Tuesday, October 30, 2007

خاتمی، اما نه هنوز

مقاله امروز را در این جا و یا اینجا و یا در دنباله همین پست بخوانید

وقتی روزنامه اعتماد ملی صبح دیروز تمام بالای صفحه اول خود را به عکسی از آقای خاتمی اختصاص داد ‏و در تیترش مدعی شد که ايشان نه تنها نامزدی در انتخابات مجلس هشتم بلکه پذیرفته که سرلیست ‏حزب اعتماد ملی باشد، کسانی که آقای خاتمی را می شناسند شک نکردند که این خبر تکذیب می شود. نه به ‏دلیل این که نبايد ایشان نامزد شود و نه که عاجل ترين و شفابخش تر از صندوق رای داروئی برای کشور ‏گرفتار در مصيبت وجود دارد، بل به دلیل واضح دیگر.‏

دلیل این که خبر اعتماد ملی نمی توانست درست باشد آن ادعای سرلیست حزب اعتمادملی شدن بود. ادعائی ‏که معنایش اين می تواند بود که زننده تیتر و تصميم گیرنده درباره چاپ این خبر، ارزش حضور آقای خاتمی را در عرصه ‏انتخابات آینده نمی داند. و از این هم مهم تر، شرايط امروز کشور را نمی شناسد. یا بر این باورست که آقای ‏خاتمی اهمیت انتخابات را نمی داند و کسی هم نیست در اطراف که به ايشان شرايط را یادآور شود.‏

سخن صریح بگوئیم که مجال تنگ است و جای مجامله نیست. دو سال از ظهور پوپولیسم تاریخ منقصی در ‏عرصه سیاست ایران می گذرد. آقای احمدی نژاد نه حاصل اراده ای مافوق طبیعه است، نه چنان که برخی ‏می خواهند وانمود کنند اثر دستور آقای خامنه ای، همان قدر که با تائیدات امام زمان نیامده و انتخابش نتیجه ‏دعاها و استغاثه های مردم شهیدپرور هم نیست. بلکه حاصل فکر جمعی یک اتاق است که مدتی قبل از آن ‏در سرمقاله روزنامه کيهان برای رهبر خود پیام کرده بودند که ما سرباز صفر نیستیم بلکه استراتژیست شده ‏ایم، می توان از نشانه ها حاضران آن اتاق را گمانه زنی کرد: حسین شریعتمداری، مصطفی پورمحمدی، ‏مجتبی ثمره هاشمی، ذوالقدر، افشار – لازم به تاکید است که نویسنده این اسامی را به قرینه و شاهد می آورد، ‏ورنه هیچ اطلاعات پشت پرده ندارد –. حضورچند تن از کسانی که به نزديکی به رهبر جمهوری مشهورند ‏در این جمع باعث شده است که بسیاری دچار این توهم شوند که طرح تولد این پوپولیست از بیت رهبری آمده ‏است. در باطل بودن این نظریه که از نوع تحلیل های بعد از عمل است، از همان قبیل که اول تیر را می ‏اندازد و بعد دور محل اصابت آن دایره ها می کشند، همین بس که اگر هاشمی رفسنجانی، قالیباف، علی ‏لاريجانی دستشان بالا می رفت گویندگان امروز همين تحلیل را می توانستند ارائه دهند. حتی در مورد مهدی ‏کروبی و آقای مهرعلیزاده هم جز این نبود. ‏

گویندگان این دست تحلیل ها به نظرم در نهایت وجود همین اندازه میدان عمل را هم که در جمهوری ‏اسلامی انکار می کنند. چنان که نویسنده بزرگواری جمله آقای خاتمی را که گفته بود رييس ‏جمهور را تدارکچی می خواهند، به جمله "رييس جمهور تدارکچی است" تغییر می ‏دهد که از آن نتيجه بگیرد که شرکت در انتخابات فایده ندارد، در حالی که من به عنوان یک نظر اعتقاد دارم ‏ما هواداران آزادی از کور کردن دريچه های آزادی، از بی وزن کردن صندوق و انتخابات، طرفی نمی بنديم ‏و فایده ای نمی بریم. اگر سودی در این بازار هست در آن جاست که مردم تاریخ دموکراسی جهان را بدانند. ‏و بدانند که در هیچ کجای گیتی این هلو یک باره رسیده و کامل از درخت در دامان جامعه ای نیفتاده و هيچ جامعه ای بی رنج آن را نصیب نبرده است.‏

