Monday, July 20, 2009

خبررسان، خودش در سلول است

برای مازیار بهاری و روزنامه نگاران زندانی

در اطراف حیاطی غمزده و محصور، با درختانی خاک گرفته و تشنه، تکه شکسته های یک سری وسایل ابتدائی ورزشی رها شده که کسی حوصله ورزش و بدنسازی با آن ها را ندارد. هوای تهران بعضی روزها چندان آلوده است که جز با ماسک نمی توان به راحتی نفس کشید. این جا بخشی از زندان مخوف اوین است در شمال تهران، از یک ماه پیش، شب و روز برای زندان اوین میهمان می رسد. دیگر جا کم است و تازه رسیدگان وحشت زده باید در راهروها بخوابند.

در حیاط غمزده و محصور بند ویژه زندان اوین دویست نفر به نوبت – روزی دو ساعت – راه می روند تا نور به چشمانشان بخورد. آن ها حق ندارند در این حالت با همدیگر حرف بزنند و خبرهائی رد و بدل کنند. خبرهائی که بیش تر حدس و گمان آن هاست. چون ارتباط آن ها با همه جا قطع است، نه اجازه ملاقات دارند و نه تلفن.

زندان مخوف اوین، تا سی و پنج سال پیش یک باغ زیبا بود که یکی از نخست وزیران سابق ایران آن را ساخت و در آن جا خرگوش پرورش می داد. اما از آن زمان به دستور شاه این باغ به "ساواک" سازمان ضد اطلاعات مخوف شاه داده شد تا در آن زندانی مدرن با سلول های جداگانه ساخته شود.

آخرین پادشاه ایران که ابائی نداشت که جهان او را حاکم مطلق و مرد اول ایران و منطقه بخوانند، دستور ساخت این زندان را برای جا دادن همان "ده بیست تروریست و خرابکاری"ی داد. او تا آخرین روز پادشاهی اش می گفت مخالفانم از بیرون از مرزهای ایران دستور دارند تا آرامش کشور را به هم بریزند. سی سال قبل مردم ناراضی ایران که معلوم شد ده بیست نفر نیستند و چند میلیون بودند هم شاه را مجبور کردند از کشور فرار کند و هم چند هزار زندانی سیاسی را آزاد کردند.

این روزها هم محمود احمدی نژاد که به نظر مخالفانش مقام ریاست جمهوری را با تقلب در صندوق های رای غصب کرده است آزادی خواهان را "چند نفر خش و خاشاک" خوانده اما فقط در یک ماه اخیر چند هزار نفر دستگیر و به جمع سه هزار زندانی اوین اضافه شده اند.

روز پانزده ژوئن هم دو میلیون نفر در خیابان مرکزی تهران راه پیمائی کردند. این ها خطاب به احمدی نژاد فریاد زدند خش و خاشاک توئی، دشمن این خاک توئی... رای واقعی ما را اعلام کن، دروغگو.

با آشکار شدن اعتراض های وسیع ایرانیان به نتایج انتخابات، دولت احمدی نژاد و حامیان تندرو و خشونت طلبش نشان دادند که قصد پذیرش تقاضاهای مردم را ندارند. آن ها جوان ها و دانشجویان را دستگیر کردند، دستبند زدند و به محل های نامعلوم بردند. در حالی که قانون اساسی جمهوری اسلامی تظاهرات آزاد و مسالمت آمیز را در صورتی که مخالف دین نباشد ازاد گذاشته اما دولت مردم را با گاز اشک آور و باتوم های الکتریکی و چماق از راه پیمائی ها می رانند. دولت اعلام کرده در این روزها هفده نفر در خیابان های تهران کشته شده اند. گفته می شود تعداد کشته شدگان به خصوص در شهرهای کوچک دور بیش تر از این ها بوده است.

گفته می شود یک بخش ویژه در زندان اوین، با استادیو کوچکی که در آن جا ساخته شده مسوولیت دارد که خوراک تبلیغاتی برای رسانه های متعلق به گروه های تندرو فراهم کند. اعترافات کسانی که در سلول های انفرادی نگاهداری می شوند. در این بخش اوین دستگاه های ضبط صدا و تصویر و کنترل و بازبینی جاسازی شده. هدف آن است که به مردم همان چیزی گفته شود که حکومت شاه قبل از سقوط خود می گفت. در تبلیغات جدید ادعا می شود اعتراض های آرام و مسالمت جویانه به تقلب های انتخاباتی یک "انقلاب مخملین" به دستور دولت های خارجی بوده است. زندانیان در شرایط سخت مجبور می شوند که اعترافاتی بکنند که هر گاه فرصت پیدا کنند خواهند گفت که به اجبار و زور از آن ها گرفته شده است.

اما در میان هزاران نفری که توسط نیروهای امنیتی و هواداران احمدی نژاد دستگیر شده اند نزدیک صد نفر هستند که وضعیت ویژه ای دارند. این ها جرمشان روزنامه نگاری است. دولت عصبانی است که چرا خبرنگاران با تهیه فیلم هائی از تظاهرات مسالمت آمیز مردم و برخورد خشنی که با آن ها صورت گرفت دنیا را از وضعیت "خش و خاشاک" های ایران با خبر کرده اند.

دولتی که با از پول مردم که باید به مصرف بهتر کردن زندگی آن ها شود دستگاه های گران فیلترینک اینترنت، پارازیت اندازی روی شبکه های بین المللی ماهواره ای، قطع تلفن های موبایل و سیستم اس ام اس خریداری کرده است تا بتواند هر خبری را که می خواهد به مردم بدهد و مردم را از بسیاری از واقعیت ها بی خبر نگاه دارد، به طور طبیعی روزنامه نگاران را دشمن اول خود می داند. صد نفر خبرنگار و روزنامه نگار و وبلاگ نویس، به دولت لطمه زده اند چون همه تلاش های دولت برای بستن چشم و گوش مردم بی فایده شده است. از همین رو وضع خبرنگاران با هزاران نفری که در جریان تظاهرات مسالمت آمیزشان دستگیر شده اند فقط دارد. خبرنگاران باید اعتراف کنند که موجب شده اند دانشجویان و فعالان حقوق زنان و بقیه "خس و خاشاک"ها به خیابان بریزند، باید اعتراف کنند که با عمل خود موجب شدند که مردم به جای رفتن به سر کار یا دانشگاه تظاهرات برپا کنند و به دولت محبوب و مردمی ناسزا بگویند و متهمش کنند که در انتخابات دستکاری کرده است. خبرنگاران باید اعتراف کنند که جاسوس بوده اند و این خبرها را به دستور سازمان های اطلاعاتی دشمن منعکس کرده اند.

این صد نفر کسانی هستند که گزارش هائی از واقعیت موجود در ایران به دنیا مخابره کرده اند. این ها کسانی هستند که وظیفه حرفه ای خود را مانند هر روزنامه نویس دیگری در جهان انجام داده اند. یک ماه بعد از دستگیری و بازجویی های مدام و شب و روزی، هفته گذشته دولت دو نوع از اعترافات را منتشر کرد. اولی متعلق به روزنامه نگار جوانی با نام امیرحسین مهدوی بود که رسانه های وابسته به دولت برای این که اعترافات وی را جدی نشان دهند او را از اعضای اصلی یک گروه سیاسی اوپوزیسیون جا زدند و از قول وی نوشتند که گروه های منقد دولت احمدی نژاد با دولت های خارجی ارتباط داشته و در پی ایجاد هرج و مرج در کشور بوده اند.

یکی دیگر از کسانی که اعترافاتی به نام وی توسط رسانه های دولتی منتشر شده مازیار بهاری خبرنگار مجله نیوزویک است که در عین حال تحلیلگر مسائل ایران، سازنده فیلم های مستند تهیه کننده کتاب های جالبی درباره ایران به زبان های انگلیسی و آلمانی است. او برای شبکه های معتبر بین المللی مانند کانال چهار تلویزیون بریتانیا و شبکه الجزیره کار کرده است.

