق پایبند باشیم که درهنگام دریوزگی ازتظاهرات جوانان سبزدرکنار آنان؛ عده ای به استعداد کمی 100 نفر را بسیج کرده باشیم.
11- وشیروخورشید اگر بخشی از هویت ماست؛ خودش قادر است هنگامۀ ورودش را تنظیم کند. مگر اینکه نه به قدرت نور خورشید باور داشته باشیم ونه به صلابت سلطان جنگل: شیر.
12- یا...هو

 
At September 15, 2009 at 8:04 AM , Anonymous Anonymous said...

لعنت بتو بهنود که زبان باز نمی کنی .واین ساواک همیشه بوده را به نسل امروز معرفی نمی کنی .لعنت به تو که......؟

 
At September 15, 2009 at 8:18 AM , Anonymous Anonymous said...

یک پیشنهاد به نویسنده این مقاله. کمیته ای از دوستانی که می خواهند بار دیگران رابر دوش کشند تشکیل دهید ودر مورد این اپوزیسیون تحقیق کنید.ماهمگی سپاسگذار خواهیم شد

 
At September 15, 2009 at 11:35 AM , Anonymous محمود said...

بهنود جان

حتمن فیلم «روزهای سبز» حنا را که از شبکه‌ی "بی‌بی‌سی" پخش شد را دیدید. این نوشته در واقع به گمان‌ام تایید کننده و متنی در قالب همان فیلم است. نسل حنا و گل‌رخ همان بودند که در قبل از انتخابات و در بعد از انتخابات چیزی جز آمدن شرایط دوران خاتمی نمی‌خواستند اما حال به تغییری اساسی می‌اندیشند چرا که اصلاحاتی با زبان نرم دیگر باور ندارند. مطمئنن کتاب‌ها و مقالاتی در آینده‌ای نزدیک نگاشته خواهد آمد که دلائل این مسئله و چرخش نسل سوم را به سمت این تغییر بررسی خواهد کرد.

شاد زی

 
At September 15, 2009 at 12:03 PM , Anonymous Anonymous said...

این را برای خواننده ها می نویسم.
من هنوز نفهمیده ام تاکید این همانی مسعود بهنود در مورد جمهوری اسلامی و حکومت شاه چیست و بر خلاف گفته های ایشان نه تنها طرفداران سلطنت که حتی سازمان مجاهدین مستقیما در مورد شرایط ایران اظهار نظر تمی کند تا بهنه ای بدست جلادها برای قلع و قمع نداها نداده باشند. وانگهی مگر اینها (تندروهایشان) جمعا 20000 نفر بیشترند؟؟؟ واله نیستند که آقای بهنود این همه جنایت اسلامی را رها کرده به پاچه آنها چسبیده.
بهنود بهتر است این رژیم را با وحشی گریهای انگلیس در آرژانتین و ابرلند، با طالبان در افغانستان یا با صفویه و آدمخوارانشان مقایسه کند که نمی کند و خدا چنین جنمی در او نگذاشته.
البته 30 سال دیگر که اسناد اینتلجنس سرویس منتشر شد دلیل این کتر را می فهمیم. 

 
At September 15, 2009 at 12:43 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان! مختصر و مفید میدانید یعنی چه?

 
At September 15, 2009 at 1:19 PM , Anonymous Anonymous said...

نه. انصاف داشته باشيد. اگر امروز ما بگوييم که در دهه ی ۶۰ در زندان های حکومت اسلامی تجاوز صورت می گرفت، کسی قبول می کند؟ مثلا اگر بگوييم که دخترهای باکره ی محکوم به اعدام را می انداختند جلوی گرگ های گرسنه ی لاجوردی آيا کسی قبول می کند؟ خب معلوم است نمی کند. چون شاهدی نيست که مدرکی ارائه بدهد و ثابت کند که چنين اتفاقی افتاده. درست می گويم يا نه؟
پس تنها يک راه باقی می ماند آن هم اين که کسانی که آن سال ها حکومت می کردند خودشان اقرار کنند که در زندان های آن زمان، تجاوز –به صورت شرعی يا غير شرعی، به صورت عقدی يا غيرعقدی- صورت می گرفته. آيا کسی تا به حال گفته است که می گرفته؟ نه، نگفته است. کسی هم اين اتهام را تا به امروز قبول نکرده است. پس چرا کسانی که آن سال ها حکومت می کردند، انتظار دارند آقايانی که امروز حکومت می کنند قبول کنند که تجاوزی صورت گرفته؟
ببينيد، از قديم گفته اند يک سوزن به خودت بزن، يک جوالدوز به ديگران. من فکر می کنم، بهترين روشی که می شود با آن اثبات کرد که امروز در زندان ها تجاوز صورت می گيرد اين است که آقايانِ حکومتیِ ديروز صريحاً بگويند که وقتی خودِ ما حاکم بوديم، از اين کارها کم نشد (مدارکشم ايناها)، پس عجيب نيست که امروز هم چنين اتفاقاتی بيفتد (مدارک اگر نداريم، سابقه ی ناجور که داريم، سابقه اش هم اوناها

از ف.م.سخن که خارج نشین نیستند .علی

 
At September 15, 2009 at 2:25 PM , Anonymous Anonymous said...