اشکال دیگر نظری که معقتدست پوپولیست ساخته شده اتاق فکر سال 84 با مهر و تائید رهبر جمهوری ‏اسلامی و به اراده و انتخاب وی برگزیده شده، آن جاست که از ياد می برد بعد از انقلابی بدان وسعت و آن ‏همه هزینه و آن شگفتی ها، به شوخی می ماند که کسانی توانسته باشند قبله عالم را بازسازی کنند. ‏گرچه تردیدی ندارم که کسانی چنین می خواهند. اما عقل کارساز مجال نمی دهد. ‏

به نظر این نویسنده واقعيت به احتمال بسیار این است که گروه حجاریان، بهزاد نبوی، کرباسچی – نمونه ای ‏از هفت، هشت تن که در اتاق فکر سال 76 بودند – توانستند در دوم خرداد آن سال برای نامزد مطلوب خود، ‏در انتخاباتی شگفتی ساز چنان آرائی بگیرند، که خود آقای خاتمی هم در تصورش نبود، چرا که ايشان در آن ‏اتاق فکر حضور نداشت. ‏

شت سال بعد همان تجربه تکرار شد و این بار دوستان سعید امامی که خود و دوستشان را قربانی طرح دوم ‏خرداد می دیدند، با استفاده از همان تاکتیک و با تصحيح چند جای همان طرح، باز هم شگفتی ساختند، منتها ‏اهل دقت می دانند که طرح دوم خرداد چون با طبیعت جهان و انسان ایرانی دمساز بود به انفجاری بیست میلیونی ‏انجامید، اما کپی برداری از روی آن چون که بنيادش بر تقلب بود نه که انفجار نساخت بلکه بر پایه نوعی ‏شعبده بازی شکل گرفت، اما در اصل با همه بداخلاقی ها و طرح های یک بیست و پنجم، تفاوت آرای ‏نامزد مطلوبش با مهدی کروبی دویست و پنجاه هزار [یک صدم شرکت کنندگان در انتخابات] بیشتر نبود. اما بر ‏پایه این آگاهی پیشینی قرار داشت که هر کس در برابر آقای هاشمی قرار گیرد، با تبلیغاتی که قبلا شده است ‏بازنده نخواهد بود.‏

اما از جمله تغییر ها که در طرح اصلی و اريژنال داده شد یکی هم این بود که در طرح دوم خرداد باید جلوه ‏سازی می شد. و رسانه ای جز روزنامه سلام در اختیار نبود، افکارعمومی بايد کمک می کردند که کردند. ‏در طرح 84 بايد جلوه نسازی یا به مفهوم دیگر حرکت با چراغ های خاموش می شد. هر دو طرح اساس را ‏بر استفاده از توده ها گذاشتند و به رسانه های اهميت دادند. اگر خوف آن نبود که مقاله به افشاگری های نوع ‏لوس آنجلسی تبديل شود مورد به مورد کامیپن منفی طرح 84 در مورد کانديداهای رقيب قابل عرصه بود، ‏حتی کاربردش میان صفوف اوپوزیسیون نيز کاملا واضح و قابل اشاره است. به یک نشانه بسنده می کنم. ‏

کافی است که دو شبکه ماهواره ای فارسی زبان در نظر آید که تا دور اول انتخابات تابستان 84، عليه مهدی ‏کروبی، باقر قالیباف و دکتر معین افشاگری هائی می کردند. دست انداختن طرح یارانه مستقیم آقای کروبی، ‏تاکید بر شباهت قالیباف به رزم آرا و رضاشاه و انتشار نامه پاکسازی استادان دانشگاه اصفهان در زمان ‏رياست دکتر معين. این دو شبکه وقتی کار به دور دوم کشيد ناگهان هوادار تحریم انتخابات شدند. چرا که ‏تحريم در آن زمان یعنی امکان دادن به پیروزی احمدی نژاد با رای به فرمان و فشرده ای که از طرح یک ‏بیست و پنج سردار افشار در بسیج به دست می آمد.‏