مازیار بهاری که از شناخته شده ترین ژورنالیست های ایرانی در رسانه های جهانی است در سه سال گذشته ده ها فیلم مستند از آفریقا، خاورمیانه، آسیای باختری تهیه کرده که نمونه های درخشانی از کار حرفه ای و قضاوت های بی طرفانه و مسوولیت شناسی بوده است. درست با همین تجربه و سابقه گروه زیادی از علمای دینی، دیپلومات ها، متفکران و سیاستمداران [از جمله بسیاری از هواداران جمهوری اسلامی] در مصاحبه با وی نظرات خود را بازگفته اند.

مازیار که از ساختن فیلم مستندی درباره ظلم به انسان ها در آسیای جنوب شرقی فارغ شده است همزمان با انتخابات ریاست جمهوری در محلی بود که هم ارزش خبری داشت و بسیاری از معتبرترین خبرنگاران دنیا به آن جا آمده بودند، این محل در عین حال زادگاه مازیار هم بود. و بدین گونه او سه هفته است که زندان مخوف اوین در شمال تهران زندانی است. جائی که پرست از حکایت ها و صحنه هائی که برای یک روزنامه نگار جذاب است.

بسیاری از روزنامه نگاران جهان حاضرند به قیمت گزاف این فرصت را بخرند که با جوانان آزادی خواه ایرانی که در حال مبارزه با یک حکومت زورگو و مستبدست آشنا شوند و آن ها را در موقعیت یک زندانی ببینند. خیلی از روزنامه نگاران برجسته دنیا مدت هاست که اصرار دارند اجازه بگیرند که خودشان را به تهران برسانند و در هیجان انگیزترین جنبش های سال های اخیر در جهان، حضور پیدا کنند. اما مازیار بهاری از چنین فرصتی بی بهره است.

مازیار بهاری که روزنامه نگاری است با پشتکار و حرفه ای در حالی که در نزدیک ترین لوکیشن نسبت به جنبش سبز ایران به سر می برد، اما فقط صداهای محوی می شنود.

جوانان، دختران جوان، هنرمندان، ورزشکاران و حتی زنان سالخورده به جرم این که یک نخ سبز بر مچ های خود بسته و یک حرکت مسالمت آمیز مدنی را پی گرفته و در خیابان شعار داده اند رای ما چه شد، اول باتوم و شوک الکتریکی را تحمل کردند و بعد هم مانند یک بسته سیب زمینی پرتشان کردند در یک وانت و بردند به زندان مخوف اوین این ها هزار شعر و ترانه بلدند که مضمون همه آن ها عشق و دوستی و دوری از خشونت است. مازیار همه این ها را می شنود اما نمی تواند ثبت کند. هیچ وسیله ای برای ضبط در اختیارش نیست.

سلولی که مازیار در آن قرار دارد یک در یک و نیم مترست و وی در آن تنهاست. کاغدی نیست، و نه قلمی، چه رسد به دوربین و لب تاپی که فیلم ها و مصاحبه هایش را با آن تهیه کرده است. این ها را همه مامورین موقع دستگیری وی گرفته اند و معلوم نیست پس بدهند. اما برای یک روزنامه نگار بدتر از این چیست که شب ها بشنود که یک شعار از همه جای شهر به گوش می رسد و نداند این صداها برای چیست.

راستی این چیست یک شعار واحد که شب ها تمام شب سر می دهند و حتی از سلول های پهلوئی هم بلندست، گرچه مامورین زندانیان را از هر نوع صدا و علامت و رمزی ممنوع می کنند.

ایران آبستن حوادثی است،مازیار بهاری همراه روزنامه نگاران مشهوری که در روزنامه های توقیف شده داخل کشور کار می کنند در زندان است چون حکومت می خواهد صدای جنبش مسالمت آمیز مردم به گوش کسی در جهان نرسد. بهترین راه هم از نظر دولتمردان به زندان انداختن روزنامه نگارانی مانند مازیار بهاری است که به شهادت مقالات و تحلیل هایش، همین یک هفته قبل نوشت ایران در حال گذار از مرحله ای از دموکراسی است و از این جهت از بسیاری از کشورهای خاورمیانه جلوترست. به نظر او حکومت ایران بیش تر از بسیاری از حکومت های منطقه تحمل و مدارا دارد.

اما حالا او در سلول انفرادی است تا اعتراف کند که دولت های خارجی در جنبش اصلاحاتی ایران شرکت داشته اند. او باید اعتراف کند که جنبش جوانان مسالمت جوی ایرانی بدست. او باید توجیهی ارائه کند تا مردم قبول کنند که گلوله خوب است گاز اشک آور خوب است، توقیف روزنامه ها خوب است، زندان خوب است.

و مازیار باید با حسرت و تاسف این ها را اعتراف کند. و در دل اولین جمله مقاله ای را بنویسد که دو سال قبل درباره یکی از کشورهای آفریقائی نوشته بود "ممکن است حتی ندانند دوای دردشان چیست اما چشمانشان می گوید که آزادی است".

مازیار بهاری و همه روزنامه نگارانی که در ایران و در همه دیگر نقاط جهان در بندند اگر هم به اجبار چیز دیگری را اعتراف کنند یک واقعیت را بیشتر قبول ندارند. آزادی بیان دوای درد عقب افتادگی جوامع بشری است. آزادی بیان بیمه کننده جوامع در مقابل فساد و پوسیدگی است. آزادی بیان باغی است که در طول تاریخ هزاران نفر برای سرسبزی آن جان خود را از کف داده اند. سزاوار نیست در زمانی که یک نسل از ایرانی ها فریاد می زنند آزادی، آن ها که باید این صدا را به دنبا برسانند خود در زندان باشند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At July 20, 2009 at 9:59 PM , Anonymous Anonymous said...

رئیس نظمیه. اخه این چه وضعیه؟؟؟؟

 
At July 20, 2009 at 10:18 PM , Anonymous Anonymous said...

اقای بهنود حضور مردم رو در نماز جمعه شریعتمداری 5000 هزار نفر دید و قالی باف بیش از 1000000 نفر من نگرانی شما رو میفهمم ولی این وصیت نامه باز گشایی کلمات میخواد شما سوال رو نذاشتین - ولی حقیقت رو جوری باید گفت که باعث یاس نشه و ایا ویتنام انروز که شده ویتنام امروز و امریکای انروز و امروز هیچکدام تحلیلی ندارن که شبهات رو به ذهن راه نده و این سوال همگانی خوب حالا چه باید کرد

 
At July 20, 2009 at 10:44 PM , Anonymous Anonymous said...

قاصدک از چه خبر آوردی
جدا خبر رسان آزاد چه خبری میده؟ آهان از تعداد سبز پوشای شهر میگه از اونا میگه که تو ی توده بزرگ رفتن توپخونه تمام راه ساکت بودن آوای سکوتشون دنیا رو گر گرد اما آقا ککش نگزید شاید اگه قاصدک اسیر نمیشد باز از ندا میگفت برامون یا از رای اولیها میگفت همونای که نوار سبز میبستند و سهرابشون رو با هزار عجز و لابه و با طرفه الحیل گرفتن سپردنش به خاک شایدم از محمد کامرانی بگه شاید قاصدک دیده محمد کامرانی ۱۸ ساله چطور تو این یک هفته اسارت شکنجه شد و پرپر شد اما اگر اسیر نبود از همسایه آقا باجی حتما میگفت همون که تا گفت الله اکبر تیر خورد و افتاد تازه عروس شهرستانیش هم زبونش بند اومد نمی تونست حتا جیغ بکشه
اما قاصدک چه دلی داره راستی استاد این مردم جدا قاصدک برای چیشونه؟ انقدر زجه مویه کردن تو این ۴۰ روز که عین روح شدن رنگ به رخ ندارن . آقا باجی میگفت آخه اینا که میکشن چطور دارن فارسی حرف
میزنن؟

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
 خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
 بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
 برو آنجا که تو را منتظرند
 قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
 قاصدک هان ، ولی ... آخر ... ای وای
 راستی ایا رفتی با باد ؟
با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای
راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
 در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
 قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند

 
At July 20, 2009 at 11:20 PM , Anonymous شاهد said...

