tag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post2031332947486150631..comments2023-09-15T01:42:11.998-07:00Comments on مجموعه مقالات: بعد چهل سال masoudbehnoudhttp://www.blogger.com/profile/09891798049091881743noreply@blogger.comBlogger24125tag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-6857056989112966822012-12-15T07:08:25.298-08:002012-12-15T07:08:25.298-08:00ایکاش دوست چهل ساله استاد بهنود نوشته آقای علامه ز...ایکاش دوست چهل ساله استاد بهنود نوشته آقای علامه زاده را بخوانند: http://news.gooya.com/politics/archives/2012/12/152101.phpbluishhttps://www.blogger.com/profile/17460866450165103176noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-52798504308246308122012-12-07T13:23:15.025-08:002012-12-07T13:23:15.025-08:00چه چیز امید را در دل یک ملت زنده نگاه می دارد بجز ...چه چیز امید را در دل یک ملت زنده نگاه می دارد بجز اتکا به سرمایه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی؟ امروز همه ی اینها به شدت صدمه دیده اند. نتیجه آن هم یاس و دلزدگی است. در طول تاریخ معاصر این همه فرار و مهاجرت سرمایه های انسانی هم سابقه نداشته. از چه مایوسند که چنین می گریزند و دل و جان خود را در ایران جا می گذارند؟<br />این امر یا آخرین حلقه از فروپاشی یک ملت و تمدن آن است یا بیدار شدن اصحاب کهف امپراتوری ایران در عصر جدید و تکرار داستان تقاضای مرگ از خداAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-62077174513036944122012-12-06T12:00:08.948-08:002012-12-06T12:00:08.948-08:00همه با نقش پلیس خوب و پلیس بد آشنا هستیم. آیا با ا...همه با نقش پلیس خوب و پلیس بد آشنا هستیم. آیا با اینکه کارکرد پلیس خوب را می دانیم می توانیم برای آن لحظات امید و دلگرمی که یک مجرم از مصاحبت با این پلیس خندان داشته را بدون در نظر گرفتن این نقش و کارکرد به عنوان یک فضیلت برای پلیس خوب در نظر بگیریم و او را بستاییم؟<br />کاش نسبت آقای خاتمی یا پلیس خوب قصه ی ما حد اقل در حد کارکرد شناخته شده ی پلیس در تامین امنیت جامعه و تحقق عدالت می بود. ولی ایشان در اجرای یک پروژه ی بازجویی ناعادلانه از یک زندانی سیاسی آزادیخواه(ایران)پس از دوره های سنگین شکنجه چنین نقشی را داشته اند. او خواسته یا ناخواسته ولی بوضوح فرصت لازم برای نظام را برای پایه ریزی و استقرار یک دیکتاتوری متحجر فراهم آورد و ایران زمین تا سالهای سال باید نتیجه ی این نادانی را متحمل شودAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-78775147160454524592012-11-30T10:32:42.013-08:002012-11-30T10:32:42.013-08:00اقای بهنود شما از ایران رفتی و خبر از داخل نداری.....اقای بهنود شما از ایران رفتی و خبر از داخل نداری...اما من حق رو به دوستتون میدم.حتی اگه اقای خاتمی یا هر کس ديگه هم بیاد تا وقتی حکومت این حکومت دینی با رهبری خامنه ای و به طور کلی ولایت فقیه باشه قضیه هيچ فرقی نمیکنه.