حالا سی ماه از طرح پوپولیست 84 نگذشته، تق آن به در آمده و نه تنها آن بخش از جناح راست که با اتاق ‏فکر 84همرای شدند، به فغان افتاده اند، بلکه طراحان فرمان بریدگی هم به صدا در آمده اند، بخوانيد ‏سرمقاله روز یکشنبه کیهان را به قلم حسین شریعتمداری در تبری جستن از تبلیغاتی که عمل احمدی نژاد در ‏فحش شنیدن از رییس دانشگاه کلمبیا را فتح الفتوح خوانده و برتر از عملیات فاو به حساب آورده است. از آن ‏سو سخنان احمد توکلی و محمدرضا باهنر درباره اقتصاد بی قطب نما و متظاهرانه و مسرف بخوانید چه گفته اند. باری کسی نمانده است جز آن ها که سمت های بزرگ تر از ‏اندازه خود گرفته اند، آن ها هم معلوم نیست تا فردا بر این قرار بمانند. چنین است که در زمستان 86 نه فقط موجودیت جناح راست ‏به خطر افتاده بلکه بخش عمده نظام، عمده روحانيت، تقريبا تمام موجوديت تکنوکراتيک نظام که بيست و ‏اندی سال برای پختگی شان کار شد، نهادهای ساخته و برساخته این سال ها، تجربه های مدیریت و دیگر ‏سرمايه ها همگی – با صدا و بی صدا – احساس ناامنی می کنند. گارد اول انقلاب و نسل سوم با همه دوری ‏که از هم دارند و بیگانگی و گاه نفرتی که بینشان شکل گرفته، در اين نقطه به هم رسیده اند که محصول اتاق ‏فکر 84 مناسب قرن بیست و یکم، شایسته کشوری مانند ایران با جاه طلبی ها و غرورهایش، و منطقه ‏جغرافيائی ما، با تنش ها و چالش هایش نیست. ‏

به آن قصه می ماند که هواپیمائی ساقط شد و تکه ای از آن به نزديک روستائی افتاد که مردمش متدين بودند ‏اما امامزاده ای نداشتند و ناگزير بودند به روستای همسایه و خصم بروند که امامزاده ای داشت. پس شدت نیاز ‏وادارشان کرد که آن شئی ناشناخته را در میان گرفتند و معجزه سومش خواندند و در انتظار ماندند که ‏حاجاتشان برآورد. اما خیلی زود عقلا و کدخدای ده جمع شدند که حالا چه بايد کرد. که از زیر معجزه ، روغنی ‏بدبو سرازير شده و چاه آب روستا را آلوده کرده و تراخم آورده. این ها کم بود که ناگهان ژاندارم و سرگروهبان هم با ‏شکم های گنده سر رسیدند که آمده ایم با گروه تجسس در پی هواپیمائی ساقط شده، کدخدا همه اهالی را راضی ‏کرد که صبحگاهان محل سقوط را به گروه تجسس نشان دهند و شر را بکنند. اما مانده بودند با کل خدیجه چه ‏بايد کرد که هی می گفت قربان قدمت که با آمدنت برکت آمد. که دیگر کدخدا حوصله اش سر رفت و فریاد ‏برداشت بس کن کل خدیجه کدام برکت، خانه ما خراب شد از بس گاو و گوسفند سر بریدیم. آن قدر که تا در ‏این دو هفته خرج این معجزه کردیم، اگر خرج خودمان کرده بودیم الان ده هم راه داشت هم مدرسه و هم صد ‏خرمن سیرآب شده بود. که کل خدیجه گفت مادر من که بی سوادم. گفتی بگو گفتم، حالا چرا ملامتم می کنی. ‏

الان هم چنین پیداست که کس نیست که نداند در ادامه کار محصول اتاق فکر 84 چه خطرها درج است. اما کم ‏نیستند کسانی که تصور می کنند گفتن و برملا کردن راز معجزه سوم، در شرايط حاضر خود می ‏تواند موجد مصيبت ها شود. کم نیستند عقلا که باور دارند معجزه را باید آرام آرام از نردبان به زير کشيد، تا ‏از افتادنش خانه و عمود و سقف آسیب نبیند. پس استخوان به پوستی بند شده است. عقلا می گویند اگر بتوان به ‏یک جراحی متمدنانه و همچنان با داوری صندوق رای و نظر توده های مردم، از این مصیبت رهید، آن وقت ‏است که می توان گفت تهدیدی به فرصت تبدیل شد. درست هم همین است.‏