بهنود عزیز ، دو روز است که من برای فرستادن نقطه نظریا به قبول شما آنسوی آبی ها "کامنت " مشکل دارم ، نمی دانم چه صیغه است ولی هرچه می فرستم رد نمی شود ، دیروز به زحمت برای یکی ازنوشته ها دست مریزادی گفتم اما برای نوشته حاضراین دومین باراست که تلاش می کنم و خداکند که به زیرمطلب قشنگ شما بخورد. بهنود جان ، دستت درد نکنه دوباره شدی "مسعود بهنود " همیشگی .پس بهتراست همیشه بهنود باشی و بهنودبمانی.

 
At July 20, 2009 at 11:36 PM , Anonymous Yek Khanoum said...

در نزدیک ترین لوکیشن???

Why so many foreign words for an Iranian novelist/journalist, who lives among Iranians abroad and works in Farsi? Don't kill the Farsi language, please.

 
At July 21, 2009 at 12:00 AM , Anonymous Anonymous said...

روز تاریکی ست
خورشیدمان را هیولا بلعیده است
سایه هیولا سنگین است
جام جهان نما
تیره وتار است چیزی نمی نمایاند
دست افزار های کوچکمان را
به تبعید فرستاده اند
آواز پیغام هایشان
دیریست خاموش است
این جا اتاق من است
پنجره ای کوچک،خیلی کوچک
پنهان از چشم هیولا
رو به دنیا باز است
این جا هنوز
پرنده ای چهچهه میرند

هستی

 
At July 21, 2009 at 12:04 AM , Anonymous Anonymous said...

استاد عزيز ،سلام
عجب بازي عجيب و غريبي روزگار دارد ، 30سال پيش آقايان با همين اتفاقاتي كه اين روزها براي خودشان ميافتد شاه را سرنگون كردند و دقيقا اين روزها همين اتفاق براي خودشان در حال افتادن است.
قربون خدا برم ، فقط خدا كنه اينها هم مثل اون خدا بيامرزسريع شرشون را از سر مملكت و ملت ايران كم كنند.
باميد صبحي كه بيدارشدنمان بدون اين دجالان زمان باشد

 
At July 21, 2009 at 12:10 AM , Anonymous حميد said...

چه خوش گفته بود شاملو كه:
هراس من، باري، همه از مردن در سرزميني است كه مزد گوركن از بهاي آزادي آدمي افزون باشد

 
At July 21, 2009 at 3:06 AM , Anonymous Anonymous said...

فاصله بین دو دروغگو مثل شریعتمداری و قالیباف چه کسی میتواند پر کند !؟ بچه کسی
میشود اطمینان کرد !؟ بنده بانصاف بهنود عقیده دارم با اینکه خودش را سرباز اول خط
جبهه ازادی و دمکراسی کرده و برای پیشبرد هدفههایش ممکن است جانب قالیباف !! را
بگیرد اما در ارایه آمار مثل قالیباف کور ذهنی نمیکند.... قالیباف بخاطر دشمنی با
احمدی نجاد تا میتواند دروغ کهکشانی میدهد ولی حقیقت هیچوقت اسیر این فرصت
طلبان گشاد جیب !! نمیشود

 
At July 21, 2009 at 3:52 AM , Blogger ali said...

سلام آقای بهنود

دیشب خوابتان را دیدم.اگرچه تلاش می‌کنم اینگونه اعتقاداتی نداشته باشم،آنهم در ممالک راقیه.اما این روزها به هر حشیشی متشبث میشوم که کمی‌ امیدم دهد که سحر نزدیک است.صبح مطلبتان را دیدم ،گفتم شاید تعبیر خوابم باشد.آقای بهنود عزیز.و اینکه میگویم عزیز واقعا عزیزید برای من،برای ما.به یاد دارم اولین کتابی‌ که از شما خواندم،کتابی‌ قطور بود،با جلدی قهوای رنگ.یک روز عصر پدرم به خانه آورد.از سید ضیا تا بختیار.و من فکر می‌کردم مرد شدم دیگر،پس باید کتاب را میخواندام.سنی‌ نداشتم آقای بهنود.الان که دارم مینویسم اینها را یکی‌ دو سال از سی‌ گذراندهام.پراکنده دارم مینویسم.ببخشید مرا که جای که عقاب پر میریزد،عرضه اندام می‌کنم.اما در این بلاد غربت درد خود را،حرف خود را به کسی‌ نتوان گفت.الا شما که خوابتان را دیده‌ام.و در خواب به من جواب دادید و با من حرف زدید .و خوب بود.آقای بهنود شما من را ،ما را در راهی‌ نهادید که تا به اینجا رساند ما را.آقای بهنود چرا ما اینچنینیم.چرا انگاری هر سی‌ سال یک بار باید برخیزیم،کشته دهیم،فریاد بزنیم حق خود را بخواهیم و بعد سی‌ سال ساکت بنشینیم تا بخورند حقمان را و دوباره برخیزیم و کشته بدهیم و دوباره برخیزیم بعد از سی‌ سال.من هنوز به یاد دارم خاله‌ام را که از زندان برای مادرش نامه نوشت که فرزند ناخلف خود را ببخشید.هنوز به یاد دارم که وقتی‌ آن فرند به بهای ناخلف خواندن خودش از زندان باز گشت ،دیگر آن نبود که من دیدمش قبل از زندان رفتن و هنوز به یاد دارم آن روز نحسی که خودش را کشت که توان آنچه بر او گذشته بود را نداشت.بار تن را دیگر نمیتوانست بکشد.و در آن سالهای سیاه دیگر باده‌ای هم نبود که به یاریش بشتابد.و این که میگویم کمتر از سی‌ سال پیش بود.آقای بهنود آیا این از بختیاری ماست که با اینکه دیدیم آن چیزرا،با اینکه گفتند به ما که اینچیزها قبلترها هم اتفاق افتاده،هنوز هم به خیابانها میرویم و همان آواز‌ها که خالهایمان و اموهیمان،سی‌ ساله پیش خواندند میخوانیم و یا از یاری نکردن بخت که هی باید این داستان تکرار شود؟

آقای بهنود در لندن دیدمتان روز انتخابات و به شما گفتم جوان ماندهید.چه خوب که جوان ماندید.جوان بمانید که شما خاطرهٔ ما هستید و حافظهٔ ما.جوان بمانید و بنویسید از خمینی تا هرکه را.و من یک روز عصر کتاب را خواهم خرید و پسرم خواهد خوند و خواهد دانست که این ملک چها دید ا چه کردند بر این خلق

 
At July 21, 2009 at 3:54 AM , Anonymous Anonymous said...

‫بعد از صحبتهای هاشمی در جمعه پیش، او خود را در معرض خطرات بزرگی قرار داده و عملا به حمایت مردمی متکی است. نباید او را تنها گذاشت. باید از هر فرصت سود جست. او بزودی به تهران بر میگردد به استقبالش برویم.

 
At July 21, 2009 at 5:10 AM , Anonymous Anonymous said...