ما اصلا دین نميخوايم میخوایم ازاد باشیم.اصلا دین مانع پيشرفت بشریت هستش.پس با خاتمی یا بدون اون یا یا هر کس ديگه هيچ فرقی نمیکنه.مشکل یه جای ديكست و خوب روش حلشم با یکی ديگه...Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-44542821664553793982012-11-29T18:43:13.591-08:002012-11-29T18:43:13.591-08:00روزی در تاکسی خانم مسنی در صندلی عقب نشسته بود. اخ...روزی در تاکسی خانم مسنی در صندلی عقب نشسته بود. اخبار رادیو از پرونده های دله دزدی های معمول که این روزها بیشتر از گذشته برملا می شوند می گفت. زن چند بار گفت "خاکش خراب است" و پیاده شد و رفت. من که در بهت دود مرکز شهر تهران بودم مدتی طول کشید تا بفهمم این خانم چه گفت ولی امروز شهادت می دهم که خاکش خراب است. باید به رسم کشاورزان برای حاصلخیز کردن این ملک خاکش را عوض کرد. با افزودن کود و اصلاحات چه در نباتات چه در حیواناتش چیزی درست نمیشود و مردی از آران لازم است تا بر این صخره های لم یزرع خاک خوب بپاشد و از آن ثمری بگیرد. دوست عصبانی دیگری کشور را به زیرسیگاری که تا خرخره پر شده تشبیه می کرد که باید زیر و رویش کنی و زباله ها را از آن بیرون بریزی. دیگری جوابش را داد: زیر سیگار زیر سیگار است و تا ابد کسی در داخلش در و گوهر نخواهد ریخت. نتیجه اینکه یا ظرف کاربری ناجوری پیدا کرده یا مشکل ریشه ای تر شده و اساس نیازمند تغییر است.باز هم نوز بلژیکی باید بیاید به کمکمان. راه گم کرده ایمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-36446246526071781112012-11-26T06:53:58.788-08:002012-11-26T06:53:58.788-08:00استاد بهنور عزيز
هر دفعه با خانواده تماس مي گيرم ...استاد بهنور عزيز<br /><br />هر دفعه با خانواده تماس مي گيرم كه از احوال ايشان باخبر شوم به دقيقه اي مكاتبات حول مسائل سياسي باز مي گردد و كلام تلخ مي شود و من كه ديگر اميدي به اصلاح ندارم به مادر مي گويم:<br />من هنوزم زير سقف آسموني كه تو هستي هستم<br />به هواي تهران و كوچه هاي خاطره دل بسته ام<br />ولي افسوس كه از اينهمه تزوير و ريا كه به هر صورتكي نقش گرفته خسته ام <br />...<br /><br />شما كه استاد ما هستيد و از نوجواني از خواندن كتاب هاي قشنگ شما لذت برديم به من بگيد ميشه هنوز هم اميدوار بود كه "امينه" به قولش وفا كنه؟ <br />ارادتمند شما<br />شبنم باقريشبنم باران - Shabnam Baranhttps://www.blogger.com/profile/11280031781054893909noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-63223619666144443572012-11-25T12:06:29.480-08:002012-11-25T12:06:29.480-08:00تا انجا که به خاطر دارم همیشه به دنبال اصلاح امور ...تا انجا که به خاطر دارم همیشه به دنبال اصلاح امور و حل مشکلات بوده ام ولی یک سالی است در مورد مشکلات ایران فقط یک جمله در ذهنم شکل میگیرد و آن این است " خشت اول ، ویرانی"Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-63450386310730595532012-11-24T18:13:30.555-08:002012-11-24T18:13:30.555-08:00خیلی راحت است که کنار گود نشست و گفت لنگش کن .