آيا انتخابات اسفند امسال همان موقع موعودست. اگر چنین است که به نظر می رسد جز این نباشد، بايد همه ‏احزاب و گروه ها گردآیند، عقلای راست هم بايد از لجبازی دست بدارند، چنان که تاریخ بسیار یاد دارد که ‏رقيبان رقابت را کنار گذاشتند و مصلحت قوم و ملت را در ائتلاف و اتحاد دیدند. آقای خاتمی آن وقت با چنين ‏آرایشی به ميدان آید، نه به عنوان سرلیست فلان حزب. ‏

کسانی که تنگنای موقع را نمی دانند و افق دیدشان چندان کوچک است که چنین جای تنگی را به نجات دهنده ‏پیشنهاد می کنند تصور درستی از وضعیت ندارند و ارزيابی درستی از تنگی زمان. مصداق ناگهان سرنگبین ‏صفرا فزود، معجزه سوم دارد ملت ایران را از فن آوری هسته ای محروم می کند، دارد کشور را در بهترین ‏زمان ها با ببیشترین درآمدها به سمت مصیبتی می برد که تورم های سه رقمی در انتظار آن است. در چنین ‏شراِِیطی کیست که ارزش فداکاری آقای خاتمی را وقتی که به میدان درآید ندیده می گذارد. و اگر چنین است ‏که کسانی از تصميم سازان بر این تصورند که با معجزه سوم می توان بار را به منزل رساند، یا در این اندیشه ‏اند که از چالش فعلی پیروزی نصیب می برند، گو باش.‏

هیچ داعیه ندارد که آقای خاتمی خطای بار قبل را تکرار کنند و با نجابت، بار دیگران را به دوش بکشند و ‏شاهد فاجعه دوره اول شورای شهر تهران بماند که اثر مخربش هم از دستگیری آقای نوری و هم ترور ‏حجاریان بیشتر بود کاری که آقای اصغرزاده کرد. حالا یعنی باز آقای خاتمی شاهد آن بماند که کسانی پشت ‏در اتاق ملاقات با او، با هم دچار اختلاف می شوند و خبر برای رسالت و کیهان ساخته شود که فلان حزب از ‏رفتن به دیدار رییس جمهور سابق سر باززدند. اصلا سئوال این است که به کدام ضرورت برای گروه هائی ‏این چنین باید وقت و عمر صرف کرد.‏

سرمایه ای که امروز آقای خاتمی آن را نمايندگی می کند آسان و ارزان به دست نیامده است. به بهای ‏امیدواری میلیون ها ایرانی ستم دیده دور مانده از وطن به دست آمده، به بهای زندان و تبعید و خسران بسیار ‏حاصل شده . از آن بیست میلیون نفر بی سوسه و مسلم سال 76 که چهار سال بعد هم افزون شدند، درست است که ‏گروهی جدا شده و به جمع هواداران براندازی نظام پیوسته اند، اما می توان حدس زد که چند برابری به ‏جایشان آمده اند. چندان که می توان این بار کارتی با سی چهل میلیون رای روی میز کوفت. ارزش چنین رائی ‏برای جوانان و نخبگان این کشور فراوان است و به معنای بازگشت فضای آزادی است، اما برای دیگران هم ‏چنین مانوری از سوی مردم کم ارزش نیست و چه بسا که ارزش حیات و بقا داشته باشد. پس آن ها هم باید به ‏صف انتظار درآیند و از نماينده اراده مردم ایران – محمد خاتمی – بخواهند با حضور خود در انتخابات، ‏صندوق را در ذهنیت ایرانیان نجات دهد. ‏

اگر به چنین درکی نرسیده اند، دیر نیست که می رسند. دور نیست که در می یابند راه نجات متعدد نیست، و ‏در همان منطق دوم خردادست. و وقتی این دریافته شد لاجرم نظمی که آن بار در صفوف هواداران دولت ‏اصلاحات نبود، ظاهر می شود. آن اخلاق شایسته پیروزمندان مردم دوست، که آن بار مجال برای شناخت ‏اثرش نبود، این بار از همان ابتدا جلوه گر خواهد شد. و همزمان خستگان و دلسردان نیز در خواهند یافت که ‏آزادی ما در کوله پشتی هیچ سرباز خارجی نیست و البته که در نفیر جنگ و جنگ طلبی خودمان نیز نهفته ‏نیست.