‫رفتار آقای خامنه ای با هاشمی نشانگر درونیترین لایه های شخصیتی ایشان خواهد بود. ما سالهاست عادت کرده آیم بشنویم که آقای خامنه ای شخصیت فرهنگی است، و ربطی به کیهان و "محافل" ندارند. که اینها خودسرند و ایشان کنترلی بر آنان ندارد، و در حد امکان تذکر میدهد. نحوه تعامل او با هاشمی که سالها همسنگر و حتی همخانه او بوده نشان خواهد داد که برای ایشان پیوندهای انسانی در قیاس با حفظ موقعیت خود چه ارزشی دارد، و فی الواقع نقش ایشان در آن حوادث تا چه حد از تاثیر بوده است.

 
At July 21, 2009 at 5:11 AM , Anonymous Anonymous said...

همیشه زنده باشید که فرهنک ایرانیان تکیه اش به معدود فرهیختگانی مانند شماست.

 
At July 21, 2009 at 5:31 AM , Anonymous بهمن said...

ممنون که برای مازیار چیزی نوشتید. اما شما الان یک ساله برای حسین درخشان یک کلمه هم ننوشته ای. ظاهراً مازیار هم شهروند کاناداست. دولتی که برای حسین هیچ جوشی نزد. قبول که با شما و دار و دسته بی بی سی اختلاف ایدئولوژیک داشت ولی بابا حداقل ظاهر را رعایت کنید. به اون سینا مطلبی نامرد هم یادآوری کنید که این حسین بدبخت چقدر برای آزادی اش زحمت کشید. خود شما هم کم به حسین مدیون نیستید. داستان حسین درخشان عبرتهای زیادی دارد اما یک عبرتش همین است که بعضی ها خیلی بی معرفت هستند.

 
At July 21, 2009 at 7:56 AM , Anonymous نازنین said...

بهمن خان خوب بود یک کمی به حود زخمت می دادند و می فهمیدند جه کسی اول باز نوشت به کسی که مدتی است نیست. چه کسی در حالی که حسین احترامش را نگاه نداشت برای غیبت او اشک ریخت. چه کسی از دشمنان فراوان حسین فحش خورد که چرا از حقوق او دفاع می کند چه کسی در صدای آمریکا هم درباره حسین حرف زد. همه این ها فقط بهنود بود حالا نمی دانم چطور شما از راه رسیده اید و دادخواه شده اید برادر

 
At July 21, 2009 at 11:00 AM , Blogger پشنگ آزاد said...

سلام
مصاحبه شما با ابراهیم گلستان رو دیدم........بسیار خوب بود ، جدای از سوالات خوبی که پرسیدید و جواب های گلستان ، نکته ای که نظرم رو جلب کرد ، تواضع و فروتنی شما بود در برابر ابراهیم گلستان ،
واقعا من حس می کردم که یک شاگرد در مقابل استادش نشسته و چه جالب که این شاگرد مسعود بهنود هست ، غول روزنامه نگاری ایران ، واقعا در کنار سایر مطالبی که همیشه از شما یاد می گیرم ، این بار تواضع رو یاد گرفتم.ممنون

یک سوال داشتم خواهشا جواب بدید ، توی مصاحبه یک عکس از دادگاه مصدق نشون داده شد ،که در اون یک فردی بود خیلی شبیه شما......خودتون بودید؟
ضمن این که ممکن نیست که یک بار هم شما مهمان برنامه چهره های بی بی سی باشید ؟بسیار ممنون

 
At July 21, 2009 at 3:12 PM , Anonymous false identity said...

Again obsession about not to be SAD DAR SADI!! Not to be SAD DAR SADI about what? Belief or action!! To advocate this sort of attitude is encouraging to be SHOLE ZARD and is falling from the other side of roof and is good for those people who believes in “AHEST BRO AHESTE BIA KE GORBE SHAKHET NAZANE”! If you believe in increasing the size of Gray area it is better to leave this regime in peace to correct itself in next few decades as relatively they are better than Saddam regime anyway!! No Mr Behnoud people who commit crime may think they are not accountable to anybody but they should make no mistake that they are responsible for their action and will be asked for explanation whenever people will be in charged. Granting amnesty is a right for our nation when they will be in charge! In your world of not to be SAD DAR SADI all human values will be undermined! What is more important than not to be SAD DAR SADI and needs to be advocating is to be responsible and feel responsible for your action as young peoples in our country feel it and act upon it. In a world of not to be SAD DAR SADI, better to live your life peacefully, as eventually everything get better anyway!! Do not get me wrong, I do not believe in extremes e.g. war, killing, or to sort out everything over night but I believe when you are standing for some morals you should be SAD DAR SADI for those values otherwise FEKR e NAN KON ke KHARBOZE ABAST.

 
At July 22, 2009 at 12:26 AM , Anonymous Anonymous said...

همیشه از نوشته های شمه لذت می برم.آرامشی به من دست می دهد که گویی اندکی از فشارهای روزانه و زندگی تکراری ام می کاهد.اقای بهنود پرسشی از شما داشتم:در کتاب اشنایی با صادق هدایت نوشته مصطفی فرزانه در همان صفحات نخست کتاب فرزانه به نقل از هدایت می نویسد که در ان روزگاری که هدایت در ایران می زیست بی بی سی از وی دعوت به همکاری کرده بود ولی هدایت با لحن نیشدارش ان را رد کرده بود اکنون چه به بر سر روشنفکران امده است که تا تق و توقی می خورد صدایشان از فرنگ می اید چه منطقی برای همکاری خودتان در بی بی سی دارید مگر نه این است بادی در وطن ماند و به مباترزه ادامه داد ؟ایا فکر نمی کنید تاثیر گذاری حتی نوشتن جمله ای و حتی سکوت در وطن و حتی فراتر از ان در بند ماندن بیشتر از سخنرانی های روزانه و مهم در غربت است؟دکتر بشریه چندی پیش در همین فرنگ سخنرانی داشت ولی انگار نه انگار که سخنان وی در ایران بازتابی یا تاثیری بر جای بگذارد؟

 
At July 22, 2009 at 1:19 AM , Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At July 22, 2009 at 2:03 AM , Anonymous Anonymous said...

دیروز گفتگوی جنابعالی با ابراهیم گلستان رادیدم.تمام ذهنیتی که سالها از این شخص داشتم بیکباره فرو ریخت.همیشه فکر میکردم که مصاحبه نکردن این آقا از روی فروتنیش می‌باشد اما حالا مطمئنم که به خاطر [...] سخنوریست که از این کار سر باز میزد.[...] این ژن لقلقه زبان را که بعضیها دارند، او ندارد، مولف خوبیست.باری تنها نکته جالبی‌ که در گفته های این [...]متوجه شدم این بود که تمام روشنفکران ایرانی را نادان نامید ولی فراموش کرد خودش را در زمره آنان بشمارد.این هم نوعی ادا و اصول روشنفکریست:انکار دیگران برای اثبات خویش!!!در هر صورت از زحمت جنابعالی سپاسگزاریم که این [...] را به زبان آوردید.

 
At July 22, 2009 at 2:03 AM , Anonymous Anonymous said...