ک...خیلی راحت است که کنار گود نشست و گفت لنگش کن . <br />کاش من هم در رفاه بلاد فرنگ می نشستم و به ناامیدان و نادانان وطنفروش ناسزا میگفتم .<br /><br />مکه حمله ی نظامی الزاما تجزیه میکند؟<br />این هیمنه ی وطن کی قرار است فرو ریزد . این تقدس تا بکی؟ مگه چه میشود که ایران تجزیه شود؟ <br />ار لعنت بر این تقدس مام میهن یکپارچه و متحد که هر وقت می خواهند مردم را از حمله ی خارجی ای ، دشمن داخلی ای ، چیزی ... بترسانند بجای تاکید بر نابسامانی های جنگ ، از تجزیه ی ایران میگویند.میکائیلnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-61033713945656669002012-11-21T23:31:36.087-08:002012-11-21T23:31:36.087-08:00شاید سخت باشد شنیدنش برای شما، اما این اتفاقا نفاق...شاید سخت باشد شنیدنش برای شما، اما این اتفاقا نفاق نیست، تعبیر دیگری دارد،"مردوا علی النفاق" است؛ که خیلی ها به آن مبتلا شده اند. به قول اوژن یونسکو، خیلی های دیگر هم آرزوی این کرگدن شدن را دارند. به نفاق "خو" گرفتن است. دیگر یک شی زائد بر ماهیت صادقانه انسانی نیست! خود هویت و انسانیت ما شده.<br />ربطی هم به سیستم حکومت فعلی ندارد. به قول یونگ، جزو ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانی هاست. از بس با مستبد ها سر و کار داشته اند. مگر رضا شاه بروز خواسته های مشروطیت ما به تمام و کمال نبود؟ وقتی می رفت که بفرستندش موریس، مگر همه کف نمی زدند؟<br />ایرانی ها به نظرم، برای همیشه راهی برای برگشت ندارند. مثل شیر ترشیده، هرچقدر بجوشانی اش، تمام میشود، ولی پاکیزه! هرگز!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-72186918711463496482012-11-20T11:34:04.205-08:002012-11-20T11:34:04.205-08:00بهنود جان/ سپاس و صدسپاس! وصف حالي كه نوشته ايد تط...بهنود جان/ سپاس و صدسپاس! وصف حالي كه نوشته ايد تطابق كامل با اوضاع من و بسياري از دوستان داخل كشور دارد و جالب انكه/ گاهي نسبت به اعتقاد شما به مقوله اصلاح و اصلاح طللبي در تحير ميمانم.<br />بايد براي درك اين حال از دوست فرهيخته خود شكايت نكني/بل تنفس فضا در درون كشور و مشاهده اوضاع جامعه/اميد را نزد همه ما ازبين برده/بهمين دليل حتي جنگ را گاهي مفيد مي پنداريم. بيش از نود درصد جامعه گرفتار نخوت/ زندگي بر اساس غرايز اصلي و...<br />قشر فرهيخته بشدت در حال كمرنگ شدن است! اميد دارم ميتوانستي اينده را كمي پيش گويي كني و بنويسي!بنويس براي نمردن اميد! لطفا تبريز مه الود دكتر ع ر نAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-72329121147516424362012-11-19T00:48:36.483-08:002012-11-19T00:48:36.483-08:00آقای بهنود عزیز
اگر شما گاهی گداری هم که شده چند ...آقای بهنود عزیز <br />اگر شما گاهی گداری هم که شده چند خطی به عنوان اعتراض در باره ظلمی که برنسرین ها و ستار ها رفته و میرود می نوشتید حتما نظر ان دوست ٤٠ ساله نسبت به شما بدینگونه نمی بود.ا <br /><br />رهاRahanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-35280736987388127832012-11-14T04:24:35.547-08:002012-11-14T04:24:35.547-08:00