آقای خاتمی چرا شتاب کند، وقتی که مهر تاریخ را بر زده اند و مهر او در دل تاریخ است. گیرم تا وقتی ‏زمانش برسد کار مهم ما این است که نگذاریم شمع امید در رهگذار باد خاموشی بگیرد. به واکنش یک روزه ‏جوان ها به یک سئوال کوچک دقت کنید، در این جا.‏

به زبان دیگر همچنان که دشمنان آزادی تا به حال چندین بار در تاريخ سینه خیز از صندوق های رای برآمده ‏و صندوق ها را در شکسته اند. ما نیز به زودی همان کت را پشت و رو خواهیم کرد و از صندوقی که ‏دشمنان آزادی بار گذاشته اند و به خیال خود در انتظار آشی چنان بر بالایش نشسته اند گامی به سوی آزادی ‏برخواهم داشت. این کاری است که زنان و جوانان ایرانی در آن دوم خرداد انجام دادند، این بار هم همان ها، ‏که نزدیک بیست هزارشان در زندان کارتکس شده اند، اگر شده برای چند روزی، با افتخار همان کارت ها را ‏بر سینه خواهند زد، ستاره هائی که دولت مهرورز بر پرونده شان زده را بر دست خواهند گرفت و رای ‏خواهند داد. جوانان و زنان و دانشجویان و همه کسانی که در این دو سال شمه ای از مهرورزی پوپولیست ها ‏به پوستشان خورده است، سبدهای خالی و سفرهای از شرم پر شده را دیده اند، و شنیده اند که از صبح تا شام ‏شعار و دروغ و دروغ می بارد، اما سفره شان را پر نمی کند. با 120 میلیارد دلار هم نتوانسته ناکارآمدها ‏گرمائی به خانه ای بدهند. ‏

سرنوشت اینان در نهایت عاقبت همان پشه است که خواست با چرخ های ساعت کوکی درافتد. زمان لای ‏چرخ دنده های خود چنان له ش کرد که عکسی از او در خاطر ساعت نماند. و چرخ های زمان نما، لحظه ای ‏متوقف نماندند و لحظه ای به او گوش ندادند که از سر بی خبری فرمان می داد برای ساخت ایران باید جهان ‏را ساخت. ‏

‏ ‏

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin share on facebook

نظرات

At October 30, 2007 at 5:00 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب بهنود عزيز
كلام و نظرات جنابعالي مثل هميشه سرشار از منطق و عقلانيت بود ولي در عجبم چرا سعي داريد آقاي احمدي نژاد رو جدا از رهبر بدانيد درصورتي كه شاهديم هيچ دولت و شخصي تاكنون چنين از حمايت رهبري برخوردار نبوده است ؟ ايا حمايت و نقش نهادهاي وابسته به رهبري رو از ايشان انكار مي كنيد؟ يا اعتقاد داريد مجموعه هاي زيرنظر رهبري خودمختار هستند ونقشي رهبري در اداره آنها ندارد؟!!!!!!

 
At October 30, 2007 at 5:14 AM , Anonymous Anonymous said...

با سلام و احترام

در خوبي و كارامدي خاتمي و در اينكه آمدنش نجات بخش خواهد بود شكي نيست ولي سه نكته اينجا مطرح است:
1) از كجا معلوم كه اين گروه هاي آشفته اصلاح طلب و محافظه كار معترض همان نكنند با جمهوري خاتمي كه پس از دوم خرداد كردند؟ به عقيده من روي انسجام فكري و عملي اين گروه ها كاري انجام نشده است كه اين خود از وظايف خاتمي است
2) تصور نمي فرمائيد كه آمدن خاتمي هنوز زود است و ممكن است قضيه سي ام شدن آقاي هاشمي در آن انتخابات براي خاتمي تكرار شود. فراموش نكنيد كه احمدي نژاد در ميان طبقات ضعيف جامعه پايگاهي قدرتمند دارد
3) اي كاش انتخاب بهتري نسبت به خاتمي داشتيم. براتر و كاريزماتيك تر

 
At October 30, 2007 at 6:55 AM , Anonymous Anonymous said...