خنده دار نیست اینکه بی بی سی اینتر نشنال از قول یک شاهد !؟ گزارشی از برخورد مامورین
با صد ها !؟ ( اینقدر آش شور شده که دیگه نمیتونه لااقل چند هزار نفر !؟) رفرمیست در
میدانی در تهران گزارش کرده آنهمم اول اخبارش !؟ از بی بی سی وقتی سوال میکنی چرا این
همه باین خبر بی محتوا ارزش میدهد که اول خبر آنرا جار میزند میگوید ایران کشور مهمی
در منطقه است و ......؟ برای انگلیسیها و غربی ها مهم است که در دنیای جدیدی که چین و هند
و روسیه قطب بزرگی از اقتصاد و سیاست دنیا را رقمم میزنند در یارگیری ها از کشورهای
کوچکتر ایران در قسمت دوستان غربی قرار بگیرد حالا که شاه را از دست داده اند و در عراق
و افغانستان حضور نظامی دارند و گرجستان و اکراین را هم دارند بسبد ناتو میاندازند ایران
مهمترین کشوریست در منطقه که وزنه را بطرف غربی ها چرخش میدهد و اینگونه است که حتی
لغزیدن یک اتوبوس را در سر خط اخبارش میبرند !!! حالا که این انتخابات و سر سختی موسوی
را مشاهده میکنند برای غربی ها مثل یک معجزه آسمانی شده که بیشترین بهره حالا برگشته ایم بزمان مصدق مرحوم دوباره و استقلال خواهی یکطرف و در مدار
گرفتن این و آن یکطرف ٬ آنها که دنبال سقوط احمدی نژاد هستند در اصل دنبال
از بین بردن استقلال ایران هستند و عجیب هم نیست نقش حزب توده روشنفکر
آنزمان بگردن اصلاح طلبان !؟ امروز افتاده را میخواهند ببرند

 
At July 22, 2009 at 2:17 AM , Anonymous هما said...

آقای بهنود عزیز
دیروز مصاحبه ی سال پیش شما را با ابراهیم گلستان، در بی بی سی دیدم و هرچند اندک، اما نغز و غنیمت بود برای من...
دشواری گفت و گو با گلستان را آن که حتی اندکی می شناسدش، می داند و از این روست که ارزش گفت و گوی او و شما دوچندان می شود...
آنات و حس های نابی که از گلستان در ذهنم ماندنی شد، وامی داردم که سپاسگزارتان باشم.

 
At July 22, 2009 at 3:18 AM , Anonymous shadmehr veisi said...

سلام استاد بهنود
بچه که بودم وقتی ازم می پرسیدن می خوای چیکاره بشی؟ جوابی می دادم که چشمای طرف مقابلم گرد می شد،من می خوام روزنامه نگار بشم!
آره
نه دکتر نه مهندس و نه هیچ چیز دیگه ای!می خواستم روزنامه نگار بشم!
دقیقا نمی دونم این عشق از کجا شعله زد
اما یالدمه که دیوونه خوندن بودم
از تابلو های مغازه ها بگیر تا روزنامه ها و کتابا
آرشیو خوبی هم جمع کردم تا اینکه زود وقت دانشگاهم شد
رفتم روزنامه نگاری خوندم
هر چند...دانشگاه فقط اینو برام داشت که نگاه خودمو پیدا کردم
بعد خواستم وارد مطبوعات بشم که دیدم همه جا مال خودی هاست!!!
از همینجا بگم که تقریبا اکثر کسایی که در رثای دموکراسی در مطبوعات قلم میزنن
یه دستگاه دیکتاتوری و بسته مافیایی گرد خودشون دارن!!لازم باشه ثابت می کنم
مهم نبود که تو چیزی بلدی یا نه!مهم اینه که تو رو کی معرفی کرده!منم که غیر از نوشته های پراکنده ام هیچ معرفی نداشتم...
به هر صورت دست روزگار بعد از چندی با هر مدل نشریه چیپی که این روزا تو ایران فراوونه همکاری کردن منو به کلمه سبز وصل کرد.
که اونم خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود!!!
من از اون بد شانس هایی بودم که اون روز کذایی تو دفتر روزنامه نبودم و منو دستگیر نکردن!
قصدم از این مقدمه طویل این بود که بگم از روز اول باهر نوع مشی معتدل مخالف بودم، فکر میکردم باید از اساس نقد کرد،باید گفت که سر منشا ظلم کجاست نه اینکه چون زورمون بهش نمیرسه بذاریمش کنار و بهش نزدیک نشیم، نباید وارد هزار توی پیچیده روابط شد و نقد بی رحمانه رو فراموش کرد و...نمی دونم شایدم اشتباه باشه اما انگار خاصیت جوونیه،تندی آرمانگرایی و...
بعد هانیز با احترام به کار تیمی و ظاهر شیک نشریه های محمد قوچانی با خط مشی اون به شدت مشکل داشته و دارم...فکر میکردم و می کنم اگه نمیشه شفاف نوشت اصلا نباید نوشت!روزنامه نگاری مصلحتی بیشتر به نفع حاکمیته تا مردم!
اما شرایط امروز منوبه اون هم راضی کرده! اینقدر اوضاع خرابه که ....
الان دارم می فهمم که اینجا ایرانه و نه سویس!نقد بی رحمانه مال اینجا نیست!

کاش شما بودید و کار می کردید
درس می دادید
روزنامه در می آوردید
جوری می نوشتید که نتونن روزنامه رو ببندن و حرفتون رو هم می زدید
اعتراف می کنم که از این جنس خیلی کم داریم
متن آخر شما و مصاحبه هاتون دقیقا راهگشای مشکلات امروز ماست
که از شرایط حد اقلی توقع حد اکثری و مخرب نسازیم!
کاش الان شما تریبون داشتید که به مردم یگید که بعضی وقتا واسه رسیدن باید ایستاد!
نه این که اگه یه روز خبری از کشته شدن و دستگیر شدن نیاد همه به هم بگن:دیدی چطور جمعش کردن!!!اینا تکون نمی خورن!!!اصلا همه چی کار خودشون بود...موسوی هم با اوناس!!!!!!!!!
همیشه قلمتون رو دوست داشته و دارم و آرزوم بوده و هست که یه روز از نزدیک باهاتون همکلام بشم،امیدوارم تندی منو ببخشید.
به امید اون روز و با احترام.

 
At July 22, 2009 at 4:09 AM , Anonymous بهار ایرانی said...

سلام بهنود عزیز

خسته نباشید.مصاحبه با ابراهیم گلستان عالی بود. دستت درد نکند. مرا به عالم فروغ و شاملو بردی.بعد از مدتی رخوت و سستی و بی شعری واقعا برایم لازم بود. پیروز و پایدار باشی

بهار ایرانی

 
At July 22, 2009 at 10:44 AM , Blogger Unknown said...

سلام

خیلی به دنبال فایل صوتی یا تصویری کامل نشست تحلیل آینده جنبش سبز در اینترنت گشتم و به جز بریده هایی در یوتیوب چیزی پیدا نکردم . اگر ممکنه راهنماییم کنید که چطور و از کجا میتونم به فایل کاملش دسترسی داشته باشم ؟ خیلی متشکر میشوم .

 
At July 22, 2009 at 1:07 PM , Anonymous Anonymous said...

لطفا اگر ویدیویی از مصاحبه با ابراهیم گلستان داشتید، برایمان بگذارید. ممنون

 
At July 22, 2009 at 3:49 PM , Anonymous Anonymous said...

http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2008/12/000000_ptv_hardtalk.shtml
این لینک مصاحبه آقای بهنود و گلستان است تا چند روز بیشتر نخواهد بود اگر می خواهید نگاه کنید بشتابید که بعدا استاد جوابتان را نخواهد داد

 
At July 23, 2009 at 2:31 AM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود دروغ چرا !؟ تا قبر آآآآ

اگر آنروز آن جمعیت را دومیلیون تخمین زده اید پس جمعیتی که برای ورود خمینی از
آزادی تا بهشت زهرا را قرق کرده بودند باید ۲۰ میلیون بوده باشد !؟
حالا چرا اینقدر زور میزنید که احتمالا ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار نفری که بعلل گوناگون یکهو
بخیابان آمده بودند را این همه بزگنمایی کنید ؟؟؟؟

تازه کارتان خرابتر میشود وقتی با یک تشر خامنه ایی همه آن دومیلیون !!؟ یکهو جا بزنند
و تنها همان دو و سه هزار دانشجوی تحکیم وحدتی یا ملی مذهبی و ملی گرا بخیابانها
آمدند و همان چند صد پلیس و بسیجی هم بس بود

از شما بعید بود اما نوشتید و اعتبار روزنامه نگاریتان خدشه دار میشود

اما اینکه نوشتید شاه هم میگفت مخالفان بیست یا سی نفر بودند !؟ ولی میلیونها بود
آقای بهنود اگر مسئله دین و استقلال ایران خمینی را وارد صحنه نمیکرد
هیچ گروه و دسته چریکی و یا سیاسی قادر نبود صد هزار نفر را بخیابانها
بیاورد اما مسئله دین و مذهب چیز دیگریست
حتما از آن ازدحام ناگهانی در تهران بعد از برد تیم تاج !! از هاپوئل اسراییل در خیابانها
دست کمی از بخیابان ریختن طرفداران موسوی نبود بود !؟؟

 
At July 23, 2009 at 3:38 AM , Anonymous hu said...