آخرین جملات یک نظامی اعدامی اول انقلاب را در لینک...<br />آخرین جملات یک نظامی اعدامی اول انقلاب را در لینک زیر ببینید. اگر آدمکش بوده که به اعتبار توبه، خدایش بیامرزد و امید که مردم، چه معتقد و چه آزاد نیز او را بخاطر این جملاتش ببخشند. اگر هم آدمکش نبوده (که ظاهر جملاتش و نوع ورودش به قتلگاه چنین حکایت میکند) باید او را همیشه بیاد داشته باشیم و بدانیم انقلابیگری ها چه به سر ما آورده بوده و این مخاطره می تواند باز هم تکرار شود.<br />ضمنا در حین نگارش این متن کوتاه به ذهنم آمد ما ایرانی ها حداقل سی سال است با مقوله مرگ و اعدام بدجوری درگیر هستیم. کودک و نوجوان و جوان ما در مراحل رشد، ناچار ذهنش با این مقوله درگیر است و میانسال و پیر ما از توجه سازنده به مقوله مرگ که واقعی ترین حقیقت عالم است به این متوجه است که اعدام بشر توسط بشر جدیت دارد و آدمی باید مرگ را مقوله ای اعدامی نه عدمی و معرفت آفرین ببیند. ببخشید فلسفه بافی هم شد!<br /><br />http://4.bp.blogspot.com/_y-oW7f0OSAk/S3Tce7lKMuI/AAAAAAAAAQM/r9JsLwzSk8A/s1600-h/Taheri.jpg <br /><br />البته عرض کنم نگارنده یکی از کودکان زمان شاه است که تعدادی از اعضای خانواده (برادر) و نزدیکانش که منتقد آن رژیم یا مقابل آن بودند بدون آنکه کسی را کشته باشند، به عنوان خرابکار به شهادت رسیدند و به این عبارت حدود چهل سال است که در مراحل رشد و اکنون میانسالی اش از مقوله اعدام، آسیب روحی دیده است. اینکه سی سال را برجسته کردم بخاطر آنست که قرار بود بعد از انقلاب رحمت و محبت پایه سیاست باشد نه اعدام و انتقام؛ اگر اشتباه می کنم که امید فکرم عوض شود.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-3289440289780318402012-11-13T16:43:54.088-08:002012-11-13T16:43:54.088-08:00انگشت به دهان ماندم؛ نویسندهای مورد تأییدِ مسعودِ...انگشت به دهان ماندم؛ نویسندهای مورد تأییدِ مسعودِ بهنود راهِ حلِ مسائلِ امروزِ ایران رو زیر و رو شدنِ هر آنچه که هست و نیست میدانند!! واا اسفااا!!!!<br />ظاهراً این توصیفِ شاهرخِ مسکوب واقعا زیبندهٔ مردمانِ چند نسلِ اخیرِ ایران است: "ما قوّادانِ تاریخ..." بله! ما قوّادانِ تاریخ حاضر نیستیم زیرِ بارِ مسئولیت هامون بریم؛ از عالم و آدم هم طلب کاریم. هر اتفاقی که در تاریخمون افتاده باشه، هر بزدلی و کوتاهی که کرده باشیم مهم نیست؛ الان، همین الان یهو همه چی باید بابِ میل همایونیِ ما بشه. و همونی که بر ضدِ اولین دولتِ دموکراتیکِ منطقه کودتا کرده باید بیاد همه چی رو با خاک یکسان کنه! تا بعدش چی بشه؟ از مرّیخ دولت و مردم بیان و ایران بشه سرزمینِ مردم سالار؟ یا لاشخورهایی که همیشه منتظرن بشینن رو لاشهٔ این سرزمین. همونطور که سی و چند سالِ پیش نشستند...Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-65859274629927401762012-11-12T14:47:23.245-08:002012-11-12T14:47:23.245-08:00سلام آقای بهنود،
دوستتان را نشناختم اما آنها را ...سلام آقای بهنود،<br /><br />دوستتان را نشناختم اما آنها را خوب میشناسم. آنها که بوی جوجه کبابشان بلند است و تازگیها ویسکیشان را سر میکشن و هوای حامد کرزی وطنی دارند همان که آنقدر همبرگر آمریکای خورده به همان لهجه حرف میزند ولی غافل از سود سرشار محصولات طالبانی نیست. هوای نوری الملکی دارند همان که ۲۰ سال چلو کباب جمهوری اسلامی را خورد و مفتخر است که با کمک یانکیها میخواهد برای آن فلک زدهها دموکراسی بیاورد. آن ها که هنوز سودای امنیت صدامی دارند، آن اه که رویای درمان مجانی آن مجنون دارند، آنها که خودشان را میترکانند که زودتر به حوریها برسند.