"... احمدی نژاد نه حاصل اراده ای مافوق طبیعه است، نه... اثر دستور آقای خامنه ای، همان قدر که با تائیدات امام زمان نیامده و انتخابش نتیجه ‏دعاها و استغاثه های مردم شهیدپرور هم نیست. بلکه حاصل فکر جمعی یک اتاق است...حضورچند تن از کسانی که به نزديکی به رهبر جمهوری مشهورند ‏در این جمع باعث شده است که بسیاری دچار این توهم شوند که طرح تولد این پوپولیست از بیت رهبری آمده ‏است. "
اینجانب ضمن تأیید کلیت تحلیل دقیق جنابعالی که دقت آنها بر کمترکسی پوشیده است, در جمعبندی آن یک خلأ می بینم وآن این است که همه نکات مطرح شده درمورد دلایل پیروزی آقای احمدی نژاد هیچ تناقضی با این باور ندارد که معتقد باشیم , پیروزی وی محصول تلاش های منسجم و هدایت شده همان جمعی است که گفتید, "امابا این تفاوت که زیر نظر همان دفتری انجام شده است که شما می گویید دخیل نبوده است." دلیل اصلی آن نیز همه حمایت های بی سابقه ای است که از وی می شود ودولت آن را نزدیک ترین دولت به دیدگاهای خود می داند. باید مجموعه عوامل سلبی و ایجابی را در کنار هم دید. قربانت . محراب- تهران

 
At October 30, 2007 at 8:46 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام جناب بهنود
کاش این حرفای شما به گوش عامه ملت ایران میرسید تا اندکی اگاه تر شوند از حوادث وجریانات سیاسی کشور وکاش نخبگان جامعه ما همچون جنابعالی روشنفکرانه وبلند می اندیشیدند

 
At October 30, 2007 at 9:50 AM , Anonymous Anonymous said...

جانا سخن از زبان ما مي گويي

 
At October 30, 2007 at 1:17 PM , Anonymous Anonymous said...

با سلام وعرض ادب خدمت شما دوست گرامي در جميع امور روسا بايد به اعتدال ناظر باشند چون هر امري كه از اعتدال تجاوز نمايد از طراز اثر محروم مشاهده شود مثلاحريت وتمدن اگر از حد اعتدال تجاوز نمايد سبب وعلت ضررگردد...عدل چنين اقتضا مي كند كه حقوق نوع انسان جميعا محفوظ ومصون ماند وحقوق عمومي يكسان باشد واين از لوازم ذاتيه هيات اجتماعيه است... واين در حالي است كه رسانه هاي ايران با تبليغات مسموم وكاملا بي اساس عليه جامعه بهائي مطالبي را مينويسند وحتي كوچكترين فرصتي به جامعه بهائي نمي دهند تا به اين اتهامات پاسخ بدهند اولا من را راهنمائي بفرمائيد كه چگونه اين مهم را(پاسخ به شبهات) انجام دهم. به همين دليل وبلاگ خود را به نيت رفع سوتفاهمات وپاسخ اين اتهامات ونيز درد دلي دوستانه با شما هم وطن عزيز ايجاد كردم لطفا بي هيج پيش داوري مطالب وب را مطالعه بفرمائيد منتظر نظر و راهنمائي هاي شما مي مانم
من هنوز منتظرم... http://hoob.blogfa.com

 
At October 30, 2007 at 2:26 PM , Anonymous Anonymous said...

از تحلیل بسیا منطقی شما متشکرم. امیدوارم که حالا که حاکمیت به ظاهر یکدست به دلیل انحصار طلبی و رویکرد استبدادی عوامل درون خود دوچار چند دستگی و انشعاب شده باهمکاری کلیه گروههای اصلاح طلب و کارگزاران وباورود اصلاح طلبان سرشناسی همچون آقای خاتمی به عرصه انتخابات شرایط کشور تغییر کند و خدای ناکرده کشور ما دوچار جنگی خانمان سوز نشود. از همه دوستان عزیز دعوت میکنم که مقاله امروز آقای ابراهیم نبوی را در سایت روز آنلاین در پاسخ به آقای زید آبادی بخوانند. مهرنوش

 
At October 31, 2007 at 3:30 AM , Anonymous Anonymous said...