‫ممد نبودی ببینی
‫شهر آتش گشته
‫خون یارانت
‫ بیثمر گشته

آه و واویلا
‫کو جهان‌آرا؟
‫نور دو چشم
‫تاج سر ما

‫امیدم گشته ناامید
‫تا شدی تو گم
‫بسیج افتاده
‫به جون مردم

‫موسوی آمد در پی‌ات
‫استقبالش کن
‫به دشت رضوان
‫تو مهمانش کن

آه و واویلا
کو جهان‌ارا؟
نور دو چشم
تاج سر ما

http://www.pendar.net/podcast/sound/Khorramshahr_free_khooninshahar_3_khordad_/

 
At July 23, 2009 at 4:01 AM , Anonymous hu said...

mammad version 2

ممد نبودی ببینی
‫شهر آتش گشته
‫خون یارانت
‫ ‫بی ثمر گشته

‫آه و واویلا
‫کو جهان‌آرا؟
‫نور دو چشم
‫ تاج سر ما

امیدم گشته ناامید
‫‫تا شدی تو گم
‫‫شد بسیجی هم
‫‫ ‫زحمت مردم

‫موسوی آمد در پی‌ات
‫استقبالش کن
‫به دشت رضوان
‫تو مهمانش کن

‫آه و واویلا
‫کو جهان‌ارا؟
‫نور دو چشم
‫تاج سر ما


http://www.pendar.net/podcast/sound/Khorramshahr_free_khooninshahar_3_khordad_/

 
At July 23, 2009 at 6:32 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام آقای بهنود,چرا در مصاحبه با آقای گلستان از سوال در مورد انرژی هسته ای به سادگی رد شدید و انرژی صلح آمیز و تولید بمب را از هم جدا نکردید؟

 
At July 23, 2009 at 12:06 PM , Anonymous Anonymous said...

agha behnood.dar NY gooya gheyre khodihaye SABZ kar-hai mikonand . khastam faghat begam ke khabar darid?ali

 
At July 23, 2009 at 12:35 PM , Anonymous Anonymous said...

بازم به شرف مازیار بهاری . ببینید این شاگرد دردانه تان که از او دفاع می کردید و هر چقدر هم نمک ناشناس بود باز حاضر نشدید تنبیه اش کنید چه گندی به قالب زده است. نمی خواهم نمک روی زخم شما بپاشم ولی از اول پیدا بود که تب تند به عرق می نشیند
خدا به شما صبر بدهد

 
At July 23, 2009 at 1:36 PM , Anonymous Anonymous said...

و من شعری برایت سرودم گرچه شاعر نیستم
گرچه خونم به رنگ سبز نیست
گر چه تنهایم و دیگر امیدم سبز نیست
گر چه در سجاده ام دیگر تسبیح سبز نیست
تنگ تنگم ، عین حسرت
از درونم مویه می آید . گرچه میرم دیگر آهنگ نیست
عین اشکم ؛ لیک اشکم سر سبز نیست ...
گاه جانم روبه اتمام، آه سرزمین عهد کهن، عهد قدیمت یا دباد
این کیست تا دستانم برید ، خونم بریخت ، این خزانم کیست این
میر من آهنگ کن یکبار دیگر در من بنال
این نی خشکیده را یارای شعر سبز نیست
اکنون باد های زبونی می وزد ، لختی در اندرون دشت گندم از میان گندم های سرگردان بوز
ای باد شمال سرزمینم
ای چشمه خشکیده این دشت پیشین
ای باغبان این دشت بی حاصلم
اکنون وقت چیست؟
بوی نامردی
بوی نامردی از میان دره می آید
مشامم تلخ تر
شعر بی قاف
نشان بی نشان
سنت رخت بربسته
لاله خونینم
بچین ای باغبان ز باغ ارغوان
گل وصل عزیزان را زبوی پیرهن
ز بوی سبزشان ، به خون آهنگشان
به یاد آن پیرهن خونین خرمشهر من
این هماهنگی در ضد و نقیضم
در وصف همرهیم
وصف سرگردانیم
وصف بغض آزاد سرسنگین من
وصف جیغ سبز خفه در گلوگاه تنم
وصف سهراب تنم
مبادا این چمن خالی ز بوی یادشان
وصف این نخبگی بی کران شعر بی احساس من
تا که مادامی نگویم آن حقیقت تا بشوبند اهل مسکن
تا که آن شیشه تنهایی مردم نرجد در پی سنگ خشم خودی
آشوب من تا که من را از پی بیگانه ای
بادی به گردش ناورد تا که هر گونه توگویی آن شوم
هیچ گردم ، پست گردم مشت خاشاکی شوم
عاقبت درگردش باد زمان ناوک مژگان تو را آن گونه خواهی حس کنم
عاقبت از کوی افسردگی روزگاری طی کنم
عاقبت شاید فکری
اما حرام
شاید شایدی
هیچی بسازم از غمم
نقطه ای بر پایان آشوب سکوت
اما به رنگ دیگری
نقطه ای اندر میان هیچ هیچ
.

 
At July 24, 2009 at 1:43 AM , Anonymous khosro said...

جناب بهنود
چند روز پیش مصاحبتان با آقای گلستان از بی بی سی پخش شد. آیا در سایت بی بی سی هنوز این مصاحبه موجود است؟

 
At July 24, 2009 at 4:46 AM , Anonymous moein said...

عیسی سحرخیز در تماسی با منزل خود گفت که تعدادی از دنده هایش شکسته و فعلا در انفرادی به سر می برد و به این زودی ها هم آزاد نخواهد شد. او از مردم ایران و دنیا خواسته که از شرکت نوکیا شکایت کنند و طلب جبران خسارت کنند. به گفته وی با توجه به امکاناتی که شرکت نوکیا در اختیار ایران گذاشته است، دولت ایران توانایی شنود و ردیابی تلفن های همراه و پیدا کردن محل را دارد.
دوستانی که در خارج و داخل کشور که به روندهای حقوقی آشنایی دارند، لطفا شروع کنید تمام دنیا از شما حمایت می کند.

 
At July 24, 2009 at 6:11 AM , Anonymous saeid said...

مسعود!
دیگه تموم شده! اینطوری نمیمونه! همه مون غیر از اینکه بیدار شدیم پا هم شدیم. تا شب عید بستن رختشونو! بهت قول میدم, به همه قول میدم اینطوره! باورت میشه با این سن کم ما جوونا هممون داریم قانونی ترین راه ممکن رو انجام میدیم, تهران در روز تحلیف فتح میشه, منتظر باشین و ببینین که چه خردمندانه و فارغ از هرگونه احساسگرایی رئیس جمهور موسوی میشه و رهبر به کناری زده میشه, نیروی 10 میلیون ایرونی رو از بهارستان حس خواهید کرد. ایران آزاد شد از همین امروز

 
At July 24, 2009 at 6:39 AM , Anonymous bishomaran said...