حکایت عجیبیست. روشنفکرانی مثل اقایان گنجی و سروش و مهاجرانی که نه تنها حامی و طرفدار بلکه از بنیانگزاران نظامی بودند که وقتیکه این سروران را غیر خودی تلقی کرد انان جلای وطن کردند. حالا این دگر اندیشان حق خط دادن به جنبش سبز را دارند اما بقیه ایرانیان که در طی ٣٠ سال گذشته بخاطر قتلها و جنایات نظام مجبور به ترک وطن شدند حق نفس کشیدن ندارند.

 
At September 15, 2009 at 5:34 PM , Anonymous Anonymous said...

moteasefaneh groohi az kasani ke kharej az keshvar hastand az abe gelalood mikhan mahi begiran va aslan fekr nemikonan javanan dar IRAN baraye tafakorate siyasi anha jan bar kaf be khiyaban nemiayand.Ay kash midoonestan va in javanan ra mishnakhtan va faghat bahse parcham nemikardam va mani jonbeshe Sabz ra mifahmidan.ba arezooye IRAN SABZ AZAD

 
At September 15, 2009 at 5:35 PM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At September 16, 2009 at 12:33 AM , Anonymous Anonymous said...

لازم است به این تفاهم برسیم که یک ملت
هستیم.
ما ایرانی هستیم، همه ما

greenrobot88

 
At September 16, 2009 at 2:07 AM , Anonymous Anonymous said...

مشکل ما ایرانی ها که در دنیا مقام اولش را داریم دروغگویی آنهم بسیار سنجیده و پسندیده
است وگرنه داریوش کبیر در سنگ نبشته تخت جمشید نمینوشت ای اهورمزدای بزرگ ایران
را از شر مردم درغگویش در پناه خودت محفوظ بدار ....حالا کروبی راست میگوید یا مرتضوی
دیگر بسته بجناح کدامین بودن مهم است وگرنه در دروغ بودن اندو شک نکنید ٬ دروغ گفتن را
در خانواده از پدر و مادرهایمان بخخوبی میاموزیم اما در فیلمهای غربی میبینیم پدر و مادرها
با چه مشقتی بچه ها را براستگویی تشویق میکنند اما نمیاموزیم .... آخه پذیرفتنیست که دختر
باکره را قبل از اعدام طبق دستور قاضی بی صیرت کنند چه کسی حاظر باین جنایت وحشتناک
است !؟ اگر کسی ایمان داشته باشد هرگز چنین حکمی صادر نمیکند اگر واقعا قاضی بیدین و ایمان
است که باید هم سلک خود فداییان یا کمونیستها باشد که بعید است چنین حکمی دهد .... اما در
دروغ بودن چنین شایعه هایی شک نکنید که کار ما ایرانی ها انهم با اکثریت زیادی همین
بیتوجهی باخلاق سیاسیت که نداریم

 
At September 16, 2009 at 4:48 AM , Anonymous Anonymous said...

‫زبان حال هنرمندان درباری در دیدار با خامنه ای:

‫از هلو گشتن پشیمان گشته ایم
‫مرحمت فرموده ما را خر کنید

 
At September 16, 2009 at 6:45 AM , Blogger Dalghak.Irani said...

من در کامنتی که گذاشته بودم یک اشتباه داشتم ودر بند شماره 9 بجای واژۀ"قبل" کلمۀ" بعد" رانوشته ام. جملۀ صحیح این است:متولدین قبل از 1340 خورشیدی ازسیاست کناره بگیریم و...

 
At September 16, 2009 at 10:27 AM , Blogger Unknown said...

خدایا نجاتمون بده ولی نمیدونم از دست چی!!

 
At September 16, 2009 at 10:52 AM , Anonymous ChizzDar said...

یکی گفت: اینا الان دارند تریلی تریلی آدم از اقصا نقاط ایران میارند که نماز جمعه تهران باشکوه برگزار بشه.