جناب آقاي بهنود
شما مطلع تريد و بيشتر از ما از پوسته هاي زيرين سياست خبر داريد . اما من با همين بي اطلاعيم معتقدم بعد از اين خرقه خلافت فقط برازنده قامت احمدي نژاد است. نه از اين نظر كه مي داند چه مي كند يا حتي كوچكترين امتيازي برايش قائلم بلكه به اين دليل كه كمي تامل كرده ام در اينكه درآمد نفت سراز كجاها مي تواند درآورده باشد.تصور كنيد در زمان هاشمي و خاتمي عناصر خودسر چگونه رخنه كرده بودند در وزارت اطلاعات و اركان دولت. تا آنجا كه قتلهاي زنجيره اي و داستان اتوبوس و نظائر آن پيش آمد و احدي حتي مواخذه نشد. اما امروز كه درآمد نفت بيش از دوبرابر شده و صندوق ذخيره ارزي رو به اتمام است و نه نان مردم بويي از نفت دارد و نه بهبودي در وضع اقتصاد مي بينيم و تورم هم رشد سرسام آور پيدا كرده مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه همه اين درامد حيف و ميل نشده بلكه بخش عمده اي از آن صرف تجهيز اين عناصر خودسر در داخل و خارج از كشور شده. حتما پايگاههايي هم در ونزوئلا و بوليوي و عراق و ... ايجاد كرده اند.امروز آن عناصر خود سر وزير و مشاورند و قطعا براي دوره هاي بعد تمهيدات انديشيده اند با فرض برد يا باخت در انتخابات بعدي. آيا تصور مي كنيد با گروههاي افراطي كه چهار سال فربه شده اند مداراي خاتمي يا مصلحت انديشي هاشمي و يا هر سياست ديگري مي تواند به نتيجه برسد. واقعيت اين است كه آنكه حاضر است سكاندار دولت آتي باشد بايد يا ديوانه اي باشد همطراز فعالان فعلي و يا از جان گذشته اي باشد كه نه جان بدر خواهد برد و نه اعتبار .و آنانكه سكوت اختيار كرده اند عالمانه و بزرگوارانه شايد در خيانت كم نداشته باشند از اعضاي ريز و درشت دولت مهرورز.

 
At October 31, 2007 at 3:37 AM , Anonymous Anonymous said...

شایسته!
دوست دارم نظرتون رو در مورد این تحلیل بدونم که حضرات فخیم محافظه کار حالا که دیدن عبرت جمهور دیگه براشون منفعتی نداره دارن قربانیش می کنن (از نوع تبدیل تهدید به فرصت) ؟ آیا شدت گرفتن این برخوردها و علنی تر شدن این تبری جستن ها رو محتمل می دونین؟ این که بگن ما مخالف ترین مخالفینیم، خودمون آوردیمش خودمونم جاش یکی دیگه رو می ذاریم؟
زی

 
At October 31, 2007 at 7:14 AM , Anonymous Anonymous said...

نا ديدن چندين و چند نشانه و واقعه و 28 سال زايش و بالش قبله عالم كه نه، قبله دو عالم، با اين همه كبريا و جبروت و هيمنه با سينه چاكان اين دنيايي و استظهار آن دنيايي البته به زعم خودشان از جنابعالي بعيد است
حضرتعالي نه تنها چنين چيزي را دور از واقع خوانده ايد كه خنده دار نيز دانسته ايد
اين خوشبيني و خوش خيالي رقت اگيز شما غصيان مي آورد

 
At October 31, 2007 at 7:38 AM , Anonymous Anonymous said...

معنای کامنت بالا را نفهمیدم هر کس فهمید به ما هم خبر بدهد. اما به هر حال با اقای بهنود کاملا کاملا کاملا موافقم . برای این انتخابات همان اشاره آقای خاتمی کافی است

 
At October 31, 2007 at 11:27 AM , Anonymous Anonymous said...