<br /><br />خوب میشناسمشان، اطرافم، دوستانم همه جا، همانها که کینه را دور نریخته که هیچ با رویایش هر روز بیدار میشوند، همانها میخواهند منادی دموکراسی شوند. همان کرزیها و ملکیهای وطنی که که سلام هم رزمشان را علیک نمیگویند هیچ تا به حال با هم زیر یه سقف هم ننشسته اند چه برسد به خفتن به گلیمی. همان گلیم همان فلات کهن همان که دوستتان و دوستانم، همه، دعای داریوش را بر دیوار خانه هاشان آویخته اند و پوز اولین فرمان حقوق بشر تاریخ را میدهند ولی وقتی که حرف کوچکتر شدن این گربه بجای مانده از قاجاریه میافتد، شانه بالا میدهند و بی مسئولیت میگویند مگه از همینش چه خیری دیدیم؟<br /><br />خوب میشناسمشان اما از من و شما بهتر جمهوری اسلامی میشناسدشان. همانها که بنظر میرسد تاریخ نخوانده اما خوب خوانده اند و خوب دوست شما و دوستان من را میشناسد. میشناسدشان که تابع و لرزشان برای آسفالت جاده اصلی تا دم ویلایشان است و مریضی کودک ده پایین به آنجایشان، خوب خوانده جمهوری اسلامی تا فیها خالدونشن را، گیرم جمهوری اسلامی بر سر شاخ بون میبرد ولی قاچ زین را خوب چسبیده، تاریخ خوانده. آقای ولایتی کالای طالبان را هدر نداده بر بساط آقا.<br /><br />من هم غربت نشینم اما خود خواسته، نه بریده، نه نه امید، نه که گیرم پاسپورت انور آبی باشد، نه به دروغ بگویم جان در خطر بوده که نبوده، اینجایم از سر تخصصم. از آنچه که در پولی تکنیک آموختم. تا هر روز به عالم و آدم فخر بفروشم که ایرانیم، تا در قطار، سر کار، در بار و کافه بشن بگویم از این فلات پیر چه میدانید؟ تا بگویم به کمک صنعت شما اینجا هستم که مثل من هزارانند در سرای خوبان. اما از دوستان در عجبم که انتظار چه از سرنگونی و حمله نظامی و انقلاب دارند؟ آیا فکر کرده اند که اگر هفته ی حکومت مرکزی تضعیف شود و دندانک سعودی و القاعده بر این فلات پیر گیر کند چنان کنند که چنگیز و تیمور نکرد؟<br /><br />سنگ جمهوری اسلامی به سینه نمیزنم که بیزارم ازشان اما راهی جز اصلاح نیست، اصلاح از درون و هر روز با این امید از خواب بیدار میشوم که جمهوری اسلامی عفع عمومی داده، ولایت فقیه مشروطه شده، پردههای ریا افتاده، آنچنان که رقصی چنان در میانه میدانم آرزوست.<br /><br />بر من خرده نگیرید که خیال بافم، راهی دیگر نمیشناسم و ناا امیدان را مادی مقدّر نیست.<br /><br />تا دست به اتفاق بر سر هم ندهیم پای ز سر نشاط بر سر غم نزنیم<br /><br />به دوستتان و دوستانم میگویم با کینه به جای نمیرسیم، فقط با هم است که از این گریوه میشود گذشت.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-32259945516980461312012-11-11T16:41:25.199-08:002012-11-11T16:41:25.199-08:00من هم اگر از جناب بهنود خجالت نمی کشیدم می گفتم که...من هم اگر از جناب بهنود خجالت نمی کشیدم می گفتم که طرفدار آنم که بیایند و بزنند شاید اقلا دو نسل دیگر در جائی درست زندگی کنند. والله این زندگی نیست که ما داریم <br />ناصر . دAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-30595381298121624702012-11-09T09:03:27.421-08:002012-11-09T09:03:27.421-08:00استاد