ظریفی جواب داد: بیآورند! روز جمعه همین ها از نزدیک می بینند مردم چه می گویند کمی از اثر تلوزیون کم می شود. خود به چشم خود شکوه مردم را می بینند. تا می توانند بیشتر آدم بی آورند

 
At September 16, 2009 at 10:57 AM , Anonymous Anonymous said...

خوندنیه و چقدر به واقعیت نزدیک! نقل از یک روزنامه چاپ افغانستان.
معرفی محمود احمدی نژاد در روزنامه ی 8 صبح چاپ افغانستان


پدیده‌ی احمدی‌نژاد

احمدی‌نژاد پدیده‌ی غریب و همهنگام آشنایی است. رفتار او در چشم بسیار کسان یادآور برخورد خشن و توهین‌آمیز یک جوانک بسیجی تفنگ به دست در برابر شهروندان محترمی است که چنان تحقیر می‌شوند که دیگر جهان را نمی‌فهمند. شان اجتماعی‌شان، ارج فرهنگی‌شان و منش و سلیقه‌ی‌شان لگدکوب می‌شود، به زندگی خصوصی‌شان تجاوز می‌شود، و دستگاه تبلیغاتی مدام از در و دیوار جار می‌زند که باید شکرگزار باشند که در کشورشان این «معجزه‌ی هزاره‌ی سوم» رخ داده است. احمدی‌نژاد حاشیه را بسیج می‌کند تا مرکز قدرت را تقویت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشین خود می‌دواند و آنان می‌دوند، در حالی که به عابران دیگر تنه می‌زنند و هیاهو و گرد و خاک می‌کنند. محمود احمدی‌نژاد از تبار آن سلاطینی است که مدام در حال جهاد بوده‌اند. او خزانه‌ی مرکز را تهی می‌کند، تا سرحدات را نه آباد، بلکه از نو تصرف کند و به حلقه‌ی ارادت درآورد. او مهندس نظام است، اما نه از آن مهندسانی که در ابتدای حکومت اسلامی در خدمت ملاها درآمدند تا سازندگی کنند و معجزه‌ی پیوند ایمان و تکنیک را به نمایش بگذارند. در ابتدا تکنیک در خدمت ایمان بود. در مورد احمدی‌نژاد، ایمان خود امری تکنیکی است. او رمالی است که داکتر-مهندس شده است. در ذهن او جن و اتوم، معجزه و سانتریفوژ، معراج و موشک در کنار هم ردیف شده‌اند. احمدی‌نژاد به همه درس می‌دهد. او ختم روزگار است. در مجلس آخوندی هم درس دین می‌دهد. پیش لوطی هم عنتربازی می‌کند.
احمدی‌نژاد ترکیبی از رذالت و ساده‌لوحی است. او مجموعه‌ای از بدترین خصلت‌های فرهنگی ما را در خود جمع کرده، به این جهت بسی خودمانی جلوه می‌کند: دروغ می‌گوید و ای بسا صادقانه. غلو می‌کند، زرنگ است و تصور می‌کند هر جا کم آوردی، می‌توانی از زرنگی‌ات مایه بگذاری و جبران کنی. در وجود همه‌ی ما قدری احمدی‌نژاد وجود دارد و درست این آن بخشی است که وقتی با آزردگی از عقب‌ماند‌گی‌مان حرف می‌زنیم، از آن ابراز نفرت می‌کنیم. اما آن هنگام نیز که لاف می‌زنیم و خودشیفته‌ایم، باز این وجه احمدی‌نژادی وجود ماست که نمود می‌یابد. احمدی‌نژاد تحقیر شد‌ه‌ای است که خود تحقیر می‌کند. سرشار از نفرت است، اما کرامت دارد. به موضوع نفرت اش که می‌نگرد، می‌پندارد مبعوث شده است تا او را از ضلالت نجات دهد.
احمدی‌نژاد نماینده‌ی سنتی است جهش‌کرده به مدرنیت. او مظهر عقب‌ماندگی مدرن ما و مدرنیت عقب‌مانده‌ی ماست. او اعلام ورشکستگی فرهنگ است.
احمدی‌نژاد نشان فقدان جدیت ماست. آن زمان که در قم گفت، هاله‌ی نور او را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام این حجت را جدی گیرند، عمامه بر زمین کوبند، سینه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکه‌ای به قصد تبرک به چنگ آورند. آن زمان که از دستیابی به انرژی هسته‌ای در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مكتب ‌ها و دانشگاه‌ها تعطیل می‌شدند، حق بود بر سر در آموزش و پرورش می‌نوشتند «این خراب‌شده تا اطلاع ثانوی تعطیل است» و آموزگاران از شرم رو نهان می‌کردند.
احمدی‌نژاد از ماست. طرفداران او نیز همولایتی‌های ما هستند. میان احمدی‌نژاد با گروهی از رهبران اپوزیسیون فرق چندانی نیست. در روشنفکری ایرانی هم نوعی احمدی‌نژادیسم وجود دارد، آن جایی که یاوه می‌گوید و در عین غیر جدی بودن، سخت جدی می‌شود. در وجود چپ افراطی ایران، از دیرباز احمدی‌نژادی رخنه کرده است منهای مذهب، یا با مذهبی که گفتار و مناسک دیگری دارد. افسران لوس‌آنجلس همگی مقداری احمدی‌نژاد در درون خود دارند.
احمدی‌نژاد نشان‌دهنده‌ی جنبه‌ی «مردمی» جمهوری اسلامی ايران است، جنبه‌ای که اکثر منتقدان آن نمی‌بینند، زیرا هنوز از انتقاد از دولت به انتقاد از جامعه نرسیده‌اند و از همدستی‌ها و همسویی‌های دولت و جامعه غافل‌اند. اکنون همه چیز با تقلب و کودتا توضیح داده می‌شود. تقلبی صورت گرفته، که ابعاد آن را نمی‌دانیم. برای این که نیروی پوپولیسم فاشیستی دینی را نادیده نگیریم، لازم است همه‌ی تحلیل‌ها را بر تقلب و کودتا بنا نکنیم. رای احمدی‌نژاد یک میلیون هم باشد، بایستی ریشه‌ی اجتماعی فاشیسم دینی را جدی بگیریم.