‫پیشنهاد میکنم در یک کشور اروپایی نام کشتگان حوادث اخیر بر صخره ای سبزبر کرانه اقیانوس به نام صخره ندا نوشته شود و هر نام تازه ای که اعلام میشود به آن اضافه شود- مثل آنکه برای کشتگان جنگ ویتنام ساخته اند.

 
At July 25, 2009 at 5:19 AM , Anonymous Anonymous said...

‫عی رحبر عاظاده عاماده عیم عاماده
‫مشاعی مشاعی اثطئفا اثطئفا

‫بثیجیان صاوجبلاق

 
At July 25, 2009 at 7:23 AM , Anonymous Anonymous said...

حکومت بي نظيري داريم مدير کل روابط عمومي مخابرات ميگه از قطعي پيامک ها بي خبرم وزير دادگستري ميگه از بازداشت هاي اخير بي خبرم فرمانده ي نيروي انتظامي ميگه از برخورد لباس شخصي ها با مردم بي خبرم رييس قوه ي قضاييه ميگه از اعدام هاي اخير بي خبرم دادستان تهران ميگه از محل بازداشت بازداشت شدگان اخير بي خبرم سخنگوي شوراي نگهبان ميگه از تقلب هاي صورت گرفته در انتخابات بي خبرم و اين دور باطل همين طور ادامه دارد،

 
At July 25, 2009 at 9:35 AM , Anonymous Anonymous said...

کمپین بین المللی حقوق بشر درایران، سازمان عفو بین الملل، فدراسیون بین المللی حقوق بشر، سازمان گزارشگران بدون مرز، سازمان دیده بان حقوق بشر و نهاد ها و سازمان‌های دیگر، روز سوم مرداد، برابر با ۲۵ ژوئیه، را روز جهانی اقدام برای حقوق بشر در ایران نامیده‌اند.

 
At July 25, 2009 at 10:23 AM , Anonymous Anonymous said...

اقای بهنود من هنوزم به امید اون چیزی که قولشو دادین میام اینجا ولی هیچ خبری نمیشه مطلب جدید میاد اما اونی که من دنبالشم نیست من منتظرم یه حرف امیدوارکننده ام اما هرچی میشنوم حکایت از این داره که همه چیز تموم شد نمیدونم چرا که همیشه منتظر تایید شما میمونم تا زمانی که شما نگید فایده ای نداره من باور نمیکنم نمیدونم چرا اینجوری به حرفای اقای سازگارا اعتماد ندارم به هیچ کس جز شما. تو پست چه باید کرد من که اون فیلمو نتونستم ببینم اما کامنتایی که خوندم زیاد جالب نبود من توقع ندارم دروغ بگین اما تورو خدا بگین. بگین که خون سهراب که ریخته شد واقعا انقدر عادی و بی ارزش بود که میگن؟هر روز توی تلوزیون 4تا کارشناس میارن که ما رو یه مشت بچه سوسول جوگیر میدونن که تحت تاثیر بی بی سی یا صدای امریکا قرار گرفتیمو هیچی حالیمون نیستو فریب خوردیم و یه کتک حسابی که بخوریم ادم میشیم خسته شدم دیگه ازاین همه دروغ حتی تو کیهان مینویسن مشاعی جز کودتا گران مخملی بود واقعا یعنی چی؟بعید نیست اگه احمدی از اوامرشون خوب اطاعت نکرد اونم بشه کودتا گر!!

 
At July 25, 2009 at 11:24 AM , Anonymous عبداللطیف said...

با دروج

دانستم که مریدانت - همان دلاورانی که با چماق و باتوم و شلنگ و کابل و گاز اشک آور و هر چه در پایگاه ها از سوی سردارانشان سهمشان شده باشد بر صلح می تازند- جوانه های سبز را در اسارت تاراج می کنند. آنها بر دین تواند؟ ببین که به پاس آن پابوس حقیرت به کجارسیده ای! ببین که با سپاه قزلباش، فاتح حرمت فرزندان سرزمینی شده ای که نگهداری یک مبال حقیر آن هم دیگر لیاقت تو نیست.
تو مرده ای پیش از آنکه بمیری. جسم بی روح لعنت شده ای که به دم مسموم مشتی رجاله ی پیر- دلقک های دروغگو- از اتاقهای خالی می گذرد. تو تمام شده ای به سنت خدا. نخواهی بود، به معجزه ی هیچ شیطانی ماندنی نیستی.در غار سیاه تنهائیت به زنجیرهای سخت و سنگین پلشتی وجودت آویخته ای. آزار مارهای برامده از شانه های قدرت دروغ را، بر تو ولّی کذابان،پایانی نخواهد بود.
نمی توانی بفهمی، که جان جوانه ها میرا نیست، درخت پاکیزه ای است که ریشه در زمین و سر بر آسمان دارد. روزی که سبز تا آنجا بالیده باشد که شاخه های جنگل پهناور آن تا پیله ی چشمهایت رسیده باشد با مالیخولیای حضور آن ناخدای میان جبه ات که پلیدی را بر تو وحی می کند چه خواهی کرد با آن "جسم ناقص و اندک آبرویی" که توهم توست؟!
نگاه کن اگر می توانی! کرمهای انگشتانت در خیابانهای شهر در پی براوردن ریشه های سبز بیهوده می دوند، در پسا پشت دیوارهای هفت لایه ی سیاهچال های نماندنی ات جوانه ها را بیهوده می آزارند.
سرود سبز را پایانی نیست.سرزمینم جنگلی خواهد شد سبز و سرشار، وقتی که چشمهای خداوند خدا ببارد...

 
At July 25, 2009 at 1:21 PM , Anonymous Anonymous said...

فكر مي كنيد اين بازي موش و گربه براي چيه؟
احمدي نژاد كه مثل گربه مرتضي علي هر دفعه چار دست و پا زمين مياد و رهبر كه مملكت رو تيول شخصي اش مي دونه و كيهان كه مراد ا.ن رو عامل كودتاي مخملي مي دونه/
يكي ميگه ميخوان مردم يادشون بره كه اين آقا اصلا رييس جمهور نيست و سرشون به شاخه و برگ معاون و وزير گرم بشه
يكي ميگه ا ن ميخواد همه رو قانع كنه كه رهبري تو كاراي رييس جمهور دخالت ميكنه و و و
بذاريد يك گمانه زني هم من بكنم
حسنش اينه كه تا دوسه هفته ديگه معلوم ميشه:
فكر ميكنم تشت رسوايي ا.ن از بام افتاده و رهبر ميخواد از نكبتش خلاص شه. توافق كردن اين بازي موش و گربه ادامه پيدا كنه حكم ا.ن تنفيذ نشه. انتخابات مجدد و برنده نهايي كه ا.ن نيست ثابت ميكنه مردم اينهمه تو سرو مغزشون زدند به خاطر مقام عظماي ولايت. چون به محض غضب رهبري راي 24 ميليوني مردم از ا.ن برگشت/
جالبه؟
نيست؟

 
At July 25, 2009 at 2:32 PM , Anonymous Afshin said...

درود آقای بهنود
این اولین بار است که به شما می نویسم نوشته های شما را دوست دارم می خواستم گله ای بکنم امروز در بی بی سی چندین بار گفتید آقای رئیس جمهور حداقل بگویید
آقای احمدی نژاد

بدرود

 
At July 26, 2009 at 9:56 AM , Anonymous Anonymous said...

خواهشمندیم به جای رییس جمهور از واژه احمدی نژاد استفاده کنید.معلوم نیست شما کدوم طرفی هستید!!

 
At July 26, 2009 at 10:38 AM , Anonymous Anonymous said...