خوش به حال دوستتان که لااقل با خودش روراست ...استاد<br /><br />خوش به حال دوستتان که لااقل با خودش روراست است و فقط در ملک محروسه جمهوری اسلامی نقاب بر چهره میزند. بنده مدتی است که بر خود نقاب میزنم. همه جا از اصلاحات حرف میزنم و همه را دعوت به حضور در انتخابات میکنم. دنبال تغییر از پایین و آگاه سازی جامعه ام. اینها همه از عقلم بر میآید. <br />اما دلم استاد ...<br />میدانم که کودکانه است اما دل کودکانه تصمیم میگیرد و نمیتوان سدی بر آن گذاشت، تصمیمش را میگیرد. دلم میخواست رامنی رای بیاورد تا اندکی احتمال در هم پیچیده شدن طومارشان به لطف بمبی دردناک بیشتر شود. بلکه زنده ماندیم و در ایرانی خراب اما احتمالا!!! آزاد زندگی کردیم. نمیدانم مرا چه شده! اما این دستور دلم است.<br />استاد با چنین تناقض قلب و عقل زندگی میکنم.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-18191352326793761112012-11-09T07:01:17.945-08:002012-11-09T07:01:17.945-08:00از دردی نوشتی که بر جان همه ما هست. ما در ایرانیم ...از دردی نوشتی که بر جان همه ما هست. ما در ایرانیم و با این درد جنان خو کرده ایم که انگار دیگر هیچ مهربانی را مهر و هیچ دشمنی را دشمنی نمی دانیم همه چیز تقلب و همه مشغول ریاکاری .و مگر نفرمود که مردم به دین ملوک خود هستند. دیگر چه توقعی ماهتابnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-77658962482995318762012-11-09T02:48:05.716-08:002012-11-09T02:48:05.716-08:00گر بدی گیرد جهان را سربهسر | از دلم امّــیدِ نیکی...گر بدی گیرد جهان را سربهسر | از دلم امّــیدِ نیکی را مبر<br /><br />چقدر خوب که شما همیشه امیدوارید و به امید دعوتمان میکنید؛امیدی صبحانهی لذیذ و شامِ تلخیست..اما من میفهمم رادیکالوجدانی را و نمیفهمم الویتهایِ امیدوارانهی مسعود بهنودِ عزیز را. ما اینجا هر روز شاهد نامردمیها و دمسردیها هستیم گویی حکومت ما مردمان را به گروگان گرفته است و سحر هم ابداً نزدیک نیست. شخصاً در بنبستی که هستیم ناراحت از انتخابنشدنِ رامنی نیستم اما اگر قبلاً فقط فکر میکردم حالا دیگر مطمئنم که حقوق بشر بالاترین الویت در بینِ مطلوبهایمان بایستی باشد. از خبرهای ناگوار و دشنههای حکام نگویم که خودتان هر روز در نت میخوانید اما شما به ما توضیح دهید وقتی کار به اینجا میرسد مشکلتان با تجزیه چیست؟ حفظِ تمامیتِ ارضی - که نیک میدانم تا همین حدودِ مرزی نیز راحت بدست نیامده- الویتِ چندمِ شماست؟ با هرگونه جنگی مخالفم کمااینکه تفاوت بین جنگ و تحریم را اندک میدانم و درواقع یک چیز...بقولِ گلشیری؛ "آنقدر عزا بر سر ما ریختهاند که فرصت زاری کردن نداریم" و مبادا حقوق اولیهی انسانی را خواستنمان تا نوکِ بینینگریستن تلقی شود. همه خستهایم رییس.<br /><br />و سخنِ آخرم اینکه از رفتن و ماندن گفتید..نه همهی ما داخلماندهها مشغولِ مبارزه و مطالعه هستیم و نه همهی شما خارجرفتهها بیخیال و راحت. ما یک نوعیم که تفاوت در شیوهی برخوردمان ایکس و ایگرگهایمان را در دو ناحیهی مثلثاتیِ متفاوت انداخته است؛ ما هم اگر به جانمان رسد میرویم شعارِ ماندن هم میترسم سردهم که هرکه سر داد اکنون دور از ایران است.. یکی مثل من به بهانهی درس خواهد رفت دیگران هم به دستاویزِ دیگری..