 
At September 16, 2009 at 11:09 AM , Blogger Unknown said...

گردونه سقوط
تقديم به شهيدان راه سبز اميد
بهنود اخوان


اين از كوتاهي قدت نبود
كوتاهي فكرت
در برابر تاريخ خس هم نيست!
و آزادي
نوري ست
كه شكستن هرآيينه ش
به هزاران
تكثير مي شود

ديدن حق من است.
چرا نگاه نكنم؟
هنگام كه از ديدنم هراس داري؟
ديدن
ره يافتن است
به فراي خطوط ممنوع
و ديوار ها،كه تو در برابر ديدگانم افراشته اي!

ديدن
درك حيات منبسط آگاهي ست.
كه مانند باد
مرا مي برد
به تماشاي رويا.
و يگانگي
با
برادرم و خواهرم
لاله ها ي پر پر م .....

با قصد قربت قدرت
در هم شكستي شان.
اما
در خيابان ها
بي شمار
سبز
شده اند.
نگاه کن
اگر تاب دیدنت هست
پر گشوده ایم
از میان آتش
می رویم
تا قاف سيمرغ
ققنوسیم ما ...

در كاخ شيشه
چه جاي قرار
چه جاي غرور؟!
كه سنگي بازيگوش
ترا با سر
به زمين خواهد كوفت.

لبهاي شهر را دوختي
اما
ديوار ها نفرينت مي كنند.

حراميانت
هر جوانه را
بي جان نموده اند .
اما غريو گور ها
خواب بر چشمت حرام كرده است .

گزمگان كرگوشت
و در بلندگوها
عربده مي كشند
اما
هر پشت بام
آواي مقدس
هزار
خداي بزرگ تر است.
.

افراسياب پر گوي دروغ!
بيهوده
بر دريا شلاق مي كشي
وفرمان تير باران
آسمان را
صادر مي كني!

مي لرزاندت
ترس
كه همه تدبيرت بود
براي آرامش آب ها !
ما
باهميم.
- سيلي
كه مي برد ترا.

گردونه سقوط
ژرفاي پرتگاه را در پي گرفته است .
تو
دست معجزه را سي هزار بار شكسته اي !


تاريخ
تكرار فريادي ست
كه نه مي بخشد
و نه
فراموش مي كند.
تاريخ
ريشخند كنان توست.
ابلها ضحاك
بشنو !
ندا ها و ترانه ها
آواز فرو افتادنت را
با فريدون و كاوه ها ي پارسي
خوانده اند.

و مار هايت
-كه ساليان سال
به خون بي گناهان
پرورانده اي -.
به جانت خواهند افتاد.

پايانت در پي توست
بگريز

حتا
اگر زباله دان هاي شرمساري
جوابت كنند.

 
At September 16, 2009 at 12:44 PM , Anonymous false identity said...

I wish I will be there, I mean this comming Friday, YE DEL MIGE BERAM ...
http://www.youtube.com/watch?v=aOYbAVGIzo0&feature=related

 
At October 2, 2009 at 4:18 PM , Anonymous hesam said...

آقای بهنوذ سوالی ، آیا مطالب شما را میتوانم در وبلاک شخصیم منتشر کنم ؟

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home