مستندی از کوی دانشگاه تهران
http://www.4shared.com/file/120801788/16194299/Kooy.html

کودتا چگونه کلید خورد؟
http://www.4shared.com/file/120804132/266bfecc/Koodeta.html

 
At July 26, 2009 at 10:54 AM , Anonymous Anonymous said...

به نظر می آد که قرار است احمدی نژاد رو قربانی کنند و این رفتارهای او نشان از یک برنامه ریزی در این باب دارد

 
At July 26, 2009 at 5:54 PM , Anonymous Anonymous said...

یک شاخه در سیاهی جنگل به سوی نور فریاد می کشد

http://hodhodnews.blogspot.com/

 
At July 26, 2009 at 10:17 PM , Anonymous شاهد said...

آقاي بهنود ، مرخصي شما كي تمام مي شود ؟ كو مطلب بعدي؟

 
At July 26, 2009 at 10:45 PM , Anonymous Anonymous said...

آقای بهنود عزیز سلام
آنقدر نوشته هاتون رو دوست دارم که هر روز به زحمت پیدا کردن یه فیلتر شکن بتونم به سراغ مجموعه مقالات شما بیام. اما یک پیشنهاد برای ما که در ایران مخصوصا در محل کار هستیم: ای کاش لینکی از فیدریدرها یا آراس اس ریدرها در وبلاگتون بگذارین که ما هم بدون دغدغه فیلترشدن همون فیلتر شکن ها بتونیم هر روز با خودتون که نه، اما حداقل با وبلاگ و نوشته هاتون در تماس باشیم.
ممنون

 
At July 27, 2009 at 1:39 AM , Anonymous Anonymous said...

گرداب را از کار بندازیم سایت گرداب وابسته به سپاه، در حال انتشار عکسهای مردم به عنوان خرابکار و اغتشاشگر است. یکی از راههای آسان مبارزه با این سایت، معرفی آن به عنوان سایت مخرب به مایکروسافت و گوگل است. جزئیات این طرح را در زیر بخوانید: به منظور معرفی سایت گرداب به Microsoft، به لینک زیر رفته و این سایت را ضد حریم شخصی و غیر قابل اعتماد معرفی کنید: https://phishingfilter.microsoft.com/feedback.aspx?result=none&URL=http://gerdab.ir قسمت "I think this is a phishing website" ، را تایید کنید. در جعبه پایینیش نوشته‌ای رو که در شکل می‌بینید تایپ کنید. ودر پایان submit کنید. به منظور معرفی سایت گرداب به Google، به لینک زیر رفته: http://www.google.com/safebrowsing/report_badware/ در قسمت URL آدرس سایت گرداب را وارد نمایید: http://gerdab.ir در جعبه پایینیش نوشته‌ای رو که در شکل می‌بینید تایپ کنید. ودر پایان کلید Submit Report را کلیک کنید.

 
At July 27, 2009 at 2:30 AM , Anonymous Anonymous said...

آب از آب هم تکان نخواهد خورد ٬ بیخودی شعارهای صد من یک غاز هم ندهید
اگر جرج سروس بیلونر یهودی مجاری اصل آمریکایی تبار این همه خرج راه پیمایی های
لندن و واشنگتن و پاریس و اخیرا در مسکو !!! را از جیب مبارکش هزینه نکند در خارج
اصلا خبری نخواهد بود ... اما در داخل چند صدتایی طرفداران هخاء !! و رضا پهلوی تنها
شلوغکن های حرفه ایی هستند که راه بجایی نخواهند برد و جناح محافظه کار ایران آنقدر
از اصلاح طلبها و طرفدارنش آگاه است که در این بحبوحه مشغول کلنجار درنی هستند
و احمدی نژاد را بخاطر مشایی زیر اخیه برده اند ... اگر ترسی و واهمه ایی داشتند
حتما آنقدر عاقل هستند که این چند دستگی را فعلا کنار بگزارند ده نه ٬ پس شما
براندازها هی شعار بدهید که برای فشار خونتان لازم است

 
At July 27, 2009 at 2:44 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود هم اکنون دیوید میلیبند داره در ناتو سخنرانی میکند و لپ کلامش هم اینست آقا جان ناتو
در افغانستان زانو زده !! بهتر است با تالبانها مذاکره کرد و آنها را در انتخابات شرکت داد اگر برنده
شدند که احتمالش هست !! بانها در ساختن افغانستان کمک کنیم !!؟؟ این عین سخنانش است که
بعدها سرش بحث زیاد خواهند کرد اما یک نکته هم از ایران عرض کنم سی ان ان بعد از فشارهایی
که از داخل آمریکا بهش وارد کردند امروز یک استاد دانشگاه تهران آورده بود که متمایل بجناح
احمدی نژاد بود ولی مجری برنامه فرید ذکریا نتوانست حرفهای استاد را تحمل کند !؟ و ویرا
کمی آزرده خاطر کرد و استاد هم گفت آقای ذکریا بنده که درخواست گفتگو نکرده بودم و شما
التماس دعا داشتید و ایندرسم روزنامه نگاری نیست !؟ آقای بهنود شما بعنوان ژورنالیست
هرگز نپرسیدید پس مردم آمریکا چرا این همه یکطرفه از اپوزیسیون ایران باید بشنوند
اما یک فرصت کوچک هم بجناح احمدی نژاد داده نشد ؟؟؟ مگر مردم آمریکا مردم ایران هستند
که مطبوعاتش یکطرفه و یکسره از یک جناح میگوید !؟ آنها حق دارند دو طرف را بشنوند

 
At July 27, 2009 at 6:40 AM , Anonymous Anonymous said...

Hi
I cant read your font. Please share the font.
Thank you

 
At July 27, 2009 at 6:45 AM , Blogger Unknown said...

بابا بی انصافاهمه بی بی سی فارسی رو میگیرن غیر از بچه های فلکه اول تهرانپارس جرم ما چیه؟از بی خبری مردیم

 
At August 1, 2009 at 4:55 AM , Anonymous piroz darai said...

تنها عیب انقلاب 57 ایران و انقلابیون ایرانی که طعم تلخ شکنحه را در زندان های شاه تجربه کردند رفتار کینه توزه آنها در قبال مخالفانشان بوده و هست. این انقلابیون در زندان های شاه بذر نفرت و انتقام را به جای عشق و بخشش در قلبهای خود کاشتند. رفتار هایشان چون خمرهای سرخ و پل پت است. اگر انقلا بیون زندان شاه کشیده ایران مانند نلسون ماندلای کبیر در طول بیست سال اسارت بجای نفرت و انتقام عشق و بخشش را فرا میگرفتند اوضاع کنونی ما بسیار روشنتر و برابری و برادری بسیار فرا گیر تر بود. فرهنگ زنده باد و مرده باد در ایران روزی باید پایان بگیرد. مردم ایران متاسفانه با دیدن یک رفتار بد دست باز را به مشت و بوسه را به نیش تبدیل میکنند. یوسف زندان و شکنجه فرعون کشید ولی انتقام از زلیخا را به عشق تبدیل کرد و عزیز مصر شد. من نمیدانم این آقایان که همین داستان ها را برای ما لالایی کردند چرا خودشان خوابشان نبرد؟ اگر به یوسف و علی و حسین اعتنایی ندارید پس بیایید از نلسون ماندلا معلم زنده اخلاق یاد بگیرید
بیاییدامیدوار باشیم که زندانیان سیاسی امروز به جلادان فردا مبدل نشوند.

 
At August 2, 2009 at 1:01 PM , Anonymous Anonymous said...

بهنود جان نميفهمم! نمي نويسي يا سايتت فيلتر شده؟اخرين مطلب قابل مشاهده/خبر رسان خود در... است.زمان نوشتن است نه سكوت. به اميد نياز داريم. تبريز ع ر ن

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home