خلاصه که یکنفر رفته، یکنفر مانده/ رفته، دررفته، مانده، درمانده<br /><br />با اینکه همچنان به فیسبوکِ شخصیِ شما مرا راهی نیست اما چه حسِ خوبیست که خودتان کامنتهای وبلاگ را تایید میکنید(میخوانید) مایهی مباهاتِ من است. کاش مطمئن شوم که خودِ مسعودِ بهنودِ نازنین -این آموزگارِ نکتهها و نوشتهها- مرا خوانده است.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-18465005787533254302012-11-09T01:51:49.660-08:002012-11-09T01:51:49.660-08:00مگر آدمهای که «حماسه» را خرناسه می گویند در گوگل پ...مگر آدمهای که «حماسه» را خرناسه می گویند در گوگل پلاس نمی شناسیم؟<br />مگر تندگویندگان و اهانت کنندگان به خاتمی را کم دیده ایم؟<br />مگر بی وجدان های دگوری ای که می گویند «حتی اگر احتمال حمله نظامی و تجزبه هم باشد بهترست از ادامه وضعیت فعلی» است نمی شناسیم؟<br />این دوست روشنفکر و کتابنویس بهتر است درش را بگذارد. مانی ب.https://www.blogger.com/profile/07871136262586048106noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-13536013150101497492012-11-09T00:49:45.628-08:002012-11-09T00:49:45.628-08:00جناب بهنود عزیز
شکوه وشکایت دوست 40 ساله حکایت ما ...جناب بهنود عزیز<br />شکوه وشکایت دوست 40 ساله حکایت ما ایرانیان داخل کشور است در این ایام.بخصوص که از کشور هم خارج بشیم و در آن صورت تمام عقده های زندگی تحت فشار را بر سر دوست غربت نشین ولو به اجبار می ریزد.<br />این در حالی است که وارد کشور که می شود شکوه وشکایتش را در زیر ماسکی بقول شما پنهان می کند و می شود مردم سازگار با سیستم و دنبال اخذ مجوز چاپ و هکذا.شما زیاد دلخور ناز و کرشمه این دوست 40 ساله نباش و خود را باش و از صراط اصلاحات خارج نشو .این حرف را من نه از سر بی دردی و یا وابستگی به سیستم می زنم نه...بازنشسته ای هستم صاحب دو فرزند که یکی معلولیت ناشی از جنگ دارد و 31 ساله بر ویلچر سوار است بدون دیناری کمک دولتی و دومی فارغ التحصیل بیکار و خانه نشین است ..درامد من هم با وجود اینکه از مدیران ارشد وزارت کشاورزی بودم در حد تامین مخارج 10 روز زندگی است و همچنان کار می کنم ولی راه چاره را با تمام بدبختی ها اصلاحات می دانم...آنکه هوس بمباران سرزمینش به بهای نجات از دست رزیم سراسر دروغ و متقلب می زند به چشمه سارهای دماوند و زلال آب آن و ماهی های هنوز زنده اش نیندیشیده..او هنوز ماسال و ماسوله را لمس نکرده و در دره های الوند و کوچه باغهای بی نظیرش پرسه شاید نزده تصور ویرانی این ها هم سخت است ... ما ایرانیان کشور خود را دوست داریم ولی بپاس این دوست داشتن حاضر نیستیم بهای ان را هم بپردازیم آزادی قابلیت مردمانش را هم می خواهد ...مگر یادمان رفته انقلاب 57 ...درآن زمان من دانشجوی سال آخر دانشگاه بودم بدون تبعیت از ایدولوزی خاصی ولی نادانی ها باعت شد این بلا سرمان بیاید..بشود آنچه که نباید..من و شما در سنی نیستیم که بخواهیم از سر افراط و تفریط اظهار نظر کنیم ولی با همان احساسی که در مقاله شما برای تاجزاده خواندم نزدیکم و باز می گویم راه برون رفت از این افت حکومت اسلامی اصلاحات از درون بدون دخالت خارجی ولو 20 سال طول بکشد..<br />آرزوی سلامتی دارم<br />سعید- تهران تجریش <br />saeednoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-21078509329683685632012-11-09T00:44:22.719-08:002012-11-09T00:44:22.719-08:00استاد در جایی به یکی از روزنامه نگاران گفتید نسل ش...