مطابق تحلیل شماباید گفت در جمهوری اسلامی رهبر یه مقام کاملا تشریفاتیه که هیچ قدرت قانونی و فراقانونی نداره
کاملا هم بیطرفه
فقط نمی دونم چرا علیه اصلاح طلبها حکم حکومتی صادر میکرد ولی علیه احمدی نژاد نه تنها حکمی صادر نمی کنه که کاملا و علنا هم حمایتش می کنه
از قاضی مرتضوی هم حمایت می کنه و تلاشهای فردی مثل شاهرودی رو هم برای
برکناری اون چند بار ناکام گذاشته
در ضمن شاه در قانون اساسی مشروطه کجا اختیارات ولایت مطلقه فقیه رو داشته؟ چرا میگین چون انقلاب شده پس دیگه هیچ کس توانایی دیکتاتوری مطلق رو نداره؟ پس این که این همه سال دیدیم و الان هم شدیدتر شده چیه؟
مسئل بعدی این هست که اصلاح طلبها چطوری میخوان از این در بسته جنتی و اخیرا افشار وارد مجلس بشن و از این سه مرحله صعب تایید صلاحیت، صیانت از آرا، و تایید انتخابات به سلامت بگذرن. تبلیغات یکطرفه ای که علیهشون توسط رسانه ملی بوده، هست و خواهد بود و شدیدتر هم خواهد شد، رو میخوان چیکار کنن؟
به فرض از این مراحل گذشتن، خب با مسیر بسته ای که به شورای نگهبان و
مقام رهبری ختم میشه باید چیکار کرد؟ تو اون ٨ سال چیکار تونستن بکنن؟ جز اینه که نتیجه اعمالشون احمدی نژاد و مجلس هفتم بود؟
من هم قبول دارم اونها از احمدی نژاد بهترن ولی نه به حدی که بشه به امید به قدرت رسیدنشون این سختی ها رو تحمل کرد
یادمه شعار دفتر تحکیم در انتخابات مجلس ٧٨ این بود: هموطن، اندکی صبر سحر نزدیک است. سحر رو دیدیم. الان که خود اصلاح طلبها هم میگن که انتظار مجلس ششم یه رویای محاله. پس به چی امیدوار باشیم؟

فکر نمی کنم راهی برای نجات ما باشه

 
At November 2, 2007 at 1:30 PM , Anonymous Anonymous said...

بابك فقيه
درود به جناب بهنود گرامي
ابتدا در مورد اولين كامنتي كه يكي از دوستان در مورد همايت ايت اله خامنه اي و حمايتش از دولتهاي قبلي، بايد عرض كنم كه ايشان بجز دولت اقاي خاتمي از دولتهاي قبل بشدت حمايت مي كرد. ايشان مخصوصا زماني كه حماسه نا خوداگاه ملت ايران شكل گرفت بطور صريح گفت هيچ كس براي من اقاي رفسنجاني نمي شود .اما جناب بهنود به اعتقاد شما فردي كه هم صلاحييتش تاييد شود و هم قاطع تراز ايشان باشدو از تذبذب كمتري نيز برخوردار، در اين سرزمين يافت نمي شود يا اصولا به لحاظ تجربه و رابطه و جايگاهي كه ايشان توانستند در مجامع بين المللي كسب كنند و در اينده نيز مي توانند از ان بهره ببرند شما ايشان را فردي لايق مي دانيد يا اصولا دلايل ديگري دارد؟البته بجز سابقه ايشان شما خصوصييات ديگري در ايشان مي بينيد؟جناب بهنود واقعيت اين است كه خود من نيز به همين نتيجه اي كه شما به ان رسيده ايد رسيده ام اما مي خواهم بدانم كه انتخاب خاتمي از جانب شما به چه علتهايست؟
در انتظار پاسخ شما هستم.
بدرود .

 
At November 6, 2007 at 11:50 PM , Anonymous Anonymous said...

هميشه فقط يه قسمت رو بايد ببينيم.قسمت آسون ماجرا انتخاب شدن آقاي خاتمي هستش.مهم اين است كه بعد از انتخاب شدن حمايتش كنيم.وگرنه مثل دوره قبل ميشه

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home