استاد در جایی به یکی از روزنامه نگاران گفتید نسل شما معامله نکرد و انقلاب شد،نسل ما می خواهد چه کند؟آیا ما هم حاضر به معامله نمی شویم؟<br />سخن گفتن از اصلاحات این روزها سخت است برای منی که هنوز هم امید دارم و راه نجات را در آن میبینم چون همگان می گویند دیگر حرف ازین حرف ها گذشته.اما من هنوز چشم امید بسته ام بر انتخابات آینده و امیدوارم ...soniahttp://soniaruhi.blogfa.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-91703341856223529382012-11-08T22:40:27.897-08:002012-11-08T22:40:27.897-08:00جای تعجب نیست بهنود عزیز. این واقعیت تلخ را پذیرفت...جای تعجب نیست بهنود عزیز. این واقعیت تلخ را پذیرفته و با آن زندگی کرده ایم. اطراف خود را که نگاه می کنم به آن دوست نازنین تان حق می دهم. هر گاه در خیابان شاهد نگاه های شهوانی مردان و توقف پی در پی خودروها در مقابل مانکن های آرایش کرده و یا نگاه سنگین و پچ پچ های زنان هستم به آنها حق می دهم. به شور و هیجان غمبار مردمی که برای تماشای حلق آویز شدن هم نوع خود جمع شده اند، به آنان هم حق می دهم. ولی ... آن زن خیابانی و آن معتاد یا قاچاقچی یا ... چه می دانم، به آن یکی هم حق می دهم. به شما بهنود عزیز، به شما هم حق می دهم.<br />این مردم که را دارند که به او تکیه کنند؟ چه کسی هست که از ارزش های اخلاقی آنان پاسداری کند؟ حتی کلماتی مانند پاسداری هم ممکن است حس منفی را در آنان برانگیزد. مالنا تسلیم شده و روسپی مردان محلی و سپس افسران گشتاپو گشته است ( مالنا- جوزپه تورناتوره- 2000 ). حال منتظریم موسولینی از قدرت برکنار شود و ارتش متققین سیسیل را آزاد کند. مالنا را بگیرند و موهایش را بتراشند. آن تاجر محلی چه راحت عضویت سابق خود در حزب فاشیست را نفی خواهد کرد و مالنا را کمونیست خواهد خواند. کمونیست دشمن جدید سیسیلی ها خواهد شد تا فاشیسم را فراموش کنند. به آن تاجر محلی حق می دهم ولی به مالنا ... به مالنا هم حق می دهم. او از رناتو بی خبر است.bluishhttps://www.blogger.com/profile/17460866450165103176noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-54384511100732197462012-11-08T19:14:40.748-08:002012-11-08T19:14:40.748-08:00ما از دور دست به آتش داریم. شاید مشاهدۀ روزانه افز...ما از دور دست به آتش داریم. شاید مشاهدۀ روزانه افزایش مشکلات مردم شریف آن دیار و اعمال و گفتار صدرنشینان دغلباز ،انسان را بیش از پیش مستأصل کند. چرا باید حضور توأم با رنج در دیار خویش ،یک موهبت بشمار آید؟ آیا نیت پلید قدرتهای جهانی ایجاد انشقاق در ذهن و بین آحاد جامعه نیست؟ Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7409363085764837095.post-6785609028493561672012-11-08T14:51:20.463-08:002012-11-08T14:51:20.463-08:00مسعود خان!
فکر میکنم قضیه همونطور که اشاره کردید چ...مسعود خان!<br />فکر میکنم قضیه همونطور که اشاره کردید چیزی فراتر از ریاکاری باشد. درحقیقت ریاکاری نیست بلکه نوعی سردرگمی است که بخصوص آنسوی آب نشین ها (مثل خود من و دوستانم) درگیرش شده اند و گاه سره را از ناسره تشخیص نمیدهند.محسنnoreply@blogger.com